به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ محمدهادی همایون، فارغ التحصیل کارشناسی ارشد معارف اسلامی و تبلیغ و دکتری فرهنگ و ارتباطات بوده و عضو هیأت علمی دانشکده فرهنگ و ارتباطات و از اعضای هیأت امناء دانشگاه امام صادق است. او تالیف آثاری چون «تبلیغات؛ یک واژه در دو حوزه فرهنگی»، «جهانگردی به عنوان یک ارتباط میانفرهنگی»، «گذرگاههای تبلیغات بازرگانی»، «تبلیغات بازرگانی؛ رویکردی فرهنگی و ارتباطی» و «تاریخ تمدن و ملک مهدوی» را در کارنامه دارد. همایون در تبیین مصرفزدگی موجود در جامعه ایران به فقدان اخلاق و تقوا اشاره میکند و معتقد است تفاوتی ندارد این مصرفزدگی در یک قشر مذهبی باشد یا غیرمذهبی؛ وقتی اخلاق مصرف وجود ندارد، نتیجه انباشت سرمایه نزد هر دو گروه نتایج ثابتی به بار میآورد؛ این گفتوگوی محمدهادی همایون است:
امروزه وقتی اقشار مختلف درگیر مصرفگرایی را مورد بررسی قرار میدهیم، متوجه میشویم که وضعیت کنونی نسبت به گذشته یک تفاوت عمده دارد؛ پیش از این شکل حاد و تظاهری مصرفگرایی را صرفا در گروهها و اقشاری میدیدیم که نسبت چندانی با نظام ارزشی نشات گرفته از بطن دین و انقلاب اسلامی نداشتند و اصطلاحاً جزو بورژواهای غربگرا تلقی میشدند. اما امروز به نظر میرسد که این مسئله صرفاً به این طبقات محدود نمانده و متأسفانه بخش بزرگی از قشر اصطلاحاً ارزشی و انقلابی و... هم به این وضعیت دچار شدهاند. در خیابانها افراد زیادی را میبینیم که با وجود داشتن ظواهر برجسته مذهبی و انقلابی و هئیتی و...، سوار بر ماشینهای لوکس و برند هستند. ظاهرشان نمودار یک مصرف تظاهری شدید و حتی جمعها و گعدهها و هیئتهایشان هم کاملا نمودار این برندگرایی و تجملخواهی است، تا جایی که عدهای با عنوان طعنهآمیز «بورژواهای مسلمان» از آنها یاد میکنند! چقدر با این پیشفرض موافق هستید، تحلیلتان از این وضعیت چیست؟
فرمایش شما کاملاً درست است و این پدیده هم یک پدیده جدید نیست، اگرچه ظهور و بروزهای امروزی آن جدید است.
از جهت مبنایی، به نظر من اصل مصرف چیز بدی نیست؛ یعنی خداوند ما را که آفریده و امکانات زندگی را در اختیار ما قرار داده برای همین بود که مصرف کنیم: «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ». اتفاقا با همین مصرف است که باید زمین را آباد کنیم: «هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فِیها». بنابراین این نکته خیلی مهم است که «ما باید زمین را آباد کنیم»؛ ولی نکته اینجا است که این آبادی و مصرف و استفاده از زمین باید به نحوی باشد که مقدمات رفتن ما را به سمت آسمان را فراهم کند و اگر این کار را نکند کار ما در جایی ایراد اساسی دارد.
بنابراین من معتقدم نمیشود بهطور خیلی خشک و صریح گفت که مصرف نکردن، صفت خوبی است و مصرف کردن صفت بدی است. به نوعی باید قبول کرد که اصل مصرف چیزی است که در فطرت ما گذاشته شده است و همیشه همراه ما است. مصرف چیزی است که میتواند ما را به آسمان برساند یعنی ما با استفاده از زمین و امکانات آن میتوانیم خود را به آسمان برسانیم. ولی نکته، معیار و پرسش شاخص و اصلی این است که آیا این نوع مصرف که داریم میتواند ما را به آسمان برساند؟ میتواند ما را بهطور فردی، جمعی و تمدنی به رستگاری برساند؟ یا باعث میشود که ما بیشتر در زمین ماندگار شویم؟ آیا «اخْلَادَ إِلَی الأرْضِ» رخ میدهد یا ما را به لقا میرساند؟ من فکر میکنم شاخص دقیقاً همینجا است و بر این مبنا باید در خصوص این پدیده داوری کرد.
فکر میکنید خاستگاه آن کجاست و چه نسبتی بین این شیوه از مصرفگرایی با تسلط سیاستهای اقتصادی بازار آزاد و نئولیبرالیسم وجود دارد؟
درباره خاستگاه این وضعیت باید بگویم که این کاری که تمدن غرب با ما کرده است. اگر بهسرعت تاریخ را مروری کنیم و به امروزمان بنگریم متوجه این تاثیر خواهیم شد. غرب مصرف ما را به نحوی تنظیم کرد که این مصرف هر چه بیشتر ما را در زمین نگه دارد! بنابراین این مسئله از همان تمدن غرب ریشه میگیرد. من معتقدم تمدن غرب یک تمدن اتفاقی نیست، بلکه یک تمدن طراحیشده برای نگه داشتن انسان در زمین و بالا نرفتن او است. درنتیجه تمام کسانی که دارند در این چارچوب عمل میکنند قاعدتاً ذیل آن تئوری رفتار میکنند. اینطور نیست که یک الگویی برای سبک زندگی در آمریکا، اروپا، انگلیس یا هر جای دیگری خوب بوده باشد و برای ما بد باشد، خیر. این الگو کلاً برای بشریت الگوی شیطانی است. چون بر مبنای آن قرار است بشر در زمین نگه داشته شود. حتی در موضوع تکنولوژی هم همینطور است؛ یعنی این تحلیل در رابطه به تکنولوژی افسارگسیخته امروز هم صادق است. اینطور نیست که هر نعمتی در اختیار انسان است، انسان باید از آن استفاده کند، تقوا این است که انسان گزینش کند. بنابراین معتقدم که پذیرش این شیوه زندگی مصرفی کاملا منطبق با همان سیاستهای اقتصادی و فرهنگی نئولیبرالیسم است.
شکاف اقتصادی بسیار زیادی ایجاد شده است و آن کسی که در این شکاف اقتصادی در لایههای پایین قرار گرفته، چون ندارد، نمیتواند مصرف کند و من معتقدم اگر دستش برسد او هم مصرف خواهد کرد؛ از سوی دیگر آن کسی که در لایههای بالا قرار گرفته، نمیتواند جلوی خود را بگیرد و به این مصرفزدگی حاد دچار شده است
اما باز تاکید میکنم که وقتی از مصرفگرایی حرف میزنیم نباید تصور کرد که مصرف نکردن لزوماً چیز خوبی است و مصرف کردن هم چیز لزوماً بدی است. مثلا تمدن حضرت سلیمان(ع) را در نظر بگیرید که قطعاً باشکوهترین تمدن طول تاریخ بشر بوده که تا حالا شکل گرفته و قرآن بهصراحت از آن سخن گفته است؛ در آن تمدن امکانات مفصلی وجود دارد و مصرف میشود: ثروتهای هنگفتی از صدف دریایی استخراج و بناهای بسیار مجللی ساخته میشد. برای مثال فتح و تسخیر سرزمین یمن در آن زمان با یکی از امکانات تکنولوژیکی موجود در این بناها صورت گرفت و در همین ساختمانها بود که ملکه بلقیس آمد و آن ماجراها اتفاق افتاد.
پس تمدنی که سلیمان نبی(ع) داشتند خیلی وسیع و گسترده بوده، ولی همانجا داریم که خود حضرت سلیمان - اگر در ذهنم درست نقش بسته باشد - از طریق حصیربافی زندگی خود را اداره میکرد. این یعنی یک قدرت درونی و کنترلکننده بر هویها و خواهشهای نفسانی باید در انسان وجود داشته باشد و او را از مسیر درست منحرف نکند. ضمن اینکه مصرف هم باید «بهجا» انجام شود؛ یعنی مختص به چیزهایی باشد که مصرفشان برای رسیدن به خدا و آسمان لازم است. یعنی اگر چنین ضرورتی در کار نیست، باید آن مصرف را رها کرد. به عبارت دیگر مصرف نکردن باید از سر تسلط به نفس باشد. نه فقر و نداری و به طور کلی برخوردار نبودن!
اما الآن اتفاقی که در جامعه ما متاسفانه رخ داده و من این را ذیل تاثیرپذیری از تمدن غرب میبینم، این است که شکاف اقتصادی بسیار زیادی ایجاد شده است و آن کسی که در این شکاف اقتصادی در لایههای پایین قرار گرفته، چون ندارد، نمیتواند مصرف کند و من معتقدم اگر دستش برسد او هم مصرف خواهد کرد؛ از سوی دیگر آن کسی که در لایههای بالا قرار گرفته، نمیتواند جلوی خود را بگیرد و به این مصرفزدگی حاد دچار شده است.
بدین ترتیب من معتقدم که این موضوع به اخلاق درونی برمیگردد و این اخلاق است که امروز جابهجا شده و تکان خورده است. فرض کنید در این جامعه عدالت اجتماعی را هم به شکل درستی مستقر کنید، یعنی آن فقیرها هم پول پیدا کنند و توزیع پول متناسبتر شود، این کار سر جای خودش کاملاً درست و لازم است، ولی تنها اتفاقی که در پی این اتفاق در موضوع مصرف ایجاد میشود، این است که آن کسانی که تا حالا پول نداشتند و نمیتوانستند مصرف کنند، آنها هم این کار را خواهند کرد.
همین پدیدهای که شما در مورد قشر انقلابی و هیئتیها و موارد دیگر اشاره کردید، همینگونه است؛ یعنی تازه آن پول به اینها رسیده است و امکان مصرف پیدا شده است و چون اخلاقش وجود نداشته، طبیعی است این اقشار هم گرفتار همان مصرف شوند. من معتقدم چون این اخلاق درونی و فرهنگ از قبل ایجاد نشده، این پول به هرجایی که برسد، همین اتفاق در آنجا هم میافتد.
با این ملاحظات ما وارد بحثهای گستردهای خواهیم شد. طبیعی است که پرسیده شود این پول از کجا به دست این قشر رسیده است؟!
در حال حاضر ما از لحاظ تمدنی در حال رشد هستیم و ایران ذیل انقلاب اسلامی دارد تمدن اسلامی را میسازد. طبیعتاً بعضی از جنبههای رشد در حوزههای مختلف، بهویژه در حوزههای ذیل موضوعات انقلاب و مذهب شکل میگیرد؛ یعنی پول دارد به هیئتها و دست حزباللهیها میرسد.
اما همانطور که گفتم وقتی اخلاقش وجود نداشته باشد، عیناً همان است مصرفگرایی که قبلا در اقشار دیگری وجود داشته، در اینجا هم اتفاق میافتد. یعنی ضعف اخلاق مصرف همیشه وجود داشته است و فقط چیزی که الان اتفاق افتاده این است که پول دارد جابهجا میشود. وقتی پول جابهجا میشود، آن تقوایی که باید شما را نگه میداشته، وجود ندارد و طبیعتاً مصرف آنجایی هم که شما انتظارش را ندارید کاملاً خودش را نشان میدهد. فکر میکنم تحلیلی که ما باید از جامعه مصرفی خودمان بدهیم این است، این تحلیل هم مبتنی بر یک تحلیل تمدنی از وضعیت کنونی ما است.
فرمودید خود مصرف بد نیست، من هم با شما موافقم؛ ولی موضوع فقط این نیست؛ انقلاب اسلامی با شعارها و آرمانهایی شکل گرفت که برخی از مهمترین آنها حمایت از مستضعفان و محرومان بود، حتی عناوینی چون انقلاب مستضعفان و پابرهنگان را برایش انتخاب کردیم. حالا وقتی بخشی از بدنه منسوب به این انقلاب که همان قشر حزباللهیها باشند به نحو کاملا بارز و حتی تظاهری به طبقهای گرایش نشان دهند که درست در تضاد با طبقه مستضعف و پابرهنه قرار گرفته؛ فکر نمیکنید ما با یک چالش در عرصه اجتماعی و سیاسی طرف هستیم؟
این همان اخلاقی است که عرض کردم وجود ندارد و امروزه جابهجا شده است.
با این وجود آیا نباید این بحران را در یک سطح سیاسی و اجتماعی طرح کرد و موضوع را صرفا به اخلاق مرتبط نکنیم و آن را به «خدا جواز داده» و یا «باید خودمان را اصلاح کنیم» و «اخلاق مصرف داشته باشیم» فرو نکاهیم؟ پس قضیه آرمانهای انقلاب اسلامی چه میشوند؟
قصدم از طرح آن اصل جواز اخلاق این بود که در بحث یک مبنا و شاخص را تعیین کنیم که بتوانیم موارد را بر اساس آن تطبیق دهیم. عرض کردم ازلحاظ مبنا اشکال ندارد. کما اینکه شما یک جامعه بسیار آرمانی به نام «عرصه بهشت» دارید که آنجا لباسها از حریر و استبرق و... است و زندگی در آنجا کاملاً یک زندگی اشرافی است. ولی شما وقتی دورههای ائمه معصومین(س) را که نگاه میکنید از این جهات با آن تصاویری که از بهشت داریم کاملا متفاوت است؛ یعنی سطح فقر موجود در جامعه کاملاً در آن لحاظ میشود.
این البته غیر از آن بحث خاص است که دربارهاش حضرت سلیمان(ع) را مثال زدم؛ چون که خود آن جامعه، جامعه فقیری نیست، ولی باز نبی جامعه ترجیح میدهد که پایینتر از حد جامعه غنی آن زمان زندگی کند و این هم باز یک بحث اخلاقی عمیقتر است.
بر این مبنا حداقلش این است که مسئولان و کسانی که در چشم هستند و الگوی دیگران قرار میگیرند حتماً باید سطح زندگی خود را با پایینترین سطح جامعه تنظیم کنند. رعایت نکردن این موضوع از لحاظ روانی همانی است که دیگران میبینند، تاثیر میگیرند و آسیبهای متعددی به همراه دارد؛ این ماجرایی است که امروزه متأسفانه در جریان انقلاب خودمان داریم.
کمکم طبقه اشراف درست شد و رسیدیم به اینجا؛ متأسفانه اینها «اشراف انقلاب اسلامی» هستند که خیلی هم گستردهاند؛ یعنی اگر در زمانهای قدیم عده خاصی میتوانستند «اشراف» باشند و بقیه «مردم» بودند، اما در حال حاضر این سطح دارد کاملاً گسترده میشود و جا را برای مردم تنگ میکند
از لحاظ عملیاتی هم موضوع این است که وقتی یک مسئول و خانوادهاش در سطح پایین جامعه زندگی میکنند، تلاش بیشتری میکنند که کل سطح جامعه را بالا بیاورند؛ چون خودشان مسئول هستند و میتوانند کاری کنند تا هم خودشان هم دیگران یک زندگی نسبی آرامتری پیدا کنند. بنابراین به نظر من موضوع کاملاً روشن است؛ کسی که مسئولیت دارد یا به هر دلیلی در چشم است و در جامعه نخبه تلقی میشود، زندگیاش را باید با پایینترین سطح جامعه، حتی نه سطح متوسط، بلکه پایینترین تطبیق دهد و برای این مصرفزدگی هیچ توجیهی ندارد؛ بعضاً گفته میشود «زندگی متوسط»! ولی نوع نگاهی که از امیرالمؤمنین به ما رسیده این است که مسئولان جامعه اسلامی باید از نظر اقتصادی پایینترین افراد جامعه باشند. به نظرم بین یک زندگی متوسط و پایینترین سطح زندگی در جامعه اختلاف زیادی وجود دارد. یعنی حتی یک زندگی معمولی و عادی، باز نمیتواند نوع رفتار امیرالمؤمنین(ع) را برای ما ایجاد کند. زندگی مسئولان باید منطبق با پایینترین افراد جامعه باشد.
بخشی از مصرفزدگی دوره مدرن مبتنی بر یک تظاهر و انگشتنماسازی است که ابعاد مختلفی هم دارد. بر مبنای این نوع مصرف، مصرفکننده میخواهد خود را با کالاهای لوکس، نادر و زیبا و عوارض کالایی و ابزاری آنها، متمایز و برجسته کند. این شکل مصرف گرایی در جامعه ما به شیوه حادی حول محور «خوشگلشدن» بسیار تقویت شده و میشود این نوع تمایزجویی، برجستهسازی و خوشگلشدن را در اقشار مذهبی و انقلابی و حزب اللهی هم دید. امروز اقشار متنوعی از دختران و پسران با علایق مذهبی و انقلابی و حتی هیئتی در کافههای لوکس جمع میشوند و رفتارهای متظاهرانه و جمالجویانه بروز میدهند، ماشین و لباسها و وسایل جدید و تجملی و آنچنانیشان را بروز میدهند و... . حتی در بخشهای مدیریتی هم میبینیم در همایشها و نشستها و پرزنتکردنهای رسانهای شدیدا این تمایل به جمالخواهی و خوشگلشدن دیده میشود و در جاهایی فرم تقلیدی از غرب و کشورهای توسعهیافته را پیدا میکند. چه شده که عناصر ارزشی و انقلابی ما و کلیت نهادهای و دستگاههایی که حتی کار ارزشی و آرمانی انجام میدهند، تا این حد تمایل به خوشگل شدن تظاهری دارند؟
به نظرم ریشه آن به دوره سازندگی برمیگردد؛ بعد از آن دوره هم در دولت اصلاحات و دولت آقای احمدینژاد هم بسط پیدا کرد و به امروز رسیدیم که به نظر من شکل بسیار مفتضحی به خود گرفته است. به این معنا که این ماجرا خیلی علنی شده است و همه به نوعی دارند در این راستا حرکت میکنند. من معتقدم این ماجرا را مرحوم آقای هاشمی بنا گذاشتند و یک ایده توسعه افسارگسیخته به سمت غرب را با ویژگیهایی که داریم میبینیم شکل دادند.
کاملاً در خاطرم هست که ایشان در یکی از خطبههای نماز جمعهشان، میگفتند میخواهیم زمینه سازندگی و غیره را فراهم کنیم و در این راستا «چه اشکالی دارد که حزباللهیها ماشین خوب سوار شوند و زندگی مرفه ای داشته باشند؟» بعد کمکم طبقه اشراف درست شد و رسیدیم به اینجا؛ متأسفانه اینها «اشراف انقلاب اسلامی» هستند که خیلی هم گستردهاند؛ یعنی اگر در زمانهای قدیم عده خاصی میتوانستند «اشراف» باشند و بقیه «مردم» بودند، اما در حال حاضر این سطح دارد کاملاً گسترده میشود و جا را برای مردم تنگ میکند. همانطور که عرض کردم وقتی شما ادعای عدالت اجتماعی میکنید، ولی توزیع ثروت را بدون آن اخلاق لازم انجام میدهید، در واقع دارید طبقه اشراف را گسترده میکنید، نه اینکه عدالت اجتماعی ایجاد کنید. چیزی که مهم است آن اخلاق است، نه میزان ثروتی که فرد دارد یا ندارد.
ما امروز در دولت جدیدمان به پدیدهای با عنوان «دولت و نخبگان اشرافی» رسیدهایم. این اشرافیت لزوماً هم مالی نیست، البته در موارد بسیاری دقیقا مالی است، ولی با اینحال میتوان آن را در یک اخلاق خودبرتربینی و خودمتمایزبینی تشخیص داد. اخلاق و منشی که بر مبنای آن آقایان بالادستی خود را در یک طبقه متمایز میبینند و مردم را در طبقهای دیگر
شما ببینید در دورههای قبل از دورهای که یاد کردیم، اخلاق مقداری جدیتر از دوران کنونی بود. حتی آدمهای ثروتمندی را میتوانستید پیدا کنید که کاملاً با متخلق بودن به همین اخلاق، زندگی خودشان را به یک زندگی معمولی و حتی زاهدانهای تبدیل کرده بودند و در کنار این میزان کمکشان به فقرا و قشر کمبرخوردار هم زیاد بود. اینها عموما در امر خیر به طور جدی مشارکت میکردند و فاصله طبقاتی تا این حد در جامعه زیاد نبود. ولی الآن آن طبقه را کمتر میبینیم، یعنی هرچه درمیآید مصرف میشود و اتفاقا شکل ظاهرسازی و به رخ کشیدن دارد.
این فرایند از دولت سازندگی اتفاق افتاد و فکر میکنم امروز به اوج تجلی خود رسیده است. ما امروز در دولت جدیدمان به پدیدهای با عنوان «دولت و نخبگان اشرافی» رسیدهایم. این اشرافیت لزوماً هم مالی نیست، البته در موارد بسیاری دقیقا مالی است، ولی با اینحال میتوان آن را در یک اخلاق خودبرتربینی و خودمتمایزبینی تشخیص داد. اخلاق و منشی که بر مبنای آن آقایان بالادستی خود را در یک طبقه متمایز میبینند و مردم را در طبقهای دیگر. در این وضعیت با گروه یا گروههایی هم مواجه هستیم که فکر میکنند به دلیل زحمت بیشتری که برای انقلاب کشیدهاند یا میکشند، باید از چیزهایی برخوردار باشند که مردم از آن برخوردار نیستند. این کاملاً خلاف جریان انقلاب است، حتی خلاف اصول دین و همه چیزهایی است که از اول انقلاب بحثشان را مطرح کرده بودیم.
رهایی از این وضعیت راه حلی دارد؟
من بدبین نیستم. ما در تمدنسازی اسلامی، بر مبنای مدلی که حضرت آقا ارائه میکنند، در مرحله دولت اسلامی هستیم و فکر میکنم آن اشرافیت و نوع نگاه اشرافی به اوج تجلی خود در دولت کنونی رسیده است و این به اوج رسیدن از نظر من یک مرحله گذاری است که میتواند این مسئله را حل کند. چون وقتی یک پدیدهای کاملاً خود را به طور جدی نشان میدهد و جامعه را آزار میدهد، این زمینه حل شدن مسئله است. فکر میکنم اگر بتوانیم از این مرحله اشرافیت برخاسته از انقلاب اسلامی که حالا شما از بحث مصرفگرایی به آن رسیدید ولی پدیده خیلی گستردهتری است، رد شویم، انقلاب خیلی رشد کرده است؛ اینجا گلوگاه انقلاب است و انشاءالله امیدواریم با سرعت خیلی بیشتری بهجایی که باید برسد، برسد.
نظر شما