به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایسنا، دکتر بهاره جواهری (عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم و تحقیقات تهران) دارای مدرک دکترای آموزش زبان فرانسه به خارجیزبانان FLE (français langue étrangère ) و استاد ترجمههای شفاهی فارسی به فرانسه و برعکس و گرامرهای پیشرفته زبان و ادبیات فرانسه است. در زمینه رمانهای تاریخی تا کنون از او این کتابها به چاپ رسیده است: ملکه خورشید؛ بانوی نیل؛ بالزاک و دختر خیاط چینی؛ خانه آرزوها؛ خانه اوهام؛ بیگانه. مطالعه گرامر زبان فرانسه از اصلیترین دلمشغولیهای او بوده و بعد از بازگشت به ایران در سال ۱۳۸۰ در دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات به تدریس زبان فرانسه و خصوصا گرامر زبان فرانسه مشغول شد و در کنار آن به آموزش ترجمه زبان فرانسه با تکیه بر نکات گرامری پرداخت. در پی چاپ دوم ترجمه کتاب «بیگانه»، شاهکار آلبر کامو با او گفتوگویی داشتهایم که از نظر میگذرد.
- با توجه به این که «بیگانه» آلبر کامو بارها در ایران ترجمه شده، انگیزه شما از ترجمه دوباره این اثر به زبان فارسی چه بوده؟
- سال ۱۳۹۵ مدیر انتشارات نگارستان کتاب از بنده درخواست کردند که یک ترجمه از «بیگانه» انجام دهم، بنده به ایشان گفتم که از این کتاب ترجمههای متعددی در بازار هست و لزومی ندارد دوباره آن را ترجمه کنم. ایشان به بنده گفتند بله ترجمههای زیادی در بازار هست که متاسفانه هیچکدام اصل مطلب را ادا نکردهاند و مخاطبان آنها نمیدانند که حرف اصلی کامو چیست. من در دوران نوجوانی فارسی این کتاب را خوانده بودم و البته چیز درست و حسابی از آن ترجمه درک نکردم، سالها بعد در فرانسه متن اصلی آن را خواندم و تازه به منظور کامو پی بردم. برای فهم فحوای کلام و فلسفه کامو تمایز بین absurdité و nihilisme خیلی مهم است. به اشتباه هر دو این مفاهیم را پوچی ترجمه کردهاند و بدفهمیها هم از همینجا آغاز شده. در اصل کامو پیشگام مکتب absurdité است که به اشتباه در فارسی پوچی ترجمه شده. نیهیلیسم درباره خودکشی موضع مخالفی ندارد ولی این امر در مکتب absurdité پسندیده نیست و کامو کاملا با آن مخالف است. بنابراین با توجه به این ابهامات بنده نیز علاقهمند شدم این کتاب را ترجمه کنم و برای رفع ابهامات موجود یک مقدمه مبسوط نیز برای آن در نظر گرفتم تا توضیح بدهم این کتاب که در فرانسه نیز کتاب مرجع مکتب absurdité است دقیقا چه چیزی میخواهد بگوید. یکی از دلایلی که ترجمه این کتاب را پذیرفتم این بود که این کتاب اساسا یک کتاب فلسفی است و از خواندن کتابهای دیگر این مفهوم به نظر نمیرسد، که در ادامه به دلایل آن اشاره خواهم کرد. ترجمه کتاب را من چند هفتهای به ناشر تحویل دادم، ولی برای مقدمه بیشتر وقت گذاشتم، چرا که لازم بود مواردی را برای مخاطب فارسیزبان روشنسازی کنم.
- با توجه به وجه تمایز بین absurdité و nihilisme، لطفا درباره چگونگی رویکرد کامو در داستانهایش و خصوصا «بیگانه» به این مفاهیم توضیح بفرمایید و آیا مترجمهای قبلی در نشان دادن این مفاهیم موفق نبودهاند؟
- یک نکته که لازم میدانم بگویم این است که در هیچ کدام از ترجمههای موجود مقدمهای وجود ندارد و بسیاری از مخاطبان آنها را میخوانند بی آنکه دریابند که یک کتاب مهم و مرجع فلسفی را میخوانند و لذا در طی خواندن کتاب هم مخاطب اصلا با ذهنیتی دیگر آن را مطالعه میکند؛ ذهنیتی که شاید در مسیر فهم تفکر کامو راه به جایی نمیبرد و ارتباطی که با آن میگیرد فلسفی نخواهد بود، بنابراین خواندن متون مختلف درباره هر داستان و خصوصا خواندن متون نقد بسیار به فهمیده شدن موضوع کمک میکند. در پارهای از موارد وقتی نقد را نخواندهایم اصلا نمیتوانیم درک کنیم که نویسنده چه منظوری داشته و دنیای فکری او چقدر گسترده است.
- درباره کامو و فلسفه وجودی داستان «بیگانه» توضیح بدهید.
- کامو در سال ۱۹۱۳ در یک خانواده فرانسوی به دنیا میآید و پدرش در الجزیره کار میکرده. ۲۰ سال بعد همزمان با به قدرت رسیدن هیتلر در اروپا به سال ۱۹۳۳ به جنبش ضدفاشیسم میپیوندد که یکی از بنیانگذاران آن رومن رولان معروف است. خود رومن رولان به شکل برجستهای در آثار خود به دنبال دنیایی فاقد خشونت است و کامو هم از این منظر دنبالهرو رومن رولان است، البته در «بیگانه» هم نوع خشونتی را میبینیم که از انواع خشونتهای شناختهشده نیست و کامو در سراسر داستان زمختی آن را به مخاطب نشان میدهد، خشونتی که کاملا غیراخلاقی، غیرانسانی و غیرمنطقی و absurde هست. کتاب «بیگانه» در سال ۱۹۴۰ نوشته شده و این همان زمانی است که او به نهضت مقاومت میپیوندد؛ نیروهای مقاومت متفقین شامل نیروهای فرانسوی، بریتانیایی و روسی علیه نیروهای متحدین: آلمان، عثمانی، اتریش و مجارستان. در کنار فعالیتهای سیاسی به نگارش خود هم ادامه میدهد و همراه با ژانپل سارتر و سیموندوبوار نهضت اگزیستانسیالیسم را در ادبیات پیریزی میکند. یکی از بارزترین موتیفهای مشترک در آثار اگزیستانسیالیستی هم نشان دادن مشکلات اخلاقی و سیاسی جاری در جامعه است که در آثار این سه نویسنده رنگ غلیظی دارد. با این نگرش است که کامو به یک درک به قول اگزیستانسیالیستها غمگین و زیرکانه از absurde بودن هستی میرسد و این معنایش پوچ بودن دنیا نیست. در واقع شرایطی که آدمها در این دنیا درست کردهاند آن را به سمت این مفهوم کشانده و این مفهوم نزد کامو درواقع اعتراض به این شرایطی است که انسانها همگی آن را بهوجود آوردهاند. کامو خود معتقد است که کتاب «بیگانه» اولین کتاب از سهگانه اوست که absurdité در آن محوریت دارد. بعد از این که نویسنده به این نکته میرسد همه چیز این دنیا آن نیست که باید باشد، اخلاقیات واژگون شده و سیستم قضا درست عمل نمیکند، این قضیه در ذهن نویسنده به طغیان میانجامد و «بیگانه» اولین و مهمترین کتاب کامو است که این حالت پوچی (در ایران این مفهوم به اشتباه پوچی ترجمه شده، شاید بیتفاوتی برای این مفهوم مناسبتر باشد) را در آن نشان داده. در مقابل و در ادامه این مفهوم در سه کتاب دیگرش آن طغیان را نشان داده که اولین کتاب آن مجموعه در ایران به نام «طاعون» مشهور است و این آثار در درک مفاهیم کامویی مکمل یکدیگرند.
- شیوه کامو در «بیگانه» برای نشان دادن مفاهیم فلسفی خود چه بوده؟
- کامو در «بیگانه» طنز تلخ سیستم قضایی را به تصویر کشیده است و فاسد بودن سیستم قضایی دوران خود را نشان داده و برای این منظور از اصول اخلاقی ریاکارانهای که معنای خود را کاملا از دست داده استفاده کرده است. این کتاب از دو بخش تشکیل شده. در بخش اول گویا با خاطرات شخصی مواجه هستیم، جملهها گزین و کوتاه هستند و یکی یکی از پی هم و گزارشوار میآیند و زیاد نمیبینیم که جملههای پیچیدهای بیاورد. نور خورشید از نظر نشانهشناسی در این داستان نقش اساسی را بازی میکند، هم در لحظه خاکسپاری مادرش و هم زمانی که کنار ساحل ناخواسته مرتکب قتل میشود. اما این مسئله که گفته میشود شخصیت اصلی داستان بیتفاوت است هم زیاد اساس ندارد. عشق او به ماری که ابراز میکند از سالها پیش عاشق ماری بوده. وقتی که میرود و برای همسایهاش که با معشوقهاش دعوایش شده و سواد نداشته، نامه مینویسد هم نشانههای بیتفاوتی را نمیبینیم، بلکه نشانههایی از داشتن احساس به مسائل انسانی در او قویا وجود دارد. نمونه دیگر آن هم کمک به دیگر همسایهاش برای پیدا کردن سگش است. در کل او حس نوعدوستی را دارد و این همان چیزی است که از مکتب رومن رولان اخذ کرده. در تمام رفتارهای او نوعدوستی را درک میکنیم در صورتی که جملهای در این خصوص بهصورت مستقیم وجود ندارد و کامو این را بین خطوط نشان داده. درباره ترجمه آثار کامو باید به این ظرایف توجه داشت، در ترجمههای موجود بسیار دیده شده که مترجم به علت نداشتن تسلط بر دستورزبان فرانسه، نتوانسته موضوع را آنطور که شایسته است منتقل کند.
در بخش دوم دیگر شخصیت اول صحبت نمیکند و آن طنز تلخ وقتی آشکار میشود که او را به خاطر قتل غیرعمد محاکمه میکنند، ولی سوالهایی که از او میشود بیشتر مربوط به جریان خاکسپاری مادرش است. در طی مراسم دادگاه در یک لحظه به این نتیجه میرسد که قاضی و وکیل و هیئت ژوری همه یکی هستند و او در برابر یک حکم از پیش معلوم قرار گرفته و از این لحظه تنها سکوت اختیار میکند و دیگر از خود دفاع نمیکند، چون میداند که فایدهای ندارد. این سکوت به معنای بیتفاوتیاش در برابر مرگ نیست بلکه از روی هوشیاری اوست. برایش جالب است که به خاطر مراسم خاکسپاری مادرش محکومش میکنند و نه بهخاطر قتلی که مرتکب شده. کامو در جریان این دادگاه همان فساد حاکم بر دستگاه قضا را مورد تمسخر قرار داده است و با اشاره به اصول پوچ اخلاقی جاری در جامعه آنها را برجسته میکند؛ اصولی مثل این که اگر مادرش مرده، حتما باید گریه کند، نباید سر مزار او و در هنگام خاکسپاری سیگار بکشد و یا اینکه حتما باید آخرین نفری باشد که مزار مادرش را بعد از مراسم خاکسپاری ترک کند.
- در ترجمه یک سوال معمول میپرسند و آن اینکه ما باید به متن مبدا وفادار بمانیم یا به متن مقصد؟ پاسخ شما به این سوال چیست؟
- البته این سوال زیاد اساس ندارد، ولی اگر بخواهم به آن پاسخی بدهم باید بگویم که ما به پیام متن مبدا وفادار هستیم و برای ما مهم این است که پیام متن فرانسوی را درست منتقل کنیم. حالا اگر کلماتی را جابهجا کردیم و متناسب با زبان فارسی آن را نوشتیم، تا جایی که پیام مختل نشود اشکالی ندارد. اگر مخاطب فارسیزبان پیام دیگری را از متن ترجمهشده بگیرد که با پیام اصلی یکی نباشد، به طور کلی میگوییم این ترجمه ترجمه خوبی نیست. پس وفاداری به پیام متن مبدا و رعایت انشای زبان فارسی چیزی است که از نظر من پذیرفته است. ما نباید اجازه بدهیم که ترجمه زیبایی زبان ما را از بین ببرد، ترجمه میکنیم اما با زیبایی زبان خودمان آن را به فارسی نگارش میکنیم.
- با توجه به مطالب گفتهشده درباره رابطه تسلط بر دستورزبان و ترجمه توضیح بدهید.
- من به این نتیجه رسیدم که اگر کسی گرامر نداند نمیتواند ترجمه کند. گرامر فرانسه پیچیده است و وجوه افعال پیچیدهای دارد که شش وجه فعل از زبان فارسی بیشتر دارد و ترجمه آنها تکنیک خاصی را میطلبد. در ترجمه ما سه مرحله داریم. مرحله اول فهمیدن پیام متن مبدأ، مرحله دوم انتقال همان پیام به زبان مقصد، و در مرحله سوم مترجم متن فارسیشده را با توجه به تسلطی که به زبان فارسی دارد ویرایش میکند. اما در این میان مرحله اول خیلی مهم است و بعد از آن مرحله دوم مهم است. اگر پیام متن را درنیابیم نمیتوانیم آن را انتقال دهیم. اما اگر یک پیام بد منتقل شده باشد، باز هم میتوان آن را ویرایش کرد و انشای فارسی آن را خوب کرد، ولی متن زیبایی خواهد بود که پیام اشتباهی را منتقل کرده.
- به عنوان آخرین سوال از رسالت مترجم بگویید.
- رسالت مترجم در این دنیا که دیگر به آن دهکده جهانی میگویند این است که بتواند فرهنگهای مختلف را داخل فرهنگ خود بکند و آنها را به همفرهنگهای خود معرفی کند و گوناگونی فرهنگی ایجاد کند. برای این کار لازم است تاریخ و فلسفه و ... بداند. و اگر این کار را درست انجام ندهد، بیشتر به نویسنده خیانت کرده. یکی دیگر از رسالتهای مترجمها مقدمه نوشتن روی کتابی است که ترجمه میکنند. معرفی نویسنده، سبک، فرهنگ زمان و فلسفه او از جمله نکات ضروری است که مترجم باید قبل از ترجمه یک کتاب انجام دهد.
نظر شما