فرهنگ امروز:
قولی مشهور و البته معقول است که برشت برای تدوین شیوه ی خود در تئاتر از آیین تعزیه ایرانی الهام گرفته است حتی اگر این گفته درست هم نباشد شباهت هایی بین برخی از عناصر شیوه برشت از جمله فاصله گذاری و شبیه خوانی در ایران هست که قابل توجه هست، آنچه مهم است که فاصله گذاری در تئاتر مبتنی بر تفکر است و برشت سعی کرده است عنصر تفکر و اندیشه را بر عنصر احساس که پایه ی هنرهای دراماتیک است رحجان بخشد، در تعزیه گردانی و شبیه خوانی هم که هنری چند صد ساله در ایران است هرچند به کار گرفتن احساسات مذهبی مخاطب بسیار ارزشمند است اما تعزیه خوانان با فاصله گذاری که انجام می دهند به مخاطب فرصت اندیشه می دهند، مخاطب تعزیه هر لحظه به خودش متذکر می شود که، من در حال تماشای بازسازی واقعیت نیستم بلکه دارم بازی و شبیه گردانی را تماشا می کنم ولی با این حال هر لحظه ای که شبیه گردان بخواهد او را به اوج احساس می رساند و اشکش را جاری می کند.
شاید علت اینکه شبیه خوانی با تئاتر به معنی کلاسیک آن تفاوت دارد و در آن این همه فاصله گذاری و فاصله گرفتن از متن قصه وجود دارد این باشد که عمق دردی که در فاجعه ی عاشورا چندان زیاد است که مخاطب شیعه نمی تواند بازسازی دقیق آن را - چنانچه در نمایش به معنی کلاسیکش اتفاق می افتد - تحمل کند اما احتمال قوی تر این است که در فرهنگ عاشورایی شیعه اگر چه بکا و اشک ریختن برای حسین (ع) ارزشمند است اما وجه تفکر و پدیدارشناسانه همواره غالب بوده است.
این روزها در تماشاخانه سرو نمایشی با نام " ملاقات مرد دوزخی" بر روی صحنه است که می شود گفت نقطه اتصال تعزیه خوانی و شیوه ی برشت است، قصه ی نمایش روایتی غیر معمول از عاشوراست، داستان نمایش از دو جهت غیر معمول است، ابتدا از این جهت که از زاویه نگاه اشقیا روایت می شود و دوم اینکه یک شیعه و علاقه مند به امام حسین در لشگر اشقیا حضور دارد و اوست که از عاشورا و وضعیت کوفه ی سال ۶۱ هجری صحبت می کند.
معمول و معقول آن است که در درام قهرمان و ضد قهرمان – پروتاگونیست و آنتاگونیست - است که قصه را پیش می برد و کشمکش بین این دو تعلیق ایجاد می کند، اما در نمایش اخیر قهرمان همان ضد قهرمان است، هرچند بخشهایی از نمایش قهرمانی به نمایش در می آید ولی در نهایت او نیز قهرمان نیست، و این خاصیت و ویژگی نمایشنامه این اثر است، فضای ذهنی نمایشنامه سرشار از شماتت خویشتن است گویی نویسنده جدالش با خویشتن را به صورت قصه ای روایت کرده است و در هر لحظه به خودش نهیب می زند.
فرم کارگردانی نیز فاصله گذاری هایی دارد که سرشار از نشانه گذاری هایی مبتنی بر برداشت مخاطب است به طور مثال چندان روشن نیست که چرا برای برخی از کاراکتر های مرد از بازیگر زن استفاده شده است، جالب است که هر جا از مرد کوفی دیالوگی می شنویم زنی می بینیم یا زنی که مردان را شماتت می کند یا اینکه نقش مردان را بازی می کند و در جاهایی نقش اصلی زن نیز برای یک لحظه مرد می شود، از طرف دیگر در شخصیت های نمایش در جای جای قصه از نقش خود خارج شده و با مخاطب حرف می زنند و این در عین رعایت بافت کلی دیالوگ هاست که زبانی فاخر و سره دارد.
از طرف دیگر یکی از نقش های نمایش- ماریه- را چند بازیگر بازی می کنند و انگار یک نفر هستند که تکثیر شده اند و درباره ی این نقش می توان گفت که نه شخصیت است و نه تیپ نه چیزی از گذشته اش روایت می شود و نه از خصوصیاتش جز تصورات مبهم نقش مقابل چیزی می شنویم، هر چند این تکثیر نقش به بافت وهم انگیز نمایش کمک می کند، گویا تمام اثر در وهم و خیال بشر امروزی می گذرد بشری که خود را به جای اینکه در لشگر اولیا الله ببینید در بین اشقیای عاشورا می بیند و هر لحظه به خودش نهیب می زند و از خود شماتت می شنود.
نمایش ملاقات مرد دوزخی اگر بتوان آن را در ژانر نمایش های مذهبی قرار داد با آنچه بعنوان نمایش عاشورایی و مذهبی در چند دهه ی اخیر دیده ایم متفاوت است و بیشتر یک اثر نمایشی با تمام خصوصیات و قواعد درام است که موضوعی از عاشورا را دستمایه قرار داده است و البته موضوعی نامتعارف که می تواند نقطه قوتی برای این اثر محسوب شود، شاید بتوان گفت از شیوه ی برشت بهترین استفاده شده است تا با فاصله گذاری درست بین مخاطب امروزی و قصه ی عاشورا مفاهمه ای قابل قبول ایجاد شود.
نظر شما