فرهنگ امروز/ عیسی عبدی:
ترجمه به عنوان یک کنش نشانه شناختی ومعنا گزارانه همواره در طول تاریخ مورد توجه فرهنگها و حکومت ها بوده است. نمی توان این ضرورت تاریخی را در شکل دهی به نظام گفتگویی جهانی و کنش و میانکنش فرهنگی نادیده گرفت. ترجمه در گذر زمان با گسترش دانش و تأسیس دانشگاه ها اهمیت زیادی به خود گرفته است. این فرایند در همان حال که موجب انتقال دانش و فرهنگ به کشورها شده، در انسداد گفتگوی مولد در جوامع فروتر و ترجمه پذیر، نقش داشته است.
جوامع ترجمه پذیر اگر چه بخش هایی از تولیدات دانش غرب را وارد نظام فکری خود کردند اما ناخودآگاهانه در تهی سازی بستر و بی جاسازی مولفه های "امکان "دانش تاسیسی خود عمل کرده اند.
اگر بپذیریم که دانش حاصل ارتباطات سوژه های فعال است و از شبکه تعاملی میان علم ورزان و مولدان علم برمی خیزد، سخنی به گزافه نگفته ایم. ترجمه هرچند ارتباط فکری و به اصطلاح گفتگومندی باختینی را گسترش می دهد اما در همان حال ظاهراً به جای درونی سازی تعاملات خلاق در سپهر فرهنگ، در عوض ارتباطات علمی و زایشی را به افق بیرونی فرهنگ منتقل می کند. زیرا معمولا تولید علم و مفهوم پردازی آن از جنس رابطه ای و مبتنی بر نظام نشانه ای مرجع است که بیرون از ما قرار دارد.
گویی هر گونه زایش و تولید توسط« ما» در تاروپود نظام مولد دانش «دیگری»، معنا پیدا می کند. یعنی مفاهیم و اصطلاحات که از درون نظام فکری و تاسیسی مراجع دانش غرب شکل گرفته علیرغم ترجمه به فارسی و جلب مخاطبان فارسی زبان، درون بستر فرهنگی ما به حالت ناپایدار در می آیند و در نهایت برای خودیابی با همان مراجع پیشینی و خارجی خود وارد گفتگو می شوند.
ناپایداری نشانه ها در چنین خلایی که حاصل بیجا سازی متاثر از ترجمه است، گویی مانع از تولید اندیشه یا رشد نشانه ای در داخل می شود.
گویی نشانه ها ناپایدارند و باید دوباره به مرکزیت نشانه های مرجع دانش بازگردند تا در آنجا در روند بازتولید reconceptualization معنا دار شوند. به عبارت بهتر ترجمه مفاهیم علوم انسانی با وجود معادل یابی فارسی به صورت متناقض نما، گویی در نهایت به مراکز ثقل نشانه ای خود_بیرون از ما_ باز می گردند. جلوه های این سیر معنایی از مرکز ثقل خود از طریق ترجمه جدا شده، بسط می یابند اما در نهایت به ان مرکز کشیده می شوند. در این حالت مفاهیم ترجمه شده بدون آن که در داخل در جهت خلق نظام نشانه ای درونی و تاسیسی جریان یابند، دنبال معانی رابطه ای خود با اجزا جدا شده خود در بیرون هستند.
این فضای استعاری وپلاسمایی در حقیقت، نه آن که در درون فرهنگ پذیرنده مورد توجه، ادراک و فهم قرار نمی گیرند بلکه مورد استفاده هم واقع می شوند اما پس از پردازش در ذهن مخاطب ایرانی، فارسی اندیشگی آن دوباره برای بازیابی و رشد فکری به شبکه مرجع دانش غرب باز می گردد. یعنی این تراوش هایی که در ذیل مفاهیم فعال شده اند در نهایت به صورت متناقض نما، گویی به مراکز نشانه ای خود باز می گردند تا طیف دانش و گستره علمی مراجع خود را بسط دهند.
شاید بتوان به طور فرضی گفت ماحصل این دور نشانه ای، شکل گیری یک خلا دانش ارتباطی در درون است که به شبکه معنایی بیرونی سوق داده می شود. برای نمونه بازنمود این دور یا چرخه نشانه ای این است که کنشگر علمی ایرانی علیرغم ترجمه منابع علوم انسانی و دسترسی جزیی به ترجمه فارسی، در نهایت تمایل به همان مرکزیت نشانه ای تولید علم دارد که در قالب نمادهایی چون ISA و ژورنال های غربی غیرفارسی است.
نگاهی به محصولات علمی بین المللی که توسط ایرانیان به زبان انگلیسی منتشر شده، این دور را نشان می دهد. یعنی نظام تولید دانش علوم انسانی به زبان فارسی چندان زایا و درونزا نیست. بازگشت محصولات فکری به مراجع مولد را شاید بتوان بازنمود سطح زیرین این چرخه دانست که شاید نگاشته های الگویی فارسی که در پرتو مفاهیم مدرن علوم انسانی شکل گرفته اند به علت بی قراری معنا در سیر تولید و مفهوم پردازی علمی، دوباره دنبال اصل خود می روند. یعنی گویی ترجمه در واقع نظام گفتگویی علوم انسانی را بیرونی می کند و به بیرون ارجاع می دهد زیرا سویه ها و جهت گیری دانش را در پیوند با مرجعیت های مولد دانش در بیرون از ما قرار می دهد. بدیهی است که جهت گیری ذهنی و قالبواره های مفهومی و تثبیت شده پیشینی _نشانه ای را توزیع می کند.
ترجمه مفاهیم این علوم را نیز شاید بتوان تلاشی برای چند لایه کردن فهم و پردازش ذهنی دانست زیرا در همان حال که مفاهیم و متون به فارسی ترجمه می شوند در سطح تولید یا شبه تولید در نهایت به مراجع مفهومی خود باز می گردند تا درون نظام مراجع دانش پیشینی خود، هویت یابند.
منبع: مورخان
نظر شما