شناسهٔ خبر: 59600 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

تلاش پیرمرد رزق روح بود

در تهرانگردی احمد مسجدجامعی به مناسبت روز قلم به دیدار اهل قلم رفتیم. نخستین گام از این تور فرهنگی به کتابخانه تخصصی حسن انوشه و گپ و گفتی با این چهره برتر ادبی اختصاص داشت.

تلاش پیرمرد رزق روح بود

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ چند سالی است که در تقویم کشور، چهاردهم تیرماه به نام روز قلم نامگذاری شده است. از این رو احمد مسجدجامعی و تیم تهران‌گردی در برنامه این هفته خود که با روز قلم مصادف شده بود به دیدار اهالی قلم رفتند تا گپ‌وگفتی با آنها داشته باشند و از فعالیت‌های آنها تشکر کنند.

پیش از ساعت هفت صبح از خانه بیرون می‌زنم تا در اولین گام از بازدید اهالی قلم به کتابخانه و محل کار حسن انوشه برسم. صبح جمعه است و همان‌طور که انتظار می‌رود، پرنده پر نمی‌زند. به سرعت برق و باد از جنوب شرقی تهران به شمال غربی تهران می‌روم. از تاکسی پیدا می‌شوم، از کنار کتابفروشی آموت رد می‌شوم، به سمت دیگر خیابان می‌روم و به دفتر کار دکتر انوشه نزدیک می‌شوم. در خانه باز است و چند نفری جلوی در ایستاده‌اند و مشغول صحبت هستند. عقربه‌ها، ساعت هفت و 40 ‌دقیقه صبح را نشان می‌دهند، پیش خودم فکر می‌کنم کمی زود رسیده‌ام اما ظاهرا آخرین نفر هستم و تمامی صندلی‌های دور میز پر است و همه مشغول خوردن صبحانه هستند.
 

 
نیم ساعتی می‌گذرد و رفته‌رفته بساط صبحانه جمع می‌شود و دورهمی شکل رسمی‌تری پیدا می‌کند. احمد مسجدجامعی طبق سنت و روال برنامه‌های تهران‌گردی، جلسه را دست می‌گیرد و در معرفی انوشه می‌گوید: «حسن انوشه در طول این سال‌ها یکی از بزرگ‌ترین کارهای حوزه زبان و ادبیات فارسی را مدیریت کرد و شکل داد و آن «دانشنامه زبان و ادبیات فارسی» است. این کتاب ایران را در معنای فرهنگی به شکل کاملی پوشش می‌دهد. من در سفرهایی که به کشورهای خارجی داشتم، وقتی به کتابخانه‌ها سر می‌زدم و دانشنامه انوشه را پیدا می‌کردم، متوجه می‌شدم که این کتاب به قدری ورق خورده که ظاهرش تغییر کرده است و این موضوع برای من جذابیت داشت.»
 
این عضو شورای شهر تهران ادامه داد: «این کتاب یک مرجع مناسب برای کسانی است که می‌خواهند درباره زبان و ادب فارسی یا درباره مشاهیر مشترک دو کشور، تحقیق کنند. این اواخر پیشنهاد دادم که دوستان بیایند و یک جلد هم برای مراکز ایران‌شناسی در جهان آماده کنند که گویا به زودی این اتفاق رخ خواهد داد. در حال حاضر دانشنامه‌های دیگری نیز در بازار دیده می‌شود که همه بعد از این کتاب بوده و تحت‌تاثیر این دانشنامه است.»

وی در ادامه با اشاره به پیامدهای خوب نوشتن دانشنامه گفت: «در نوشتن این دانشنامه یک اتفاق ویژه‌ رخ می‌دهد. ظاهرا ما کتابخانه‌ای نداریم که آثار زبان و ادب فارسی را از کشورهای دیگر داشته باشد؛ اما خیلی از کتاب‌هایی را که اینجا می‌بینید، دکتر برای آوردن آن به ایران تلاش کرده است و خیلی از آنها را در کشورهای همسایه مثل هند و پاکستان یافته است؛ بنابراین می‌توان گفت که خوشبختانه در کنار این دانشنامه یک کتابخانه جامعی نیز شکل گرفته است.»
 


مسجدجامعی با اشاره به سوءاستفاده برخی افراد از شخصیت والا و بزرگواری حسن انوشه اظهار کرد:‌ «به خاطر دارم که سال‌ها پیش یک آقایی می‌خواست کتابشناسی کتاب‌های فارسی افغانستان را منتشر کند؛ از این رو قراردادی هم بسته بود. از آن طرف ما دیدیم که کتاب ظرف یک هفته منتشر شد. من خیلی تعجب کردم که چطور می‌شود یک کتابشناسی در این مدت کوتاه منتشر شود. بعدها معلوم شد که این اقا آمده و فهرست کتاب‌های حسن انوشه را برداشته و چاپ کرده است؛ من هم اتفاقی فهمیدم و انوشه نیز اصلا به روی خودش نیاورد.»
 
وی ادامه داد:‌ «البته باید این نکته را نیز یادآوری کنم که برخی از دوستانی که با استاد کار می‌کردند، علاقه بسیاری به این کتاب‌ها داشتند و به صورت مخفیانه کتاب‌ها را از اینجا خارج کرده‌اند. چند وقت پیش دکتر به من ‌گفت که یکی از همکارانش بدون اطلاع بیش از 1000 عنوان کتاب را از کتابخانه خارج کرده است!»

وزیر فرهنگ و ارشاد دولت اصلاحات با اشاره به سایر فعالیت‌های حسن انوشه گفت: «انوشه علاوه بر دانشنامه، پنج جلد کتاب «تاریخ ایران و کیمبریج»، دو جلد کتاب «تاریخ غزنویان» و کتاب «تاریخ سیستان» را نیز ترجمه کرده است. حال اگر بخواهم یک وجه مشترکی در میان کارهای او ذکر کنم باید بگویم که همه این کتاب‌ها درباره ایران است. این کتاب‌ها یا تاریخ ایران، یا ادبیات ایران، یا تحولاتی‌ست که در حوزه فرهنگ و اجتماع ایران شکل گرفته است. من این صحبت‌ها را کردم تا بگویم، خیلی خوشحالم که در روز قلم توفیقی نصیب بنده شد تا در این کتابخانه‌ای که محل کار دکتر انوشه است حضور داشته باشم و به این بهانه از این کتابخانه ارزشمند بازدید کنم.»

بعد از صحبت‌های مسجدجامعی نوبت به یکی از همکاران و نزدیکان حسن انوشه رسید. مرتضی رضوانفر زبان‌شناس و عضو هیأت علمی پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری با اشاره به سابقه آشنایی‌اش با حسن انوشه گفت: «ما یک مجله‌ای به اسم مجله «کلمه» داشتیم که آقای مسجد جامعی در آن مدیرمسئول بود و من سردبیر بودم. اگر اشتباه نکنم سال 73-74 بود که استاد انوشه به تهران آمد تا کار دانشنامه را شروع کند و من این افتخار را داشتیم که خدمت وی باشم. بعد از چندی مسیر دانشنامه و مجله تغییر کرد و دقیقا عکس شد. یعنی دانشنامه شد محور و ما شدیم حاشیه. در آن دوران به قدری مهمان‌های ارزشمندی برای دانشنامه‌ می‌آمدند که اگر اسم ببریم شما متوجه می‌شوید که دانشنامه محل رفت‌وآمد چه آدم‌های درجه یک و بزرگی بوده است. در کنار استاد من هم آرام‌آرام شروع به مدخل‌نویسی کردم. بدون شک، شخصیت من و آن چیزی که خودم قبول دارم در کنار استاد شکل گرفت.»

وی در ادامه به همکاری‌های خود و حسن انوشه پرداخت و اظهار کرد: «افتخار این را داشتم که در چندین سفر خارجی کنار استاد باشم و بخشی  از کتاب‌هایی که در اینجا می‌بینید، در این سفرها تهیه شده است. شما نمی‌دانید که با چه زحمتی این کتاب‌ها خریداری شده و با چه زحمتی به ایران آمده است.»
 
در گام بعدی، تریبون در اختیار حسن انوشه قرار گرفت و او به بیان خاطرات گذشته پرداخت و گفت: «به همراه رضوانفر برای خرید کتاب به دهلی رفته بودیم. در رایزنی ایران فردی به نام حدادی بود که موتور داشت و قرار شد که یک روز من به همراه او به خرید برویم اما یک مشکل وجود داشت و آن هم نبود کلاه بود؛ چراکه حدادی تنها یک کلاه ایمنی داشت و قوانین هند هم به شکلی بود که بدون کلاه ایمنی به هیچ عنوان امکان تردد وجود ندارد، از این رو من روی سرم قابلمه گذاشتم و رفتیم!»
 


بعد از بیان این خاطره و قطع شدن صدای خنده افراد حاضر در سالن، قهرمان سلیمانی که برای این مراسم به کتابخانه تخصصی حسن انوشه آمده بود در سخنانی کوتاه گفت: «به اقتضای شغلم به کشورهای مختلف دنیا سفر می‌کنم و دانشنامه دکتر انوشه از آن دست کتاب‌هایی است که آدم می‌تواند سرش را بالا بگیرد و با افتخار بگوید که این کتاب با استانداردهای خوب علمی در ایران تهیه شده است. دکتر انوشه متعلق به نسلی است که برای همه ما رشک‌برانگیز است. این نسل بنیان‌های علم، فصیحت، دانایی و راستکاری را بنا کردند. من وقتی در دانشگاه درس می‌خواندم افتخار شاگردی غیرمستقیم وی را داشتم. به اعتقاد من این همه تلاش برای علم و ایران‌دوستی برای ما رزق روح است.»
 


در ادامه افراد از جای خود بلند شدند تا پله‌ها را طی کنند و خود را به طبقه دوم کتابخانه برسانند. با ورود به طبقه دوم به اتاق کوچکی که پر از کتاب‌های رنگارنگ بود رفتیم و انوشه با اشاره به قفسه‌ها گفت: «فکر می‌کنم در این کتابخانه بیش از 60 هزار عنوان کتاب تخصصی باشد که بیشتر آنها به ادبیات فارسی می‌پردازد؛ البته بخش‌هایی داریم که به ادبیات ولایات ایران می‌پردازد. یعنی به ادبیات فارسی در مازندران، گیلان، لرستان و خوزستان. شاید قرار گرفتن این همه کتاب در اینجا برای شما عادی باشد؛ اما من این کتاب‌ها را یکی یکی جمع کردم و برای این کار سختی‌های زیادی را تحمل کردم.»

انوشه در نگاه اول و در صحبت‌ بسیار جدی است اما در کلامش رگه‌های ظریف طنز به خوبی نمایان است. در واقع از این جنس آدم‌هایی است که خیلی جدی حرف طنزی را بیان می‌کند و همه می‌خندند اما میمیک صورت خودش تغییر نمی‌کند. در یکی از این موقعیت‌ها او در توضیح طبقه‌بندی کتاب‌هایش گفت:‌ «اگر بخواهم درباره طبقه‌بندی کتاب‌ها توضیح دهم باید بگویم که من بقالی هستم که فقط خودم می‌دانم جنسم کجاست.»

برای افرادی که در حوزه فرهنگ و ادبیات کار می‌کنند، مادیات چندان اهمیت ندارد. بدون شک این نوابغ اگر به سراغ هر حوزه‌ای جز فرهنگ آمده بودند وضعیتی خیلی بهتری داشتند. در چنین شرایطی مهم‌ترین وظیفه ما حفظ احترام این اشخاص است. انوشه از وضعیت چاپ کتاب‌هایش رضایت ندارد و در این راستا می‌گوید: «جلد ششم «تاریخ ایران» ‌آماده است اما به ناشر نمی‌دهم. متاسفانه امیرکبیر نه کتاب‌هایم را پس می‌دهد و نه آنها را چاپ می‌کند و به این شکل ما را گرفتار کرده است.»
 
انوشه به چاپ جلد ششم «تاریخ ایران» نیز اشاره می‌کند و می‌گوید: «چاپ ششم این کتاب با تلاش افراد دیگری به بازار آمده است. متاسفانه افرادی هستند که کتاب‌ها را به دانشجویان خود می‌دهند تا ترجمه کنند اما من از این کارها خوشم نمی‌آید و از این کارها هم نمی‌کنم.»
 
این پژوهشگر تاریخ، ادبیات و زبان فارسی در ادامه، بخش‌های مختلف کتابخانه‌اش را به افراد حاضر در سالن نشان می‌دهد و با دقت به سوالات افراد پاسخ می‌دهد و به دوستانی که تقاضای بازدید مجدد از این فضای مهیج را دارد، می‌گوید: «در اینجا به روی پژوهشگران باز است و می‌توانند به اینجا بیایند و از امکانات موجود استفاده کنند.»
 
عکاس‌ها از انوشه می‌خواهند که جلو بیاید تا بتوانند از او عکس بگیرند اما او به خبرنگاران می‌گوید: «من به شکلی باید بایستم که به دیگران پشت نکنم» بعد از این حرف مسجدجامعی خطاب به افراد حاضر گفت: «این ادب استاد انوشه ستودنی است.»
 
خالق «دانشنامه ادب فارسی» قفسه‌ای را نشان می‌دهد و می‌گوید در این قسمت کتاب‌های ادبیات عوام را آورده‌ام؛ کتاب‌هایی مثل «سمک‌عیار»، «فتوت‌نامه» و «ابومسلم‌نامه» در این قفس قرار دارند. از قفسه کتاب‌های ادبیات عوام عبور می‌کند و به قفسه‌ای می‌رسد که دانشنامه‌ها در آن قرار دارد. به کتاب‌ها اشاره می‌کند و می‌گوید: «نگارش جلد دهم دانشنامه را به زودی شروع خواهم کرد؛ جلدی که به فارسی‌پژوهان و مراکز فارسی‌پژوهی جهان می‌پردازد و امیدوارم که در یک سال بتوانم این کار را انجام دهم.»

انوشه معتقد است که بسیاری از کتاب‌های این کتابخانه نایاب است. او در این رابطه می‌گوید: «بسیاری از کتاب‌های این کتابخانه نایاب است اما همان‌طور که احمد مسجدجامعی اشاره کرد، بخش قابل توجهی از کتاب‌های ارزشمند را دوستی برداشت و با خود برد.»
 


رفته رفته به دقایق پایانی این دیدار می‌رسیم. عکاسان از افراد حاضر در تهران‌گردی می‌خواهند که در گوشه‌ای بایستند تا از آن‌ها عکس یادگاری بگیرند. همه می‌ایستند اما نور سالن کم است؛ کم که نه تقریبا همه چراغ‌های نیمی از طبقه دوم خاموش است. انوشه کتابی را برمی‌دارد و دستش را در جای خالی کتاب قرار می‌دهد و بعد چراغ‌ها روشن می‌شود. عکس را می‌گیرند و گروه به سمت طبقه پایین راهی می‌شود که انوشه مجددا به سراغ آن کتاب می‌رود و بعد چراغ‌ها خاموش می‌شود.

کتابی را که کلید پشت آن قرار داشت در جای خودش می‌گذارد؛ اما کتابی در همان جا نظرش را جلب می‌کند. سرش با کتاب‌هایش گرم است که مسجدجامعی به او می‌گوید: «آقای انوشه پس ما رفتیم، شما همین‌جا مشغول مطالعات باشید!»، انوشه پاسخ می‌دهد: «بله دیگه، شما تشریف ببرید ما همین کار را می‌کنیم!» مسجد جامعی با خنده جواب شوخی انوشه را می‌دهد که «حالا بیا ما رو بدرقه کنید بعد بشینید کتاب بخوانید.»
 


با شوخی و خنده همه به طبقه اول می‌روند؛ بعد از در طبقه اول خارج می‌شوند و به حیاط کوچک اما باصفای کتابخانه می‌آیند. درخت توت بزرگی در مرکز حیاط وجود دارد که سایه‌اش کل حیاط را گرفته است و سایه فرصتی برای گپ زدن فراهم می‌کند. افراد در این حیاط جذاب نیز دور هم جمع می‌شوند و عکسی یادگاری می‌گیرند و بعد از آن، همه به سمت دیدار دوم راهی می‌شوند.

نظر شما