به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ متن زیر گزیدهای از کتاب تقلید از خدا اثر نصرالله حکمت است که در ادامه میخوانید؛
سخن در این است که در کنار این آفرینش ویژه، قدرتی در این عالم هست که علاوه بر اینکه «خالق» است و «مُعطِیِ خلق» است، «هادی» نیز هست. آنان که میخواهند عالم را منحصر در جنبه «خلقیِ» آن کنند و موجودات و اشیا را صرفاً به لحاظ «خلقی» مورد مطالعه و شناخت و استفاده قرار دهند، در واقع یا خدایی برای این عالم قائل نیستند، یا حضور خدا را در عالم و در اشیا ندیده انگاشته اند، و یا «هادی» بودنِ او را لحاظ نکرده اند. اگر خدا مبدأ آفرینش و خلق است، مبدأ هدایت و ادراک و عشق و زیبایی نیز هست و در ذرّه ذرّه اشیا، و لحظه لحظه عالم، حضور دارد.
خدا عقل را آفریده و به او توان ادراکی داده است؛ حال اگر قرار باشد که این عقل، توان ادراک همه موجودات و اشیای این عالم، و حقایق آنها، و توان ادراک و شناخت خدا، و ره یافتن به کُنه خدا را داشته باشد، دیگر این عقل، عقلی مخلوق و آفریده خدا نیست؛ بلکه خود، خالق و آفریدگار است. همین که میگوئیم خدا، خلق عقل را به او اعطا کرد و او را آفرید، یعنی او مستقلاً و از این حیث که عقل است، حدّ و اندازهای دارد.
اینک این خدای خالقِ عقل، علاوه بر خلقت، هدایت نیز دارد.
حالا اگر از ابن عربی بخواهیم که مراد از «اعطای خلق» را-نه فقط در مورد عقل، بلکه به طور کلّی- بیشتر توضیح دهد، وی چنین خواهد گفت:
اِعلم أنّ قوله: «اَعطی کُلَّ شیءٍ خَلقَه» انّما هو ممّا یقوّم ذات ذلک الشیء من الفصول المقوّمه لذاته. (فتوحات، ج ۳، ص ۱۴۵)
بدان اینکه خدا میگوید: «خلق هر چیز را اعطا کرد»، همانا این خلق، آن چیزی است که مقوّم ذات آن چیز میباشد که عبارت است از فصول مقوّم ذاتش.
ملاحظه میکنید که زبان ابن عربی در اینجا به زبانی منطقی و فلسفی نزدیک میشود؛ و این نشان میدهد که وی با عقلانیّت فلسفی-وقتی در قلمرو خویش قرار داشته باشد، مشکلی ندارد. البته باید توجه داشت که وی اوّلاً و بالاصالة، اهل تعریف منطقی و پرداختن به مقوّمات یا فصول مقوّم ذات اشیا نیست؛ و به بیان دیگر منطق و مباحث منطقی را، به مثابه «روش مطلق» نمینگرد؛ چرا که او اساساً در فهم و تبیینِ هستی، براساس «سلوک عقلی» حرکت میکند و - چنان که پیش از این نیز بدان اشارت رفته است- هر که اهل سلوک عقلی است، هرگونه روش و متد را میتواند به مثابه «روش مقیّد» به کار گیرد.
▫️به هر صورت وی در اینجا سخن از این میگوید که مراد از «خلق»، آن چیزی است که مقوّم ذات شیء است؛ یعنی آفرینش خدا به مقوّمات ذات شیء تعلّق مییابد. البته از آنجا که وی بالاصالة این اصطلاحات را به کار نمیبرد، در موارد دیگر از کتاب فتوحات، با تعابیر دیگر «خلق» را توضیح میدهد. در حالی که اینجا سخن از ذات و ذاتیّات شیء، در میان بود، در جایی از فتوحات (همان، ج ۱، ص ۹۱)، بحث «خلق» را به نحوی بیرون از ذات و ذاتیات میبرد و به «زمان» مرتبط میکند و میگوید که تعیین زمان هر چیز، بخشی از تمامیّت خلق آن است، به بیان دیگر وی آفرینش هر چیز را به ظروف و شرایطی که از ضروریات آن چیز است، سخت مرتبط میداند و چنین میگوید که خدا به استحقاقی که اعیان ثابته در حال عدم دارند، آگاه است و هر چیز ممکنی را با تقیّدات وجودی اش، تحقّق و عینّیت خارجی میدهد. یکی از این تقیّدات، مواقیت ایجاد یا زمان هر شیء است. مثلاً اگر امر ممکنی وجودش متقیّد به آن است که «دیروز» واقع میشد، خدا آن را «امروز» یا «فردا» ایجاد نمیکند. پس «اَعطی کُلَّ شیءٍ خَلقَهُ»،
…من زمانه فیمن یتقیّد وجوده بالزمان، و من حاله فیمن یتقیّد وجوده بالحال، و من صفته فیمن یتقیّد وجوده بالصفة.(همان جا.)
...که عبارت است از زمان او، در کسی که وجودش متقیّد به زمان است؛ و حال او، در کسی که وجودش متقیّد به حال است؛ و صفت او، در کسی که وجودش متقیّد به صفت است.
نظر شما