فرهنگ امروز/ بیخو پارخ
همان طور که میدانیم بسیاری از نویسندگان و نه فقط یکتا انگاران، اخلاقیات را از فرهنگ جدا میکنند و معتقدند که گرچه فرهنگ در جوامع مختلف متفاوت است اما اخلاقیات برای همه یکسان بوده و ارتباط کمی با جامعه دارد. درحالی که موضوع اخلاق این است که بدانیم چه نوع زندگی ارزش زیستن دارد؟ چه فعالیتهایی در زندگی ارزش دنبال کردن دارد؟ چه نوع روابط انسانی ارزش ترویج دارد؟ پاسخ همه این سوالات اخلاقی مستلزم این است که قبلا معیاری برای ارزش و اهمیت فرض کرده باشیم. یعنی یک سیستم معنا یا فرهنگ در پشت آن قرار دارد. هر سیستم اخلاقی در داخل یک فرهنگ بزرگتر قرار دارد که به وسیله آن تغذیه میشود و تنها وقتی تغییر میکند که تغییری در فرهنگ صورت بگیرد. فرهنگ ساختار زندگی اخلاقی را شکل میدهد. این ساختار شامل هدف، محتوا، اقتدار و نوع احساساتی میشود که باید با آن زندگی اخلاقی همراه باشد. مثلا بسیاری از فرهنگهای سنتی طبیعت را جاندار و رازآلود میبینند و رفتار انسان نسبت به طبیعت را با موازین اخلاقی خود میسنجند اما فرهنگهای مدرن با دیدی ماشینوار، رفتار بشر نسبت به طبیعت را خارج از قلمرو اخلاق بررسی میکنند. در برخی فرهنگها غذا نعمتی برای بقای انسان است. از این رو اینکه شخص چه و چگونه بخورد، موضوعی اخلاقی میشود ولی این مسائل در فرهنگهای مدرن اهمیت اخلاقی ندارد. بسیاری از فرهنگهای پروتستانی اخلاق را مستقل میدانند ولی فرهنگهای چینی، هندوها و جوامع آفریقایی اخلاقیات را در سیستمی از آیینهای مذهبی و سنتهای اجتماعی میبینند و برخی از آنها حتی لغت جداگانهای در زبانشان برای اخلاق ندارند.
اینکه اخلاقیات در فرهنگ تعبیه شده، مشهود است. رسومات و آیینهای و تشریفات مذهبی در هر فرهنگی تبلور و معنای اخلاقیات آن فرهنگ است. مثلا احترام به زندگی انسان یک اصل اخلاقی است که در رسومات و آیینهایی مثل روش دفن اموات، نوع لباس در مراسم عزاداری، رفتار با غریبهها، کمک به افراد مسن و فقرا و غیره تبلور پیدا میکند. این اعمال اصل اخلاقی مربوطه را استحکام و به آن ریشه احساسی عمیق میبخشد. فرهنگ برای این اعمال مجموعهای از حرامها و مباهات مناسب میسازد و با ادغام دستورات اخلاقی در زندگی روزمره چهره خشن آنها را تلطیف میکند. البته این حقیقت که اخلاقیات در احاطه کامل فرهنگ قرار دارد دلیل نمیشود که هیچ اصل اخلاقی همگانی وجود نداشته باشد و یا اخلاقیات را نتوان به نقد کشید.
اگرچه رابطه میان عقاید اخلاقی و اعمال و رفتار در هر فرهنگی خیلی نزدیک است ولی حداقل در 4 جنبه مهم از هم متمایزند. اول، عقاید لزوما کلی و حتی مبهم بوده و تفسیرهای مختلف میپذیرد ولی اعمال که بناست برخورد میان انسانها و روابط اجتماعی را تنظیم کند معلوم بوده و تفسیربردار نیست. دوم، درحالی که کشف و تحمیل عقاید اخلاقی آسان نیست، پیروی انسانها از رفتارها و اعمال قابل اثبات بوده و امکان اجرایی دارد. سوم اینکه عقاید در وهله اول به حوزه تفکر تعلق دارد و رفتارها مربوط به حوزه عمل است بنابراین عقاید بیشتر به وسیله ایدههای نو و دانش جدید تغییر میکند درحالی که رفتار انسانها در برخورد با شرایط اجتماعی جدید و تجربه تغییر میکند. چهارم اینکه انسجام عقاید به مفهوم سازگاری میان عقاید در انسان است و ماهیت آن جدا از انسجام رفتاری است که عمدتا به معنی هماهنگی عملی میان رفتارهاست. عقیده و عمل گرچه به هم وابسته و در هم موثرند، محدودیتهای ویژه خود و الگوی تغییر خودشان را دارند. یعنی عقاید جامعهای ممکن است تغییر کند اما رفتارها ممکن است آن تغییر را برنتابد و بر عکس. حتی وقتی یکی از آن دو در شرایط سریع تغییر کند ممکن است بر حس تداوم و ثبات در دیگری اصرار داشته باشد. بنابراین رابطه میان عقاید و رفتارها برقرار است و میان تغییر یکی و دیگری وقفه وجود دارد که نمیگذارد هیچ فرهنگی یک کل منسجم و بیتناقض باشد.
همان طور که میدانیم فرهنگ و جامعه غیرقابل انفکاک هستند. یعنی هیچ جامعهای بدون فرهنگ و هیچ فرهنگی بدون وابستگی به جامعه وجود ندارد اما هدف و نقطه تمرکزشان متفاوت است (Carrithers, 1992, pp.25f). به طور کلی جامعه به گروهی از انسانها و ساختار روابط میان آنها گفته میشود و فرهنگ به محتوا و اصولی اطلاق میشود که آن روابط را سازمان میدهد و مشروعیت میبخشد. جامعه در عین اینکه متکی بر عقاید فرهنگی مشروعیتبخش است، ساختار رفتارها را مدنظر دارد. جامعه برای اعمال و اجرای رفتارهای مورد نظر خود به سیستمهای تحریمی در اشکال طرد، نفی مقام اجتماعی و انتقاد تکیه دارد. اعضای جامعه یا به دلیل اینکه معنای فرهنگی و عقاید مشروعیتبخش رفتارها را پذیرفتهاند و یا به دلیل اینکه پیامدهای عدم تبعیت و همگونی با جمع را میدانند و یا به هر دو دلیل رفتارهای مقبول جامعه را انجام میدهند.
مثلا تکهمسری در دل معنا و اهمیتی است که فرهنگ ما برای ازدواج تعیین کرده است. فرد ممکن است به خاطر احترام به این عقیده فرهنگی به آن عمل کند و یکی هم به خاطر اینکه نمیخواهد مورد عیبجویی دیگران قرار بگیرد. در مورد اول فرد به دلایل فرهنگی تکهمسری را برگزیده و فرد دوم به دلایل اجتماعی تبعیت کرده و معنای فرهنگی برای آن قایل نیست. روشن است که همه افراد تبعیت از رفتارهای فرهنگ خود را به خاطر اعتقاد به معنا و اهمیت فرهنگی آن انجام نمیدهند و به همین دلیل ممکن است فرهنگ به تدریج از داخل فرسوده و خالی شود بدون اینکه کسی متوجه شود و یا حتی به وسیله فرهنگی دیگر جایگزین شود به صورتی که شاهدین ظاهرا آن را تغییر انقلابی محسوب کنند.
ترجمه و تلخیص: دکتر منیرسادات مادرشاهی
اعتماد
نظر شما