فرهنگ امروز/ معصومه آقاجانپور:
«امروز چیزی که به حد اعلا برای ایران لازم است و همهی وطندوستان ایران با تمام قوا (تحتاللفظ) باید در آن راه بکوشند
و آن را بر هر چیز مقدم دارند ۳ چیز است که هرچه دربارهی شدت لزوم آنها مبالغه شود کمتر از حقیقت گفته شده:
نخست، قبول و ترویج تمدن اروپا بلاشرط و قید و تسلیم مطلق شدن به اروپا؛ دوم، اهتمام بلیغ در حفظ زبان و ادبیات
فارسی و سوم، نشر علوم فرهنگ و اقبال عمومی به تأسیس مدارس و تعمیم تعلیم.»
غربگرایی (westernism)، غربزدگی (Occidentosis) و بازگشت به خویشتن، سه واکنش روشنفکران ایرانی در مواجهه با غرب بود. گروه اول به دنبال انجام اصلاحاتی در علوم و فنون با نگاه به غرب بودند. از نظر آنان مدنیت جدید و پیشرفتهای گسترده و عظیم فرنگ با نظام باورهای سنتی ایرانیان تعارضی ندارد. گروه دوم با رویکردی افراطی کوشیدند ایران در شکل و محتوا غربی شود. گروه سوم نیز با بحث بازسازی تفکر دینی یا به رد مطلق غرب همت گماشتند و یا به دنبال نقد غرب همراه با گزینش جنبههای مثبت فرهنگ غربی بودند. ۱
حسن تقیزاده یکی از نمایندگان فکری عصر مشروطه که میتوان او را در جرگهی گروه دوم قرار داد، راه نجات ایران را در پیروی بیچونوچرا از مدنیت غرب اعلام کرد. اندیشههای او در روزنامهی کاوه که منادی رویکرد غربگرا بود بازتاب مییافت. گفتمان سیاسی غالب این روزنامه، جانبداری از نوسازی ایران به سبک و سیاق غربی بود، اما گذر زمان آرای افراطی تقیزاده و دیگرانی که در کاوه قلم میزدند را تقلیل داد. بررسی سه دوره زندگی تقیزاده به مناسبت زادروز او، بررسی شخصیتی است که با رویکردی غربگرا جریانسازِ جریانی شد که بیشک اثراتی در تاریخ ایران از خود به جای گذاشت. بیشتر پژوهشگران زندگی تقیزاده را به سه دوره تقسیم میکنند: تقیزادهی اول که کار خود را از عنفوان جوانی آغاز میکند و در حدود سال ۱۹۱۱ میلادی در سیوسه-چهار سالگی به پایان میبرد؛ تقیزادهی دوم از همین حدود کار خود را شروع میکند و در سال ۱۹۳۴ در حدود پنجاهوشش-هفت سالگی به انتها میرساند و تقیزادهی سوم که از اواخر دههی ۶۰ زندگی او آغاز میشود تا اینکه در سال ۱۹۷۰ در حدود ۹۲ سالگی این جهان را بدرود میگوید. این تغییرات را میتوان هم در جنبهی عملکرد سیاسی و هم در سیر اندیشهی تقیزاده مشاهده کرد. این نوشتار بر آن است که به چرخش دیدگاه او نسبت به غربگرایی در این سه دوره بپردازد.
دور اول: آشنایی
سید حسن تقیزاده در آخر رمضان سال ۱۲۹۵ قمری (۱۸۷۸ م) در خانوادهای روحانی در شهر تبریز متولد شد. پدرش «سید تقی اردوبادی» از شاگردان شیخ مرتضی انصاری بود. سید حسن از ۴ سالگی به آموختن قرآن پرداخت و از ۸ سالگی تا حدود ۲۰ سالگی مقدمات عربی و دروس حوزوی مانند رسائل، مکاسب و شرح کبیر را خواند. از ۱۴ سالگی در اندیشههای او تغییراتی رخ داد و به علوم غربی علاقهمند شد، به همین دلیل به طور پنهانی و به دور از چشم پدر شروع به مطالعهی کتب غربیان و آثار شیخ احمد احسایی و همچنین یادگیری زبان فرانسه و انگلیسی پرداخت. پس از مرگ پدر در سال ۱۳۱۴ قمری (۱۸۹۷ م) علوم دینی را رها کرد و با جدیت تمام مشغول مطالعهی علوم جدید شد. ۲
در سال ۱۳۱۹ قمری (۱۹۰۲ م) با همکاری تربیت، میرزا سید حسینخان و میرزا یوسفخان آشتیانی در تبریز مدرسهی «تربیت» را به منظور ترویج آموزش به روش غربی و اندیشههای غربی تأسیس کرد که البته با مخالفت گروهی از روحانیون این مدرسه تعطیل شد. سپس کتابخانه (کتابفروشی) «تربیت» را تأسیس کرد که در کنار کتب دینی، کتابهای فرنگی و غربی هم میفروخت. وی پس از آشنایی با آثار «میرزا ملکمخان» و «طالبوف» و روزنامههای فارسی خارج از کشور مانند اختر، پرورش، ثریا، حبلالمتین و حکمت و کتب عربی چاپ مصر و کتب ترکی چاپ عثمانی به شدت به علوم و اندیشههای تجددطلبانه غربی تمایل یافت. سفر او به قفقاز، عثمانی، لبنان و مصر در ۲۶ سالگی او را بیش از پیش با غرب آشنا ساخت، او در پایان این سفر رسالهای تحت عنوان «تحقیق در حالات کنونی ایران یا محاکمهی تاریخ» نوشت و بیان کرد: «هر ملتی که نخواهد از تمدن غرب اقتباس کند محکوم به زوال است.» ۳ با ورود تقیزاده به مجلس شورای ملی سخن از ضرورت اخذ تمدن غربی بهصورت آشکارتری بیان شد، بیانات او نشان از دنبالهروی وی از چهرههای تندروتری همچون ملکمخان داشت تا چهرههایی میانهرو چون طالبوف. بعد از استبداد صغیر و تشکیل حزب دموکرات ایران که تقیزاده از اعضای آن بود در مرامنامهی حزب خطوط اصلی مدرنیزاسیون مطرح شد.
در نامهای که مرحوم مستشارالدوله در تاریخ ۲۶ جمادیالاخر ۱۳۲۵ قمری (۱۹۰۸ م) به ثقهالاسلام ارسال داشته توصیفی از تقیزاده ارائه میدهد که تا اندازهای بازگوی روحیات و اندیشههای تقیزادهی جوان است. او مینویسد: «اینکه دربارهی مانتالیتهی تقیزاده پرسیده بودید، اینک به معرفی ایشان میپردازیم؛ این شخص ابداً مفسد نیست، مسلک بسیار مستقیم و بادوامی دارد، حیلهگری نمیشناسد، صدیق است و مرموز نیست ... عیبی که دارد منحصر است به اینکه به اطلاعات خودش در هر خصوص اعتماد کامل دارد، مشروطه را مثل سایر کارها در روی دفتر و کاغذ و کتاب دیده و بهقدری که لازم است در امور دنیا تجربه ندارد و یکی از تصورات باطلش این است که موافق اصول مشروطه، پیشرفت کارها با استعفای وزرای مسئول حاصل میشود غافل از این است وزرایی که امروز به درد میخورند محدود و معدود میباشند.» ۴
دور دوم: شیفتگی
ترور آیتالله بهبهانی و شایعهی قتل او به دستور تقیزاده منجر به صدور حکم تکفیر تقیزاده از سوی آخوند خراسانی شد. این حکم تقیزاده را مجبور کرد ۱۴ سال از ایران به دور باشد. خروج او از ایران منجر به خروج او از دین و لباس روحانیت و گرایش افراطی به فرهنگ غرب شد. در ژوئیهی ۱۹۱۰ (۱۳۲۷ ق) تقیزاده تهران را به قصد استانبول ترک کرد و سپس به امریکا رفت. در ژانویهی ۱۹۱۵ (۱۳۳۳ ق) به دعوت دولت آلمان به برلن سفر کرد و با گروهی از دوستان تجددخواهش «کمیتهی ملیّون ایرانی» را تشکیل داد و انتشار دور دوم مجلهی کاوه را آغاز کرد. دورهی اول نشریه جنبهی سیاسی داشت، اما دورهی دوم، بیشتر مقالات علمی و ادبی و تاریخی را دربرمیگرفت. سرمقالههای کاوه را خود تقیزاده، تحت عناوین «ملاحظات» یا «نکات و ملاحظات» مینوشت و همهی آنها جنبهی اجتماعی و فرهنگی داشت. وی همچنین مقالاتی با امضای مستعار «محصل» و با عنوان «مشاهیر شعرای ایران» مینوشت، تقیزاده در این مقالهها اندیشهی خود در خصوص تمدن غربی را بیش از پیش روشن کرد. او در یکی از مقالات خود آورده است:
«امروز چیزی که به حد اعلا برای ایران لازم است و همهی وطندوستان ایران با تمام قوا (تحتاللفظ) باید در آن راه بکوشند و آن را بر هر چیز مقدم دارند ۳ چیز است که هرچه دربارهی شدت لزوم آنها مبالغه شود کمتر از حقیقت گفته شده: نخست، قبول و ترویج تمدن اروپا بلاشرط و قید و تسلیم مطلق شدن به اروپا و اخذ آداب و عادات و رسوم و ترتیب و علوم و صنایع و زندگی و کل اوضاع فرنگستان بدون هیچ استثنا (جز از زبان) و کنار گذاشتن هر نوع خودپسندی و ایرادات بیمعنی که از معنی غلط وطنپرستی ناشی میشود و آن را وطنپرستی کاذب میتوان خواند؛ دوم، اهتمام بلیغ در حفظ زبان و ادبیات فارسی و ترقی و توسعه و تعمیم آن؛ سوم، نشر علوم فرهنگ و اقبال عمومی به تأسیس مدارس و تعمیم تعلیم ...» ۵
تقیزاده همچنین در سرمقالهی شمارهی اول دورهی دوم کاوه در جمادیالاولی ۱۳۳۸ قمری (۱۹۲۰ م) نوشت:
«قصد مجلهی کاوه بیشتر از هر چیز ترویج تمدن اروپایی است. در ایران جهاد بر ضد تعصب، خدمت به حفظ ملیت و وحدت ملی ایران، مجاهدت در پاکیزگی و حفظ زبان و ادبیات فارسی ... امروز چیزی که به حد اعلا برای ایران لازم است ۳ چیز است، نخست، قبول و ترویج تمدن اروپا بلاشرط و قید و تسلیم مطلق شدن به اروپا و اخذ آداب و عادات و رسوم و ترتیب و علوم و صنایع و زندگی و کل اوضاع فرنگستان بدون هیچ استثنا (جز زبان) و کنار گذاشتند هر نوع خودپسندی که آن را وطنپرستی کاذب میتوان خواند؛ دوم، اهتمام بلیغ در حفظ زبان و ادبیات فارسی و ترقی و توسعه و تعمیم آن؛ سوم، نشر علوم فرنگ و اقبال عمومی به تأسیس مدارس؛ این است عقیدهی نگارندهی این سطور ... که ایران باید ظاهراً و باطناً و جسماً و روحاً فرنگیمآب شود و بس.»
اما چرا از نظر تقیزاده نه تنها برخی از جنبههای تمدن غرب بلکه همهی آن را باید پذیرفت؟ او استدلال میکند که رشد آداب و اخلاق یک ملت به موازات رشد علم و صنعت آن است به گونهای که ملتی که در عرصهی علم و صنعت پیشرفتهترین ملتهاست، دارای بهترین آداب و اخلاق نیز هست. ۶
بعد از چاپ این مطلب موافقان و مخالفان نسبت به این سخنان واکنش نشان دادند. محمد قزوینی هرچند حق را به تقیزاده داد، اما «گفتن این مطلب به این صراحت را خلاف احتیاط و خلاف سیاست» دانست. ۷ کاظمزاده در مجلهی ایرانشهر در مقابل جملهی تقیزاده نوشت: «ایران نه روحاً و فکراً و ظاهراً و باطناً فرنگی باید بشود و نه در حال ناگوار امروزی باید بماند، بلکه ترقی باید بکند ...» ۸ اما نویسندگان نامهی فرنگستان، راه تقیزاده را دنبال میکنند و میگویند ما میخواهیم با حفظ مزایای اخلاقیِ ذاتیِ ایران این سخن بزرگ را به کار بندیم: «ایران باید ظاهراً و باطناً و جسماً و روحاً فرنگیمآب شود» ۹ با همهی این واکنشها، تقیزاده در مقدمهی کتاب «مقدمهی تعلیمات عمومی» نوشت: «برای رفع هر نوع سوءتفاهمی باید بهصراحت هرچه تمامتر اظهار نماییم که در عقیدهی ما دربارهی اخذ تمدن فرنگی هیچگونه تغییری عارض نگردیده ... و امروز نیز بدون هیچ تردیدی همان عقیده را تکرار میکنم و باز میگویم که ایرانیان باید بدون کم و زیاد و بیتردید و بیم و بهکلی بلاشرط تمدن مغربزمین را اعم از تمدن مادی و یا اخلاقی و معنوی بپذیرد ...»
دور سوم: اعتدال
وقتی رضاشاه با دو هدف، یکی وحدت ملی و دیگری تجددگرایی، به سلطنت رسید، تقیزاده برای شرکت در مجلس پنجم به ایران بازگشت و در حزب تجدد همان افکار قدیم خود را طرح کرد. اما با تغییر نگاه تقیزاده به سیاستهای رضاشاه، او مدتی ایران را ترک و سکوت اختیار کرد. او در این سکوت در پاسخ به نامهای به ابوالحسن ابتهاج در دیماه ۱۳۲۶ (۱۳۶۷ ق/۱۹۴۸ م) تغییر موضع افراطی خود را نشان داد و نوشت:
«من مردم را در ۲۷ سال قبل به اخذ تمدن فرنگی از ظاهر و باطن و جسمانی و روحانی تشویق کردهام، هیچوقت قصد اینگونه تقلید مجنونانه و سفیهانه تجملی نبوده، بلکه قصد از تمدن ظاهری فرنگ، پاکیزگی لباس و مسکن و امور صحتی و تمیزی معابر و آب توی لوله و آداب پسندیدهی ظاهری و ترک فحش قبیح در معابر ... و تقلید به آمدن سر وقت و اجتناب از پرحرفی ... بوده و مراد از تمدن روحانی میل به علوم و مطالعه و بنای دارالعلومها و طبع کتاب و اصلاح حال زنان و احتراز از تعدد زوجات و طلاق بیجهت ... دفع فساد و رشوه ... امور معنوی و حقوقی ... که تعداد آنها هم ۱۰ صفحهی دیگر میشود ... من بدون یک ثانیه تردید ترجیح میدهم که وکلای مجلس قبای قدک و لباس گشاد ۷۰ سال قبل را بپوشند و ریش داشته باشند، ولی اگر جلسه ساعت ۳/۵ اعلام میشود ساعت ۵ نیایند ... بدبختانه ما نه تمدن ظاهری فرنگستان را گرفتیم نه تمدن معنوی آن را. از تمدن ظاهری جز فحشا و قمار و لباس میمونصفت و خودآرایی با وسایل وارده از خارجه و از تمدن باطنی آنها نیز هیچ چیز نیاموختیم، جز آنکه انکار ادیان را بدون ایمان به یک اصل و یک عقیدهی معنوی دیگر فرنگیمآبان ما آموختند. در این باب سخن آنقدر زیاد است که در ۵۰ صفحه هم نگنجد.» ۱۰
در سالهای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ انتقاد از تجدد در اندیشهی غیرمذهبی ایران توسعه یافت، ولی این انتقاد ثمرهی تفکری عمیق در اوضاع ایران نبود. در همین دوران بود که تقیزاده سکوت چندسالهی خود را شکست و در خطابهای در باشگاه معلمین اظهار داشت: «اینجانب ... چنانکه اغلب میدانند اولین نارنجک تسلیم به تمدن فرنگی را ۴۰ سال قبل بیپروا انداختم که با مقتضیات و اوضاع آن زمان شاید تندروی شمرده میشد و به جای تعبیر اخذ تمدن غربی پوستکنده فرنگیمآب شدن مطلق ظاهری و باطنی و جسمانی و روحانی را واجب شمردم و ... این در تاریخ زندگی من مانده ... من باید اقرار کنم که فتوای تند و انقلابی من در این امر در ۴۰ سال پیش در روزنامهی کاوه ... متضمن مقداری از این نوع افراط بوده ... [البته نباید این را هم] داعی بر تفریط تلقی شود یا حمل بر جایز بودن سستی ... در راه وصول به غایت تمدن مطلوب شمرده شود.» ۱۱
این گفتههای تقیزادهی سالخورده است که با تجربهی سیاسی فراوان و درکی عمیقتر دربارهی انسانها به ایران مینگرد. اما آنچه که اهمیت مییابد تأثیرات رویکرد غربگرایانهی افراطیهایی همچون تقیزاده است که بر جامعهی ایران نهاد. تأثیر کوتاهمدت این رویکرد را میتوان در تکوین اندیشههای اجتماعی غربگرا در مجلاتی همچون ایرانشهر و آینده دانست، این مجلات در ضرورت ایجاد جامعهی مدنی یا مدینهی فاضلهی فرنگی با افکار نویسندگان کاوه همصدا بودند. تأثیر میانمدت نشر این افکار را باید در تحکیم پایههای فکری تجددگرایی دورهی ۱۳۰۷-۱۳۰۲ شمسی جستوجو کرد؛ در این دوره تجددگرایان با حمایت سیاست خارجی، میدانی فراخ در صحنهی سیاسی ایران به دست آوردند و تأثیر بلندمدت آن طی دورهی سلطنت پهلوی اول و دوم، الگوی نوسازی ایران بر پایهی همان مبانی سامان یافت که همکیشان تقیزاده نخستین مروجلن تمامعیار و جدی آن بودند. ۱۲
منابع:
۱- رجوع کنید به مقالهی واکنش روشنفکران ایرانی در مواجهه با فرهنگ غربی، علیاکبر معلم، رواق اندیشه، ش ۹، ص ۶۹
۲- زندگی توفانی به کوشش ایرج افشار، چ دوم، تهران، انتشارات علمی، ۱۳۷۲، ص ۲۲۱-۲۲۶
۳- جمالزاده، محمدعلی، سید حسن تقیزاده، مجله یغما، سال ۱۹، ش ۱۱، بهمن ۱۳۴۵
۴- مجله خاطرات وحید، دی ۱۳۵۰، ش ۳
۵- کاوه، دورهی جدید، شمارهی ۱، غرهی جمادیالاولی ۱۳۳۸
۶- مقاله تقیزاده و ایدهی غربی شدن، کیواندخت قهاری، نگاه نو، ش ۷۰، مرداد ۸۵
۷- نامههای قزوینی به تقیزاده به کوشش ایرج افشار، تهران
۸- مجله ایرانشهر، سال سوم، شماره ۱ و ۲، ۱۹۲۵
۹- نامه فرنگستان، سال اول، ش اول، مه ۱۹۲۴
۱۰- زندگی طوفانی، ص ۶۷۳
۱۱- دو خطابه، مجله یغما، سال سیزدهم، ش ۹ و ۱۰، ۱۳۳۹
۱۲- چالشهای عصر مدرن در ایران عهد قاجار، محمدعلی اکبری، انتشارات روزنامه ایران، ۱۳۸۴
نظر شما