شناسهٔ خبر: 41127 - سرویس باشگاه ترجمه
نسخه قابل چاپ

مارتین هایدگر؛

درباره‌ی پدیدارشناسی روح هگل

هایدگر پدیدارشناسی سیستم دایره المعارف با طرح‌های اولی سیستم قرابت بیشتری دارد تا با سیستم پدیدارشناسی، این سیستم در چارچوب کلیت فلسفه‌ی هگلی متفرد است و با این وصف، بالضروره به‌صورت درونی آن تعلق دارد، زیرا پدیدارشناسی روح بااین‌همه اثر و راه باقی می‌ماند، راهی که نه تنها یک بار بلکه همواره به یک معنای معین و ضروری زمینه را برای سیستم دایرۀ‌المعارف مهیا می‌سازد.

فرهنگ امروز/ مارتین هایدگر، ترجمه: حسن رحمانی:

 

وظیفه‌ی پدیدارشناسی روح به‌عنوان نخستین بخش سیستم دانش[۱]

عنوان رایج کتاب پدیدارشناسی روح، البته عنوان اصلی نیست، احتمالاً این عنوان از زمانی رواج یافته است که دوستان هگل از سال ۱۸۳۲ درست پس از مرگ او، نشر کامل آثار وی را آغاز کردند. پدیدارشناسی روح جلد دوم از مجموعه آثار هگل را تشکیل می‌دهد که در سال ۱۸۳۲ منتشر شده است. ویراستار آن یوهان شولتسه،[۲] در پیشگفتارش نوشته است که هگل خود پیش از مرگ ناگهانی‌اش در تدارک تجدید طبع این اثر بوده است.

کتاب نخستین بار در سال ۱۸۰۷ و آن هم با عنوان سیستم دانش و بخش نخست، پدیدارشناسی روح[۳] انتشار یافت؛ بدین‌گونه، کتاب دارای یک عنوان اصلی است: سیستم دانش. کتاب در ذیل این سیستم قرار می‌گیرد، ازاین‌رو، مضمون کتاب تنها بر مبنای همین وظیفه‌ی ذاتی‌اش قابل درک است، این وظیفه از حیث ظاهر آن است که نخستین بخش در سیستم و برای آن باشد.

 

سیستم پدیدارشناسی و سیستم دایرة‌المعارف

سیستم دانش از چه روی به‌عنوان بخش مختص پدیدارشناسی روح است؟ این عنوان فرعی چه معنایی دارد؟ پیش از آنکه به این پرسش پاسخ دهیم باید یاد آوریم که این عنوان فرعی کتاب نیز که بعدها تنها عنوان آن شد، کامل نیست، بلکه عنوان کامل اثر در ابتدا چنین بوده است: سیستم دانش، بخش نخست، دانش تجربه‌ی آگاهی.[۴] این عنوان فرعی دانش تجربه آگاهی، بعدها به این صورت تعبیر می‌شود: دانش پدیدارشناسی روح.[۵] از همین جاست که عنوان اختصاری و رایج پدیدارشناسی روح به وجود می‌آید.

پیداست که برای توضیح عنوان باید صورت کامل آن را در نظر داشته باشیم که به دو گونه ظاهر می‌شود و این دو گونه به انحای مختلف گویای یک چیزند. از آنچه گفتیم، ابتدا چنین نتیجه می‌گیریم: بخش نخست سیستم دانش، خود دانش است؛ بدین معنا که این بخش «نخستین بخش دانش» را تشکیل می‌دهد. خصوصیت بخش نخست شاید آن‌گاه برای ما قابل درک شود که آن را در برابر دومین بخش قرار دهیم، لیکن پس از این بخش نخست، بخش دومی از سیستم دانش انتشار نیافته است.

با این وصف، هگل کمی پس از انتشار پدیدارشناسی روح به سال ۱۸۰۷ انتشار یافت. این درست است، اما «منطق» به‌عنوان دومین بخش سیستم دانش انتشار نیافت. آیا می‌توان گفت این منطق در حقیقت همان دومین بخش بازمانده‌ی سیستم است؟ آری و نه. آری، ازاین‌رو که عنوان کامل منطق نیز به ارتباط با سیستم دانش اشاره دارد. عنوان اصلی آن چنین است: «دانش منطق»[۶] و این در نظر ما غیرمعمول و غریب می‌نماید، همچنان‌که در زمان خود نیز چنین می‌نمود است، اما اگر عنوان فرعی کامل بخش نخست («دانش پدیدارشناسی روح») را به یاد آوریم، چنین نیست. بنابراین، سیستم دانش اولاً، دانش پدیدارشناسی روح است و ثانیاً، دانش منطق. این گویای آن است که سیستم به‌مثابه‌ی سیستم دانش اولاً، این سیستم است به‌عنوان پدیدارشناسی و ثانیاً، همین سیستم است به‌عنوان منطق. این هر دو به لحاظ آنکه به نمایندگی از یکدیگر ظاهر می‌شوند و به اعتبار به هم پیوستگی نمایندگی‌شان، کل سیستم در تمامیت واقعیت آنند.

گذشته از این، صرف‌نظر از ارتباط تنگاتنگ پدیدارشناسی روح با منطق از حیث آنچه بدان راجعند، در چندین موضع از پدیدارشناسی روح به‌صراحت به منطق ارجاع داده شده است. ما نه تنها ارجاع‌های پیشاپیش پدیدارشناسی را به منطق، بلکه به عکس، ارجاع‌های منطق به پدیدارشناسی را نیز پیدا می‌کنیم؛ لیکن هگل به‌صراحت در پیشگفتار نخستین مجلد منطق، طبع اول ۱۸۱۲ می‌نویسد: «در باب ارتباط ظاهری {منطق با پدیدارشناسی} باید بگوییم بنابرآن بود (!) که در پی نخستین بخش سیستم دانش که پدیدارشناسی مشتمل بر آن بود، بخش دومی نیز بیاید که مشتمل بر منطق و دو دانش رئال فلسفه، یعنی فلسفه‌ی طبیعت[۷] و فلسفه‌ی روان[۸] باشد و سیستم دانش را ختم کند.»

از اینجا روشن می‌شود که کل سیستم در آغاز، به هنگام انتشار پدیدارشناسی به سال ۱۸۰۷، دو بخش بوده است، اما بخش دوم قرار نبوده که تنها دربردارنده‌ی منطق باشد، بلکه قرار بوده شامل منطق به علاوه‌ی دانش‌های رئال فلسفه باشد. لیکن این کل که بنا بوده است دومین بخش سیستم را تشکیل دهد، چیزی دیگری جز مفهوم تبدیل‌یافته‌ی متافیزیک قدیم نیست، متافیزیکی که مضمون سیستماتیک آن حتی در پرسش‌های کانت نیز یک‌سره مؤثر بوده است: متافیزیک عمومی[۹] - هستی‌شناسی[۱۰] ؛ متافیزیک خاص[۱۱] - علم‌النفس نظری[۱۲]، جهان‌شناسی نظری[۱۳] - خداشناسی نظری. [۱۴]

بخش دومی که می‌بایست پس از بخش نخست بیاید، کل متافیزیک قدیم را اگرچه به‌صورتی تبدیل‌یافته، یعنی آن‌چنان‌که برای موضوع اصولی هگل حصول یافته، دربردارد. این تبدیل را به اختصار چنین می‌توان بیان کرد: کل متافیزیک دو بخش است: ۱. منطق، ۲. فلسفه‌ی رئال. اما این دومی در نزد هگل تنها دو بخش دارد: فلسفه‌ی طبیعت (جهان‌شناسی) و فلسفه‌ی روان (علم‌النفس). جزء سوم که در فلسفه‌ی قدیم بخش تعیین‌کننده بوده است در نزد هگل موجود نیست. البته در فلسفه‌ی رئال، نه در کلیت متافیزیک او، ما خداشناس نظری را در وحدت اصیل با هستی‌شناسی می‌یابیم، این وحدت خداشناسی نظری و هستی‌شناسی معنای حقیقی منطق هگل است.

خداشناسی نظری با فلسفه‌ی دین یکی نیست، حتی خداشناسی به معنی علم عقاید دینی نیز نیست، بلکه هستی‌شناسی حقیقی‌ترین موجود، حقیقت اعلی بما هی است که برای هگل درعین‌حال با پرسش از وجود موجود به‌طورکلی پیوند دارد. چرایش را در جریان تفسیر ایمان خواهیم دید.

اما اگر قرار بود دومین بخش سیستمی که طرح آن افکنده شده بوده است به ترسیم متافیزیک بپردازد، پس نخستین بخش، یعنی پدیدارشناسی روح چیزی نیست جز تأسیس متافیزیک، یعنی بنیاد بخشیدن بدان؛ نه به معنی «نظریه معرفت»[۱۵] که هگل همان‌قدر با آن بیگانه بوده است که کانت و حتی نه به معنای تأملات متدیک صوری در باب اینکه هرگاه دست به کار می‌شویم چگونه باید آن را به انجام برسانیم، بلکه بنیاد بخشیدن به‌عنوان مهیا ساختن زمینه، یعنی به‌منزله‌ی «اثبات حقیقت موضعی»[۱۶] که متافیزیک اتخاذ می‌کند.

حال چرا دانش منطق صریحاً تحت عنوان دومین بخش سیستم دانش انتشار نیافته است؟ هگل می‌گوید: «اما گسترش ضروری‌ای که منطق می‌بایست به خود بپذیرد مرا بر آن داشت تا آن را به طور خاص و جداگانه منتشر سازم؛ بنابراین، منطق در طرحی گسترش‌یافته نخستین دنباله‌ی پدیدارشناسی روح را تشکیل می‌دهد. پس از این، من تحقیق دو دانش رئال فلسفه را که ذکر آن رفت، منتشر خواهم ساخت.»

بااین‌همه از خود می‌پرسیم آیا این توجیهی برای حذف عنوان اصلی «سیستم دانش» هست؟ اصلاً و ابداً. اگر سیستم طرحی گسترش‌یافته پذیرفته است، درست از همین‌ رو لازم است که تعلق یکایک بخش‌ها به سیستم مورد تصریح قرار گیرد. چنان‌که کل سیستم در صورت نوشتاری‌اش مثلاً بدین‌گونه انتظام می‌یافت: سیستم دانش، بخش نخست: دانش پدیدارشناسی روان؛ بخش دوم، دنباله‌ی نخست: دانش منطق، دنباله‌ی دوم: دانش‌های فلسفه رئال؛ این نه با طرح آغازین منافات می‌داشت و نه با طرح گسترش‌یافته.

چرا حتی در سال ۱۸۱۲ عنوان «سیستم» حذف می‌شود؟ زیرا در آن اثنا، یعنی بین سال‌های ۱۸۰۷ تا ۱۸۱۲، زمینه‌ی تغییری فراهم آمده است. نشانه‌ی تغییری که در ایده‌ی سیستم آغاز شده این است که «منطق» نه تنها فاقد عنوان اصلی می‌شود، بلکه اکنون برای خود استقلال یافته، نه بدان جهت که بسی درازدامن افتاده است، بلکه ازاین‌رو که در طرح در حال تبدل سیستم، کارکرد و جایگاه «پدیدارشناسی» نیز در حال دیگرگون شدن است. از آنجا که «پدیدارشناسی» دیگر بخش نخست نیست، «منطق» نیز دیگر بخش دوم نیست. «منطق» استقلال یافته است، زیرا باید برای پذیرش جایگاهی دیگر در طرحی متفاوت از سیستم که در حال نضج یافتن است، آماده باشد.

اگر تعلیمات تمهیدی فلسفی[۱۷] هگل را هرچند به طور اجمالی در نظر آوریم، می‌توانیم اطلاعی به سال ۱۸۱۲ یا دومین مجلد آن به سال ۱۸۱۶ کسب کنیم.

هنگامی که در سال ۱۸۰۷ پدیدارشناسی روح منتشر شد، هگل دیگر در ینا نبود، او سال ۱۸۰۱ شغل تعلیم خصوصی خود را در فرانکفورت رها کرده و به ینا رفته بود تا نزد شلینگ به دریافت درجه‌ی استادی نایل شود. اگرچه هگل در سال ۱۸۰۵ استاد غیررسمی دانشگاه شد، اما حقوق او آن‌قدر اندک بود که به فاجعه‌ای که سال ۱۸۰۷ در پروس روی داد احتیاج نبود تا او بر آن شود که هزینه‌ی زندگی خود را در جایی دیگر و از طریقی دیگر بجوید. تقاضای او برای استادی در دانشگاه هایدلبرگ در سال ۱۸۰۵ ناکام ماند. هگل پناهگاهی در بایرن پیدا کرد؛ در آن زمان بسیاری، از جمله خود شلینگ، به آنجا کوچ کرده بودند. هگل در بامبرگ[۱۸] به‌عنوان سردبیر روزنامه‌ای به کار مشغول شد، در سال ۱۸۰۸ توانست این شغل را رها کند و به جای آن شغل مناسب‌تر مدیریت دبیرستانی در نورنبرگ را بپذیرد که تا سال ۱۸۱۶ آن را بر عهده داشت. در همین سال بود که بخش دوم منطق او انتشار یافت و هم‌زمان به دانشگاه هایدلبرگ دعوت شد. در روز ۲۸ اکتبر سال ۱۸۱۶ در آنجا نطق ورودی خود را ایراد کرد که به خصوص به جهت بخش پایانی‌اش شهرت یافته است، در آن چنین آمده است:

 «ما بزرگ‌ترها که در طوفان‌های روزگار مردانی پخته شده‌ایم، می‌توانیم بگوییم خوشا به حال شما که جوانی‌تان در این ایام واقع شده است که می‌توانید با خاطری آسوده‌تر جوانی خود را وقف حقیقت و دانش کنید. من زندگانی خویش را بر سر راه دانش نهاده‌ام و شادمانم که ازاین‌پس در جایگاهی قرار دارم که می‌توانم به میزانی افزون‌تر و با دامنه‌ی تأثیر گسترده‌تر در کوشش برای ترویج و احیای تعلق خاطر به دانش سهیم شوم و در وهله‌ی نخست در راهنمایی شما بدان مشارکت جویم. امیدوارم توفیق آن را پیدا کنم که شایسته اعتماد شما شوم و بدان دست یابم. اما نخست نباید خواستار چیزی شوم، جز اینکه شما پیش‌تر از هر چیز تنها اعتماد به دانش و اعتماد به خویشتن را فراهم آورید. جرئت رویارو شدن با حقیقت و ایمان به قدرت روان، نخستین شرط فلسفه است. انسان ازآن‌رو که روان است، قادر است و باید خویشتن را شایسته و سزاوار عالی‌ترین امر بداند و نمی‌تواند عظمت و قدرت روان خویش را آن‌چنان‌که بزرگی آن است به اندیشه درآورد؛ با این ایمان هیچ‌چیز چندان سخت و نفوذناپذیر نخواهد بود که خود را به روی او نگشاید. ذات در آغاز مکنون و فروبسته‌ی عالم قدرتی ندارد که بتواند در برابر جرئت شناختن مقاومت نماید؛ عالم باید خود را به روی آن بگشاید و غنا و ژرفای خویش را فراپیش دیدگان او نهد و برای برخورداری بدو بخشد.»

در اواخر سال ۱۸۱۷ دعوت برای تصدی کرسی استادی درس فیشته در دانشگاه برلین که نخستین بار به سال ۱۸۱۶ صورت گرفته بود، تکرار شد. آنچه وی را سرانجام بر آن داشت تا این دعوت را بپذیرد البته این نبود که فعالیتی گسترده به‌عنوان استاد فلسفه در دانشگاه داشته باشد، بلکه عکس این بود. هگل در استعفانامه‌اش به دولت پروس می‌نویسد که امیدوار است، بتواند «با توجه به افزایش سن از وظیفه‌ی دشوار و دقیق تدریس فلسفه در دانشگاه به فعالیتی دیگر (به تعبیر امروزی: اجرایی فرهنگی) انتقال یابد و به کار گرفته شود». این اشاره بدان دارد که هگل در ۲۲ اکتبر ۱۸۱۸ تدریس در دانشگاه برلین را آغاز کرد و البته تا وقت مرگ در سال ۱۸۳۱، یعنی پس از ۱۳ سال، استاد فلسفه باقی ماند.

هگل غیر از فلسفه‌ی حقوق {۱۲۸۱} و برخی مقالات نقد کتاب در دوره‌ی اقامت در برلین، دیگر چیزی که برای فلسفه‌ی او اهمیت اصولی داشته باشد منتشر نساخت. فعالیت تدریس او در دانشگاه تکمیل‌کننده‌ی سیستمی است که در سال ۱۸۱۷ در دایرة‌المعارف هایدلبرگی صورت تعیین‌کننده و نهایی یافته بود (درس‌گفتارهای دانشگاه برلین به لحاظ حجم، بخش عمده‌ی آثار او را تشکیل می‌دهد). اما دایرۀ‌المعارف در دوره‌ی فترت (۱۸۰۷ تا ۱۸۱۶) آماده‌سازی شده بود؛ یعنی در حین فعالیت به‌عنوان سردبیر روزنامه و آموزگار دبیرستان و در این دوره بود که او اثر اصلی فلسفی خود، منطق را نگاشت.

گفتم اطلاع در خصوص کار این دوره‌ی فترت برای ما با نظر به تعلیمات تمهیدی فلسفی هگل به دست می‌آید؛ یعنی درس‌هایی که او به‌عنوان آموزگار در کلاس‌های عالی دبیرستان می‌گفته است. هگل خود این تعلیمات تمهیدی را منتشر نکرده است، یکی از شاگردان او کارل روزنکرانتس[۱۹] دست‌نوشته‌های آن را در سال ۱۸۳۸ هفت سال پس از مرگ هگل، در سفر به برلین و جست‌وجو در آنجا در میان آثار به جا مانده‌ی او یافت و آن را در سال ۱۸۴۰ به‌عنوان مجلد ۱۸ مجموعه آثار وی را منتشر کرد.

تدریس فلسفه در دبیرستان به سه دوره تقسیم شده است؛ دوره‌ی اول: کلاس ابتدایی، آموزش حقوق، تکالیف و دین. دوره‌ی دوم: کلاس متوسط، پدیدارشناسی روح و منطق. دوره‌ی سوم: کلاس عالی، مفهوم‌شناسی[۲۰] و دایرۀ‌المعارف فلسفی. آنچه مهم و شایسته‌ی توجه است این است که ما در اینجا با جایگاه دوگانه‌ی منطق روبه‌رو هستیم. در دوره‌ی دوم، منطق به دنبال پدیدارشناسی می‌آید، یعنی مطابق با طرح آغازین سیستم که پدیدارشناسی در آن و برای آن پدید آمده بود؛ اما در دوره‌ی سوم، منطق مبنای دایرۀ‌المعارف فلسفی است و بر همه‌ی اجزا تقدم دارد، دانش طبیعت و دانش روح پس از آن می‌آیند.

هگل بعدها این دایرۀ‌المعارف را که اکنون منطق نخستین بخش اساسی آن را تشکیل می‌دهد، تکمیل کرد و در سال ۱۸۱۷ در هایدلبرگ با عنوان دایرۀ‌المعارف دانش‌های فلسفی به طور اختصار[۲۱] به چاپ رساند. این صورت نو نهایی سیستم است و سه بخش را دربردارد: الف- دانش منطق، ب- فلسفه‌ی طبیعت، ج- فلسفه‌ی روح؛ یعنی بنا بر آنچه پیش‌تر گفته شد، کل متافیزیک.

پس جای پدیدارشناسی کجاست؟ پدیدارشناسی به یک جزء از قسمی از بخش سوم سیستم (فلسفه‌ی روان) مبدل شده است. این بخش سوم سیستم خود به سه قسم تقسیم یافته: ۱. روان سوبژکتیو، ۲. روان ابژکتیو، ۳. روان مطلق. فصل دوم از قسم اول (روان سوبژکتیو) پدیدارشناسی است که کارکرد و جایگاه بنیادی خود را در سیستم تبدیل‌یافته‌ی فلسفه از دست داده است.

هگل در بازپسین سال‌های عمر، در حدود ۱۸۳۰، می‌بایست پدیدارشناسی را که دیگر نایاب شده بود و نیز منطق را برای تجدید چاپ آماده سازد. هگل در طبع دوم منطق که پیشگفتار آن را در ۱۸۳۱ آماده کرد، راجع به بخشی از پیشگفتار طبع اول که پیش‌تر ذکر آن رفت و در آن سخن از ارتباط ظاهری پدیدارشناسی روح به‌عنوان نخستین بخش سیستم با منطق بود، می‌نویسد: «این عنوان {یعنی اصلی آغازین پدیدارشناسی روح: "سیستم دانش"} در این طبع دوم که عید پاک آینده انتشار خواهد یافت، دیگر آورده نخواهد شد. به جای قصدی که برای عرضه‌ی بخش دومی مشتمل بر تمامی دانش‌های دیگر فلسفی وجود داشت و در سطور آینده ذکر آن می‌رود، ازآن‌پس، دایرۀ‌المعارف دانش‌های فلسفی را که سال گذشته به طبع سوم رسید انتشار داده‌ام.»

این ملاحظه‌ی هگل به توضیح احتیاج دارد، اینکه دایرۀ‌المعارف به جای بخش دوم سیستم طرح شده بر پایه‌ی پدیدارشناسی منتشر شده است، به چه معناست؟ این سخن درست است، لیکن واقع امر را در خصوص صورت جدید سیستم بیان نمی‌کند. درست است که دایرۀ‌المعارف بر دومین بخش پیش‌بینی‌شده‌ی سیستم انطباق دارد، یعنی همان بخشی که قرار بوده است پس از پدیدارشناسی به‌عنوان نخستین بخش منتشر شود، اما این دایرۀالمعارف دیگر به‌عنوان دومین بخش سیستم سابق عمل نمی‌کند و نه به‌عنوان بخشی از سیستم جدید، بلکه خود کل سیستم جدید است. این سیستم، پدیدارشناسی را نه به‌طورکلی به‌عنوان بخشی مستقل می‌شناسد و نه اصلاً به‌منزله‌ی بخش بنیادی، بلکه آن را صرفاً به‌مثابه‌ی جزئی از یکی از اجزای بخش سوم می‌پذیرد. ما پس از این، سیستمی را که مبنای پدیدارشناسی تعیین یافته و لیکن بدان نیز منحصر نیست، به طور اختصار سیستم پدیدارشناسی می‌نامیم و آن را در برابر سیستمی قرار می‌دهیم که به هیئت دایرۀالمعارف ظاهر می‌شود و ما نام سیستم دایرۀالمعارف را بر آن می‌نهیم. منطق در این دو سیستم جایگاه و کارکردی متفاوت دارد. می‌توانیم آنچه را گفتیم به‌صورت نمودار بدین‌گونه نشان دهیم:

 

 

تغییر جایگاه منطق چیزی جز تبدیل ایده‌ی سیستم نیست، اما این تغییر به معنای عوض شدن نظرگاه به جهت اثبات بطلان آن، چنان‌که کارشناسان و نویسندگان حرفه‌ای فلسفه عادت دارند در تاریخ فلسفه‌ی خود ثبت و ضبط کنند، نیست، لکن به معنای تغییری در سیستم است که در تفضیل آغازین سیستم پدیدارشناسی به طور اجبار اعمال می‌شود و بدین‌سان از این راه اهمیت خود پدیدارشناسی روح را بدان می‌دهد که پدیدارشناسی به‌صورت چیزی زائد درمی‌آید.

ما یکی از این دو سیستم را نخستین و دیگری را دومین سیستم نمی‌نامیم، به این جهت که سابق بر سیستم پدیدارشناسی سیستم دیگری هست که نام آن را سیستم ینایی[۲۲] نهاده‌اند، البته این تنها نوعی اسم جمع است، به این معنا که بر اساس قراین مختلف احتمال باید داد که ایده‌ی سیستم خاص هگل در دوره‌ی اقامتش در ینا در حال شکل‌گیری بوده و از همین رو، طرح‌های آن متعدد و متفاوت بوده است. اگرچه هنوز هم منابع در این خصوص اندک است، برخی قراین حاکی از آن است که هگل حتی پیش از دوره‌ی اقامت در ینا، در فرانکفورت نیز طرحی از کل فلسفه یعنی سیستم، برای خود درافکنده بوده و آن هم در پیوستگی تنگاتنگ با مواجهه‌ی سیستماتیک و نفوذکننده با یونان که در آن زمان به خصوص در مجاورت و دوستی بسیار نزدیک با هولدرین با آن انسی داشته است. تأثیر مواجهه با یونان از لحاظ فلسفی یعنی با افلاطون و ارسطو، در سیستم ینایی چنان اساسی و پایدار است که هیچ‌کس که تنها برای آزمون به کاری مشابه آن دست یازیده باشد، نمی‌تواند باور کند که چنین کاری را بتوان در یک‌ونیم‌سال به انجام رسانید، حتی اگر انسان روان و نیروی هگل را برای آن به کار گیرد. این مواجهه باید در فرانکفورت شروع شده و به شفافیتی اساسی رسیده باشد.

 ازاین‌رو، بی‌جهت نیست اگر از سیستم فرانکفورتی[۲۳] سخن گفته شود، به خصوص که نمی‌توان پذیرفت که هگل تنها برای این از فرانکفورت به ینا رفته است که استاد شود و مسیر ترقی دانشگاهی را طی کند، وقتی که او فرانکفورت را ترک کرده، می‌دانسته که به‌عنوان فیلسوف در ینا چه می‌خواسته است، او می‌دانسته -چندان که در ۳۱ سالگی می‌توان دانست- که وقتی کسی هگل است، فلسفه برای او چه در سر دارد.

بدین‌گونه درکل، توالی طرح‌های سیستم‌ها به‌این‌ترتیب است: سیستم فرانکفورتی، سیستم ینایی، سیستم پدیدارشناسی، سیستم دایرۀ‌المعارف، سیستم نهایی و حقیقی هگل؛ یعنی سیستم دایرۀ‌المعارف با طرح‌های اولی سیستم قرابت بیشتری دارد تا با سیستم پدیدارشناسی، این سیستم در چارچوب کلیت فلسفه‌ی هگلی متفرد است و با این وصف، بالضروره به‌صورت درونی آن تعلق دارد، زیرا پدیدارشناسی روح بااین‌همه اثر و راه باقی می‌ماند، راهی که نه تنها یک بار بلکه همواره به یک معنای معین و ضروری زمینه را برای سیستم دایرۀ‌المعارف مهیا می‌سازد. اینکه پدیدارشناسی به‌عنوان جزء بنیاد بخش از سیستم دایرۀ‌المعارف حذف می‌شود، نقصی برای این سیستم نیست، بلکه حذف پدیدارشناسی پس از اینکه یک بار با آن شروع یافته بود، نمودار آغاز این سیستم است، یعنی آغاز با منطق به‌عنوان یگانه آغاز مناسب؛ زیرا سیستم علم مطلق -اگر این سیستم خود را به‌درستی بفهمد- باید به طور مطلق نیز بیاغازد. اکنون چون پدیدارشناسی آن‌چنان مطلق نمی‌آغازد که منطق و ازاین‌رو، از آغاز و مبدأ سیستم حذف می‌شود، اما از سوی دیگر ازاین‌جهت که همین پدیدارشناسی است که زمینه را برای شروع مطلق آماده ساخته، آن از سیستم دایرۀالمعارف خود حاکی از تعلق ناگزیر آن به این سیستم است. لیکن حق این تعلق از این راه گزارده نمی‌شود که پدیدارشناسی به‌صورت جزئی از اجزای بخش سوم سیستم کاهش پذیرد، اگرچه این نیز باز اقتضای سیستم است. بدین جهت، پدیدارشناسی روح در سیستم دایرۀ‌المعارف جایگاهی دوگانه دارد: به نوعی برای سیستم بخش بنیادی است و باز با این وصف خود تنها جزئی وابسته در چارچوب سیستم است.

 


[۱] Martin Heidger: Hegels Phaenomenolgie des Geistes. Gesamtausgabe, Bad ۳۲, Frankfurt am Main, zweite Auflage ۱۹۸۸, S. ۱-۱۳.

[۲] Johannes Schulze

[۳] System der Wissenschaft. Erster Teil, die Phaenomenologie des Geisres

[۴] System der Wissenschaft. Erster Til, Wissenschaft der Erfahrung des Bewusstseins

[۵] Wissenschaft der Phaenomenologie des Geisers

[۶] Wissenschaft der Logik

[۷] Philosophie der Natur

[۸] Philosophie des Geistes

[۹] Metaphysica generalis

[۱۰] Ontologie

[۱۱] Metaphysica specialis

[۱۲] Speculative Psychologie

[۱۳] Speculative Kosmologie

[۱۴] Spekulatve Theologie

[۱۵] Erkenntnistheore

[۱۶] Bewis der Wahrheit des Standpunkts

[۱۷] Philosophische Propaedeutik

[۱۸] Bamberg

[۱۹] Karl Rosenkranz

[۲۰] Begriffslehre

[۲۱] Enzyklopaedie der philosophischen Wissenschaften im Grunrrisse

[۲۲] Jenenser System

[۲۳] Frankfurter System

 

منبع: کتاب ماه فلسفه ، دی ۱۳۸۶ - شماره ۴

نظرات مخاطبان 0 1

  • ۱۳۹۴-۱۱-۱۳ ۱۹:۴۹ 1 1

    آیا این جمله معنایی دارد؟
    
    «سیستم دایره المعارف با طرح‌های اولی سیستم قرابت بیشتری دارد تا با سیستم پدیدارشناسی، این سیستم در چارچوب کلیت فلسفه‌ی هگلی متفرد است و با این وصف، بالضروره به‌صورت درونی آن تعلق دارد، زیرا پدیدارشناسی روح بااین‌همه اثر و راه باقی می‌ماند، راهی که نه تنها یک بار بلکه همواره به یک معنای معین و ضروری زمینه را برای سیستم دایرۀ‌المعارف مهیا می‌سازد. »
                                

نظر شما