فرهنگ امروز/ علی اسلامی*:
فلاسفه همواره قصد داشتهاند مسیر دیدن، اندیشیدن، عمل کردن و تعامل ما را تغییر دهند، چراکه آنها خودشان را نخستین آموزگاران و مربی نوع بشر میپنداشتند و تصور میکردند که تفسیر درست جهان -درک آن و جایگاه ما در آن- میتواند ما را از وهم و خیال رها کند و ما را بهسوی فعالیتهایی همچون تأمل در نظم الهی، پیشرفتهای علمی و یا خلاقیت هنری هدایت کند که برای ما مناسبترین هستند. به همین منظور، این نوشتار در صدد است تا تصویری از مفهوم و ماهیت «تربيت» را بهعنوان مهمترین عامل در دستگاه تفکری افلاطون ارائه دهد، بهطوریکه تمامی دورههای اندیشگی یونان باستان و کلاسیک، تربيت را مورد توجه قرار دادهاند، از هومر و هزیود، سوفسطائيان و دیگر فيلسوفان بزرگ یونان، سقراط و ارسطو، همه دارای اندیشههای سیاسی تربیتی بودهاند. در نظام فلسفى افلاطون نیز تربیت جایگاهى خاص دارد، زیرا به کمک تربیت است که میتوان وجود را به فضایل آراست و از رذایل پاک کرد و در نتیجه، نفس شهروند را زیبا ساخت. بدین منظور، جایگاه مفهومی تربیت در دیدگاه افلاطون در دیالوگ مهم تربیتی او یعنی «قوانین»، محور بررسی قرار خواهد گرفت.
دیالوگ «قوانین» مفصلترین، سیاسیترین و همچنین آخرین اثر افلاطون است و به جهت حجیم بودن آن، بررسی همهجانبهی آن در شرایط فعلی مقدور نیست، بنابراین سعی میشود که در آن به دیدگاههای اصلی او در باب ماهیت تربیت اشاره شود. در دیالوگ «قوانین» برخلاف دیالوگ «جمهور» که با پرسش «عدالت چیست» آغاز میشود، ما با پرسش «تربیت چیست» مواجه میشویم که این نشان از اهمیت مقولهی تربیت نزد افلاطون است؛ به همین خاطر، او سعی بر آن دارد تا در دیالوگ «قوانین» از مفهوم تربیت تعریفی دقیق و مشخص ارائه کند تا ما را با تربیت حقیقی و راستین آشنا سازد، چراکه برای وی تربیت از جایگاه ویژهای برخوردار است. هنگامی که در یونان باستان بحثی از تربیت "Education" به میان میآمد همان مفهوم پایدیا "Paideia" مدنظر بود، واژهای که با مفاهیم دیگر ازجمله: پرورش یا تربیت کودک"Rearing or Upbringing of a Child"، تعلیم و آموزش "Teaching"، نظم و انضباط "Discipline" و اصلاح "Correction" در ارتباط است (Lee. Too, ۲۰۰۱: ۱۱-۱۲)؛ لذا اصطلاح یونانی «پایدیا» در اصل به معنای تربیت کودک به کار میرفت و در زمان افلاطون معنایی ثابت و مسلم یافت که همان «تربیت بدن و نفس» آدمی بود. در دیالوگ «قوانین»، افلاطون با تقسیمبندی سیستم آموزشی یونان که اغلب بر دو ساختار «موسیقی» (ازجمله شعر) و «ژیمناستیک» بنا شده بود، مقولهی تربیت را برای شکلبخشی به کلیت انسان در نظر میگیرد، بدین صورت که ژیمناستیک به نیمی از این کلیت یا همان تن میپردازد و موسیقی به نیمی دیگر از آن کلیت یعنی نفس میپردازد. به باور افلاطون، این دو عامل (بُعد تن و بُعد نفس) با همکاری باعث ایجاد و حفظ نظم و هماهنگی و تربیت صحیح در سرشت انسان می شوند.
تربیت حقیقی و راستین و تشویق در جهت فضیلتمند شدن از موضوعات محوری و مورد علاقهی افلاطون و فلسفهی اوست. شاید حداقل با ذکر سه دلیل بتوان چرایی اهمیت مفهوم تربیت را نزد افلاطون آشکار نمود؛ نزد او آنچه را که آدمی باید سرلوحهی زندگی خویش قرار دهد این است که پیوسته در جهت کسب فضیلت بکوشد و مطمئنترین راهی که ما را بهسوی فضیلت رهنمود میکند «تربیت» است، موضوعی که در دیالوگ «قوانین» محوریت تام پیدا میکند. به تعبیر «گُلد» : «تربیت درست، منجر به تحقق قابلیتهای واقعی انسان میشود و در او بهعنوان عضوی از جامعه اشتیاقی وافر در جهت رسیدن به کمال و فضیلتمند شدن ایجاد میکند» (Gould, ۱۹۵۵: ۱۲۰). یکی دیگر از دلایل اهمیت تربیت نزد افلاطون این است که فرصت مناسبی را برای توسعهی وضعیت مهم سیاسی-اجتماعی شهروندی فراهم میکرد تا افراد یا شهروندان بتوانند یاد بگیرند و آموزش ببینند که چطور و چگونه از ظرفیتهای خویش استفاده کنند و تعهد به خوب بودن در شهر-دولت (پُولیس) یا همان شهروند خوب بودن را در نهاد آنان رشد دهد و در نهایت، همین شهروند خوب در نتیجهی تربیت صحیح، تمایل فراوانی را به حضور در گردهماییهای عمومی و شرکت در بحث و تصمیمگیریهای مرتبط با «پولیس» پیدا میکند؛ چراکه به باور «هیتِر» : «جوهرهی شهروندی یونانی بر مشارکت مبتنی بود، در حقیقت هدف سیاسی تربیت شهروندان، آنها را قادر خواهد کرد تا در پولیس و سیاست سهمی را دارا باشند» (Heater, ۲۰۰۴: ۱).
بنابراین، به دلیل اهمیت مقولهی تربیت و نقشی که در ادارهی صحیح «پولیس» و فضیلتمند کردن شهروندان بر عهده دارد، افلاطون تلاش میکند تا در دیالوگ «قوانین» حداقل چهار تعریف جداگانه از تربیت ارائه دهد تا به بهترین کیفیت از تعریف تربیت دست یابد و جایگاه آن را بر ما روشن سازد. قبل از ورود به بحث تعریف تربیت و انواع آن، ذکر این نکته ضروری است که ما هرچه از تعریف نخست به تعریف چهارم از تربیت نزدیکتر میشویم به معنای کاملتر و مورد نظر افلاطونی از تربیت حقیقی دست مییابیم و همچنین مخاطبان این تعاریف نیز در این سیر، تکامل مییابند.
عقیدهی افلاطون بر این است «هرکسی که قصد دارد تا در حرفهای بخصوص خوب و ماهر شود، باید آن را از دوران کودکی تمرین کند و خواه در حال بازی و خواه به جد، با همهی اموری که بدان کار مربوط است آشنا شود... ما میگوییم که راه صحیح و اصلی در تربیت، راهنمایی درست است تا در نفس کودک به هنگام بازی نسبت به کاری معین چنان دلبستگی به وجود آید که آدمی فقط در پرتو آن میتواند در فن خود به مقام استادی برسد» (Plato, ۱۹۹۷: ۶۴۳b-d). به باور «اشتراوس» در اینجا، «تربیت/ Paideia به راهنمایی کودک/ Paides از طریق بازی/ Paidia با امور و چیزهایی است که در سنین بزرگسالی میتوانند در آن متخصص شوند، مرتبط میشود» (Strauss, ۱۹۷۵: ۱۷).
بنابراین در اینجا تربیت مرتبط با تجربه و تخصصی شدن است و هرآنچه بتوان در کار خود عالیترین بود، تعریف میشود. افلاطون در تعریف نوع نخست از تربیت به آموزش شهروند تحت عنوان مرد صاحب فن و تخصص توجه دارد؛ و به این معناست که آن کودک در هنگام بزرگسالی (زمانی که او "مرد کاملی/ Perfect Man" -یعنی به سن بزرگسالی رسید و کامل بودن بار ارزشی ندارد- میشود) میتواند در فن خود به مقام استادی برسد (مثلاً در کشاورز یا بنایی ماهر شود). بااینکه افلاطون به نکتهای مرکزی در مورد تربیت اشاره میکند، اما هنوز به طور کامل با این تعریف موافق نیست و با آموزشهای فنی که هدفشان کسب مهارت در حرفهای خاص باشد مخالفت میورزد، زیرا این نوع تعلیم دادن و آموزش (که سروکاری با خرد و عدالت ندارد) را نمیتوان تربیت حقیقی نامید؛ در واقع او بههیچوجه در پی نفی و طرد این نوع از تربیت نیست، بلکه تنها جایگاهی را برای آن در دیالوگ «قوانین» بهعنوان تربیت حقیقی متصور نمیشود.
افلاطون برای روشن شدن مفهوم تربیت توضیح بیشتری را از این مقوله به دست میدهد و در حقیقت، او از این لحظه به بعد به نوع دوم از مفهوم تربیت اشاره میکند که با تربیت حقیقی سازگارتر است؛ او میگوید: «منظور ما از تربیت در بحث کنونی تربیتی است که آدمی را از لحاظ اخلاقی (فضیلت) چنان بار آورد که پیوسته بکوشد تا شهروندی کامل و مفید برای پولیس باشد، کسی که میداند چگونه هم در جایگاه حکمران و هم در جایگاه فرمانبرداری خواهان عدالت باشد... مفهوم تربیت در بحث امروزی ما شامل اینگونه پرورش است... پس میگوییم: کسانی که بهدرستی تربیت شدهاند مردان خوب و عادل به بار میآیند» (Plato, ۱۹۹۷: ۶۴۳e-۶۴۴a).
در حقیقت افلاطون تربیتی را صحیح میداند که از دوران کودکی به او آموخته شود، آموزشی که نتیجهی آن ایجاد اشتیاق و علاقه برای شهروند خوب شدن است، کسی که میداند در هر مقام و جایگاهی که باشد پای از عدالت برون نمینهد. در این تعریف از تربیت، مرد صاحب حرفه و فن موردنظر نیست، بلکه مخاطب این تعریف افلاطونی، شهروند است که در اینجا هدف از تربیت شهروند را بافضیلت شدن و «شهروند خوب یا شهروند کامل شدن/ Perfect Citizen» (عضوی مفید برای پولیس) میداند و از طرف دیگر منجر به آن میشود که این شهروند در هر شرایطی خواهان عدالت باشد؛ در اینجا اشتیاق فرد به سمت کسب فضیلت، اخلاقمداری و شهروند خوب بودن متمایل میشود و تلاش میکند که در هر شرایطی شهروندی مفید برای «پولیس» باشد و موفقیت آن را موفقیت خودش بداند. به باور افلاطون، این نوع آموزش از بزرگترین هدایایی است که یک انسان خوب میتواند از آن بهرهمند شود و او این موضوع را بهعنوان اصل بدیهی در نظر گرفت که توسعهی انسانی میتواند تنها در چهارچوب سیاست شهر-دولت صورت بگیرد.
در کتاب دوم دیالوگ «قوانین»، افلاطون با اين پرسش مواجه ميشود كه آيا فايدهي بزم فکری/ سمپوزیوم (بهعنوان یک شیوهی تربیتی) تنها آزمودن حالات و رفتار ماست، يا اينكه فايدهاي بزرگتر را نیز شامل ميشود كه شايستهي بررسي جديتر است؟ برای انجام این تحقیق او تعریفی را که چندی پیش برای تربیت ارائه کرده بود را یادآوری میکند، اما این یادآوری زمینهی ارائهی تعریفی جدید از تربیت را فراهم میکند. او معتقد است که «نخستین احساسی که کودکان در عالم کودکی کسب میکنند لذت و درد است که فضیلت و رذیلت را نیز نفس کودکان در همین دوران کسب میکند...» و به این نتیجه میرسد که «تربیت نخستین شکوفایی فضیلت در نفس کودک است، بدین معنی که لذت، میل، درد و نفرت بهنحوی شایسته در درون کودک پدیدار شوند، پیش از آنکه کودک بتواند به یاری خِرد به آنچه در درونش میگذرد آگاه گردد... » و بهعبارتدیگر، تربیت همان شکلگیری صحیح لذت و درد در نفس کودک است که منجر میشود «آدمی از اوان کودکی تا پایان عمر به آنچه شایستهی دوست داشتن است بگراید و از آنچه شایان تنفر است، بگریزد» (Plato, ۱۹۹۷: ۶۵۳b-c).
در تعریف سوم، تربیت (ضمن تلاش در جهت ایجاد هماهنگی درونی افراد) مفهومی عام مییابد و آدمیان و انسانها را مخاطب خود قرار میدهد: «روشنبینی خردمندانه و عقاید درست و استوار اگر در سالهای پیری هم به آدمی دست دهد سعادت بزرگی است، هرچند بههرحال رسیدن آدمی به درجهی کمال (انسان کامل شدن/ Perfect Human Being) بسته به این است که از خرد و روشنبینی و همهی مواهب دیگری که با آنها توأمند برخوردار گردند...» (Plato, ۱۹۹۷: ۶۵۳a). البته «برناردته» معتقد است: «به نظر میرسد تربیت مخاطبان نوع اخیر، هدف نهایی باشد که از طریق قوانین وضعشده جامهی عمل خواهد پوشید» (Benardete, ۲۰۰۰: ۱۷). بهعبارتدیگر، ممکن است که تربیت افلاطونی به مرد یا شهروند بودن ختم نپذیرد، بلکه او ممکن است به وضعیتی ورای آن دو بیندیشد که در آن تمام آدمیان را مخاطب تربیت خویش سازد.
در ادامه، افلاطون چهارمین و آخرین تعریف خویش از تربیت را مطرح میکند و اشاره دارد که «تربیت باید جوانان را بهسوی عقایدی رهبری کند که قانون درست شمرده است و مردان خردمند و سالخورده بر اثر تجربه، به راستیِ آنها معتقد گردیدهاند... » (Plato, ۱۹۹۷: ۶۵۹d-e). اصلیترین اختلاف این تعریف با تعاریف اولیه نقش پررنگی است که «قانون» در اینجا ایفاگر آن است، چراکه در اینجا قانون ملاک اصلی است و حکم نهایی را صادر میکند و طبعاً تربیت کودکان نیز باید آنها را به سمت راهی هدایت کند که قانون مناسب میداند. البته به نظر میرسد که این تعریف از تربیت با قیاس «عروسک خیمهشببازی» در کتاب اول دیالوگ «قوانین» در ارتباط باشد؛ در آنجا افلاطون در پی آن است تا ارزش، اهمیت و قطعیت قانون را گوشزد کند، چراکه «خرد -یا در اینجا قانون- به ما فرمان میدهد که پیوسته به یکی از آن دو جهت (لذت و درد) روی آوریم و دست از ریسمانی که ما را به آن جهت خاص میکشاند، برنداریم و در برابر نیروی ریسمانهای دیگر ایستادگی کنیم؛ این است راه زرین و مقدس خرد که قانون نام دارد» (Plato, ۱۹۹۷: ۶۴۴d-e).
بنابراین، در اینجا قانون همان "خرد (عقل فلسفی) / نُوس (Nous)" است که مسیر درست رویارویی با لذت و درد و جهتگیری بهسوی احساس صحیح از آنها را به ما نشان میدهد. «خرد یا نُوس» در نزد افلاطون یعنی آنچه «میاندیشد و تمییز میدهد که کدامین درد یا لذت خوب است و کدامین بد» (Plato, ۱۹۹۷: ۶۴۴c). زیرا حقیقت آن چیزی است که «قانون/ خرد» در مورد لذت و درد به ما میگوید؛ بر این اساس، تربیت، هدایت کودکان و جوانان به سمت مباحث و عقایدی است که گفته میشود، «قانون/ خرد» آنها را صحیح میداند.
در کتاب هفتم دیالوگ «قوانین»، افلاطون طرح تربیتی خویش را برای «پولیس» ارائه میدهد، هدف از چنین طرحی وضع قوانینی است که بر اساس آن هم نفس افراد و هم اعضای این «پولیس» ضمن تربیت صحیح بتوانند از هماهنگی نیز برخوردار شوند؛ بنابراین، بیگانه تمام تمرکز خویش را بر تربیت کودکان میگذارد و معتقد است که فرایند شکلگیری شخصیت کودکان از دوران پیش از تولد آغاز و تا دوران بعد از آن را شامل میشود؛ او هر جنبه از این طرح را در تقویت نفوس شهروندان تأثیرگذار و سودمند میداند. یکی از مسائل عمدهای که در دیالوگ «قوانین» مطرح میشود تربیت کودکان و افراد جوان است، فرایندی که در همان آغاز زندگی و حتی قبلتر از آن در "رحم/ Womb" مادر شروع میشود. همچنین مادران باردار همیشه باید در حال حرکت و گردش باشند و «ورزش را از هنگامیکه کودک در شکم مادر است» آغاز کنند و اینکه «پرستاران مکلفند...کودکان را تا سن سهسالگی به بیرون از شهر و جاهای دیگر ببرند تا این دوره را پشت سربگذارند» (Plato, ۱۹۹۷: ۷۸۹a-e). درحقیقت، تأکیدی که افلاطون در باب شروع فرایند تربیت حتی در دوران قبل از تولد دارد، حاکی از آن است که مقولهی تربیت نزد وی از اهمیت بسزایی برخوردار است و باید با آن با جدیت برخورد کرد، به همین خاطر قوانینی که بیگانه در دیالوگ «قوانین» وضع میکند، همگان را مکلف میدارد که بدون کوچکترین تردیدی نسبت به آنها رعایت شوند.
لذا، همانطوری که ملاحظه شد تربیت حقیقی و تشویق به کسب فضیلت و هماهنگی از موضوعات محوری مورد علاقهی افلاطون و مضمون بسیاری از مباحث فلسفی اوست که واجد اهمیتی بنیادین میگردد، این اهمیت به حدی است که در دیالوگ «قوانین» شکل بخشیدن به اخلاق و شخصیت را از دوران کودکی و حتی پیش از تولد مورد توجه قرار میدهد و برنامههایی را پیشنهاد میکند که از طریق آنها بتوان نفس کودکان را بهنحوی بار آورد که در سنین بزرگسالی به شهروندانی کامل، شایسته و فضیلتمدار تبدیل شوند. بنابراین، با توجه به تعاریفی که تا کنون از تربیت ارائه شده است، میتوان گفت که هدف «تربیت یا پایدیا» در نزد افلاطون تأمین سعادت انسانها، حفظ نظم، هماهنگی و برقراری عدالت در «پولیس» و شکلگیری کامل فضیلت در شهروندان (شهروندی) است. البته تعریف نهایی که افلاطون از تربیت به دست میدهد هم از سویهای «عملگرایانه/ پراکتیکال» و هم «سیاسی/ پولیتیکال» برخوردار است، چراکه هدف این نوع تربیت اثرگذاری بر نفس و تن شهروندان است (جنبهی عملی) که این امر موجب توسعهی شهروندانی میشود که از قابلیت و توانایی مشارکت در «پُولیس» (حوزهی عمومی-سیاسی) برخوردارند (جنبهی سیاسی) و از منافع حاصل از این مشارکت نیز برخوردار میشوند.
منابع:
- Lee, T. Y., ۲۰۰۱. Education in Greek and Roman antiquity, Published By: Brill Academic Pub.
- Gould, J., ۱۹۵۵. The Development of Plato's Ethics, Cambridge University Press.
- Heater, D., ۲۰۰۴. A History of Education for Citizenship, Published By: Routledge.
- Plato., ۱۹۹۷. Complete Works (Laws), Edited By: Cooper, J. M., Hackett Publishing Co, Inc.
- Strauss, L., ۱۹۷۵. The Argument and the Action of Plato's Laws, University of Chicago Press.
- Benardete, S., ۲۰۰۰. Plato’s Laws: The Discovery of Being, University of Chicago Press.
*دانشجوی کارشناسی ارشد علوم سیاسی تربیت مدرس
نظر شما