شناسهٔ خبر: 52471 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

درس‌هایی از «نیچر»

وقتی نخستین شماره نیچر منتشر می‌شد، ١٨سالی از بنیان دارالفنون در ایران می‌گذشت؛ اما دارالفنون (چنان‌که از نامش نیز پیداست) برای تعلیم علوم تأسیس نشد و جریان پژوهش علمی و جامعه‌ای از پژوهشگران حوزه علوم طبیعی حتی پس از تأسیس دانشگاه تهران در ایران شکل نگرفت.

فرهنگ امروز/ عرفان خسروی. دیرینه‌شناس و مروج علم:

پنجشنبه، چهارم نوامبر سال ۱۸۶۹، نخستین شماره نشریه‌ای منتشر شد که اکنون، اگر نگوییم معتبرترین نشریه علمی، دست‌کم یکی از چند نشریه بسیار معتبر علمی جهان است. نام این نشریه را معمولا ترجمه نمی‌کنیم، گرچه در فارسی معنایی شناسا دارد: طبیعت. از نخستین شماره نیچر تا بیش از یکصد سال بعد آن، شعری از «ویلیام وردزورث»

(William Wordsworth)، شاعر رمانتیک انگلیسی، در وصف طبیعت آذین‌بخش شناسنامه این مجله بود: 
«To the solid ground/ Of Nature trusts the mind which builds for aye»
«پای بر بستر استوار طبیعت دارد، آن خرد که بنایی ابدی می‌سازد».
نخستین سرمقاله نیچر را نیز «تامس هنری هاکسلی» (T. H. Huxley)، طبیعی‌دان مشهور بریتانیایی با ترجمه مواعظی از «گوته» در باب طبیعت آغازید که هشتادوچند سال پیش‌تر از آن روز سروده شده بود: 
«طبیعت دوشیزه‌ای است و ما در آغوشش غنوده، نه پای رفتن از او داریم و نه رأی گذشتن از او. بی‌گفت‌وگویی در به حلقه سماع می‌آردمان تا بی‌رخصتی، ملال در از پایمان آورد. بت عیاری است، هرلحظه به رنگی درآمده، چنین که هست نه هرگز بوده و چنان که بوده، نه دوباره خواهد شد. غریب‌آشناست، سالخورده‌ای که جوان است...». 
او پس از یک‌صفحه‌ونیم نقالی از «گوته»، سخن را این‌گونه پی ‌می‌گیرد: «وقتی دوستم، سردبیر نیچر، از من خواست تا دیباچه‌ای برای شماره نخست آن بنویسم، این چکامه پرشور در تشبیب طبیعت به ذهنم خطور کرد که از عهد شباب تاکنون مرا محظوظ کرده...». «هاکسلی» پس از پایان‌بردن این بند، دوباره نسیبی در وصف اشعار «گوته» می‌آورد: «ترجمه‌ای که بیارزد، باید واژگان را، احساس را و ترکیب را از مبدأ بازآفریند. اما آن هنگام که مبدأ از آن گوته باشد، نیل به کمال مطلوب، البته دشوار می‌شود و شاید از آن دشوارتر، دانستن اینکه هرگز به مقصود رسیده‌ای یا نامت را به سیاهه بلند آنانی افزوده‌ای که کوشیده شاعر بزرگ آلمانی را به تشریف انگلیسی درآورند و درمانده‌اند». این‌گونه که «هاکسلی» وصف کرده، ترجمه‌ دوباره‌ای به فارسی از بندبند این اشعار شورآفرین بماند برای آیندگان! اگر دوست دارید می‌توانید نوشته «هاکسلی» و ترجمه بلندش را از کلمات قصار «گوته» در اینجا: goo. gl/Yb٣Yyf بخوانید!
«هاکسلیِ» دیرینه‌شناس
«هاکسلی» جز این سرمقاله ادیبانه که کار طبیعت را به شور تغزل پیوند می‌دهد، مقاله‌ای علمی هم در این نخستین شماره نیچر دارد به نام «دایناسورهای تریاس» که می‌توانید متن کامل آن را اینجا: goo. gl/Jr٦٢YA بخوانید. فراموش نکنیم «هاکسلی» دوست و هوادار باوفای «داروین»، مدافع سرسخت نظریه تکامل و نیز نخستین کسی بود که خویشاوندی پرندگان با دایناسورها را پیشنهاد داد؛ هم‌اوست که از نخستین شماره نیچر در آن از دایناسورها نوشته و هم اشعاری از «گوته» آورده است. از این نظر «هاکسلی» شخصیت علمی تأثیربخشی بود؛ نظریه تکامل «داروین» که «هاکسلی» به‌شدت از آن دفاع می‌کرد و به‌جای واضع اصلی نظریه (که شخصیتی درون‌گرا و آرام داشت) در ترویج آن می‌کوشید، اکنون تنها نظریه علمی برای توضیح و توجیه گوناگونی و گستردگی جانداران است. برای اینکه بهتر متوجه حدود تأثیر «هاکسلی» بر علم امروز باشیم، بد نیست اندکی با برخی جزئیات روابط و کارهای علمی «هاکسلی» آشنا شویم. 
وقتی نظریه «داروین» در سال ۱۸۵۹ منتشر شد، یکی از منتقدان و دشمنان سرسخت این نظریه در آن روزگار، «ریچارد اُوِن» (Richard Owen)، مشهورترین و معتبرترین دیرینه‌شناس و آناتومیست عصر خود بود. اما سال‌ها پیش از آغاز تقابل «اُون» و «داروین»، «داروین» به چشم ارادت در «اُون» می‌نگریست و «اُون» نیز به «داروین» علاقه داشت. در سال ۱۸۳۶ «چارلز لیل» (Charles Lyell) «داروین» جوان را که از سفری پنج‌ساله به‌همراه کشتی بیگل بازگشته بود، به «اُون» معرفی کرد و «داروین» انبوه استخوان‌های سنگواره‌ای را که در آمریکای جنوبی یافته بود، در اختیار «اُون» گذاشت تا مورد بررسی قرار گیرند. «داروین» جوان در آغاز تصور می‌کرد موجودات غول‌آسایی که سنگواره آنها را در آمریکای جنوبی یافته، از خویشاوندان پستانداران بزرگ‌جثه آفریقایی‌اند، اما «اُون» نشان داد که این استخوان‌ها متعلق به موجوداتی بسیار شبیه جوندگان و تنبل‌های امروزی ساکن آمریکای جنوبی هستند. در سال ۱۸۴۰ «اُون» نام یکی از این تنبل‌های غول‌آسای باستانی را به افتخار «داروین»، مایلودون داروینی (Mylodon darwini) نهاد. تصور اولیه داروین درباره سوغات سفرش اشتباه بود و تصویری که «اُون» از تنبل‌های غول‌آسای منقرض‌شده در آمریکای جنوبی برای او ترسیم کرد، طبیعی‌دان جوان را به فکری فروبرد که نهایتا به ارائه نظریه تکامل از طریق انتخاب طبیعی منتهی شد. این آخرین‌باری نبود که «اُون» به پیدایش نظریه‌ای کمک می‌کرد که خود هرگز آن را نپذیرفت. «ریچارد اُون» در سال ۱۸۴۲ با توصیف مجدد چند سنگواره از خزندگان بزرگ‌جثه‌ای که به‌اصطلاح آن روزگار در «دوران دوم زمین‌شناسی» می‌زیستند، آنها را در گروه جدیدی رده‌بندی کرد و نام این گروه را دایناسورها (Dinosauria) گذاشت. برای اینکه در ادامه این شرح مختصر، خواننده کمی ناآشنا با تاریخ طبیعی به خطا نیفتد، باید تذکر دهم چه در روزگار «اُون» و چه امروز، دایناسورها دربرگیرنده گروه خاصی از خزندگان بوده، نه هر نوع خزنده غول‌آسای ماقبل تاریخ؛ به‌خصوص خزندگان شناگر و آبزی و خزندگان پروازگری که بال‌هایی از جنس پوست داشتند، گرچه برای میلیون‌ها سال هم‌دوره دایناسورها بوده‌اند، اما جزء دایناسورها نیستند و در گروه‌های دیگری رده‌بندی می‌شوند. ضرورت این روشن‌گری کوچک به دستاورد بعدی «ریچارد اُون» مربوط می‌شود. «اُون» سنگواره پرنده مرموزی را که در سال ۱۸۶۱ از رسوبات ژوراسیک پسین در باواریا کشف شده بود، به قیمت ۷۰۰ پوند برای موزه تاریخ طبیعی لندن خرید، در سال ۱۸۶۳ توصیف‌ کرد و آن را به آرکیوپ‌تریکس 
(Archaeopteryx) منتسب کرد. البته واضع نام آرکیوپ‌تریکس شخص «اُون» نبود، بلکه «هرمان فون مایر» (Hermann von Meyer)، دیرینه‌شناس آلمانی بود که در سال ۱۸۶۱، این نام را (که معنی آن «کهن‌پر» است) به سنگواره پر تنهایی داد که در همان رسوبات ژوراسیک پسین باواریا به‌دست‌آمده بود و اکنون در موزه تاریخ طبیعی هومبولت قرار دارد. در نگاه «ریچارد اُون» آرکیوپ‌تریکس فقط پرنده‌ای بود با قدمت بسیار زیاد و به‌رغم «تفاوت‌های جزئی» با پرندگان امروزی، نشان می‌داد سابقه پرندگان به اواخر دوره ژوراسیک بازمی‌گردد. اما در نگاه امروزی، آرکیوپ‌تریکس نوعی دایناسور کوچک پردار از خویشاوندان دایناسورهای شکارچی کوچک‌جثه مثل ولاسی‌راپتور (Velociraptor) است که به اندازه اغلب دایناسورهای شکارچی کوچک‌جثه روزگار خود، شباهت‌های آشکاری با پرندگان امروزی دارد و نشان می‌دهد تبار پرندگان به دایناسورهای شکارچی کوچک‌جثه بازمی‌گردد. فراموش نکنید که دایناسورها گروهی از خزندگان با ویژگی‌های متمایز بودند و از جمله تمایزهای آنها با باقی خزندگان، این است که «نمی‌خزیدند» بلکه مثل پرندگان و پستانداران بر پاهایی قائم راه می‌رفتند (خلاف اغلب خزندگان دیگر که پاهای‌شان از دو طرف بدن خارج شده و شکمشان نزدیک زمین «می‌خزد») و بسیاری از آنها درست مثل پرنده‌ها، روی دو پا راه می‌رفتند و می‌دویدند. بنابراین وقتی می‌گوییم آرکیوپ‌تریکس و پرندگان هم جزء دایناسورها هستند، به همین شباهت‌ها توجه داریم و این اطلاق به دیگر اقسام خزندگان ماقبل تاریخ، به‌خصوص گروه دیگری از خزندگان پروازگر که ساختار بال‌های‌شان کاملا با دایناسورها و پرندگان متفاوت بوده، هیچ ربطی ندارد. «هاکسلی» نخستین کسی بود که این موضوع را دریافت. او در نوشته‌های متعددی نشان داد پرندگان امروزی، آرکیوپ‌تریکس و دایناسورها، ساختار بدنی مشابهی دارند و آرکیوپ‌تریکس دایناسور کوچکی است که پر هم داشته است. هاکسلی نه‌تنها آرکیوپ‌تریکس را جزء دایناسورها قرار داد (که هر دو از دستاوردهای «ریچارد اُون» بودند)، بلکه نشان داد میان دایناسورها، به‌ویژه آرکیوپ‌تریکس تا پرندگان امروزی، رابطه‌ای تکاملی وجود دارد. هاکسلی به‌خوبی توانست از یافته‌های خود اُون برای دفاع از نظریه «داروین» در برابر مخالفان سرشناسی مثل اُون استفاده کند. خود داروین در ویرایش چهارم کتابش که در سال ۱۸۶۶ منتشر شد، به تناقض میان یافته‌های دیرینه‌شناختی پروفسور اُون به‌ویژه آرکیوپ‌تریکس و مواضع ضدتکاملی او اشاره می‌کند. نکته جالب درباره هاکسلی این‌جاست که امروز، خلاف اغلب طبیعی‌دان‌های سده نوزدهم، هر دو وجه عمومی و اختصاصی مقولات طرح‌شده از سوی او، هنوز مورد تأیید و تأکید زیست‌شناسان و دیرینه‌شناسان است و حتی برخی دستاوردهای او در حوزه دیرینه‌شناسی، بیش از روزگار خود او مقبول افتاده‌اند. شاید از خلال خبرهای علمی چند ماه اخیر، مطلع شده باشید که پس از ۱۳۰ سال، رده‌بندی دایناسورها دستخوش تغییراتی شده و در این تغییرات، دسته‌جدیدی در دل دایناسورها وضع شده به نام اورنیثوس‌کلید (Ornithoscelida) که شامل دایناسورهای شکارچی و گروهی از دایناسورهای گیاه‌خوار است. گرچه این تغییر علمی در سال اخیر مطرح‌شده، اما واضع نام اورنیثوس‌کلید کسی نیست جز «هاکسلی» که حدود ۱۵۰ سال پیش رده‌بندی مشابهی پیشنهاد کرده بود. او به جز پژوهش‌های دیرینه‌شناختی، زیست‌شناس باتجربه‌ای بود و در عنفوان جوانی به‌عنوان دستیار جراح کشتی در سفر دریایی چهارساله‌ای به استرالیا و اقیانوسیه رفت (شبیه سفر اکتشافی داروین) و مشغول پژوهش و اکتشاف شد. او یافته‌های فراوانی به دست آورد و پس از مدتی از نیروی دریایی استعفا داد تا به‌عنوان استاد تاریخ طبیعی در مدرسه سلطنتی معادن و سپس به‌عنوان طبیعی‌دان در سازمان زمین‌شناسی بریتانیا مشغول به کار شود و پس از این، به درجات و مناصب علمی بسیار بالاتری نیز در بنیاد سلطنتی و کالج سلطنتی جراحان رسید و حتی به ریاست انجمن بریتانیایی پیشرفت‌های علمی و انجمن سلطنتی و انجمن زیست‌شناسی دریا برگزیده شد. او مقالات و آثار زیست‌شناختی و جانورشناختی مهم و معتبری منتشر کرد که مثل نظریات او در دیرینه‌شناسی، بنیان بسیاری از دیدگاه‌های امروزی را ساخته‌اند. او نخستین توصیف‌کننده ساختار و رده‌بندی کیسه‌تنان بود و کتاب او، درباره کیسه‌تنان اقیانوسی هم‌زمان با نخستین چاپ کتاب بنیاد انواع «داروین» در سال ۱۸۵۹ منتشر شد. بنابراین شاید بهتر باشد بگوییم بیش از آنکه هاکسلی از دوستی با داروین یا نگارش نخستین دیباچه هفته‌نامه نیچر کسب اعتبار کرده باشد، شخص چارلز داروین و البته این هفته‌نامه بسیار معتبر وامدار هاکسلی‌اند. 
رمانتیسیزم به روایت طبیعی‌دانان
در نخستین دیباچه نیچر ابعاد دیگری از شخصیت هاکسلی به جز دانش عمیق و نگاه علمی نمود یافته است. آن‌طور که هاکسلی می‌گوید او از دیرباز شیفته اشعار «گوته» بوده و چنان‌که از نوشته‌های او پیداست، ذوق ادبی او دست‌کمی از فرزند ادیبش، «لئونارد هاکسلی» و نوه نویسنده‌اش، «آلدوس هاکسلی»، نداشته است. آلدوس هاکسلی، تنها نویسنده مشهوری نیست که متأثر از شخصیت ادبی هاکسلی بزرگ بود. «هربرت جرج ولز» (H. G. Wells) دیگر شاگرد طبیعی‌دان خوش‌ذوق بریتانیایی بود که هم در زیست‌شناسی و هم در نویسندگی تحت‌تأثیر استاد خود قرار گرفت. هاکسلی با وجود ارادتی که به اشعار گوته دارد، نگاه وحدت وجودی را که در این اشعار گوته مستتر است، با مذاق جامعه آن روز بریتانیا ناسازگار می‌داند، اما این تفاوت را به قدمت روزگار گوته نسبت می‌دهد. هاکسلی بندهایی از نامه‌ای را می‌گشاید که «گوته» حدود ٥٠ سال بعد از سرودن آن چکامه‌ها و نیز ٤٠ سال پیش از تولد مجله نیچر (یعنی ۱۸۲۸) نوشته است. از خلال نوشته‌های گوته پیداست که شاعر جوان، وقتی برای طبیعت غزل می‌سرود، مجذوب استخوان‌شناسی مقایسه‌ای و گیاه‌شناسی تکوینی شده بود؛ اما وقتی آن نامه را می‌نوشت، مرد سالخورده‌ای بود که به گذشته خود لبخند می‌زند و سیر تاریخ و علوم را می‌ستاید که چگونه از نقصان پیشین به کمال پسین می‌رسد. هاکسلی نیز از همین معنا استفاده می‌کند تا وجهی برای تضمین آن اشعار بیابد، بی‌آنکه ناچار شود سروده‌های گوته را از هر وجه بپذیرد. هاکسلی را می‌توان گوته‌ای در قالب عصر خودش دانست؛ طبیعی‌دانی شاعرپیشه که زبانی پرشور برای ستایش طبیعت دارد؛ اما با دیدگاه‌هایی که در تاریخ صیقل خورده و می‌داند که آینه آیندگان حتی صیقلی‌تر خواهد بود. ما همان آیندگان هستیم و چنان از گوته و هاکسلی و نخستین شماره نیچر دور شده‌ایم که می‌توانیم نگاهی کلی به همه آنها بیفکنیم. صبغه رمانتیسیزم گرچه در ادبیات ایشان مشهود است؛ اما به پیرنگ‌هایی گسترده‌تر که خاص طبیعی‌دانان است. برخی جنبه‌های رمانتیسیزم، ازجمله بزرگداشت پرشور طبیعت و آنچه به گذشته تعلق دارد، در اینجا نیز پررنگ است؛ اما برخی جنبه‌های دیگر این مکتب فراگیر، از قبیل درافتادن با انقلاب علمی و مخالفت با توجیه علمی طبیعت، مقبول طبیعی‌دانان رمانتیک نبود. ازاین‌رو شاید بتوان مرزی کشید میان رمانتیسیزم ادبی-هنری و رمانتیسیزم علمی. گرچه رمانتیسیزم ادبی-هنری در اروپا و در نیمه نخست سده نوزدهم هوا می‌گیرد و پس از چند دهه مستحیل می‌شود؛ اما می‌توان سابقه رمانتیسیزم علمی را حتی به سده هجدهم و خارج از اروپا رساند؛ مصداق آن سیاست‌مدارانی آمریکایی از قبیل «بنجامین فرانکلین»، «جورج واشنگتن» و «تامس جفرسون» هستند که به مطالعات علمی به‌ویژه تاریخ طبیعی علاقه‌داشتند، چنان‌که می‌گویند «جفرسون» تاریخ طبیعی را بیش از سیاست می‌پسندید و کشورش را بر دوش ماموت‌های آمریکایی بنا کرد یا مصداق دیگرش «کیسر فرانتس اشتفان» (Franz Stefan)، امپراتور مقدس روم است که در سال ۱۷۴۸ موزه تاریخ طبیعی ایمپریال وین را بنیان نهاد و خود نیز، چنان‌که در نقاشی بزرگی به تصویر آمده، سنگواره‌ها و نمونه‌های دیگر این موزه را بررسی می‌کرد. نمونه‌های مطالعه‌شده «کیسر» اکنون در جعبه‌ای شیشه‌ای پای همان نقاشی قرار دارند تا قدمت و هویت موزه تاریخ طبیعی ایمپریال را به رخ بکشند. 
شوق و ذوقی که برای شناخت طبیعت و مطالعه آن از این نقاط آغاز شد، در حقیقت هرگز پایان نیافت و حتی امروز همچنان پایدار است. این را می‌توان در رونق موزه‌های تاریخ طبیعی بزرگ و باسابقه شهرهای بزرگ جهان و در شلوغی نمایشگاه‌ها و بازارهای فصلی و محلی یافت که میعادگاه عاشقان و مجموعه‌داران خصوصی و عرصه تبادل نمونه‌هایی از قبیل سنگواره‌ها و بقایای جانوران و گیاهان هستند؛ این را می‌توان در رونق بازار پالئوآرتیست‌هایی یافت که کارشان بازسازی زندگی جانداران منقرض‌شده زمین و فروش این آثار هنری به ناشران علمی و موزه‌های تاریخ طبیعی و مجموعه‌داران دست‌ودلباز است*؛ سرانجام این را می‌توان در بودجه‌های پژوهشی چندصد میلیون‌دلاری یافت که نهادهای علمی کشورهای توسعه‌یافته (مثلا NSF یا «بنیاد ملی علوم» در ایالات متحده) بی‌چشمداشت محصولات کاربردی به پژوهش‌های تاریخ طبیعی اختصاص می‌دهند و حتی در مواردی (مثلا DFG یا «بنیاد پژوهش آلمان») حمایت از پژوهش‌های علمی را منوط به این شرط کرده‌اند که پژوهش‌ها غیرکاربردی باشند و هیچ محصول صنعتی تولید نکنند. 
علم‌گرایی طبیعی و علم‌گرایی فنی
تقابلی که جریان غالب رمانتیسیزم ادبی-هنری با پیشرفت علوم و شناخت علمی جهان داشت، در رمانتیسیزم طبیعی مسیر دیگری یافت که کاملا همسو با نگاه علمی بود و سرانجام با انتشار مجله نیچر (که حتی نام آن وامدار نگاهی رمانتیک بود) جریان علم را به مسیر امروزی هدایت کرد؛ اما چهره دیگری از این تقابل هنوز هم در جریان علوم طبیعی زنده است و آن تقابل علوم طبیعی با علوم فنی و کاربردی است؛ تقابلی که در اغلب کشورهای جهان، با سپردن عنان اختیار پژوهش‌های فنی و کاربردی به صنعت و در عوض حمایت نهادهای ملی از علوم طبیعی، به تعادل می‌انجامد. حمایت مالی از پژوهش‌های علوم طبیعی سیاستی است که نه‌تنها در نخستین کشورهای توسعه‌یافته؛ بلکه حتی در اقتصادهای نوپای آسیایی نیز دنبال می‌شود؛ زیرا سود غیرمستقیمی که به‌صورت‌های مختلف از این قبیل پژوهش‌های «بی‌فایده» به دست می‌آید، بسیار بیشتر از هزینه‌های آنهاست. 
چرا در ایران علوم طبیعی شکل نگرفت؟
وقتی نخستین شماره نیچر منتشر می‌شد، ١٨سالی از بنیان دارالفنون در ایران می‌گذشت؛ اما دارالفنون (چنان‌که از نامش نیز پیداست) برای تعلیم علوم تأسیس نشد و جریان پژوهش علمی و جامعه‌ای از پژوهشگران حوزه علوم طبیعی حتی پس از تأسیس دانشگاه تهران در ایران شکل نگرفت و به جای پژوهش علمی، تنها دستاوردهای علوم در دانشگاه‌ها عرضه می‌شد تا سرانجام جبر زمانه دانشگاه‌های ما را وادار به ایجاد تحصیلات تکمیلی کرد. با وجود این، باز هم پژوهش در علوم طبیعی در ایران پا نگرفت یا کلا معطوف به حوزه‌های فنی و کاربردی شد که با علوم طبیعی مرتبط بودند. شاید ازآن‌رو که هرگز جریان فکری پشتیبان علوم طبیعی در ایران به رسمیت شناخته نشد. حتی در اوان تأسیس دارالفنون، گرچه کسانی بودند که در نشر علوم ذوق و شوقی داشتند (برای مثال تقی‌خان انصاری‌کاشانی**)؛ اما اینها چنان تنها بودند که اهم کتاب‌های علمی ایشان (تذکره‌الارض ناصری و نیز جانورنامه) نه هرگز شایسته تدریس در دارالفنون دانسته‌ شد، نه آراسته به زیور نشر. ما از باغ علوم به مویزی و تیزابی قناعت کردیم و از دریای طبیعت به پاروبی و پایابی؛ از همان وقتی که دارالفنون را به جای دارالعلوم برگزیدیم تا امروز که همچنان در بر همان پاشنه می‌چرخد. 
پی‌نوشت‌ها: 
* همین روزها صحن سنگواره‌ها در موزه تاریخ طبیعی آمریکا شاهد اجرای اپرایی است که به زندگی علمی و شخصی یکی از مشهورترین پالئوآرتیست‌های میانه سده بیستم می‌پردازد. خوانندگان اپرا این نمایش موسیقایی را میان جمعیتی که به تماشای دایناسورها آمده‌اند، اجرا می‌کنند.
** نگاه کنید به: جانورنامه و رفع یک سوءتفاهم تاریخی، عرفان خسروی، تاریخ علم، دوره ۱۲، شماره ۲، پاییز و زمستان ۱۳۹۳ [انتشار: پاییز ۱۳۹۶].

روزنامه شرق

نظر شما