به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ پوپر به عنوان یکی از فیلسوفان برجسته علم در قرن بیستم، برای سنجش امری به علمی و غیر علمی تبینی ارائه کرد که از آن با عنوان ابطال گرایی در علم نام برده می شود.
تبیین پوپر بحث های جدی در فلسفه علم به همراه داشت که تا به امروز نیز بسیار در مورد آنها صحبت شده و می شود. اما بر این تببین پوپر اشکالات متعددی وارد است که در این یادداشت تلاش می شود به بخشی از آن ها اشاره شده و به نقد آنها بپردازیم.
پوپر اساساً معتقد بود که سه ساحت را می توان برای امور در نظر گرفت؛ علمی، شبه علمی و غیر علمی. بحث اصلی او پیرامون این بود که برخی مسائل علمی هستند و برخی از مسائل علمی نیستند و شبه علم هستند اما عده ای از مروجان آن تلاش دارند آن امور را علمی معرفی کنند.
برخی از این اشکالات که در ادامه از نظر شما می گذرد مربوط به جزئیات تقریر اولیه نظریه پوپر است و بنابر این، می توان با صورت بندی دقیق تر یا بازنگری برخی از جزئیات از آنها پرهیز کرد. اما برخی از این اشکالات کاملا عام اند و این ایده بنیادین را به چالش می کشند که می توان تبیینی درباره روش علمی به دست داد که هیچ شکلی از استنتاج استقرایی را تصدیق نکند. برخی از انتقادهای اصلی به ابطال گرایی به عبارت زیر هستند:
برخی از بخش های پذیرفته شده و مشروع علم ابطال پذیر نمی باشند
گرچه پوپر درست می گوید که یک تعمیم جهانشمول را میتواند تنها با یک مورد نقض ابطال کرد، اما گزاره های بسیاری در علم از این دست نیستند.
برای مثال، نظریه های علمی به وجود اشیایی مانند سیاهچاله ها، اتم ها، ویروس ها، دی.ان.ای و مانند آن تصریح می کنند. احکامی را که بیانگر وجود چیزی هستند، نمی توان به واسطه شکست خوردن تلاشی برای یافتن آنها ابطال کرد. البته، اگر نظریه ای به وجود چیزی تصریح کند که مکرراً در تلاش برای یافتن آن در شرایط مختلف، ناتوان باشیم، مبنایی استقرایی داریم تا چنین فکر کنیم که آن چیز در آینده نیز یافت نخواهد شد، با این حال، قرار بر این است که ابطال گرایی به ما اجازه دهد که کاملاً از مبنای استقرایی برای باورهایمان بی نیاز باشیم. این موضوع پرسشی را در مورد رابطه میان ابطال گرایی و واقع گرایی پیش می کشد. پوپر به روشنی پذیرفت که باور به هویات مشاهده ناپذیر، غالباً تأثیر مهمی بر اندیشه های دانشمندان داشته و به آنها کمک کرده تا نظری هایی با درجه ابطال پذیری بالا را پدید آورند، مانند نظریه اتمی عناصر که در فیزیک معاصر محوریت دارد.
اصول علمی ابطال ناپدیر
می توان استدلال کرد که برخی اصول ابطال ناپذیر، بخشی از معرفت علمی به حساب می آیند. برای مثال، وضعیت اصل بقاء انرژی که می گوید انرژی می تواند اشکال مختلفی بپذیرد، اما نمی تواند ایجاد یا معدوم شود، به گونه ای است که برای بیشتر دانشمندان تصور نکردنی است که آزمایشی بتواند آن را ابطال کند، بلکه نقض ظاهری این اصل این گونه تعبیر می شود که در جای دیگری از علم خطایی رخ داده و احتمالاً باید منبع، چاهک یا شکل جدیدی از انرژی مفروض گرفته شود. همچنین، استدلال شده است که قانون دوم ترمودینامیک که می گوید آنتروپی هر سیستم بسته همواره افزایش می باید نیز از چنان کلیتی برخوردار است، که نمی توان آن را ابطال کرد. همچنین، این اصل را در نظر بگیرید که "کنش از دور وجود ندارد." به عبارت دیگر، هر نمونه از علیت فیزیکی از طریق تعاملات موضعی انجام میگیرد. این گفته بدان معناست که هرگاه رویدادی رویداد دیگری را در جایی دیگر ایجاد کند، زنجیره ای از علت ها و معلول های واسطه وجود دارد که این دو رویداد را به هم متصل می سازد.
اصول روش شناسانه ای نیز وجود دارد که می توان استدلال کرد در علم محوریت دارند، اما ابطال پذیر نیستند. برای مثال، دانشمندان بسیاری شهودا صدق نظریه های وحدت بخش و ساده را، در شرایطی که همه وجود دیگر یکسان باشد، بسیار محتمل تر از صدق نظریه های پیچیده و آشفته به شمار می آورند.
برای مثال، فرض کنید که کاهش جمعیت گنجشک ها در مناطق مختلف توجه را به خود جلب کرده باشد. دانشمندانی که در مورد علت این پدیده های مجزا از یکدیگر تحقیق می کنند، معمولا به دنبال تبیین وحدت بخشی هستند، برای مثال تخریب پرچین ها که کاهش همزمان جمعیت گنجشک ها و احتمالا سایر پرندگان را در نقاط مختلف تبیین می کند. از این اصل در زندگی روزمره هم تبعیت می کنیم:
اگر پزشکی ناگهان متوجه شود که تعداد بیمارانش زیاد شده است و همگی آنها مجموعه خاصی از نشانه های بیماری خاصی را دارند، احتمالا عامل بیماری زای واحدی را مسئول میداند، اگر کارآگاهی گزارش هایی را مبنی بر افزایش ناگهانی سرقت های مسلحانه در منطقه ای خاص دریافت کند، احتمالا به دنبال گروه تازه ای از دزدان مسلح در آن منطقه خواهد گشت، البته همه اینها ممکن است اشتباه باشند، اما ادعا صرفا این است که سادگی یکی از اصول روش شناختی خطاپذیر مختلف است.
برخی مدعی اند ما دلیلی استقرایی برای باور به نظریه های علمی ای که ساده و وحدت بخش بانشد، درای، چرا که به طور کلی در گذشته، جست و جوی تبیین های ساده و وحدت بخش به هنگام تولید نظریه های تجربی موفق نسبتا قابل اعتماد بوده است. البته آنها اضافه می کنند که هرگز نباید سادگی را یک لازمه مطلق تلقی کنیم، زیرا طبیعت گاه پیچیده و نامرتب است.
گزاره های احتمالاتی
علم اغلب گزاره هایی را درباره احتمال برخی از رویدادها مطرح می کند. برای مثال، فیزیک مدرن می گوید که نیم عمر اورانیوم ۷۱۰ میلیون سال است. چنین گزاره ای نمی تواند ابطال شود، زیرا ممکن است که از آزمایشی در این خصوص نتیجه نامحتملی حاصل شود، اما این نتیجه با گزاره اصلی سازگار است، امور نامحتمل نیز گاه روی می دهند.
هیچ گاه گزاره ای درباره احتمال یک رخداد مشخص ابطال پذیر نیست. برای مثال، احتمال اینکه هنگامی که یک سکه مشخص به بالا پرتاب می شود، شیر بیاید ۵۰ درصد است. اما نمی توانیم این فرضیه را با پرتاب کردن آن سکه ابطال کنیم، چرا که این ادعا که احتمال شیر آمدن سکه ۵۰ درصد است هم با شیر آمدن و هم با خط آمدن سکه سازگار است. این مشکل در مورد احتمال هایی که برای جمعیت های بزرگ تعریف می شوند، پیش نمی آید. بدین ترتیب، این حکم که احتمال اینکه یک سکه خاص طی میلیون ها بار پرتاب شدن، در ۵۰ درصد موارد شیر خواهد آمد، در صورتی که در آن ۹۰ درصد موارد خط بیاید، ابطال خواهد شد. درباره گزاره ها و نظریه های احتمالاتی به همین نکته بسنده می کنیم که احتمال نوعی میدان مین برای هر فیلسوفی است، و پوپر نیز نظریه های تفصیلی درباره احتمال مطرح کرده است که در اینجا به ارزیابی آنها نمی پردازیم.
نظریه انتخاب طبیعی
روزگاری پوپر منتقد نظریه تکامل بود، چرا که به نظر او، این فرضیه که انواع انسب باقی می مانند، همانگویی است، بدین معنا که طبق تعریف صادق است و بنابر این، ابطال پذیر نیست. با این حال، نظریه تکاملی عموما یکی از مصادق اعلای نظریه علمی خوب تلقی میشود.
اکثر فیلسوفان زیست شناسی استدلال می کنند که محتوای واقعی نظریه تکامل در این عبارت که "انواع انسب باقی می مانند" نهفته نیست، بلکه در این نظریه نهفته است که اندام واره هایی که دارای مشخص های خاص خود هستند، در معرض جهش و تغییر قرار می گیرند و هر یک از این رویدادها بخت اخلاف آن ها را برای زنده ماندن تا اندازه ای که بتوانند تولید مثل کنند و از این طریق خصلت های خود را به نسل های بعدی انتقال دهند، کاهش یا افزایش می دهد. تصور بر این است که این نظریه واگرایی گسترده انواع، انطباق آنها با محیط و نیز مشابهت هایی را که از جهت شکل و ساختار در میان آن ها وجود دارد، توجیه می کند.
مفهوم درجه ابطال پذیری محل اشکال است
مجموعه ابطال کننده های بالقوه یک حکم کلی همواره نامتناهی است، بنابر این، سنجه مطلقی برای ابطال پذیری نمی تواند وجود داشته باشد، بلکه تنها سنجه ای نسبی در میان است. پیشتر هنگام بحث در این باره که تبعات برخی از نظریه های تجربی زیر مجموعه تبعات برخی دیگر است، از مفهوم درجه ابطال پذیری سخن گفتیم. اما اغلب وضعیت بسیار پیچیده تر از این است. برای مثال، نظریه گرانش انیشتین به مراتب ابطال پذیر تر از نظریه گرانش نیوتن انگاشته می شود. با این حال، همان گونه که دیده ایم، تبعات تجربی یک نظریه تنها هنگامی می توانند استخراج شوند که نظریه مورد بررسی با نظریه های پس زمینه و پیش فرض هایی پیوند خورد.
بنابراین، تنها برای این باور دلیل داریم که نظریه های سطح بالا و پیچیده تنها تا آن اندازه تبعات تجربی دارند که نظریه های پس زمینه و پیش فرض های آنها را احتمالا صادق می دانیم.
ابطال گرایی خود ابطال پذیر نیست
پوپر این نکته را می پذیرد، اما می گوید که قرار نیست نظریه او ابطال پذیر باشد. زیرا نظریه ای فلسفی یا منطقی درباره روش علمی است و نه یک نظریه علمی. بنابر این، اشکال اخیر، گرچه غالبا مطرح می شود، بلاوجه است.
دانشمندان گاه ابطال ها را نادیده می گیرند
اگر از دانشمندان بخواهیم که پیشاپیش بگویند تحت چه شرایطی از مورد علاقه ترین مفروضاتشان دست خواهند کشید، به جایی نخواهیم رسید. مثال های تاریخی فراوانی در تاریخ علم وجود دارد که در آنها دانشمندان به جای رها کردن یک نظریه، اصلاحات یا مفروضات بیشتری را برای حفظ آن مطرح کرده اند. پوپر این نکته را می پذیرد، اما استدلال می کند که طرح مفروضات اضافی برای جلوگیری از رد یک نظریه هنگامی قابل قبول است که پیش بینی های بیشتری بینجامد.
او میان اصلاحات موضعی و غیر موضعی در یک نظریه برای جلوگیری از رد آن تمایز می نهد و استدلال می کند که اصلاحاتی که پس از یک مصداق ابطال کننده پیشنهاد می شوند، باید موفقیت تجربی نسبی فرضیه پیشین را تبیین کنند و علاوه بر این، محتوای تجربی بیشتری داشته باشند. در غیر این صورت، چنین اصلاحات موضعی خواهند بود و بنابر این، در علم قابل قبول نیستند.
برای مثال، در قرن نوزدهم مکانیک نیوتن همراه با واقعیات شناخته شده درباره جرم، موقعیت و حرکت سیاره ها، پیش بینی می کرد که مدار اورانوس باید با آنچه واقعاً مشاهده می شود، تفاوت داشته باشد. اکثر دانشمندان در آن دوره به جای آنکه نظریه مذکور را ابطال شده بدانند، فرض کردند که یکی از مقادیر فوق الذکر نادرست است و برخی وجود سیاره دیگری را پیشنهاد کردند تا پیش بینی ها با داده ها هم خوانی پیدا کنند. این اقدام بر اساس نظر پوپر قابل قبول بود، زیرا محتوای تجربی علم را با پیش بینی مشاهده پذیر بودن این سیاره جدید افزایش می داد. بدین ترتیب، نپتون در زمان و موقعیتی که پیش بینی شده بود، مشاهده شد. مدتی بعد این فرآیند با دقیق تر شدن ابزارهای اندازه گیری تکرار شد و به کشف پلوتون انجامید.
از سوی دیگر، قطعاً موارد معتنابهی وجود دارد که در آنها اکثر افراد قبول دارند که نظریه ای صرفا با مفروضاتی بی دلیل که تنها نقش یا توجیه آنها حفظ نظریه بوده است، از ابطال در امان مانده است. برای مثال، در اوایل قرن بیستم شخصی به نام ولیکوفسکی نظریه ای را مطرح کرد که طبق آن مجموعه ای از فجایع طبیعی ناگهانی در تاری بشریت وجود داشته است.
این نظریه پیش بینی می کرد که باید سابقه یا ردی از این حوادث در تاریخ مکتوب یا شفاهی وجود داشته باشد، اما اثری از چنین سوابقی یافت نشد. ولیکوفسکی با افزودن این فرض که آن فجایع آنقدر دلخراش بوده اند که نسیان جمعی، مردم را از ثبت آنها بازداشته است، تلاش کرد تا بر ابطال آشکار مذکور غلبه کند.
متاسفانه مواردی در تاریخ علم وجود دارد که طی آن ها برای چندین دهه با مشاهدتی ابطال کننده، علی رغم تلاش های ناموفق متعددی که برای تبیین آن انجام گرفته، مدارا شده است. برای مثال، با اینکه نظریه اتمی اولیه نیلز بور (۱۹۶۲-۱۸۸۵) واقعا ناسازگار بود، به عنوان مدلی کارا پذیرفته شده بود. برای سال های متمادی، مشخص بود که مدار عطارد با نظریه نیوتنی هم خوانی ندارد، اما این امر هرگز باعث نشد که این نظریه رها شود تا سرانجام نظریه گرانشی انیشتین مدار صحیح عطار را پیش بینی کرد و نظریه نیوتن ابطال شده تلق شد.
پوپر قادر نبود انتظارات ما را درباره آینده پیش رو تبیین کند
پوپر می گوید ما مجاز به داشتن این باور نیستیم که بهترین نظریه های ما حتی احتمالا صادق اند. موضع او نهایتا به نحوی افراطی شکاکانه است، به نحوی که وی حتی از هیوم که می گوید استقرا نمی تواند توجیه شود، اما ناگزیریم از آن استفاده کنیم، نیز فراتر می شود و استدلال می کند که دانشمندان باید کلا از استقرا بپرهیزند. اما آیا واقعا چنین کاری ممکن است و آیا واقعا پذیرفتنی است که بگوئیم ما هرگز دلایلی ایجابی برای باور به نظریه های علمی به دست نمی آوریم؟به نظر نمی رسد که معرفت علمی ما کاملا سلبی باشد و اگر چنین بود، به سختی می توانستیم دریابیم که چرا چنین اعتمادی به باورهایی داریم که از علم حاصل شده اند.
البته مساله استقرا دقیقاً همین است که چه وقت و چگونه می توان بر اساس تجربه در باور به قوانین کلی و تبعات آنها در مورد رفتار جهان طبیعی در آینده موجه بود. با این حال، اکثر فیلسوفان بر این باورند که مشکل با دادن این حکم که پائین آمدن از پله ها معقول تر است، حل نمی شود بلکه مساله این است که چرا پائین آمدن از پله ها معقول تر است. پاسخ پوپر به این چالش طرح مفهوم تقویت (corroboration) است، به این معنا که اگر یک نظریه حدسی جسورانه باشد که پیش بینی های بدیعی را به دست دهد که ابطال نشده باشند، تقویت شده است. پوپر می گوید معقول است فرض کنیم که نظریه ای بیش از همه تقویت شده صادق است، چرا که تلاش کرده ایم به اشکال گوناگون کذب آن را اثبات کنیم و شکست خورده ایم.
به هر حال به تبیین ابطال گرایانه کارل پوپر می توان نقدهای دیگری نیز وارد کرد که دیگران نیز چنین کاری کرده اند و حول آن بحث های مفیدی شکل خواهد گرفت، اما به نظر می آید که در همین حد برای فهم کلی علاقمندان به مباحث فلسفه علم مفید و کافی باشد.
*در این مقاله از کتاب منطق اکتشاف علمی پوپر نیز در موارد متعدد استفاده شده است.
نظر شما