شناسهٔ خبر: 54639 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

جامعه‌شناسی تشیع در ایران

سارا شریعتی در نشست «موسسات حوزوی و جامعه‌شناسی تشیع»: «جامعه‌شناسی تشیع» از تاریخچه چندانی برخوردار نیست.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از شرق؛ سارا شریعتی در نشست «موسسات حوزوی و جامعه‌شناسی تشیع»: «جامعه‌شناسی تشیع» از تاریخچه چندانی برخوردار نیست. همین چند سال پیش بود که در دانشکده علوم‌اجتماعی دانشگاه تهران جلسه‌ای تشکیل دادیم و به تأسیس «جامعه‌شناسی تشیع» تصمیم گرفتیم. در آن دوره، چنین گرایشی در جامعه‌شناسی قدری غریب به نظر می‌رسید. با وجود این عقبه اندک، اما تاریخچه این رشته در حدی است که بتوان برای آن دو مرحله زیست قائل شد؛ مرحله نخست، دوره طرد و رد جامعه‌شناسی تشیع است؛ در این دوره، نسبت به رویکرد علوم‌اجتماعی، موضع وجود داشت و لفظ جامعه‌شناسی، باری سکولار داشت. اما امروز به نظر می‌رسد که ما از این مرحله گذر کرده‌ایم.
در دوره دوم، رویکرد علوم‌اجتماعی به دین پذیرفتنی‌تر می‌شود و به نوعی به رسمیت شناخته می‌شود. از این‌رو، می‌توان گفت که امروز جامعه‌شناسی تشیع از مرحله طرد به مرحله «پذیرش انتقادی» رسیده است. شاهد این مدعا آن است که امروز در سطح آموزشی و پژوهشی، گرایش شیعه‌شناسی تحت عنوان «جامعه‌شناسی تشیع» یا «مطالعات‌ اجتماعی و فرهنگی تشیع» در برخی از دانشگاه‌ها به رسمیت شناخته شده است به عنوان مثال در دانشگاه قم، دانشگاه ادیان و مذاهب و دانشگاه اصفهان گروه شیعه‌پژوهی شکل گرفته است و نشریاتی وجود دارد که در آن از «الهیات اجتماعی» سخن گفته می‌شود. در نتیجه، می‌توان گفت گرایش جامعه‌شناسی تشیع امروز کاملا به رسمیت شناخته شده است. اگر به‌رسمیت شناخته‌شدن «جامعه‌شناسی تشیع» را بپذیریم حال این پرسش مطرح می‌شود که چرا این دوره گذار یا به عبارتی تحول رخ داد؟ واقعیت این است که مطالبه‌گری علوم‌اجتماعی و علوم‌انسانی و اهمیت این علوم در کشورهای اسلامی و همچنین تغییر تصویر اسلام در قرن بیست‌ویکم از جمله دلایل این تحول بود.
تصویر اسلام در قرن بیستم، تصویری سیاسی و مسئله اسلام اساسا مسئله‌ای سیاسی بود. اما در قرن بیست‌ویکم مسائل سیاسی ذیل مسائل اجتماعی قرار گرفت و امروز تبعیض، شکاف‌طبقاتی، محیط‌زیست و... از جمله موضوعات و مسائل مورد توجه اسلام است. به این دلیل است که ضرورت مطالعات علوم‌اجتماعی برجسته شده است و در کشورهای اسلامی مطالبه می‌شود.
حال، این پرسش مطرح می‌شود که این مطالعات در ایران در چه وضعیتی است؟ واقعیت این است که ما به پژوهش‌هایی در زمینه تشیع نیاز داریم؛ چرا که باید بدانیم تحول جمعیتی جامعه شیعیان به چه صورت بوده است؟ نسبت دین و رأی سیاسی چیست؟ دین در چه نسبتی با طبقات اجتماعی  قرار می‌گیرد؟
ما اطلاعات جامعه‌شناختی چندانی در مورد تشیع نداریم و دغدغه همیشگی من این است که چرا هر وقت می‌خواهیم آمار و ارقام ارائه کنیم، ناگزیر به پژوهش‌های خارجی ارجاع می‌دهیم. با وجود سابقه چهل‌ساله ما بعد از انقلاب و مطالعات ما در حوزه دین و تأسیس مؤسسات پژوهشی مختلف در حوزه و دانشگاه، چرا پژوهش‌های میدانی و کمی انجام نداده‌ایم؟ این در حالی است که جامعه‌شناسی یک علم تجربی است. به نظر می‌رسد که باید بر این وجه تجربی و پژوهشی و کارهای جامعه‌شناختی تأکید بیشتری داشته باشیم تا برچسب «الهیات جامعه مدرن» از جامعه‌شناسی ما  برداشته شود.
شاید یکی از دلایل کم‌بودن این قبیل آمارها، مناقشه تاریخی بین «جامعه‌شناسی» و «دین» باشد. در دوره آگوست کنت، جامعه‌شناسی متهم شد که می‌خواهد جانشین «دین» شود. از آنجا بود که چالش میان «دین» و «جامعه‌شناسی» کلید خورد. در کنار این پرونده مناقشه‌انگیز، پرونده «اسلام» و «علوم‌اجتماعی» نیز به چشم می‌خورد و پرسش این است که چرا علوم‌اجتماعی به‌سختی وارد کشورهای اسلامی شد؟ پرونده تفکیک «علوم دقیقه» و «علوم انسانی» نیز از دیگر مناقشه‌های جامعه‌شناسی دین است؛ به عنوان مثال سیدقطب در کتاب «نشانه‌های راه» عنوان می‌کند که ما علوم دقیقه را از کفار می‌پذیریم ولی علوم‌انسانی را نمی‌پذیریم چون در پس خود دارای جهان‌بینی است.
شاید یکی از راه‌های ایجاد پیوند میان «جامعه‌شناسی» و «دین» تربیت تیپ‌هایی با عنوان «متأله جامعه‌شناس» باشد؛ یعنی کسانی که هم تحصیلات حوزوی و هم تحصیلات دانشگاهی دارند. این تیپ در جامعه‌شناسی دین در اروپا زیاد است؛ از میشل دوسرتو گرفته تا پیتر برگر و... اینها جامعه‌شناسانی هستند که «متأله» و «جامعه‌شناس» به شمار می‌روند. در کشور ما هم قبل از انقلاب چنین تیپ‌هایی بود، سیدجعفر شهیدی و سیدجلال آشتیانی از اساتیدی هستند که هم در حوزه زبان‌شناسی، فلسفه و عرفان حرف برای گفتن داشتند و هم در حوزه دین، تا جایی که اطلاع دارم در جامعه‌شناسی این اتفاق کمتر رخ داده است، چون گویی فلسفه، عرفان و ادبیات قرابت بیشتری با دین دارند تا جامعه‌شناسی. بر این باورم که، این «دین» نیست که مانع تحقیقات علوم‌اجتماعی می‌شود بلکه این «سیاست» است که به تعبیر وبر نقش همان قفس آهنین را بازی می‌کند و برای یک جامعه‌شناس که می‌خواهد پژوهش کند، محدودیت ایجاد می‌کند.
 

نظر شما