به گززارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ در روزها و مناسبتهای مذهبی که در آن قرار داریم؛ بار دیگر پرداختن به هنری که رنگ و بوی این ایام را داشته باشد، مورد توجه قرار میگیرد. از آن مهمتر این است که چگونه آثار هنری متناسب با ذائقه مخاطب آگاه امروزی آفریده شود که عاری از کلیشهها و حرفهای تکراری باشد. در میان آثاری که طی این سالها در زمینه مضامین تاریخی و مذهبی تهیه شده است؛ آثاری هم بودهاند که مورد توجه و حتی تشویق مخاطبان قرار گرفتهاند.
نمایش «عشقه» به نویسندگی و کارگردانی محمد رحمانیان از جمله آن آثار بود که در زمان خودش (1385)مورد توجه قرار گرفت. با نگاهی دوباره به این نمایشنامه گفتوگویی با محمد رحمانیان انجام دادهایم که در ادامه میخوانید:
شما در سال 85 نمایشنامهای به نام «عشقه» با محوریت زندگی حضرت خدیجه و پیامبر اسلام نوشتهاید و با یک گروه حرفهای اجرا هم شد؛ میخواهم با نگاهی دوباره به این نمایشنامه و آثار دیگرتان به چگونگی نگارش نمایشنامههای مذهبی بپردازیم.
نمایشنامه مذهبی به نمایشنامهای میگویند که راه و رسمی را پیشنهاد میکند، مثل نمایشنامه « قتل در کلیسا» از تی. اس. الیوت. نمایشنامههای من چیزی را پیشنهاد نمیکنند و حالت پروپاگاندا و تبلیغی ندارند. تمام نمایشنامههایی که در ارتباط با تاریخ اسلام نوشتهام و به نوعی به مسائل مذهبی مربوط هستند؛ مثل «اسبها؛ سال 59 هجری شمسی»، «پل» یا «روز حسین» سعی میکنند در جستوجویی میان مذهب و تاریخ و اسطوره حقیقت را پیدا کنند.
در «عشقه» هم همین اتفاق افتاده است. موضوع این نمایشنامه درباره یکی از مهمترین زنان صدر اسلام -خدیجه (س) همسر پیامبر- است و درنگارش آن سعی کردم دوران تاریخی و اجتماعی سرزمین حجاز و نقش زنان را در معرفی یک دین جدید و آغاز شکل گیری اسلام بیان کنم. من اولین نمایشی که با موضوع مذهب نوشتم نمایشنامه «پل» است که در ارتباط با وقایع کربلا است. موضوع برای خودم جذاب و جالب بود. میخواستم به قرائت تازهای دست یابم از یک شخصیت تاریخی-مذهبی- اسطورهای و نسبت آن را با آنچه که در رسانههای رسمی سالهاست تکرار شده و آن چیزی که در مقتلها و اسناد تاریخی به جا مانده دریابم. سعی کردم بفهمم نسبتی میان گفتمان رسمی و آنچه در واقعیت هست وجود دارد یا خیر. یا مثلاً در نمایشنامه «نام تمام مادران... » که چند سال پیش نوشته و اجرا شد در جستوجوی پاسخ این پرسش بودم که چه نسبتی میان روایتها و واقعیت هست و آن روایات در زندگی امروز ما چه نقشی دارند.
در واقع هر یک از این نمایشنامهها برای من مجالی برای طرح پرسش است. سوال میکنم درباره آن چیزی که از کودکی معلمان تعلیم و تربیت، نهادهای رسمی، رادیو و تلویزیون، مردم، جامعه، مادران و پدران به ما آموختهاند. سعی میکنم یکبار دیگر به این آموختهها بنگرم و خود را در آزمون پرسشهای مهمتری قرار دهم. اولین بار بعد از خواندن فیلم نامه «روز واقعه» و بعدتر نمایشنامه «مجلس ضربت زدن» - هر دو اثر بهرام بیضایی- تحت تاثیر این پرسشها قرار گرفتم و فکر کردم ایشان چقدر صریح، روشن، و دقیق درباره مسائل تاریخی- مذهبی مختلف دیدگاههای خویش را مطرح میکنند. دیدگاههایی که به شدت با گفتمان رسمی رایج متفاوت است. من این اقبال و افتخار را داشتهام نمایشنامه «مجلس ضربت زدن» را در سال 95 در تالار اصلی تئاترشهر کارگردانی کنم. نمایشنامهای که از نگاه من نقطه اوج آثاریست که با دیدگاه تاریخی- اسطورهای نوشته شده است. صریحتر بگویم؛ آثار بهرام بیضایی بود که به من جرات و جسارت داد تا نمایشنامههایی با موضوع تاریخ و مذهب و اسطوره بنویسم و «عشقه» یکی از آنهاست.
چطور به مضامین مذهبی نزدیک میشوید؟ طوری که از کلیشه پرهیز کنید؟
در واقع سعی میکنم از روشهای پیچیدهتری برای روایت استفاده کنم. داستان را به سادگی و خطّی تعریف نمیکنم، مثلا در همین نمایشنامه «عشقه» از یک گروه تئاتری میگویم که 8 بازیگر زن نقش خدیجه (س) را ایفا میکنند و تمام 15 پرسوناژ مردانه را تنها یک بازیگر مرد بازی میکند. راهکاری که به ظاهر نوعی تناقض اجرایی در آن دیده میشود. یا استفاده از روشها و قراردادهای نمایش ایرانی. از جمله استفاده از مصطبه و سکّوی چرخان. یا مثلا استفاده از اشعار شعرای معاصر. در «عشقه» هر قسمت را با قطعه شعری از اشعار فروغ فرخزاد آغاز کردیم، به نحوی که نمایش با تماشاگر امروزی ارتباط بهتری برقرار کند.
چه راهکاری برای نویسندگانی که به این حوزه نزدیک میشوند پیشنهاد میکنید؟
مهمترین نکته این است که یک نویسنده پیش از نوشتن باید برایش سوال ایجاد شود! این که اساسا چرا باید در این تاریخ و این جغرافیا راجع به پرسش خاصّی که ذهن ما را اشغال کرده بنویسیم؟ اگر توانستیم به این پرسش پاسخ دهیم آن وقت میتوانیم راه حل و راهکار ویژهی خود را پیدا کنیم. ضمن اینکه نویسندگانی هم داریم که به جواب رسیدهاند و راه خود را پیدا کردهاند.
از میان جوانترها میلاد اکبرنژاد، و از قدیمیترها میتوانم از محمد چرمشیر یا حمید امجد نام ببرم. مثلا امجد در نمایشنامه «مهر و آینهها» پیشنهادهای تازهای برای این نوع نمایشها دارد که بهروز و امروزی هستند. یا چرمشیر در نمایشنامه «آبی که مار میخورد زهر میشود» و بهتر از همه بهرام بیضایی در «ندبه»، «روز واقعه» یا «مجلس ضربت زدن» پیشنهادهایی روشن برای تئاتر و سینمای ایران دارند. و در واقع به تعداد نمایشنامهنویسان ما میتواند راه حلها و راهکارهای خلاقهای پیدا شود.
نویسنده آثار مذهبی با خط قرمزها چه باید بکند؟
آن چیزی که دیدگاه رسمی از نمایشهایی با موضوع مذهب میپسندد؛ نمایشهایی مثل «خورشید کاروان» است و انتظار بیشتری هم ندارد. بقیه دیدگاههای نمایشی به نوعی خط قرمز محسوب میشوند. خوشبختانه نویسنده خود را مجرم نمیداند و خط قرمزها هم همیشه بوده و هست! ضمن این که فقط گریبان نویسندگان بعد از انقلاب را نگرفته است. به طور مثال در میانه دهه پنجاه آثاری از عباس نعلبندیان هم دچار این نوع ممیزی شده بود. پس همیشه تیغ حذف بر سر نمایشنامهنویسان سایه انداخته و احتمالا سایهاش تا همیشه بالای سر ماست. اینکه چقدر حق با ممیّزان و بَررسان است من نمیدانم ولی این را میدانم که باید نوشت! حتی اگر چاپ و اجرا نشود.
از جدیدترین نمایشنامههایتان بگویید، اثری در دست چاپ دارید؟
چند نمایشنامه جدید را همزمان دارم مینویسم. نمایشنامهای را بر اساس «شاهزاده و گدا» اثر مارک تواین به پایان رساندهام. طی چند روز آینده هم مجموعهای از سه نمایشنامه با نام «سه روایت» توسّط نشر «آگه» به چاپ میرسد و به زودی وارد بازار نشر میشود.
نظر شما