به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ «این اثر، با چشمانی باز مستقیم پا به قلب فلسفه بدیو گذاشته است. همه ایدههای زائد حذف شده تا به ایده درخشان و یگانه بدیو برسد: اینکه اگر خطر وفاداربودن به حقیقت را نپذیریم لاجرم زندگی غیر انسانی از خود خواهیم ساخت...»
این جملات را الیور فلتم درباره کتاب «بدیو» با عنوان فرعی فلسفهای در باب امر نو نوشته اد پلوث نوشته که امیر خراسانی و محمد علی غزنوی آن را به فارسی برگرداندهاند و اکنون انتشارات آوند دانش به تازگی آن را در اختیار علاقهمندان قرار داده است. به بهانه انتشار این کتاب با امیرخراسانی مترجم اثر و دبیر مجموعه متفکران مطرح معاصر گفتوگویی داشتهایم که در ادامه میخوانید:
بدیو به این موضوع میپردازد که چگونه مشی پیکارجویانه انسانها رو به خاموشی رفته یا تغییر جهت پیدا میکند. به اعتقاد بدیو این مشی پیکارجویانه در طول زمان میتواند تداوم داشته باشد اما چگونه؟
در این باره دو بحث وجود دارد یکی بستر تاریخی است که این موضوع در آن جریان دارد؛ به بدیو و هم نسلانش شصت و هشتیها گفته میشد، کسانی که جنبش دانشجویی می 1968 را تجربه کرده بودند و رویای انقلابی را از سر گذارنده بودند. به رغم ناکامی جنبش این افراد شکلی از انقلاب را از سر گذارنده بودند و در سالهای بعد رفتهرفته بخش زیادی از این شصت و هشتیها لیبرال شده بودند و میگفتند باید در سرمایهداری اصلاحات صورت پذیرد. به عبارت دیگر این افراد لیبرال مسلک شده بودند و جزء توابین 68 به شمار میآمدند. بدیو اما از معدود کسانی است که میخواهد روح آن می 68 را حفظ کند اما نکتهای وجود دارد، اینکه در می 68 ما به یک حقیقتی باور داشتیم که در فضای پست مدرن فعلی گویی همه حقیقتها زبانی شده و حقیقتی وجود ندارد و هیچ نقطهای وجود ندارد که ما پای خود را روی آن بگذاریم، موضعی بگیریم و پیکارجویانه با آن وضعیت مقابله کنیم.
کل مشی پیکارجویی بدیو از همین نقطه نشات میگیرد و او بسیار تاکید میکند که حقیقت وجود دارد و این حقیقت را نیز بیش از هر چیز در نسبت با فلسفه نظریات پسامدرن فعلی که زیرآب هر نوع حقیقتی را میزند مطرح میکند.
اما نکته دوم بستر نظری این رویداد است؛ در می 68 جنبشی راه افتاد که حقیقت انقلابی را شامل میشد. ولی در بعد از 68 توابینی بوجود آمدند که این لیبرال دموکراسی مفهوم قابل اطلاقی برای آنان بود و معتقد بودند میتوان با اصلاحاتی در دموکراسی و پارلمان آن را عادلانهتر کرد. بدیو خطابش به این افراد است و معتقد است این مشی اعتدالی که در آن نه سیخ میسوزد نه کباب، چاره کار سرمایهداری نیست و سرمایهداری از بنیاد ضد انسانی است و باید به حقیقت انقلابی وفادار ماند. بنابراین تا انتهای کتاب مفهوم اصلی بدیو وفاداری است و روی به رخداد انقلابی و ثبات قدم تاکید میکند.
برای وفاداری به این شور انقلابی از نظر بدیو چه مولفههایی لازم است و در بستر تاریخی چگونه چنین امری میتواند محقق شود؟
بدیو از مقر رخدادی نام میبرد که برای روشنتر شدن آن مثالی میزنم. بدیو چهار عرصه رخدادی سیاست، علم، عشق و هنر را در نظر دارد که در گسست کامل با وضعیت پیشین است. گالیله با کشف اینکه زمین دور خورشید میچرخد باعث گسست کاملی از هیئت بطلمیوسی شد که پس از آن لحظات، هیئت بطلمیوسی به اسطوره و تاریخ تبدیل شد. اما نکتهای که وجود دارد این است که افراد خودشان را در مقر رخدادی قرار میدهند. شاید همزمان با گالیله دهها تن ستارهها را رصد میکردند و تحت تاثیر کوپرنیک بودند. اما نکتهای که وجود دارد این است که بخشی از رخداد بخت است؛ بدین معنی که گالیله این بخت را داشت که آن تناسب طلایی را پیدا کند اما دهها تن دیگر هم در مقر رخدادی بودهاند.
بنابراین مهم است که خودمان را در مقر رخدادی قرار دهیم و با درگیر شدن در وضعیت بتوانیم حقیقت جدیدی را خلق کرده و به آن وفادار بمانیم. این نکته بسیار مهی است. بدیو مثالی میزند و میگوید در یکی از وقایع مهم فرانسه یکی از افسران لحظهای که باید تصمیم درست میگرفت و به حقیقتش وفادار میماند، شروع کرد کنسرو ماهی را بین سربازان تقسیم کردن. بدیو کار نظریهپردازی را در این میداند که بتواند حقیقت را تبیین کند برای آنکه تصمیم عملی در آن لحظه به تعویق نیافتد.
بدیو این دیدگاه خود را تنها به امر سیاسی محدود نمیداند و آن را به حوزههای دیگر زندگی هم مانند هنر، عشق و ... تسری میدهد.
بله همین طور است. رخداد جایی است که حقیقت خلق میشود و هم تاریخ پیش میرود به طور مثال بعد از کوبیسم و سورئالیسم هنر چیز دیگری شد و هنر پیشرفت. بدون رخداد ما مدام در یک وضعیت تکرار میشویم.
بسیاری بدیو را یک چپ گرای نامتعارف میخوانند که سودای انهدام در سر دارد و در واقع شاید این میزان حساسیتی که نسبت به او هست و برچسبهایی که به او زده میشود بدلیل مواضعی هست که در برابر رویدادها و سیاستهای کنونی میگیرد آیا میشود از فلسفه بدیو این را استنباط کرد؟
بدیو جایی در سیاست، در نقد دموکراسی به موضوعی اشاره میکند. البته قبلش بگویم که بدیو نسبتی با افلاطون دارد. او میگوید وقتی شما کشتی میخواهید بسازید پیش کشتی ساز میروید. صندلی میخواهید بسازید پیش نجار میروید و ... ولی عجیب است که در یک کنش سیاسی همه باید مشارکت داشته باشند! و میزان مشارکت فردی که در مقر رخدادی است و درک سیاسی بنیادینی دارد با کسی که درک عامه دارد و درگیر زندگی روزمره است یکی است و هر دو یک رای دارند! او معتقد است این نوع از دموکراسی اساسا دموکراسی نیست و شکلی از پوپولیسم گسترش یافته است که مدام بازتولید الیگارشی و نظم حاکم است.
با توجه به مباحث فصل دوم چرا بدیو از نظریه مجموعهها استفاده میکند و این نظریه در جایگاه فکری او چه نقشی را ایفا میکند؟
در پسا شصتی و هشتیها، جریانی با نام نقد مابعد الطبیعه راه افتاد که از خود هایدگر شروع میشود که ما با پایان متافیزیک مواجه هستیم. بعد لیوتار است که در آن کلان روایتها از بین رفتند. دریدا نقش موثری در این زمینه بازی کرده و حقیقت را مانند زبان ناتمام میماند. آن طرف پیروان ویتگنشتاین حقیقت را چیزی جز بازی زبانی نمیدانند. در این میان دو نفر هستند که با هم خیلی خوب نیستند. بدیو و دلوز. اینها خودشان از کسانی هستند که میگویند ما متافیزیسن هستیم و معتقدیم معضل مابعد الطبیعه نیست بلکه معضل نوع خاصی از مابعد الطبیعه است که حاکم بود در نتیجه ما میخواهیم صورت بندی مابعد الطبیعه جدیدی را انجام دهیم. حالا بدیو برای صورت بندی مابعد الطبیعه جدید سراغ نظریه مجموعهها میرود و کار بسیار پیچیدهای را با آن انجام میدهد برای اینکه بتواند هستی شناسی خود را توضیح دهد.
یکی از ویژگیهای این کتاب این است که به طور جدی وارد این مباحث بدیو میشود و این کتاب و ترجمه آن را سخت میکرد. من مجبور بودم برای ترجمه این اثر با نظریه مجموعهها و اصطلاحات آن آشنا شوم تا بتوانم بخشهای کتاب را به درستی به فارسی برگردانیم. نظریه مجموعهها، محملی برای ساختن مابعد الطبیعه مد نظر بدیو است. کارهای اصلی بدیو به فارسی ترجمه نشده است از این جهت این کتاب برای کسی که بخواهد بدیو را به صورت جدی پیگیری کند و وارد مباحث فلسفی آن شود اثر مفیدی است. چون بدیو را در ایران بیشتر با موضعگیریهای سیاسی او میشناسند اما حجم زیادی از این کتاب به بنیان فسلفی که بدیو پیگیری میکند، میپردازد.
در فصل پنجم کتاب به مبانی هستی و رخداد تامل پرداخته شده است. اساسا بدیو تا چه حدی توانسته از سنت ایدئالیستی حذر کند و فلسفه او تا چه حد میتواند بدون ارجاع به آگاهی انسان که سازنده جهانهاست پیش برود؟ در این فصل نقطه اتکا مولف روی چیست؟
اساسا نزد بدیو و دلوز تقسیم بندیهای متعارف فلسفی مانند، فلسفه ترکیبی، ماتریالیستی، ایدئالیستی و ... اینها همه از هم میپاشد. بدیو در نظریه مجموعهها با فلسفه تحلیلی از یک سو، فلسفه افلاطون و ... درگیر میشود. در عین حال مارکس و منطق مارکسی در او حضور دارد در نتیجه تعبیر ایدئالیسم ـ ماتریالیسم تعبیر گویایی برای فلسفه این گونه افراد نیست. در مقابل مفهومی را برای معرفی جدید این نوع فیلسوفان به کار میبرند و از آنها با عنوان فیلسوفان درون ماندگاری یاد میکنند. مبنای آنها هم به جای یک چیز استعلایی بیرون از جهان توضیح یک مابعدالطبیعه درون ماندگار است. مثال درون ماندگاری را در تقابل با استعلایی میزنند. مثلاً در فلسفه استعلایی، در دکارت یک من منفک از جهان داریم یا در کانت هم همین طور. پدر معنوی فیلسوفان درونماندگاری اسپینوزاست. اینجا ما با چرخشی مواجهه هستیم. در فرانسه آن زمان سه چهره بسیار اثرگذار بودند که فیلسوفان معاصر قرن بیستم از آنها تاثیر میپذیرفتند هگل، هوسرل و هایدگر. مبنای اصلی تفکر این افراد، بحث معرفت شناسی به طور عام به این معنا که انسان چگونه میتواند یک پدیده را بشناسد نیست. یا طبعیت چگونه به قول کانت ممکن است؟ بحث اصلی آنها با یک تغییر جهت به سوی هستی شناسی شروع میشود به همین دلوز هم درباره یک بنیاد هستی شناسی است اما او از زیستشناسی، هندسه، ترمودینامیک و ... استفاده میکند اما بدیو مستقیم به سراغ ریاضیات میرود. بنابراین این دو در این منظومه قابل فهم هستند.
گفتید در ایران بدیو را بیشتر به نظریاتش درباره سیاست میشناسند و فصل آخر این کتاب هم به صورت مجزا به نظرات بدیو درباره سیاست میپردازد. دیدگاه بدیو نسبت به سیاست و امر سیاسی و فهم آن در نظام معرفتیاش در خوانش دیگرآثار او چه قدر مهم است؟
کل فسلفه بدیو برای تغییر مفهوم جدیدی از سیاست است؛ به عبارتی کل پیچ و تابی که به مابعدالطبیعه، نظریه مجموعهها، ریاضی و ... میدهد همه برای این است که مفهوم جدید سیاست خلق شود که به طور رادیکال و بنیادین باشد و مفهوم حقیقت دوباره برقرار شود و حقیقتی که از فلسفه رخت بربسته دوباره بتواند به فلسفه برگشته و در آن جای خوش کند. در نتیجه بدیو اساساً فیلسوف سیاسی است حتی وقتی درباره مابعدالطبیعه حرف میزند چون همه این پروژه برای خلق سیاست است. اما فصل هشتم کتاب به طور خاص به نظریات بدیو درباره سیاست روزمره میپردازد و بقیه کتاب هم درباره سیاست است اما این فصل درباره موضعگیریها و ارتباطش با مابعدالطبیعه بدیو است.
در فصل هشتم به خوانش مارکس از سوی بدیو پرداخته شده، او چرا روی مارکس متمرکز میشود؟
مارکس بی نهایت برای همه فلاسفه مهم است؛ یک نفر میتواند با آرای مارکس مخالف باشد اما بینهایت به او مدیون باشد و از او اثر بگیرد. مارکس این ویژگی را دارد و متفکر دیگری را نمیشناسیم که تا این حد این ویژگی را داشته باشد. مارکس نخستین کسی است که یک رویای آلترنانتیو طرح کرد و گفت نظام سرمایهداری مبتنی بر بهرهکشی کار میکند و در سرشتش تولید سود است، طبقات بورژوازی و پرولتاریا در آن کار میکند، دچار تناقض درونی است که در نهایت منجر به فروپاشی آن میشود و طی این فروپاشی طبقه کارگر رشد میکند و میتواند تاریخ را آغاز کند.
این نکته بسیار مهمی است برای اینکه هیچ کس دیگر درباره آلترناتیو حرف نزد و نگفت که جهان میتواند جهان دیگری باشد. خود مارکس هم میگوید «فیلسوفان در کار تفسیر جهان هستند اما ما در کار تغییر جهان!» در واقع این تغییر جهان یعنی اینکه فلسفه خودش عمل و پراکسیس است و این برای بدیو بسیار مهم است که فلسفهاش پراکسیس و سازنده افق جدیدی باشد. گرچه بدیو متخصص اقتصاد سیاسی نیست اما روح مارکس را حفظ کرده بدون اینکه بحث اقتصاد سیاسی کند و آن را به هیئت فلسفه خودش کشانده است.
این کتاب در بین آثار مشابه از بدیو چه نقطه تمایزی برای مخاطب ایرانی دارد؟
این کتاب به بحثهای مابعدالطبیعه بدیو و جان فلسفه او میپردازد. ما در ترجمه کتاب مجبور به واژه سازیهای بسیار زیادی شدیم. ترجمه کتاب با وجود دشواریهای بدیو قابل فهم است. برای این کتاب وقت زیادی گذاشتیم و من هم برای ترجمه وسواس خاصی داریم اما در آثاری که ترجمه کردم اما هیچ کدام به اندازه این کتاب واژهسازی نداشته است. ما در بسیاری از بخشها واژههای پیشنهادی دادیم که وقت ما را گرفت.
این واژهسازیها برای مخاطب قابل فهم است؟
بدیو در مابعدالطبیعه مفهوم space و place دارد که ما هم آن را فضا و مکان گذاشتم چون میخواستیم این واژهها وارد ادبیات موضوعی شود و بازی کند. ما بعضی از واژهسازیهای سابق را هم جرح و تعدیل کردیم چون بدیو از نظریه مجموعهها استفاده کرده، جستجو کردیم که دقیقا در این نظریه معادل واژهها چیست.
نظر شما