فرهنگ امروز/ داود طالقانی: بازار کتاب ایران چند سالی است که چند اثر خوب و قابل تأمل درباره الهیات اجتماعی و الهیات سیاسی به خود دیده است. از ترجمه نهچندان دقیق اما قابل استفاده کتاب «الهیات و نظریه اجتماعی» جان میلبنک (متاله مارکسیست بریتانیایی) تا انتشار «معنا در تاریخ» لوویت و «ریشههای الهیاتی مدرنیته» گیلسپی، هر دو با ترجمه زانیار ابراهیمی. به تازگی نیز کتاب «پایان الهی یا بشری تاریخ» نوشته جوپل کرول با ترجمه زانیار ابراهیمی از سوی انتشارات مؤسسه فرهنگی هنری پگاه روزگار نو منتشر شد.
به همین بهانه مروری اجمالی بر این کتاب خواهیم داشت:
نگارنده کتاب قصد دارد به یک سوال مهم پاسخ بدهد: آیا مدرنیته نسبت به اعصار قبل از خود، خودآیینی و خودبنیادی دارد یا نسبت به ادوار خود وابسته است؟ برای پاسخ به این سوال آرا و اندیشههای سه متفکر الهیاتیاندیش معاصر محل بحث قرار گرفته است: «هانس بلومنبرگ»، «کارل لوییت» و «کارل اشمیت».
کرول، بلومنبرگ را با «فرانتس کافکا» مقایسه کرده و او را همزادش معرفی میکند. از نگاه او، نقطه ثقل اندیشه بلومنبرگ «پدر مطلق» است که در «نامه به پدر» کافکا ریشه دارد. پدر از نظرگاه کافکا و بلومنبرگ، مطلق و نفوذناپذیر است. از طرفی دیگر، پدر خصلتی رازوَرزانه نیز دارد و به قدرتهای ناشناخته شبیه میماند. این استعاره پدر، دستمایهای برای بلومنبرگ میشود تا خدای مطلق برآمده از سنت و جنبش نومینالیستی را تبیین کند.
در نظر بلومنبرگ، تاریخ حول محور کارکرد میچرخد و نه ماهیت، و این مساله اصلیترین نقد او به سکولاریزاسیون نیز به شمار میرود. از نظر او، زبان تنها کارکردش ایجاد فاصله است و به همین دلیل نیز زبان فلسفی نمیتواند واقعیت را به چنگ بیاورد. بلومنبرگ تکنولوژی را نیز ابزاری میدانست که مانند خطابه ابزار چگونگی است.
بلومنبرگ دوران جدید را در حالی نظاره میکرد که باقیماندههای قرونوسطایی به آن سرایت کرده و مسیحیت نیز در هضم و حل این سرریزها ناکام مانده است. حتی علم و ایدئولوژی نیز نتوانستند در طول تاریخ به اندازه کافی جوابگو باشند. بلومنبرگ برای حل این بحران، از اندیشههای کیهانشناختی مدرن بهره میبرد تا مشروعیت دوران مدرن را اثبات کند.
دومین متفکر محل بحث نگارنده در کتاب، کارل لوویت است. به نظر نویسنده کتاب، «یاکوب بوکهارت» همزاد لوویت است. مساله اصلی لوویت آن بود که چگونه آموزه رستگاری در مسیحیت به آزادی در فلسفه تاریخ جدید بدل شده است. از نظر لوویت، دوران جدید به همان اندازه نامشروع است که دوران قرون وسطی بود. لوویت معتقد بود که تنها یک گسست در انتقال از دوران باستان به دوران قرون وسطی رخ داده است. او گسست از طبیعت را معیار مشروعیت میداند، حال که هم دوران قرون وسطی و هم عصر مدرن نتیجه این گسست هستند و هر دو به یک میزان نامشروعاند.
سومین متفکر تأثیرگذار در این کتاب، کارل اشمیت است. اشمیت میان این سه نفر، تنها کسی است که گرچه اوتوپیای سکولار را نمیپذیرد، تلویحاً معتقد است که این اوتوپیا ممکن است در عالم واقع محقق شود. این امر را اشمیت درخودماندگی نامگذاری کرده بود. از نظر اشمیت، درخودماندگی به این معناست که دوران مدرن، نیازی به ساحت استعلایی و لنگرگاههای دینی ارزشبخش و معنابخش نخواهد داشت. او معتقد بود که تاریخ را نه انسان، بلکه خداوند به پایان خواهد برد. اشمیت مؤمن و متالهی بود که در عین ایمان به پایان الهی تاریخ، میترسید که خداوند این مبارزه را به انسان ببازد و تاریخ را انسان تمام کند و نه خداوند.
نگارندهی کتاب، «توماس هابز» را همزاد اشمیت معرفی میکند. در صورتبندی کرول از اشمیت، کل پروژه الهیات سیاسی او، ترس الهیاتی وی از پایان تاریخ بشری است. اشمیت فیلسوفی بود که میخواست نشان بدهد که تاریخ به پایان نرسیده و نخواهد رسید، مگر اینکه پایان، استعلایی باشد و به نحوی الهی رقم بخورد.
مفهوم مرکزی برای شرح و نقد سکولاریسم، مفهوم کاتخون است. از نظر او، کاتخون یگانه امکان برای فهم مسیحی تاریخ بود، فهمی که لوویت اساساً آن را ناممکن دانسته بود. اشمیت معتقد بود که کاتخون تفوق دجال را به تأخیر خواهد انداخت. در نظر اشمیت، فلسفههای پیشرفت بلوکهای سرمایهداری و کمونیستی، نقش دجال را ایفا میکردند. اشمیت با طرح مفهوم کاتخون میخواست در اصل آینده امن و قابل پیشبینی همین مکاتب سیاسی بگریزد.
بر همین اساس، اشمیت مخالف ایده برنامهریزی بود. از نگاه او، برنامهریزی صورت کوتاه شده فلسفههای تاریخ بود که در آینده را کاملاً طرح افکنده بودند. در اندیشه اشمیت، برنامهریزی به قدرتافزایی انسان در عصر مدرن ختم میشود، انسانی که در برابر خداوند کبر میورزد و بر آن است تا صاحب و مالک تاریخ باشد.
ترس اشمیت از تحقق اوتوپیای سکولار و عاملی که او به سوی مفهوم کاتخون کشاند، تردید او در یکی از اصول موضوعه خود بود، اصلی که هابز نیز به آن قائل بود: شرور بودن انسان. یکی از دلایل مهم روی آوردن اشمیت به مفهوم کاتخون، این بود که میخواست به هر ریسمانی که تداوم تاریخ را تضمین کند، چنگ بیاندازد. اشمیت میخواست ثابت کند که عقل روشنگری در فراچنگ آوردن تمامیت جهان، ناکام خواهد ماند. همواره چیزی هست که به عقل انسان در نخواهد آمد.
اشمیت با این کار میخواست امکان و حق مداخله و تعلیق نظم قانونی را به حاکم دنیوی بازگرداند تا امکان مداخله الهی فراهم شود، یعنی اشمیت مانند لوویت قصد داشت که عدم اصالت و نامشروعیت مفاهیم سیاسی دوران مدرن را به کرسی بنشاند، چیزی که اشمیت آن را وضعی استثنایی نامیده بود که در آن خنثیسازی جهان از طریق الغای امر سیاسی، ناممکن میشود.
کتاب «پایان الهی یا بشری تاریخ: مجادله هانس بلومنبرگ، کارل لوویت و کارل اشمیت در باب سکولاریزاسیون و مدرنیته» نوشته جوپل کرول با ترجمه زانیار ابراهیمی است که در ۵۰۳ صفحه به بهای ۸۸ هزار تومان در تیراژ ۵۰۰ نسخه توسط انتشارات پگاه روزگار نو منتشر شده و اینک در دسترس علاقهمندان و پژوهشگران قرار دارد.
مهر
نظر شما