به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ حجت الاسلام حمید پارسانیا استاد دانشگاه تهران و عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی در اجلاسیه مدیران مجمع عالی حکمت اسلامی مشهد، پیرامون مسائل مربوط به آموزش فلسفه در حوزههای علمیه، سخنرانی کرد که متن کامل آن از نظر می گذزد:
بنده در این فرصت از موضع معاونت آموزش مجمع عالی حکمت اسلامی، نکاتی کوتاه را که بیشتر ناظر به حوزه آموزش است و برخی از این نکات حوزه پژوهش را نیز دربر می گیرد خدمت دوستان بیان خواهم کرد.
آموزش های کوتاه مدت و درازمدت
یکم: آموزش های مجمع عالی حکمت دو نوع کوتاه مدت و دراز مدت است. آموزشهای کوتاه مدت اغلب نیم سال هستند دورههایش را نیم ساله میبندیم و ۱۵ دوره تاکنون داشتهایم و آموزشهای دراز مدت سالانه هستند و تاکنون ده دوره برگزار شده است. هر سال آموزشهای دراز مدتمان با سال تحصیلی شروع و با سال تحصیلی تمام میشود.
سنت متنخوانی
دوّم: فکر میکنم نقطه قوت آموزش ما این است که سنت متن خوانی در آن وجود دارد ما در آموزش مشکلات و کاستیهایی را داریم. اما کوشش برای حل مشکلات نباید ما را از این نقطه قوت دور بدارد. یعنی آموزش متن و متن خوانی نباید ضعیف شود. متن خوانی نقطه قوت آموزش فلسفه ماست.
آشنایی با متون کلاسیک امری لازم است هرچند که کافی نیست، این پرسش که چرا فقط به متن توقف کردیم، پرسش درستی است ولکن نباید خواندن متون را تضعیف بکند. توقف در خواندن متن، ناپسند است، ارتباط نظام آموزشی با متون کلاسیک باید حفظ شود، در یک نظام آموزشی جامع ما تعدادی از طلاب و فضلایمان را که مستقر در متن باشند نیاز داریم.
هر چند آنها به امور دیگر نپردازند. یعنی یک حوزه کامل فلسفی حوزهای است که در آن افراد مستقر در حکمت مشاء و عرفان و و یا حکمت اشراق و مانند اینها حضور داشته باشند.
ولکن از این متون باید ناظر به مسایل فکری معاصر نیز استنطاق شوند تا امتداد اجتماعی و تاریخی خود را پیدا کنند. البته خیلی خوب است اگر همان کسانی که متون را آموزش میدهند در این جهت نیز فعال شوند و اگر نشد دست کم عدهای دیگر این وظیفه را انجام دهند.
تاریخ فعال و زنده حکمت اسلامی
سومّ: متون تاریخی ما ناظر به مسائل زمان خود تدوین شدهاند حکمت مشاء را نگاه بکنیم اصلاً فصلبندیهای کتابها متأثر از فصلبندیهایی است که متکلمین داشتهاند.
در اشارات ابنسینا یک فصلبندی نوینی را خودش میاورد اما شفا بعید میدانم که ابتکار همه فصلبندیها همه مال خود او باشد، حتماً قسمتهایی از آن متأثر از ورود دیگران به بحث هست. یعنی گفتگو داشتند و در گفتوگوحرف جدید میزدند. این دلیل زنده بودن یک حوزه معرفتی است.
حکمت متعالیه هم که بسط پیدا کرد در مرحله اوّل با خود اسفار بسط پیدا نکرد با تعلیقات ملاصدرا بر شفا توانست بسط پیدا کند. یعنی کسانی که شفا درس میگفتند این تعلیقات را میخواندند و متوجه شدند یک بحثهای دیگری هم هست و این امر آن ها را به تدریج به سوی حکمت متعالیه کشانید تا جایی که اسفار خودش به صورت مستقل مطرح شد.
چندان که ما امروز دیگر به تعلیقات صدرالمتألهین بر شفا، آن طور که به خود اسفار نگاه میکنیم، مراجعه نمیکنیم، به نظر میرسد تعلیقات بر شفا و تعلیقات بر حکمه الاشراق نقش اساسی در ترویج حکمت متعالیه داشتهاند و خود صدرالمتألهین توجه به این مهم داشته و خیلی حرفهای اساسی را در تعلیقات زده است.
ضرورت تعامل با مسائل فلسفی معاصر
چهارم: بحث قبل را مقدمه بر این میگیرم که ما در دنیای امروز نیاز داریم که حکمتمان با محیط پیرامون خود گفتگو داشته باشد، و بر این اساس آموزشهای ما نیز باید ناظر به مسائل زمان خودش باشد.
الآن طرف ما فلسفه یونان نیست. این فازهای جدید گفتوگو باید شروع شود. نقاط قوت آموزش ما بحثهای الهیات به معنای خاص است آموزش ما در این حوزه بینظیر است، اما در مواجه با فلسفههای مدرن، آنها این بحثها را ندارند. آن جایی که در فلسفه ما نقطه عالیاش نیست و نقطه دانی آن است اتفاقاً محل مواجه امروز ماست.
یعنی بحثهای طبیعیات فلسفی ما الآن بیشتر گفتگو و طرف دارد. آن چه که راجع به زمان و مکان و مقولات داریم، در چالش با بحثهای فلسفی مدرن است. تطوراتی که این مقولات از حکمت مشاء تا حکت متعالیه داشتهاند. یک ذخیره دانشی مفید برای ورود به این عرصه است. حضرت آیت الله جوادی میفرمودند که طبیعات شفا باید تدریس شود و ما در مجمع دنبال این بودیم. الحمدلله الآن طبیعیات را البته هر چند کم برخی از دوستان تدریس کردند. این دوره بحث طبیعیات شفا تدریس شد به نظر میرسد آن بخشهایی از حکمت ما که اتفاقاً مسکوت گذاشتهایم امروز طرف گفتوگو دارد.
اسفار ج ۴ و ۵ را کسی الآن نمیخواند. بسیاری از بحثهای اسفار ج ۴ و ۵ در چالش با مبانی نظری علوم پایه قرار دارند، مثل زیست که علم پایه برای طب است. صحت چیست؟ مرض چیست؟ و خیلی از امور دیگر تعریفهایی که در مباحث کیف نفسانی و مانند آن داریم یا مباحثی که راجع به مقولات زمان و مکان است به نظرم مباحث بسیاری است که با آن چه در حوزه پدیدار شناسی بیان میکنند قابل گفتوگو است. عبور از حکمت مشاء به سوی بحثهای وجودی نسبت به مقولات، فرصت های جدیدی را برای گفت وگوهای عمیق علمی ایجاد میکند.
رصد کردن بنیانهای فلسفی متون آموزشی
پنجم: محور دیگر این است که لازم است، دوستان مجمع متون آموزشی موجود را رصد کنند، منظورم از متون آموزشی متون فلسفی خودمان نیست متون آموزشی مخصوصاً در حوزه آموزش عمومی، یعنی آموزش و پرورش از منظر حکمت اسلامی است، ببینیم کدام بخشی از اینها کاملاً ناسازگار با حوزه اندیشه اسلامی است، برای تأمین و بازسازی آنها فعال باشیم و کار کنیم.
البته این مشکلاتی هم دارد من چون یک مقدار در حوزه علوم اجتماعی درگیر مسئله شدم می دانم مقاومتهای بسیار جدی وجود دارد. مثل مجمع می تواند در مقابل این نوع مقاومت ها دوام بیاورد. مجمع یک ظرفیت بسیار خوبی است که میتواند به عنوان یک مجموعه رسمی که خارج از حوزهها و علایق سیاسی است. نسبت به این کار پیشگام شود یکی از آفتهای این گونه فعالیت های عمیق علمی این است که به سرعت انگ سیاسی هم میخورد. مجمع عالی حکمت می تواند این فعالیت را با نظر به مرجعیتی که دارد، به انجام برساند.
مسئله محور شدن رساله های سطح چهار
ششم: یک بحث دیگری که در حوزه آموزش میتواند فعال باشد مشارکت در تدوین رساله های سطح ۴ حوزه است تا ناظر به مسائل زمان باشد یعنی لااقل در این قسمت ما سعی کنیم تا رسالهها بحث تطبیقی و مقایسهای داشته باشند و یا پاسخگویی مسائل جاری باشند. این امر موجب میشود تا ما یک سری تک درسهایی را برای کسانی که در این حوزهها میخواهند رساله بنویسند- نه در سطح آموزش عمومی بلکه برای این موارد- ارائه بدهیم.
فعال کردن دروس جاری نسبت به مسائل فلسفی معاصر
هفتم: یک عنوان دیگری که باید قبل از این توضیح میدادم این است که که اساتید بزرگواری که متون موجود را تدریس میکنند آن بخشهایی از متون را که میتواند مسئلهای از مسائل موجود را پاسخگو باشد یا با مسایل موجود درگیر باشد شناسایی کنند و در هنگام درس برای طلاب بیان کنند.
مثلاَ بحث اصالت وجود و تشکیک میتواند مشکل گفتگو های بینافرهنگی را حل بکند و یا مشکل قیاس ناپذیر بودن مفاهیم فرهنگی و تاریخی را میتواند حل بکند، مبانی فلسفی میتواند مسیر نظریه های مربوط به علوم انسانی را عوض می کند.
اگر این چیزهایی که به ذهن دوستان میرسد به هنگام تدریس متون بیان شود و این تجربهها جمع شود و به اساتید منتقل شود، مباحث فلسفی رشد و توسعه پیدا می-کند. کار دیگری که در همین راستا آموزش شروع شده و در مشهد چند بار برگزار شده است این است که برخی اساتید تجربیات خودشان را برای اساتید دیگر که نهایه و غیر آن را تدریس میکنند بیان کنند.
تدوین متون ناظر به مسائل معاصر
هشتم: مسائلی که آموزش باید ناظر به آنها باشد چیست؟ بزرگواران بهتر از بنده اینها را میدانند. بنده چند تا از مسائل را در بندهای بعد ذکر میکنم این مسائل ابتدا می تواند در مناسبت های درسی مورد توجه قرار گیرد و در ضمن آن یا در مراحل بعدی می تواند به تدوین متونی مناسب بیانجامد.
متونی هم هست که با همین روش تدوین شده اند مثل کاری که مرحوم علامه طباطبایی در اصول فلسفه و روش رئالیسم کردند. این کار علامه شاید شبیه کاری باشد که ابنسینا در اشارات کرد یعنی یک فصلبندی جدیدی را ابداع کرد. منتها ایشان اصول فلسفه را کاملاً ناظر به مسائلی مطرح کرد که ما با آنها سروکار داشتیم.
تحول در مفاهیم محوری، مثل فلسفه و علم
نهم: یکی از آفتها و آسیبهایی است که در مجامع علمی ما وجود دارد و فیلسوفان ما در فلسفه به آن باید بپردازند، تغییر مفاهیم اساسی و لغات پایه است که در جامعه علمی ما واقع شده است به گونه ای که اصلاً گفتگوی بین سنت تاریخی علمیمان را با رشتههای موجود گرفتار اختلال کرده است، مثل مفهوم علم، مفهوم فلسفه ما الآن فلسفه مضاف که میگوییم فلسفه مضاف به این معنا که درphilosophy of میگوییم، در این اصطلاح، اصلاً فلسفه به معنای تاریخی ما نیست.
فلسفه در این اصطلاح نه به معنای اسم جنس برای مطلق علم برهانی است نه به معنای متافیزیک است. فلسفه در این اصطلاح یک چیزی است که مقابل علم است. علم هم وقتی مقابل فلسفه قرار می گیرد، معنای تاریخی علم نیست. بلکه همان تعریف کنتی از علم است. اصلاً جامعه علمی ما توجه به پربار بودن و تئوریک بودن این مفاهیم ندارد. این مفاهیم جدید امکان ارتباط با متون خودمان را دشوار ساخته است معنای اصطلاحی مدرن دو مفهوم فلسفه و علم از نظام آموزش عمومی وارد فرهنگ علمی جامعه میشود. مجاری ورود آشفته این مفاهیم باید شناسایی شود و این کار را اجازه ندهیم به این صورت انجام شود و دست کم باید پابه پای ورود این مفاهیم روشنگری لازم انجام شود.
سوبژکتیو شدن معرفت
دهم: مسئله جدی دیگری که الآن در حوزه فلسفههای جدید وجود دارد و بر روی آنها سایه انداخته است. سوبژکتیو شدن معرفت است که اصلاً نوع مسائل را عوض کرده است. کدام بخش از بحثهای فلسفی ما پاسخگوی این مسئله است. این مسئله را ما باید برای طلابی که فلسفه می خوانند بیان کنیم و روشن نماییم. مشکلی که فلسفه غرب را به سوبژکتیو شدن معرفت رساند از دکارت میگویند آغاز شد و در کانت مستقر شد و بعد هم مرگ سوژه تا نیچه آمد و پیش رفت.
این مشکل در حوزه فلسفی ما با بو علی آغاز میشود و با صدرا ختم میشود یعنی در فلسفه صدرا جواب متناسب با خودش را گرفته است. حل این مشکل در فلسفه صدرا در مسایل اتحاد عقل عاقل و معقول انجام می شود.
تحولات حوزه های معرفتی
یازدهم: مسئله دیگر جابه جایی حوزههای معرفتی است، یعنی منزلت، اهمیت و ثقل آن ها جا به جا شده است. بحث متافیزیک به ترتیب به معرفت شناسی و "epistomlogy" جامعه شناسی معرفت، فرهنگ و ارتباطات منتقل شده است، الآن علم ارتباطات داعیهاش، داعیه متافیزیک ماست. چه چیزی باعث این جابجایی شده است.
در آن نشستی که در خرداد در قم داشتیم اشارهای به این مطلب کردم، حسینزاده فرمودند که الآن به صراحت میگویند مرگ معرفت شناسی، یعنی الان اصلاً معرفت شناسی یک حوزه مورد نظر آنها نیست. این جابجایی حوزه های مهم معرفتی و دلیل آن را به یک صورتی بفهمیم و با طلاب در میان بگذاریم.
دوازدهم: بحث جابه جا شدن اراده وعلم، تقدم اراده بر علم و تقلیل علم به اراده و بر ساخته دانستن معرفت علمی و انکار ذات برای علم و انکار بعد شناختاری علم، یک امری است که طلاب ما هم دارند، گرفتار آن میشوند. این را در بحثهای فلسفی ببینم چرا دارد واقع میشود
مقولات و فلسفه ها و علوم مدرن
سیزدهم: بحث خود مقولات و از جمله زمان و مکان است. اصلاً بحثهای به ظاهر ساده فیزیکی امروز مسایل پیچیده نظری را به همراه دارد،ما باید رساله های سطح ۴ متعددی را ناظر به مباحثی که پدیدار شناسان و غیر از آنها در این باره دارند، باید به سوی این مسایل سوق دهیم. ما چند تا رساله برای این مسایل نوشته ایم و چقدر وارد این بحثها شدهایم؟
نقاط قوت فلسفه اسلامی و فلسفه های مدرن
چهاردهم: این مطلب و مطلب بعد متوجه دو محور دیگر است که خیلی کوتاه بیان کنم. به نقاط قوت و ضعف فلسفه ما و فلسفه مدرن باید توجه داشته باشیم نقطه قوت فلسفه اسلامی به نظرم حفظ حریم حقیقت است و ذات داشتن علم است و نقطه تقابل آن قول به برساخته بودن معرفت و علم است و نقطه قوت فلسفه مدرن نگاه به ابعاد تاریخی و فرهنگی و اجتماعی علم و معرفت است. منتها آن ها اغلب علم را به حوزه فرهنگ و تاریخ تقلیل داده اند.
ما به شدت غافل از ابعاد تاریخی و اجتماعی علم و معرفت هستیم، یعنی ارتباط علم با این ابعاد مسئلهمان نبوده است تا بخواهیم زیاد به آن بپردازیم ما باید به این حوزه بحثها وارد شویم. این بحثها هرگز بحثهای علمی خاص و جزئی نیست. بحثهای کاملاً فلسفی است. یعنی این مسئله که رابطه علم با مسائل فرهنگی و اجتماعی چیست این مسئله را یک دانشجو و یا استاد حوزه فرهنگ و ارتباطات هرگز نمیتواند بپردازد، هر چند که به نتیجه این مباحث نیازمند است. سنخ، این مسائل سنخ مسائل فلسفی است و ما باید به آن بپردازیم.
آموزش ناظر به جریانهای فکری معاصر
پانزدهم: یک حوزه دیگر آموزش و گفتگوهایی است که در دو سطح، یکی جهان اسلام و یکی هم فراتر از جهان اسلام، مجمع باید میدانداری بکند و یک مقدار هم جناب قمی به این امر اشاره کردند، ما الآن چهار پنج جریان در جهان اسلام داریم که دغدغههای مواجهه با فلسفهها و دانشهای جدید را دارند. خیلی راحت میتوانیم برای شناسایی این جریانها کرسیهای تدریس بگذاریم آنها بیایند نظراتشان را بگویند.
بعضی از این جریانها خودشان در ایران دفاتری داشتند کسی از آنها استقبال نکرد و با آنها و گفتگو نکرد و دفاتر آنها بسته شد و رفتند. اسماعیل فاروقی و جابرالعلوانی همان اوائل چندین سال در ایران دفتر داشتند اینها مسلمانانی بودند بیشتر در آمریکا که جریان «اسلمه المعرفته» را راه انداختند، گروه دیگر اجمالیون هستند با محوریت ضیاءالدین سردار که در انگلستان هستند این جریانها ایدهها و حرفهای دارند که قابل توجه است. خطاهای جدی هم دارند که قابل گفتگو است. پرداختن به اینها میتواند مسائل جامعه علمی ما باشد آنها را بیاوریم از آنها دعوت کنیم راحت میشود این کارها را کرد.
الآن برخی از دوستان همین سردار را دعوت کرده اند. یک مدت دیگر ایران میآید دو جلد کتاب قرار بود وقتی میآید راجع به اندیشههای او نوشته شود. این کارها را به نظرم مجمع باید میدان داری بکند. با محوریت مجمع وزانت کار خیلی فرق خواهد کرد. تا اینکه یک جای دیگرعهده دار این کار بشود. طرف هنگامی که ببیند یک مرجع رسمی حوزه حکمت اسلامی با او گفتگو میکند، جدی تر وارد بحث می شود و منظمتر سخن میگوید. گفتگو نیز تریبون بهتر و مناسبتری خواهد داشت و جمع وسیعتری را میتواند درگیر بحث کنند. جریان دیگر جریان مولتی ورسیتی است این جریان فراتر از جهان اسلام است و علم و دانشگاه دیگری را جستجو میکند، نمونه این رویکرد در لتور بود که در قم توسط میز علوم انسانی قطب بنیانهای نظری دفتر تبلیغات دعوت شد ایشان بعد از مکتب ادینبورا و چهره سرشناس این مکتب یعنی بلور خیلی مورد توجه و محل رجوع است.
مجمع اگر مثل ایشان را دعوت کند و با آنها گفتگو کند گفتگوهایی را در سطح جهانی و به روز شکل خواهد داد. کارهایی در این حد را مرحوم علامه جعفری یک زمانی به تنهایی انجام می داد بعد از ۵ یا ۶ دهه هنوز سابقه و تاریخچه این ارتباطاتمان برگردد به آن موقع یا از این نوع فعالیت را علامه طباطبایی با هانری کربن داشت. آموزش و پژوهش ها در این زمینهها به نظرم باید فعال شود.
در این جلسه وزیر محترم ارشاد صالحی تشریف دارند که عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی هم هستند برخی از دیگر اعضای شورا نیز حضور دارند، خوب است که کمیته مشترکی بین مجمع عالی حکمت و وزارت ارشاد و شورای انقلاب فرهنگی تشکیل شود بحثهای فلسفی که در اسناد شورا تعبیه شده و وجود دارد، در سطح فرهنگ عمومی و یا آموزش عالی باید دنبال شود. برخی از این اسناد مربوط به آموزش پرورش و یا فرهنگ عمومی است از طریق این کمیته راه کارهای اجرایی شدن اسناد دنبال شود و همکاری هایی که مجمع برای این هدف می-تواند داشته باشد شناسایی شود.
یک کارگروه برای این هدف تشکیل شود. اگر این کمیته برای اصلاح اسناد نیز پیشنهاداتی داشته باشد، در شورای تخصصی حوزوی شورای عالی انقلاب فرهنگی می تواند تا اخذ مصوبات جدید نیز پیش رود. کارگروه مشترک میان وزارت ارشاد و شورای تخصصی حوزوی شورای عالی انقلاب فرهنگی و مجمع عالی حکمت.
نظر شما