عقلگرایی در مذهب جعفری و توسعه آن در ادوار شیعه تا قرن سیزدهم هجری
فرهنگ امروز: مسیری که اسلام در جهت تدبیر تشریعی انسانها در کنار تکوین طبیعی درپیش گرفت، شامل هر آن چیزی بود که به مثابه موهبت الهی یا خلقت طبیعی نوع بشر میتوانست وی را شکوفایی و رشد ببخشد و اسلام هیچ مانعی برای توسعه و تعالی انسان و فردیت او و جامعه او نگذاشت.
میراث امام صادق(ع)
امام صادق علیهالسلام (148-83 ق) ششمین پیشوای شیعیان در کسوت زعیم معنوی مردم، هرچند اینکه مجالی برای کنشگری سیاسی نداشت، اما مکتبی را طرحریزی کرد که در عین وفاداری به دین و میراث رسالت حضرت رسول، هویت انسان به مثابه موجودی که از موهبت «عقل» و «بیان» نیز برخوردار است را به رسمیت شناخت. پیوند معنوی انسان و الوهیت چیزی جز این نیست که انسان زبان تکرار وحی و قوه تمییز و تحلیل آن یعنی قوه عقل را دراختیار دارد و این بیجهت نیست که در قرون چهارم و پنجم هجری، بزرگانی چون شیخ مفید و شیخ طوسی تا اخلاف خود درقرون هشتم تا دهم، از علامه حلّی تا شهید اول، عقل را در کنار منابع اصلی قوم: قرآن، سنّت و اجماع، قرار دادند و این میراث جعفرالصادق علیهالسلام بود.
تاسیس مکتب جعفری
امام صادق(ع) در یکی از حساسترین لحظات جهان اسلام و آشوبهای فورانیافته از جریان تعویض خلافت از اموی به عباسی، یک نهضت علمی و فرهنگی عظیم به راه انداخت تا علیرغم عدم امکان رهبری سیاسی جامعه، زعامت معنوی و دانشی آنها را عهدهدار شود و این به تأسیس مکتب تشیع جعفری و توسعه آن در فقاهت و دانشوری منجر شد. این جریان علمی همواره بر عقل تأکید داشت، چه اینکه تکریم ایشان از «عقل» که شیخ کلینی و دیگران روایت کردهاند، احادیثی جامع و زیبا درباب اهمیت، نقش و کارکرد عقل فراهم کرده، که تجلی توجه و ارادت به عقل از جانب دین اسلام بوده است. برای نمونه به گفته ایشان «عقل دلیل مومن است» و «عقل ستون اسلام است» و انسان حقجو و دانشطلب را از عقل گریزی نیست.
نهضت علمی امام صادق(ع) و شاگردان ایشان
اما کمی درباره نهضت علمی امام صادق(ع) و شاگردان ایشان صحبت کنیم. به گفته شیخ مفید و دیگران، امام صادق(ع) حدود چهار هزار شاگرد بلاواسطه یا باواسطه داشت که از ایشان حدیث نقل میکردند. بخش مهمی از این شاگردان در کوفه بودند و در رشد فکری مکتب کوفه نقش مهمی داشتند، برای مثال یکی از شاگردان امام رضا علیهالسلام نقل میکند که در مسجد کوفه نهصد نفر را درک کرد که از جعفرالصادق(ع) نقل حدیث میکردند. این به معنی کثرت و گستره شاگردان ایشان و توسعه جریان علمی شکلگرفته توسط ایشان در ادوار بعدی اسلام بوده است.
زنانی که شاگردان امام صادق(ع) بودند
حتی شیخ طوسی (460-385ق) نقل میکند که دوازده تن از شاگردان امام، زن بودند، که به نقل منابع، حبابه والبیه یکی از این زنان بود که امام صادق(ع) به ظرافت و نکتهسنجی پرسشهای او اشاره داشت و شیخ طوسی عمر او را حدود 230 سال ذکر کرده که بر این اساس او از امام علی تا امام هشتم را درک کرده بود و شیخ صدوق در منلایحضرالفقیه حدیثی را به روایت او از امام علی علیهالسلام نقل کرده است.
علاوه بر او دو تن از خواهران امام صادق(ع) نیز در زمره شاگردان وی و راوی حدیث بودهاند.
بزرگان اهل سنت، شاگردان امام صادق(ع)
نکته دیگری که درباره مکتب امام صادق(ع) و شاگردانش قابل ذکر است، این است که اغلب آنان از گروهها و فرقههای مختلف بودهاند و بهخصوص بزرگان اهل سنّت و روسای مذاهب چهارگانه آنها یعنی حنفی، مالکی، حنبلی و شافعی به نحوی درس امام را تجربه کرده بودند. ابوحنیفه (نعمان بن ثابت زوطی؛ وفات: 150ق) شاگرد مستقیم امام جعفر صادق(ع) بود و گفته شده که بسیار با او مخالفت میکرد. چه اینکه در جلسات درس او مباحثه و مجادله آزاد بود. حتی ابوحنیفه گاهی با منصور خلیفه همکاری میکرد و منصور در جلسات مناظره علمی که در دربار تشکیل میداد، یکبار از ابوحنیفه خواست چهل مسئله مشکل را طرح کند که از امام صادق(ع) بپرسد و در آن جلسه امام(ع) و ابوحنیفه ـ استاد و شاگرد ـ با هم رودررو شدند و امام(ع) به همه آنها پاسخ داد و ابوحنیفه به دانش و آگاهی کامل ایشان اقرار کرد.
امام صادق(ع) همواره جلسات درس عمومی و خصوصی داشت و شاگردانی را بهطور ویژه تربیت کرد به نحوی که در هر موضوع علمی یا دینی یکی از شاگردانش را نماینده قرار میداد تا به سوالات و مشکلات دیگران پاسخ دهند. باز طبق روایتی، امام(ع) در یکی از مناظراتش در حوزه قرآن و قرائت آن، به شاگردانش ارجاع داد و هر کدام بخشی از سوالات را عهدهدار شدند تا پاسخ دهند؛ مثلاً ابان بن تغلب در لغت و ادبیات عرب، زراره در فقه، مومن الطاق در کلام، هشام بن سالم در توحید و هشام بن حکم در بحث امامت سرآمد بودند و در مناظره شرکت کردند و بردند.
گستره وسیع تعالیم مکتب جعفری
این موضوع نشان میدهد که گستره معارفی که در مکتب جعفر صادق(ع) تعلیم داده میشد بسیار فراگیر و از علوم قرآن و حدیث، فقه و لغت تا کلام و حتی فلسفه را نیز شامل میشد. بخشی از فهرست منسوب به شاگردان امام(ع) به خوبی گواه و موکد این موضوع است؛ بزرگانی مثل حسن بصری، زراره، هشام بن حکم، مفضل بن عمر، سفیان ثوری، قطان بن ابوسعید بصری و غیره، در کنار روسای اهل سنّت همچون ابوحنیفه و مالک بن انس که هر یک به تنهایی نامی درخشان در حوزه علوم اسلامی و فقاهت و کلام هستند. درباره واصل بن عطاء موسس مکتب معتزله هم برخی گفتهاند از محضر امام(ع) بهره برده، اما طبق روایتی از ابنالمرتضی در طبقات المعتزله، امام(ع) در مدینه و در اوج شهرت واصل به دیدار وی رفته و او را مذّمت کرده که باعث تفرقه مسلمانان میشود، و واصل نیز اسائه ادب کرده است.
بر این اساس بخش مهمی از شاگردان امام صادق(ع) پیرو یا اشاعهدهنده اهل سنّت بودند و راویان بسیاری از ایشان نقل کردهاند و حتی بسیاری از این روایتها در برخی از کتب صحاح ستّه همچون سنن ترمذی، سنن مسلم و سنن ابنماجه نیز نقل شده است.
بعد از معرفی مختصر مدرسه جعفری، لازم است تا منزلت و ارج عقل را در تعالیم ایشان معرفی کنیم. زیرا جریانهای بعدی تشیع قطعاً تحتالشعاع این مکتب بودند و نگاهی به تطوّر این جریانات میتواند نحوه انتشار معارف شیعی جعفری را از مجرا و مجلای شیعیان ادوار بعدی به خوبی نمایان سازد. یکی از مهمترین احادیث امام صادق(ع) درباره عقل در اصول کافی (جلد یک؛ کتاب العقل و الجهل) شیخ کلینی نقل شده که حضرت فرمودهاند:
«دِعامهُ الاسلام الْعقْلُ و الْعقْلُ مِنْهُ الْفِطْنهُ و الْفهْمُ و الْحِفْظُ و الْعِلْمُ و بِالْعقْلِ یکْمُلُ و هُو دلِیلُهُ و مُبْصِرُهُ و مِفْتاحُ أمْرِهِ فإِذا کان تأْییدُ عقْلِهِ مِن النُّورِ کان عالِماً حافِظاً ذاکِراً فطِناً فهِماً فعلِم بِذلِک کیف و لِم و حیثُ و عرف منْ نصحهُ و منْ غشّهُ فإِذا عرف ذلِک عرف مجْراهُ و موْصُولهُ و مفْصُولهُ و أخْلص الْوحْدانِیه لِلّهِ و الْإِقْرار بِالطّاعهِ فإِذا فعل ذلِک کان مُسْتدْرِکاً لِما فات و وارِداً علی ما هُو آتٍ یعْرِفُ ما هُو فِیهِ و لِأی شیءٍ هُو هاهُنا و مِنْ أین یأْتِیهِ و إِلی ما هُو صائِرٌ و ذلِک کُلُّهُ مِنْ تأْییدِ الْعقْلِ؛ ستون اسلام، عقل است و هوش و فهم و حافظه و دانش از عقل سر چشمه میگیرند و بهوسیله عقل کامل میشوند و عقل راهنما و بیناکننده و کلید کار اوست، و چون عقلش به نور خدایی تأیید شود، دانشمند و حافظ و زیرک و فهمیده باشد و از این رو بداند که چگونه و چرا و کجاست و خیرخواه و بدخواهش را بشناسد، و چون آن را شناخت راه زندگی و راه رسیدن و جدا شدن خود را بداند، و در یگانگی خدا و اعتراف به فرمانبرداریش مخلص شود، و چون چنین کند آنچه را از دست رفته جبران کند، بر آینده مسلّط گردد و موقعیت خود را بداند، و اینکه برای چه اینجاست، و از کجا آمده و به کجا خواهد رفت، تمام اینها از تأییدات عقل است».
در این روایت [منقول از مشکات الانوار طبرسی]، هدایت و روشنگری ناشی از عقل مورد تأکید قرار گرفته و عقل ستون اسلام معرفی شده است. عقل علاوه براینکه از مبانی دانش و فهم است، چراغ راه زندگی نیز هست. عقل از ریشه و خاستگاه سوال میکند و حسن و قبح امور را نشان میدهد و اصالتی به انسان میبخشد تا بتواند راه درست را تشخیص دهد و سرانجام به توحید خداوند و اطاعت از او برسد.
صورتبندی کارکردهای عقل درمکتب جعفری
بنابراین میتوان کارکردهای عقل در نزد امام(ع) را در چند قسم تقسیمبندی کرد:
1ـ عقل معیار شناخت خداوند و راهی است به سوی او؛ بنابراین عقل حق تعالی و ساحت ربوبی او را میشناسد و با آن هرگز بیگانه نیست؛ همانطور که طبق کتاب میزانالحکمه، امام(ع) در جایی دیگر اشاره میکند که اولین و تنها مخلوق مستقیم خداوند، «عقل» بوده است. فلاسفه نیز اولین صادر از فیض الهی را عقل دانستهاند، و سهروردی آن را نور اول یا نور اقرب و بنا به تعبیر فهلویان (ایرانیان)، «بهمن» نامیده است. بنابراین عقل یکی از مهمترین و زیباترین موهبات الهی است که انسان را به سوی خداوند فرامیخواند. فردوسی طوسی در این باره سروده است:
«خرد بر همه نیکوییها سر است/ تو چیزی بدان کز خرد برتر است / خرد رهنمای و خرد دلگشای / خرد دست گیرد به هر دو سرای / خرد خود یکی خلعت ایزدی است / ز اندیشه دور است و دور از بدی است».
2ـ با عقل میتوان نیکویی و زشتی اعمال را تشخیص داد. آنچه در فلسفه قدیم فرونوسیس یا حکمت عملی در برابر حکمت نظری (نوس) دانسته شده، عبارت از تشخیص بد و خوب امور در حوزه فرد، جامعه، و حکومت بوده است. عقل از این طریق میتواند امور عملی انسان را تدبیر کند، همانطور که حوزه نظری دانش انسان را نیز به نحوی دیگر پوشش میدهد. پس جامعیت کارکرد عقل را میتوان هم در دانشوری نظری و هم تدبیر عملی زندگی و جامعه و اخلاق دید. این مطلب را میتوان ناظر به حدیث دیگری از جعفرالصادق(ع) تعمیم داد که شیخ مفید در الاختصاص نقل کرده که میفرماید: «خلقالله تعالی العقل من أربعه أشیاء: من العلم والقدره والنور والمشیئه بالأمر فجعله قائما بالعلم دایما فی الملکوت» و طبق آن خداوند عقل را از چهار چیز آفرید: علم، قدرت، نور، اراده (مشیت) و عقل را همواره با علم قرار داد، که میتواند دلالت کند براینکه عقل علاوه بر توانایی کسب معرفت و دانش و دوری از جهل و تاریکی، چراغی است که در شب تاریک انسان هدایتگری میکند و اراده او را خیر میسازد. از وجهی دیگر، همان حکمتی است که گمشده مومن اطلاق شده و در فرهنگ مشایین سوفیا (جمع نوس و فرونوسیس) نامیده شده است.
3ـ عقل هویت انسان را تکمیل میکند. این ناظر به حدیثی مشابه از حضرت صادق(ع) است که شیخ حرّعاملی (1104-1033ق) و پیش از او کلینی در «کافی» با عنوان اینکه «عقل ستون انسان است» به نقل آن پرداخته است. در واقع، عقل نوع انسان را غنا و شخصیت میبخشد و قوامبخش ذات اوست. این نیز ناظر به ناطق بودن نوع انسان و جنس بودن ناطق برای اوست که فلاسفه اسلامی در ادامه سنّت ارسطو و افلاطون بدان پرداختند و قوام نفس را به عقل دانستند که از جنبه هیولانی به بالفعل تا مستفاد استکمال مییابد. باید دقت کرد که این تغییر واژگانی از «عقل دعامهالاسلام» به «عقل دعامهالانسان» بر چه اساس و ضوابطی شکل گرفته و آیا تاثیر و تاثرات تحوّلات بعدی جهان اسلام بهخصوص در بعد از دوران امام صادق(ع) و جریان نهضت ترجمه و سپس شکوفایی علمی و فلسفی مسلمانان در قرون سوم تا پنجم و اعطای بخشی از آن میراث به قرون دهم و یازدهم، در این تغییرات اثری داشته یا اینکه اصلاً این دو حدیث جداگانه بودهاند و نهایتاً شاید ماجرای این دو حدیث چیز دیگری بوده و این اختلاف تاکنون اصلاً محل توجه نبوده است، که بدینوسیله نگارنده عدم آگاهی خود در این زمینه را گوشزد میسازد.
4ـ عقل به اخلاق و سعادت نهایی کمک میکند. در واقع، عقل چون هدایتگر و ستون است، انسان را به خیر و نیکویی فرا میخواند و مسیر عقل به سمت دانایی و سلامت اخلاقی است. شیخ مفید در الاختصاص موارد زیادی از این نسبت بین عقل و اخلاق را در قالب احادیث منقول از حضرت صادق(ع) عنوان میکند که در عموم آنها عقل در کنار ادب، سکوت، سخاوت، پاکدامنی، تواضع و یقین قرار گرفته است. انسان عاقل، اخلاقی است و عقل معطوف به نیکی و اراده خیر است و از ظلم و بدی و ناراستی برحذر میدارد. فردوسی طوسی باز در این مورد سروده است:
«همیشه خرد را تو دستوردار / بدو جانت از ناسزا دوردار / خرد گیر کآرایش جان بود / نگهدار گفتار و پیمان بود»
خرد انسان را به راستی و درستکاری فرمان میدهد و عقل خودبنیاد و مدرن کانتی نیز عاقل بودن را مساوی با اخلاقی بودن دانسته است. اما باید توجه کرد که تعریف عقل در نزد امام صادق(ع) معطوف به منبع الهی و ریشه اصلی انسان است و عقل نور است، و عقل خودبنیاد مدرن نوع دیگری میباشد.
بنابراین از موارد اندک بالا میتوان یکی از مهمترین کارکردهای مهم عقل در مکتب جعفری را نتیجه گرفت و آن نقش فعال عقل در شرع و شرعیات است. شیخ مفید از اولین محدثینی است که این فرمان امام(ع) را با جان خود نیوش کرد و فقاهت تشیع را به سمت عقلگرایی پیش برد. در ادامه به نضج و تطور مذهب جعفری و سرنوشت آن در تطورات تاریخی خود میپردازیم.
تطور و تکامل مذهب جعفری در طول تاریخ
با نظر به منابع سنتی عمده اسلام که قرآن و حدیث بوده و علاوه بر استناد به آیات قرآن، نقل احادیث پیامبر و امامان در دستور کار مسلمانان قرار داشته، لذا گرایش به عقل در نقل حدیث محلی از اعراب نداشته است. چه اینکه بعد از پیامبر، امامان از طرق مختلف از جمله سازمان وکلا با شیعیان در ارتباط بودند و مسائل و مشکلات به نحوی حل میشد، و البته این منافاتی با دعوت قرآن و رسول و امامان به عقل نداشت. لکن عقل اگرچه منبع دانش معرفی شده بود، اما مرجع رسمی شریعت معرفی نشده بود. مشکل از جایی شروع شد که مسلمانان بعد از عصر غیبت و فقدان حضور امام، با عقل تنها و جهان بزرگ فرهنگی اسلام با افراد و آرای گوناگون حیران ماندند. لذا در اوان عصر غیبت جریان حدیثگرایی بهشدت رشد یافت، هرچند که کلینی که گفته شده در عصر غیبت صغری میزیسته به همراهی عقل و دین تاکید داشته است، با این حال جریان غالب مبتنی بر نقل احادیث بدون هیچ نقد و بررسی بود. حتی اگر نقل حدیث کلینی را مبتنی بر منابع دست اول و با رعایت امانت در نقل قلمداد کنیم، اما این وثوق و اعتماد درباره همه نبود و بهخصوص اهل حدیث از غور در احادیث منع کرده و خبر واحد را قطعی میپنداشتند. در آن دوران قم به عنوان یکی از مراکز مهم شیعیان، حدیثمحور بود. در سمت شرق، بغداد به عنوان مرکز جهان اسلام از تنوع افکار برخوردار بود و به نوعی از میراث مکتب کوفه که بهخصوص محصول دانشوری و تعلم امامان و بهطور خاص امام صادق(ع) بود، نیز برخوردار شده بود.
سفرامام صادق(ع) به عراق و شکلگیری مکتب بغداد
حتی به نقل برخی، مکتب کلامی بغداد ماحصل سفر امام صادق(ع) به آنجا بوده است. در هر حال، به چند دلیل عمده از جمله جریان نهضت ترجمه و رشد علمی و فلسفی مسلمانان، حضور معتزله در بغداد و داد و ستد فکری شیعیان با دیگر فرق اسلامی و مذاهب دیگر، مکتب بغداد به نوعی عقلگرایی روی آورد.
جریان عام حدیثی را عمدتاً محصول غلبه اشعریگری در زمان متوکل عباسی دانستهاند که به انزوای معتزله (عقلگرایان جهان اسلام) انجامید. مکتب امام صادق(ع) در جهت تعدیل بین عقل و ظاهر دین بود. با غلبه اشعریت و ظاهریگری، عقل و اجتهاد نفی شد و تقلید محض جای آن را گرفت. این خود باعث ترک مباحثه و نظر شد. جریان حدیثی در شیعه هم نفوذ کرد و به خصوص با دوران غیبت و اضطراب شیعیان، فزونی یافت. این جریان کسانی همچون ابوجنید اسکافی و ابن ابی عقیل را که تمایلات عقلگرایانه داشتند طرد کرد و بر مراکز شیعی سیطره کامل یافت، اما با ظهور شیخ مفید بساطش برچیده شد.
شیخ مفید؛ محصول مکتب امام صادق(ع)
از مهمترین اقدامات شیخ مفید که محصول غیرمستقیم مکتب جعفری بود، این بود که عقل جزو منابع استنباط احکام تلقی، و نقل حدیث با نقد و تحلیل و اجتهاد همراه و وثوق خبر واحد لغو شد. او با استادش شیخ صدوق بر سر حدیثگرایی محاجه داشت و اهل حدیث را نقد میکرد. میراث مفید به شیخ طایفه (شیخ طوسی) و سید مرتضی و ابن ادریس (وفات: 598ق) رسید و سید مرتضی در کتاب الذریعه خود اتکاء به خبر واحد را نقد کرد. این عقلگرایی، روح اعتزال نبود که دوباره بیدار میشد، هرچند که شیعه به اعتزال بسیار بیش از اشعریت تمایل داشت، بلکه در واقع میراثی برآمده از مکتب امام صادق(ع) بود که عقل را اساس انسان و حیات او معرفی کرده بود. بنابراین فرقه عقلگرای شیعی به این نتیجه رسید که گفتار خداوند را باید با دلیل شناخت نه از راه اطاعت و تقلید محض. رد حجیت خبر واحد، به معنی نقد حدیث و به معنی ژرفاندیشی و کاوش در حدیث بود و باب اجتهاد را مفتوح کرد. اجتهاد در روایت، ضربه سهمگینی بود که عقلگرایی به بدنه حدیثگرایی و اخباریگری وارد کرد و تاریخ تشیع همواره محل منازعه این دو بود و هست.
علامه حلی؛ محصول جریان مفید
جریان شیخ مفید و یارانش، در قرن هفتم به محقق حلّی (676-602 ق) رسید و با کتاب شرایع الاسلام وی رونق دوباره گرفت. او نقد اخبار را به نحوی توسعه داد که خبر را در چهار رده صحیح، موثق، حسن و ضعیف رتبهبندی نمود. وثوق بر منابع چهارگانه تشیع یعنی قرآن، سنت، اجماع و عقل، عصاره مشترک همه عقلگرایان شیعی در فقه و حدیث و کلام بود، اما شدت و ضعف آن قطعاً به احوال زمانه نیز بستگی داشت، زیرا بعد از قرن ششم، رفته رفته جریان عقلگرایی در فقاهت شیعه ضعیف و اخباریگری جای آن را میگرفت، به نحوی که در کسانی چون شهید اول (شمسالدین محمدبن جمالالدین مکی بن احمد عاملی؛ 786-734ق)، محقق کرکی (940-870/865)، علامه محمدباقر مجلسی (1111-1037ق)، شیخ حرّ عاملی (1104-1033ق)، و شیخ یوسف بحرانی (1186-1107ق) عقلانیت کمکم رنگ باخت و به اخباریگری تمایل بیشتری یافتند، هرچند در ادامه سنت شیخ مفید و محقق حلّی بودند. در هر حال ضربه اصلی به عقلگرایی در تشیع را محمدامین استرآبادی (وفات: 1036ق) در قرن 11 وارد کرد و اخباریگری را دوباره رونق داد. بعدها آیتالله وحید بهبهانی (1208-1118ق) دوباره باب عقل و اجتهاد را در شیعه گشود و اخباریگری استرآبادی را تضعیف کرد و میراث معنوی او به کسانی چون آخوند خراسانی و نایینی رسید.
منابع
1- اخوان، محمد، «کلینی و عقلگرایی»، آیینه پژوهش، مرداد و شهریور 1382ش، شماره 81.
2- ارفع، سید کاظم، «سیره عملی اهل بیت علیهمالسلام».
3- پاکتچی، احمد، مبانی و روش اندیشه امام صادق(ع)، تهران: دانشگاه امام صادق(ع).
4- جهانگیری، محسن، مجموعه مقالات (کلام اسلامی)، ج 1، حکمت، 1390ش.
5- «عقلانیت در مکتب عالمان شیعه»، سایت ویستا.
6- نقیبی، سید ابوالقاسم، «عقل و کارکردهای آن از منظر امام صادق علیهالسلام». سایت راسخون.
نظر شما