فرهنگ امروز: رویداد بزرگداشت هزار و پنجاهمین سال تولد «ابوریحان بیرونی»، به همت بنیاد ایرانشناسی و با مشارکت و همکاری وزارت امور خارجه، بنیاد حکمت اسلامی صدرا، کمیسیون ملی یونسکو - ایران، فرهنگستان علوم، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، فرهنگستان علوم پزشکی، دانشگاه شهید بهشتی و انجمنهای مرتبط با مشاهیر و مفاخر کشور و حضور و همراهی سفارت تاجیکستان و سفارت ازبکستان و سخنرانی نمایندگان این نهادهای علمی و فرهنگی، روز چهارشنبه ۱۶ شهریور ۱۴۰۱، بهصورت حضوری و برخط برگزار شد. در این مراسم نشست آقای دکتر رسول جعفریان عضو پیوسته فرهنگستان علوم و استاد تاریخ دانشگاه تهران به عنوان نماینده فرهنگستان علوم شرکت و سخنرانی ایراد کرد.
دکتر رسول جعفریان در این نشست در سخنانی اظهار داشت: ابوریحان معتقد است که ریاضیات نخستین نیاز آدمی در زندگی شهرنشینی است. ابوریحان بیرونی در صفحات اولیه کتاب تحدید نهایات الاماکن، از نیاز انسان به شهرنشینی به نیاز او به فراهم آوری انواع دانش ها می رسد. زندگی شهر نشینی و بهره گیری از دنیا، بدون دانش بدست نمی آید. بدین ترتیب جدای از این که دانش اندوزی هم امری مورد علاقه طبع آدمی است و هم یک نیاز ضرروی در زندگی. بیرونی می کوشد ریشه نیاز به علوم مختلف را در زندگی شهرنشینی شرح دهد. همین نیاز است که او را به فراگرفتن دانش وار می دارد، نیازی که مدام رو به فزونی است و سبب می شود تا آدمی «به کم خرسند نشود».
و اما کدام دانش مقدم است؟ یکی از مهم ترین و نخستین آنها ریاضیات است. این که بیرونی از ریاضیات آغاز می کند، مهم است. آنگاه که آدمی به «شهرنشینی» روی می آورد، ناچار باید برای رفع نیازهای خود و مردمان، نظام معاوضه فلزات گرانبها را پایه ریزی کند تا زندگی اقتصادیش اداره شود. ایجاد این نظام در ضرورت رفتن به شهرهای مختلف، او را ناگزیر «به شماردن و پیمان کردن» می کند «و همین است که پایه های دانش هایی به نام ریاضیات و تعالیم و هندسه را می سازد».
اینجا نکته دیگری هم هست و آن این که ابوریحان واقع گراست، حتی می شود گفت به «سود» علم توجه دارد، این که علم باید «ثروت بیاورد». نکته دیگرش همین تقدم ریاضیات است. علمی که اساس تمدن بشر است. بدون ریاضیات کاری پیش نخواهد رفت.
نیازهای دیگر زندگی آدمی را به «دو دانش پزشکی و دامپزشکی» وا می دارد، هر چند «این دانش، در برابر علم مطلق چندان ارجی ندارد». دانش بعدی، موسیقی است، و این کاری است که توانگران شهرنشین نیازمند آن هستند، حتی درویشان در این باره «آزمند تر از توانگرانند» چنان که «به پارسایانشان نیز پروانه شنیدن آنها داده شده است». اینجاست که «ریاضیدانان در این باره به جستجو پرداختند و پایه های دانشی را به نام دانش موسیقی» ریختند. (ص 5 ـ 6).
نیاز دیگری که در وجود آدمی هست تلاش برای جلوگیری از پیشامدهاست، آنچه ناشی از «تأثیرات خورشید در آب و هوا» یا «تأثیر ماه در دریاها» و دیگر ستارگان است. این همان است که نامش احکام نجوم است، به روش خاص خود «و بی هیچ دشواری و بستن چیزی به این دانش که از آن نیست».
و اما گفتگوی آدمیان با یکدیگر که سبب مجادله و مشاجره می شود، همواره نیاز به وجود میزان یا همان منطق دارد. این که بشود بر اساس آن راست را از دروغ تشخیص داد. مغالطه را کنار گذاشت و حق را آشکار کرد. این همان علم منطق است. شگفت که علم منطق هم دشمن دارد و ابوریحان گوید: «از کسی در شگفتم که از منطق بیزاری می نماید و چون از دریافت آن ناتوان است، آن را به نام های عجیب می نامد». (تحدید، ترجمه، ص 6). بیرونی، در باره دشمنی عده ای با ارسطو سخن می گوید. دلیلش آن است که اینان «در اندیشه ها و اعتقادهای او چیزهایی دیده اند که با اسلام موافق نیست». تفسیر آنها این است که در زمان ارسطو، مردمان یونان، ستاره و بت می پرستیدند، این در حالی است که، آنچه ارسطو می گفت از روی اندیشه و «نظر» بود نه «دیانت» تا به اتهام بت پرستی مردمان آن روزگار، افکار علمی او را کنار بگذاریم. بیرونی نکته لطیفی را می افزاید و آن این که این جماعت ضد علم، کار را به جایی رسانده اند که «به خاطر ارسطوطالیس هر کس را که نامش به حرف سین پایان پذیرد، به کفر و بی دینی «الحاد» منسوب می کنند، در حالی که «حرف سین در نام های ایشان حرف اصلی نیست، بلکه همان مقام را دارد که رفع برای مبتدا در زبان عربی دارد». او این روش را برخلاف آیه «الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه» می داند. (ص 7).
بیرونی می گوید، خود اینان [متدینان]، اصطلاحات زیادی در جدل، اصول علم کلام، و اصول علم فقه، همین منطق را بکار می برند اما با کلمات «ایساغوجی، قاطیغوریاس و باری أرمنیاس و انولوطیقا» روی خوش نشان نداده و «روی ترش می کنند و گویی می خواهند جان از تن ایشان بیرون آرند». دشمنی با علم چرا؟ چیزی که آدمی به آن نیاز دارد آیا باید از آن رویگردان باشد؟ بیرونی می گوید این دانش ها «از نیازهای ناگزیر انسان در زندگی پیدا شده، و بر حسب آن تسلسل و تکامل پیدا کرده است». بحث دانش بحث سیم و زر نیست، بحث سود آن در زندگی است. (ص 8). وی نمونه ای از این سود را در بلاغت در زبان می داند، امری که سود آن این است ـ و این را در جای دیگری از همین کتاب گفته ـ که آدمی را به خاطر تخصص در آن تا حد وزارت بالا می برد.
بیرونی در شرح سودمند بودن علم، روی دانش «مسالک و ممالک» تمرکز می کند و این را به عنوان یک نمونه پی می گیرد. در واقع، این مدخل همین کتاب تحدید نهایات الاماکن است که در آن می کوشد، طول و عرض جغرافیایی بلاد را بر اساس مسافت ها و فواصل شهرها بیابد. طبعا به نوعی به علم مسالک و ممالک نیاز دارد. این کار، دست کم یکی از اهدافش، تعیین قبله است. امری که جدای از طریق دانستن فواصل و طول و عرض جغرافیایی بلاد، از راه علم هیئت هم بدست می آید. اما در اینجا، بیرونی از راه اول مساله را دنبال می کند.
او می گوید ادیبی با او گفتگو می کرده و سخن از کتابی در مسالک و ممالک به میان آمده و آن ادیب پایه سخنش بر سودمندی بود و می گفت: «از دانستن اندازه مسافت های میان ممالک چه سودی به دست می آید». او چنان در باره این کتاب سخن می گفت که «نزدیک بود که آن را از گروه علوم و معارف بیرون راند». بیرونی می گوید، فرض کنید کسی زبان فارسی را بر عربی ترجیح دهد، و دیگر نیازی به بحث «مرفوع کردن فاع و منصوب کردن مفعول» نداشته باشد، آن وقت این ادیب که اینها را می داند، در مقابل این پرسش اوست که اینها چه فایده دارد؟ «چه حاصل که من از ریشه به زبان عربی نیاز ندارم». مقصود بیرونی آن است که سودمندی هر چیزی در جای خود است. آنگاه از آیات «سیروا فی الارض» سخن می گوید تا اهمیت «مسالک و ممالک» را بیان کند. مثالهایی از ضرورت آشنایی با راهها و مسافت ها بیان می کند. این که بهره بردن از دنیا، در بسیاری از موارد «جز با سفرهای دشوار نمی شود» و این نیاز به علم مسالک و ممالک دارد. (ص 9 ـ 10).
بیرونی در این باره مثالهای متعدد می زند. تاریخ علم به نادیده های زمانی است و نیاز به «تاریخ» و نادیده های زمانی سبب گسترش این علم شده است. «توانگران، در آن هنگام که از خوشی ها افسرده می شوند، جز به شنیدن داستانها آرامش و آسایش نمی یابند، و به همین جهت است که کتابهای تاریخ نوشته شد ه و اخبار گذشتگانی که از حیث زمان همان گونه از ما دورند که شهرها از لحاظ مکان دورند، گردآوری شده است» (ص 13). طبعا نیاز به دیدن نادیده های مکانی، از اهمیت بیشتری برخوردار است. این امری است که با «سفر» به آن دست می یابیم.
اهمیت دیگر علم دانستن مسافت ها، برای یافتن قبله است. این بحث بیرونی، شروع بحث کتاب تحدید نهایات الاماکن است. وقتی ما باید رو به قبل نماز بگذاریم، هر مقدار که از مسجد الحر ام دور شویم، کار دشوارتر می شود به گفته بیرونی «از بدیهیّات عقلی است که برحسب جهات مختلف دور شدن از کعبه، شکل رو گرداندن به سوی آن تغییر میپذیرد، و این در خود مسجد حرام آشکار است تا چه رسد به جاهای دیگر! اگر مسافت [تا خانه کعبه] اندک باشد، هرکوشندهای به یافتن جهت قبله راه میبرد، ولی چون از خانه کعبه دور باشیم، جز اصحاب علم هیئت راه به آن نمیبرند». (ص 14)
این بحث ادامه می یابد و او به تدریج، به بحث اصلی خود که تعیین طول و جغرافیایی بلاد و مسائل جاری در این علم از مباحث تئوریک و عملی و اندازه گیری مسافت ها و جز اینهاست، می پردازد.
بیرونی در اینجا، به دشواری کار علمی در این حوزه، خطاهای رایج، بی دقتی ها، اعتمادهای نابجا و داشتن پیشفرض ها و اصول موضوعه نادرست می پردازد.
منبع: فرهنگستان علوم
نظر شما