فرهنگ امروز: به نقل از گاردین، آیا فلسفه میتواند در مشکلات دنیوی به کمک ما بیاید؟ از نظر فیلسوفان باستان، پاسخ این پرسش، روشن است. سیسرو میگوید: «فلسفه یک هنر پزشکی برای روح است». وظیفه همدلانه فلسفه این است که ما را از رنج به سوی یک زندگی خوب هدایت کند، البته فیلسوفان معاصر، محتاطترند.
آیا گستاخی نیست اگر فکر کنیم که یاد گرفتن فلسفه، ما را آماده نصیحت کردن میکند؟ کایران ستیا در کتاب جدیدش، مخالف این نگاه است. او با استفاده از مثالهایی که به دقت انتخاب شدهاند، این موضوع را بیان میکند که فلسفه میتواند به ما کمک کند تا ناملایمات زندگی انسانی را پشت سر بگذاریم: درد، تنهایی، اندوه و غیره. کتاب ستیا، اساسا کتابی استدلالی نیست، بلکه بازتابی است که برای ارائه راههای جدید تفکر درباره گرفتاریهای روزمره طراحی شده است.
تشخیص مشکل، بخشی از این کتاب است. ترس از شکست در زندگیتان را در نظر بگیرید: از نظر ستیا این مساله تنها زمانی معنا پیدا میکند که زندگی را دارای قوس روایی قابل تشخیصی در نظر بگیرید، چیزی که با پایان یافتن یک جستوجوی طولانی به اوج میرسد. اما لازم نیست چنین نگاهی به زندگی داشته باشید. بسیاری از چیزهایی که زندگی را دارای ارزش زیستن میکند، فرآیندها هستند، نه پروژهها؛ فعالیتها و نه خواستهها. اگر قصد دویدن در ماراتن را داشته باشم، در آن صورت آغوش خود را به روی شکست باز میکنم. اما اگر روی تجربه دویدن تمرکز کنم، بدون توجه به مسافتی که طی میکنم، از چیزی ارزشمند بهره میبرم. ارزش یک پروژه در تکمیل آن است و ارزش یک فرآیند در خود آن فعالیت؛ ترس از شکست هم ترجیح دادن یکی بر دیگری است.
چرا دوستان برای ما اهمیت دارند؟ نه به خاطر ویژگیهایشان. من 20 سال است که با همسرم به موسیقی گوش میدهم. اگر دوستی من با او فقط بر اساس دانش گسترده او از موسیقی بود، پس باید به محض اینکه سر و کله فردی با دانشی بیشتر در موسیقی در زندگیام پیدا میشد، او را جایگزین میکردم. اما وابستگی من به ویژگیهای او نیست، بلکه به خود اوست. او ارزش بی چون و چرایی برای من دارد. به همین دلیل است که تنهایی، آسیبرسان است: ما را از ارزشی که افراد دیگر دارند، جدا میکند. نتیجه این است که اگر میخواهیم با تنهایی مبارزه کنیم، نباید روی علایق مشترک تمرکز کنیم. ما باید از نزدیک به دیگران توجه کنیم و وجود آنها را به رسمیت بشناسیم و ببینیم چه اتفاقی میافتد.
نقش فلسفه در اینجا اساسا تحلیلی نیست. نمیتوان در زمینه کنار آمدن با رنج، با آدمها بحث کرد. در عوض، کتاب ستیا بر اساس بینشی از آیریس مرداک هدایت میشود: اینکه پیشرفت فلسفی، معمولا شامل یافتن راههای جدید و بهتر برای توصیف بخشی از تجربه ماست. این نوع پیشرفت با منطق به دست نمیآید، بلکه نیازمند توجه و تفکر دقیق و توانایی ترسیم تمایزاتی است که بر مسائل ارزشمند نور افکنده است. بر این اساس، انسان زمانی در بهترین حالت خود قرار دارد که چیزی یا شخصی را به روشنی در نظر داشته باشد، مثلا هنگام زندگی با دردهای مزمن.
اگر راهکارها، گاهی شکننده به نظر میرسند، این یک خطر ذاتی برای پروژه است. اهداف مولف این کتاب، ناتوانیهای زندگی انسان به طور کلی است، اما بسیاری از مشکلاتی که ما را آزار میدهند، فردی هستند. فلسفهای که با ترسهای مختص ما سخن میگوید، به مراقبتهای بهداشتی شخصی تبدیل میشود، اما ستیا به مساله اساسیتری توجه دارد: مشکلاتی که صرفا به خاطر انسان بودن ما را رنج میدهد. هر راهکاری که در چنین سطح گیجکنندهای از شمول ارائه شود، همیشه با خطر بیمعنا بودن مواجه است.
دلداریها را چگونه میتوان اندازهگیری کرد؟ چه تعداد از کسانی که برای پدر و مادر خود سوگواری میکنند، این را میپذیرند که پذیرش این وضعیت، بیوفایی نیست؟ آیا کسی که نگران پوچ بودن زندگی است، با فکر کردن به خطر انقراض، خیالش راحت میشود؟ شاید فلسفه فقط برای کسانی مفید باشد که قبلا به حدس و گمان فلسفی تمایل دارند.
این سخن کانت درست است که همه ما خواه ناخواه به گمانهزنیهای فلسفی گرایش داریم، و اصلا چه جایگزینهایی برای این کار وجود دارد؟ خدمات درمانی بیش از حد، برای درمان عواقب غم و اندوه، تنهایی و مشکلات عاطفی، مناسب نیستند. حداقل فلسفه ارزانتر از درمان است! و در جایی، همه ما باید با این واقعیت روبرو شویم که ما و کسانی که دوستشان داریم، مخلوقاتی محدود و مشروط به اتفاقات جهان هستیم. هیچ زندگیای که ارزش زیستن داشته باشد، عاری از رنج و درد نیست. بهتر است با وضوح و شفافیتی که فلسفه در بهترین حالت، آرزوی آن را دارد، روبهرو شویم.
کتاب «زندگی سخت است» نوشته کایران ستیا در 240 صفحه از سوی انتشارات کورنر استون منتشر شده است. کایران ستیا استاد فلسفه دانشگاه ماساچوست است که از دیگر کتابهای او میتوان به «تشخیص درست از غلط» و «نیمه زندگی: یک راهنمای فلسفی» اشاره کرد.
نظر شما