شناسهٔ خبر: 35729 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

ظهور دوباره فرهنگ ایرانی

همین فرهنگ ایرانی است که در فلسفه فارابی، ابن‌سینا، سهروردی و خواجه‌نصیر طوسی تا حکمت متعالیه ملاصدرا تجلی می‌یابد و فلسفه آنها را به فلسفه گفت‌وگو بدل می‌کند و آن را از فلسفه و نگرش دیگر مسلمانان متمایز می‌کند....

 

فرهنگ امروز / خسرو طالب‌زاده؛

دکترین مذاکره و گفت‌وگو، آینده محتوم همه مناقشات و منازعات است و بالاجبار و به تقدیر تمامی آنها، دیر یا زود، به پیروی از دکترین و منطق دیپلماسی ایران تن خواهند سپرد و ایران بازهم نشان خواهد داد که از زمان و عقلانیت منطقه پیش است. جنگ چاره نیست، بلکه تقدیری است در برهوت عقلانیت و کویر نابخردی‌ای که ساخته‌وپرداخته دیگری چونان صدام‌حسین و جورج بوش است.  این ادعا که ایران پیشگام عقلانیت در منطقه است، دستاورد اخیر و تاریخی دیپلماسی امروز، تنها گواه آن نیست. فرهنگ ایرانی در درازنای تاریخ چنین بوده و چنان چیرگی‌ای داشته است. فرهنگی که از زمانه پیش از اسلام در ایران در سه عبارت و گزاره «پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک» تعیین یافته است،  هیچ‌گاه جنگ را برای رویارویی با حریف و دشمن خود برنگزیده است. در ورود اعراب مسلمان به ایران، فرهنگ ایرانی در برابر منطق اسلام و حکمت عقلانی و عادلانه آن، شمشیر خود را بر زمین نهاد زیرا چنان منطقی با پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک ستیزه نداشت، بلکه با آموزه‌های اسلامی در توصیه به طلب حکمت و علم ولو در چین، قول نرم (قولا لینا) و منصفانه (و اذا قلتم فاعدلوا) و معقول و مستند (قولا سدیدا) و زیبا (قولوا للناس حسنا) و کردار و عمل صالح همخوانی داشت. به همین دلیل اگر خاک و سرزمین ایرانی به زیر استیلای دیگری  رفت، اما فرهنگ ایرانی به اتکای اصل پندار، گفتار و کردار خود دوباره،  نه‌تنها زمین، بلکه فضا را هم پس‌گرفت و اسلام را ایرانی کرد و مکتب تشیع را به جهان ارزانی داشت. فرهنگ ایرانی به‌خوبی دریافته بود وعده‌های آسمانی اسلام می‌تواند مرحمی باشد بر زخم‌های دیرینه و ضعف‌های درونی صورت تمدنی و دیوانی خود تا در پناه اسلام، عدالت فراموش‌شده در تمدن ایرانی و نابرابری در فراگیری علم و دانش و استیلای دیوان‌سالاری اشرافی ساسانیان درمان شوند و فرهنگ مجروح ایرانی دوباره گشودگی و سرزندگی خود را بازیابد. همان منطق سه‌وجهی، اسلام را در ایران چنان بال‌وپر داد که اسوه‌ای شد در قرائت دیگری از اسلام (تشیع) که شکوفایی علم و حکمت و فرزانگی، یکی از «خدمات متقابل ایران و اسلام» بود و در سایه آن، هنر و معماری و ادبیات ایرانی جانی دوباره گرفت.

همین فرهنگ ایرانی است که در فلسفه فارابی، ابن‌سینا، سهروردی و خواجه‌نصیر طوسی تا حکمت متعالیه ملاصدرا تجلی می‌یابد و فلسفه آنها را به فلسفه گفت‌وگو بدل می‌کند و آن را از فلسفه و نگرش دیگر مسلمانان متمایز می‌کند؛ گفت‌وگو با فلسفه یونانی و حکمت اشراقی و درایت کلامی و روایت فقهی. فرهنگ ایرانی چنان برهان و حکمت اسلامی را برافراشت که میان سه قلمرو و ساحت شریعت، طریقت و حقیقت، از راه گفت‌وگوی انفسی جمع زد و میان روح، عقل و جسم و جان به مدد عالم خیال پیوند زد و آشتی و الفت میان آنها را سامان داد و به این طریق در حکمت و فلسفه و ادبیات و هنر سرآمد  شد و خوش درخشید.

جنبش مشروطیت آنگاه به سرانجامی نرسید که فرهنگ عاریتی ستیز میان مدرن و ضدمدرن بر فرهنگ ایرانی چیره شد و به ستیز با یکدیگر قد برافراشتند. هر دو طرف ستیزگر جنبش مشروطیت آنگاه میدان را به رقیب جبار و مستبد نوینی واگذار کردند که از گفت‌وگو و مذاکره با یکدیگر سر باز زدند و منطق خودبسنده و فرهنگ عاریتی فروبسته خود را بر منطق پندار عقلانی و گفتار لین و احسن و کردار صالح چیره کردند و آنانی که پای اعدام شیخ‌فضل‌الله دست زدند، دودستی مشروطه را به استبداد نوین تقدیم کردند.  گفتار مونولوگی و خودبسنده و فروبسته از مشروطیت تا دوران پهلوی چیره بوده است. دوران پهلوی، دوران کاریکاتوری و بزک‌کرده فرهنگ ایرانی یعنی پندار مستبدانه و ناسیونالیسم پوچ بود. دوران هشت‌ساله دولت پیشین ظهور فرهنگ تقلبی و فکاهی‌ای بود که نه ایرانی بود و نه اسلامی. اگر دستاورد استیلای فرهنگ کاریکاتوری ایرانی در دوران پهلوی‌ها خودپرستی و فروبستگی و دیکتاتوری بود، دستاورد استیلای فرهنگ تقلبی و فکاهی تاراج و دروغ بود که هنوز پرونده آن باز است مگر تاریخ گستردگی و ژرفای آن را آشکار کند. پیروزی اخیر و تاریخی ایران در مذاکرات پرونده هسته‌ای ایران ظهور دوباره همان فرهنگ ایرانی است؛ همان پندار عقلانی و گفتار برهانی‌ای که امام قرارگاه آن را در نوفل‌لوشاتو بنا نهاد و دیپلماسی «زیر درخت سیبی» امام در نوفل‌لوشاتو تا «دیپلماسی بالکنی» هتل کوبورگ وین امتداد یافت. دیر نخواهد بود اگر فرهنگ ایرانی در منطقه مجال ظهور یابد و کارسازی کند، سایر تندروهای منطقه‌ای و جهانی در بالکن این هتل ظاهر شوند و به جای خاکریزی‌های زمینی، خاکریزی‌های رسانه‌ای و فضایی را در هدف استراتژی خود جای دهند و با اتکا بر پندار، گفتار و کردار احسن سخن بگویند.

برخلاف آن، اعراب راه تعصب و تحجر و خشک‌اندیشی را پیش گرفتند و چنان در عالم تک‌ساحتی روایت و شریعت فروماندند که پیامبر فلسفی آنها یعنی ابن‌رشد،  از آشتی و الفت میان ساحات عقلانی و اشراقی و کلامی فروماند و دوپارگی میان جسم و جان، خدا و انسان، آسمان و زمین و دین و زندگی را تبیین کرد و راه را خواسته یا ناخواسته، برای ظهور تفکر دوپاره میان روح و جسم و نیز فرهنگ سلفی‌گری، وهابی،  داعشی، طالبانی و القاعده‌های امروز بازگشود. فرهنگ عربی در کشاکش میان این دوپارگی از حرکت و رشد بازایستاد و زمان در کشورهای عربی متوقف شد و میان سنت و تاریخ شکاف افتاد و عصبیت در پندار به فروبستگی گفتار و خشونت کردار انجامید.

در انقلاب اسلامی، باز همان فرهنگ ایرانی یا به تعبیر میشل فوکو، روح ایرانی است که تمنای ظهور داشت و در برابر دشمن سر تا پا مسلح رژیم شاه، پندار، گفتار و برهان خود را با اجتناب از جنگ شهری و خشونت خیابانی پیش‌ برد. امام‌خمینی(ره) به‌راستی بیانگر این فرهنگ بود که هیچ‌گاه بر طبل جنگ نکوفت و در برابر مبارزه‌جویی مسلحانه از نوع چریک‌های فدایی تا فدائیان اسلام و در مخالفت با این منطق، مشی بیانیه‌نویسی و توزیع نوارهای سخنرانی خود را در پیش گرفت. امام اگر به گفتار نظامی و پندار جنگ‌طلبی در برابر رژیم مسلح شاه معتقد بود، قرارگاه خود را  مانند ملاعمرها یا چریک‌های مدرن در کوه‌ها یا جنگل‌هایی در مرزهای ایران برپا می‌کرد نه در حومه پاریس؛ نوفل لوشاتو. فرانسه برای امام قرارگاه و مرکز رسانه‌ای جهان بود. امام می‌خواست با جهان سخن بگوید و برهان و استدلال خود را بیان کند و به‌همین‌دلیل خاکریز نخست امام صف خبرنگاران بود نه خاکریزهای خاکی و سنگر خیل پلیسان و سربازان نظامی. برای امام قلمرو مبارزه، فضای برهانی و گفتار استدلالی بود. امام می‌خواست سنگر خود را در پشت مرزهای ذهنی و عقلی زمانه بنا کند و سلاحش چیزی نبود جز همان پندار حکیمانه و گفتار لین  احسنی که تا حکمت متعالیه صدرایی امتداد یافته بود؛ اما تندروهای زمانه از نوع افغانستانی، عراقی، یمنی، سوری و داعشی، سنگرشان را در پشت خانه‌ها و کوچه‌های مردم بنا می‌کنند و جنگ را تا درون زندگی مردم و قربانی‌کردن جان و مال آنها می‌گسترانند و پیروزی خود را با فتح سانتی‌متربه‌سانتی‌متر زمین (خانه و کاشانه مردم) می‌سنجد و به آن اعتبار می‌دهند. برهان غالب در این منازعات زمینی، همان گلوله سلاح‌های مرگبارشان است و دستاوردشان بازندگی و تباهی و توزیع مرگ است.

انقلاب اسلامی تجلی و ظهور فرهنگ ایرانی بود و رهبر آن‌که دانش‌آموخته مکتب تألیفی صدرایی بود، قوت برهان، قدرت گفت‌وگو و فن خطابه خود را پیش می‌راند و بدان اصالت می‌داد و به همین دلیل نخستین انقلاب دینی در منطقه را بدون خشونت و اتکای به جنگ شهری و خیابانی رقم زد؛ انقلابی که خون را بر شمشیر پیروز کرد و تنها زمانی سلاح به دست مردم افتاد که ارتش و پلیس سلاح را بر زمین نهادند.

انقلاب اسلامی دهه‌ها پیش از بهار عربی، بر مبنای فرهنگ ایرانی شکل گرفت و پیشا‌هنگ زمانه خود شد. زمانه انقلاب اسلامی زمانه تقویمی و آفاقی نیست، زیرا زمانه فرهنگ ایرانی و پندار و گفتار آن، لازمان و لامکان است. این زمانه پندار عقلانی و گفتار و قول احسن و کردار صالح است که زمان نیست. به همین دلیل هم هنوز زمانه انقلاب اسلامی، یعنی انقلاب بدون جنگ و خشونت، از زمانه بهار عربی پیش است، زیرا در انقلاب‌های بهار عربی حتی هنگامی که بدون خشونت و جنگ به پیروزی رسیدند، دوباره همان فرهنگ عصبیت و عشیره‌ای و قومی و فاقد گفتار، پندار و کردار نیک و عدم تمکین به گفت‌وگو سر برآورد و پیروزی را، کم‌وبیش، به تک‌گفتارهایی مسلط و مستبد مبدل کرد. برای نمونه، رهبران جنبش بهار عربی در مصر یعنی اخوان‌المسلمین با وجود تبار و پیشینه مسالمت‌جویانه و محافظه‌کارانه خود، پس از کسب پیروزی، به‌شتاب به فرهنگ عصبیت، گفتار خودبسنده و فروبسته و کردار قوم‌گرایانه خود بازگشتند و بهار عربی را به خزان ناکامی بدل کردند. به همین دلیل هم هنوز رهبران عربی و جنگ‌طلب جهانی از زمانه ما عقب‌ترند، همچنان‌که از زمانه دیپلماسی ایرانی عقب‌ترند و به پیروزی‌های امروز ایران اسلامی رشک می‌برند و آینده آنها چیزی نیست جز پیروی‌کردن از فرهنگ ایرانی و اتکاکردن به گفت‌وگو و مجهزشدن به قدرت برهان و فن مذاکره.  در تاریخ ایران هر‌گاه فرهنگ ایرانی ظهور و بروزی داشته، قرین پیروزی و منشأ خیرات بوده است.

منبع: روزنامه شرق

نظر شما