فرهنگ امروز/ عمادالدین باقی؛
برخی برآنند که پیشکسوتان جنبش مشروطه درک درستی از مفاهیم نوپدید نداشتند از این رو میکوشیدند آنها را ایرانیزه یا اسلامیزه کنند. از سوی دیگر این مفاهیم هیچ نسبتی با آیینهای ایرانیان نداشته و ندارند اما راست این است که عالمان و عامیان دوره مشروطیت و پیش از آن اساساً فهم یکسانی از مفاهیم نوپدیدی چون مشروطه، قانون، عدالتخانه و حقوق بشر نداشتند چنانکه آخوندزاده به طالبوف و میرزا یوسفخان مستشارالدوله انتقاد میکند که چرا بیهوده میکوشند حقوق بشر و قوانین فرنگ را با اسلام تطبیق کنند. کسانی چون میرزا ملکمخان و یوسف خان مستشارالدوله در غرب زندگی کرده بودند و از نزدیک شاهد تحولات آن دیار بودهاند. یوسف خان از۱۲۸۴تا ۱۲۸۶ قمری شارژ دافر سفارت ایران در پاریس بود و از نظر زبانی و مفهومی هم واژگان حقوق بشری را میشناختند و نمیتوان گفت که نافهمیده سخن میگفتند.
ثقه الاسلام نیز میگوید اگر منظور مخالفان مشروطه این است که قانونی برخلاف اصول مذهب و خلاف مذاق مملکت وضع ننماید و مشروطه ایرانی مقلد مشروطه دول خارجه نباشد که نزاعی در بین نخواهد بود و در قانون اساسی رعایت این نکات شده است. این سخن نشان میدهد که آنها مفاهیم مشروطه را درک میکردند و به تفاوتها و حتی پارهای از تعارضهایش با شرایط ایران واقف بودند. ثقه الاسلام از رجال عصر مشروطه نیز امر به معروف را همان آزادی قلم و بیان میداند. ملکم خان و میرزا یوسف خان هم چنین تلقی ای داشتند ولی برخی این را تقلیل معنای آزادی بیان میدانند. زیرا معتقدند آن مفاهیم و تجربیات مربوط به آنها نه در زبان ما وجود داشت نه در واقعیت تاریخ ما.
تلاش بومیسازی مفاهیم: در این رابطه بیان یک مقدمه ضروری به نظر میآید. اینکه تصور کنیم ایده یا فکر جهانشمولی به قوم یا جامعهای خاص یا برهه تاریخی خاصی انحصار و اختصاص دارد نادرست است و وجود «اشتراک» و «توارد» را در دنیای اندیشه و اصطلاحات نباید نادیده گرفت. لذا ادعای اینکه مفهوم مساوات و حقوق بشر انحصاراً متعلق به اروپای عصر روشنگری است فرض ناصوابی است. فقط میتوان از بالیدن یک ایده در منطقهای از زمان و مکان سخن گفت زیرا تاریخ اندیشه و فرهنگ بشر سرشار است از توارد. آموزههای اخلاقی بودا و محمد(ص) و مسیح(ع) در برخی فرازها شباهتهای شگفت انگیزی دارند بدون اینکه اینان همدیگر را دیده باشند و بشناسند. قوانین حمورابی و کنفوسیوس هم چنین اند. البته اشتراکی لفظی هم فراوان است و نباید مفهوم شهروند یا دموکراسی را در یونان باستان و اروپای قرون وسطی و اروپای امروز همسان پنداشت. چنانکه نمیتوان مفهوم رعیت را در ۱۴قرن پیش و امروز یکی دانست. لذا وقتی نگاه فیکسیستی به این اصطلاحات نادرست باشد مانعی ندارد که طالبوف و مستشارالدوله برای بازیابی این مفاهیم در فرهنگ ایران و شریعت اسلام تلاش کنند.
بی توجهی به این مسأله سبب میشود با تکیه بر زبانشناسی ناقصی گفته شود کلمات وطن، دولت، ملت، ملی، آزادی و حریت، مساوات، عدالت، مجلس، قانون، حقوق، وکیل، حقوق بشر و دهها کلمه دیگر در اصل بیانگر تجربیاتی بودند که در تاریخ و فرهنگ غربی رخ داده و این مفاهیم در فرهنگ ما پیشینهای نداشتند، نه در زبان ما نه در تاریخ ما. پس ذهن انسان ایرانی با آن مفاهیم بیگانه و نا آشنا بود و در نتیجه با درک و برداشت تاریخی خود و با تجربه زبانی خود آنها را تفسیر و بازسازی میکرد. این سخن به مفهوم سیال کلمات توجهی ندارد لذا با جرح و تعدیل هایی میتواند سخن درستی تلقی شود اما نه در مقایسه غرب و شرق بلکه این معنا در خود تاریخ غرب نیز صدق میکند و در آنجا هم میان جوامع مختلف و در درون تک تک این جوامع، تحولات مفهومی و بیگانگی واژگان جدید با معانی پیشین رخ داده اما این همه حقیقت نیست زیرا در واقع این کلمات تأسیس نشدهاند بلکه دایره مفهوم و مصادیق آن توسعه یا تضییق داشتهاند. علاوه بر آن توارد و اشتراک هم در زبان و فرهنگ بشری وجود دارد.
دیرینگی و مصلحت اندیشی: اختلافات برداشتها در عصر مشروطه وجود داشتند اما آیا ریشه آنها مصلحت گرایی بود یا حقیقتجویی؟ برخی ترس یا مصلحت را دلیل مشی آشتی میان اسلام و قانون و حقوق بشر میدانند اما اختلاف آخوندزاده و میرزا یوسف خان بیش از اینکه با منطق سانسور و تقیه و ملاحظهکاری توجیه شود باید با منطق واقعگرایی و نفی توهم اندیشی و کامیابی و کارکردگرایی توجیه شود. اینکه گفته شود «آخوندزاده چون در خارج ایران بود ملاحظات روشنفکران داخل را نداشت» که در برابر استبداد یا نیروهای مذهبی سنت گرا یا تکفیریها ناگزیر بودند به گونهای حرف بزنند که بتوانند عقایدشان را کم و بیش بیان کنند و به«دریوزگی و نعل وارونه زدن و هزار نوع تقلیل و تطبیق اصول و مبادی با اسلام» کشیده شوند، با وجود اینکه بخشی از واقعیت است و همچنین تضادهایی میان باورهای رسمی مذهبی و برابری حقوقی، واقعیت هایی بود که امثال میرزا یوسف خان برای رفع همین تضادها میکوشیدند اما ادعای ملاحظه و ترس، منطق نارسایی برای توضیح تفاوتها و اختلاف نظرهاست. چون وضعیت مشابهی هنوز وجود دارد لذا این منطق حتی امروز میتواند به تحریف حقایق منجر شود و وانمود کند که اگر کسانی در داخل کشور از تلاش برای سازگاری دین و حقوق بشر سخن میگویند مصلحتی و از سر ترس و ناچاری است و به همین دلیل آنانکه در خارج نشستهاند و آزادانه تر سخن میگویند این ملاحظات را ندارند. این سخن دقیقاً مشابه سخن کسانی است که در پوشش دین، مدافعان حقوق بشر را متهم به نفاق میکنند و میگویند آنان دروغ میگویند و در پی براندازی دین هستند.
برخی با اشاره به خفقان سیاسی حکومت و سانسور و تکفیر مذهبی در دوره مشروطه و پیش از آن میگویند راه حل عملی که روشنفکران برای اجتناب از این مشکل در نظر گرفته بودند این بود که مسائل نظری مربوط به حوزهاندیشه آزادیخواهی و تجدد را در لباس مذهب و مستند به آیات و احادیث ارائه دهند تا از مخالفت این جناح بکاهند. در واقع اینان با توجه به وزن، نفوذ و برجستگی افزون تر روشنفکران مذهبی، برای به کرسی نشاندن تفکر لایسسیته و درستی نظرات آخوندزاده میگویند حتی روشنفکران مذهبی در باطن همان عقاید لاییک را داشتند و فقط از سر سیاست بود که متوسل به آیات و روایات میشدند. این سخنی بسیار غیرواقعی و به نیابت ناخوانده از سوی روشنفکران مذهبی سخن گفتن است. این درست است که روش روشنفکران مذهبی آموزههای جدید را پذیرفتنی تر میکرد و جامعه و روحانیون احساس بیگانگی و ترس شان زدوده میشد اما خودشان هم تعمد داشتند که از این روش سود بجویند ولی به این معنا نیست که آنها به صورت تاکتیکی از مذهب مایه میگذاشتند ولی استراتژی شان علیه مذهب بوده است. بسیاری از آنها براستی معتقد بودند و وفاق گرایی شان، هم تاکتیک بود هم استراتژی.
اگر نمونه هایی ذکر مینمایند که باور مذهبی نداشتند اما به آیات و روایات استناد میکردند به این سبب است که نتوانستهاند سه تمایز را دریابند. ۱- کسانی که استفاده ابزاری از مذهب میکردند و بعدها حتی حزب توده مارکسیست هم از این روش برای پیشبرد نفوذ خود بهره میگرفت.۲- روشنفکران برون دینی و۳- روشنفکران درون دینی یا روشنفکری دینی و پژوهشگری دینی (در گفتاری به مناسبت فوت مرحوم بهبودی در شماره ۴۰مهرنامه این تفاوتها را توضیح داده ام) و چون قادر به تفکیک آنها نبودهاند حکم واحدی برای همه صادر کردهاند.برخلاف این ادعا، امروز هم مانند ۱۵۰ سال پیش کسانی در خارج از ایران هستند که آن ملاحظات را ندارند اما نظرات آخوندزاده و امثال او را دارند و کسانی در داخل هستند که نظراتی شبیه آخوندزاده را گفته و میگویند. واقعیت این است که وفاق گرایان، منطقی نیرومند تر داشته و دارند. اولاً اسیر نگاه فیکسیستی درباره این مفاهیم و اصطلاحات نیستند، ثانیاً به واقع معتقدند بسیاری از عناصر حقوق بشر در فرهنگ و سنت شرقی، ایرانی و اسلامی وجود داشته و برای آن بسیار بیش از مخالفان شان حجت دارند، ثالثاً کارکرد دیدگاههای آخوندزادهای را هرچند که آنها در کسوت ضدیت با استبداد و ارتجاع قرار دارند اما در عمل به زیان ترقی و حقوق بشر و به سود ارتجاع و استبداد میدانند. بسیاری از آنها در عین حال که در داخل ایران بودهاند برای دفاع از همین عقاید خود که متهم به تقیه و دریوزگی و... شده، هزینهها داده و فداکاریها کردهاند و بیش از برخی کوچ کنندگان راحتگزین رنج بردهاند.
من برخلاف کسانی که نظرات آخوندزاده را نوعی صراحت و رهایی از ملاحظات زندگی در داخل کشور و در نتیجه حاکی از بحران روشنفکری در ایران میدانند معتقدم نظرات او ناشی از توهم گرایی بوده است. او چون در ایران زندگی نمیکرد با واقعیات بیگانه بود و تئوریهایش فاقد کارآمدی و خیالبافانه بود و ربطی به واقعیت نداشت و برعکس او میرزا ملکم خان و میرزا یوسف خان که اتفاقا آنها هم در خارج زندگی کرده بودند و میتوانستند برای همیشه رحل اقامت در فرنگ بیفکنند انسانهایی بودند که دغدغه بیشتری برای اعتلای ایران و تحقق حقوق بشر و درک درستتری از جامعه داشتند.
معانی <حریت> و <مساوات> در ایران و اروپا: در عصر مشروطه مشکل اصلی در اجمال و تفصیل واژگان جدید و کلماتی مانند مشروطه، قانون و عدالتخانه بود نه چنانکه برخی گفتهاند در عدم تناسب و درک ایرانیان نسبت به این مفاهیم جدید. این مشکل حتی تا امروز هم وجود داشته و دارد.
برای مثال، آزادی سیاسی غیر از تساوی حقوق سیاسی است و شاهد آن نیز تاریخ است. چنانکه فریدون آدمیت هم اشاره دارد در تاریخ، مبارزه برای آزادیهای سیاسی و مدنی بسیار پیش از مبارزه برای تساوی حقوقی است. مبارزه برای رهایی از بردگی و برای آزادی سیاسی از چند هزار سال پیش هم مشاهده میشود اما مبارزه برای تساوی حقوقی از عصر روشنگری و قرن ۱۶ میلادی به بعد است. به پندار نگارنده، آنچه در آن زمان از مساوات و حریت فهمیده میشود به آنچه در اروپا مطرح بود نزدیک تر بود تا آنچه بعدها و حتی امروز از مساوات و حریت فهمیده میشد. برای روشن شدن این مطلب ابتدا مسأله دیگری روشن شود که کمی ما را از موضوع دور میکند زیرا بهنظر نگارنده، فهم آن روز دقیق تر از فهم زمانهای بعد بود چون با ورود تفکر چپ مفاهیم در ایران عوض شد. قیام و عدالت و مساوات و توحید و.... همه چیز در درون پارادایم فکری چپ رنگ دیگری به خود گرفت و لفظ همان بود اما محتوایش عوض شد.
منبع: روزنامه ایران
نظر شما