شناسهٔ خبر: 48156 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

یک فیلم اسکورسیزی‌وار/ نقدی بر فیلم «سکوت»، ساخته مارتین اسکورسیزی

بعد از درگیری میان گانگسترهای بدذات و اخمو، احساس گناهی که از مذهب کاتولیک ریشه گرفته، مهم‌ترین و کارآمدترین مضمون فیلم‌های مارتین اسکورسیزی است.

فرهنگ امروز/ مترجم: آناهیتا منجزی:

مارتین اسکورسیزی، کارگردان مشهور سینمای آمریکا و جهان و خالق شاهکارهایی چون «راننده‌تاکسی»، «دارودسته‌ نیویورکی‌ها» و «رفتگان»، سرانجام پس از سال‌ها موفق شد فیلم محبوبش؛ یعنی «سکوت» را بسازد. این فیلم از ١٣ ژانویه ٢٠١٧ به صورت گسترده اکران خواهد شد. در ادامه می‌توانید نقد اریک کوهن، منتقد سرشناس سایت ایندی‌وایر را درباره این فیلم بخوانید.
بعد از درگیری میان گانگسترهای بدذات و اخمو، احساس گناهی که از مذهب کاتولیک ریشه گرفته، مهم‌ترین و کارآمدترین مضمون فیلم‌های مارتین اسکورسیزی است. فیلم‌شناسی اسکورسیزی، از بیان صریح «آخرین وسوسه مسیح» گرفته تا مفهوم نهفته در فیلم «رفتگان»، بر این ایده استوار است که یک نظام معنوی بر زندگی افرادی که عمیقا دچار سردرگمی شده‌اند، حکم‌فرماست. فیلم «سکوت» که واکاوی هوشمندانه و محترمانه رفتار کشیش‌های یسوعی قرن هفدهم در مواجهه با آزار و اذیت‌ها در ژاپن فئودال است، هرچند تجلی این عقیده اسکورسیزی است، به نظر می‌رسد زبان تند و گزنده‌ای ندارد؛ روایتی خشونت‌آمیز با تصاویر زیبا و بازی‌های زیرپوستی که ظرافت‌ها و ریزه‌کاری‌های آن نشان می‌دهد با یکی از دقیق‌ترین و موشکافانه‌ترین آثار اسکورسیزی سروکار داریم.  فیلم «سکوت» به‌هیچ‌وجه شاهکار نیست، اما اوج مهارت هنری را به نمایش می‌گذارد. هرچند، در کمال تعجب، برای روایت چنین داستانی رویکرد آرام و ملایمی اتخاذ شده است؛ داستانی پر از کشمکش‌های شدید و آدم‌هایی که برای گریز از خطراتی مثل شکنجه با آب جوش یا بریدن سر، گیج و سردرگم، در بیابان‌ها پرسه می‌زنند (این فیلم حتی نسبت به نسخه سال ١٩٧١ که آن‌هم از کتاب شوساکو اندو اقتباس شده، خشونت کمتری دارد). این فیلم یک تجربه به‌یادماندنی و مسحورکننده است و با وجود اینکه نقطه‌ضعف‌های انگشت‌شماری دارد، در زمره مهم‌ترین آثار حماسی کارگردانش قرار می‌گیرد.
هر صحنه، به کمک فیلم‌برداری فوق‌العاده رودریگو پریتو و تدوینگری که اسکورسیزی همیشه به او اعتماد داشته؛ یعنی تلما شون میکر، مثل یک تابلو نقاشی است. شروع داستان فیلم مثل مرثیه‌ای آرام و ملایم برای مبارزات قدیمی‌ است که با ضرباهنگی مدرن تأثیرگذارتر شده است. این مرثیه بسیار جدی و تأثیرگذار است، طوری که مدام این ترس وجود دارد که کل درام را تحت‌الشعاع قرار دهد، اما با چنان دقت و ظرافتی ساخته شده که جای نگرانی ندارد.  این فضای غم‌آلود از همان نمای اول، زمانی که زندانیان لاغر و رنگ‌پریده در حال عبور از محیطی مه‌آلود و دودگرفته هستند، بر فیلم حاکم می‌شود. سال ١٦٣٣ است و دولت نظامی ژاپن وارد عمل شده تا کاتولیک‌های این کشور را قلع‌وقمع کند و برای انجام این کار، دو گزینه مشخص پیش‌روی آنها قرار داده است: روی سنگی که تصویر حضرت عیسی بر آن حک شده است بایستند و از ایمانشان دست بردارند یا مجموعه‌ای از شکنجه‌های وحشتناک را تحمل کنند که عموما منجر به مرگی تدریجی و دردناک می‌شود. پدر کریشتاوائو فریرا (لیام نیسون)، از طریق صدای روی تصویر (Voice-over)، با لحنی خشک و بی‌روح، درباره این شرایط توضیح می‌دهد؛ حرف‌های او در سراسر جهان شنیده می‌شود و نامه‌ای به دست هم‌کیشان پرتغالی‌اش می‌رسد که آنها را سردرگم می‌کند. کشیش اعظم که نمی‌داند آیا پدر فریرا مرتد شده یا به‌دلیل اعتراض، جانش را از دست داده، دو مبلغ جوان‌تر؛ یعنی پدر گارپ (آدام درایور) و سباستیائو رودریگز (اندرو گارفیلد) را اعزام می‌کند تا درباره این موضوع تحقیق کنند.
بنابراین یک فیلم ماجراجویانه دلهره‌آور شروع می‌شود (فیلم «نجات سرباز رایان» را در نظر بگیرید و تصور کنید شخصیت‌های اصلی کشیش باشند) که در آن، دو مرد جوان، درحالی‌که سرنخ‌ها را برای کشف حقیقت درباره سرنوشت پدر فریرا دنبال می‌کنند، همراه با کاتولیک‌های ژاپنی ستمدیده، مدام در حال مخفی‌شدن هستند و همه اینها پیش از شروع ماجرای خطرناکِ تلاش برای زنده‌ماندن اتفاق می‌افتد. راز پدر فریرا، با شروع این درام، به‌تدریج اهمیتش را از دست می‌دهد و در نهایت، تردید سباستیائو، به مسئله اصلی داستان تبدیل می‌شود؛ او مجبور است تصمیم بگیرد که تا کجا می‌تواند از عقایدش دفاع کند. نیمه دوم فیلم، جذابیت بسیار کمتری نسبت به بخش‌های آغازین آن دارد، چون در این نیمه، محتوا و مسائل ظاهرا جدی، جایگزین تعلیق می‌شوند، اما اسکورسیزی مدام ترس ناشی از این جهان بی‌ثبات را که وجود این کشیش‌های یسوعی جوان را فراگرفته است، به مخاطب منتقل می‌کند. وقتی که این کشیش‌ها در حال دست‌وپنجه نرم‌کردن با این شرایط و مقابله با فشارها برای مطیع‌کردن آنها هستند، ممکن است درباره منشأ این فشارها برای برخی از بیننده‌ها این سؤال پیش بیاید که چرا این کشیش‌ها فقط یک لحظه روی سنگی که تصویر حضرت عیسی بر آن حک شده است نمی‌ایستند و بعد به‌سرعت فرار کنند؟
اما اسکورسیزی آن‌قدر به شخصیت‌هایش نزدیک می‌شود که ما به‌راحتی می‌توانیم منطقی را که بر عقایدشان حاکم است، درک کنیم.  فیلم «سکوت» با وجود فیلم‌نامه‌ای قوی، نقاط ضعفی دارد که مربوط به بازی‌هاست. همه می‌دانند که درایور و گارفیلد پرتغالی نیستند که البته برای این اثر انگلیسی‌زبان لزوما اهمیتی ندارد، اما مسئله اینجاست که این دو بازیگر، برای مواجهه با این چالش، رویکردهای بسیار متفاوتی را اتخاذ کردند. درایور با لهجه عجیبی صحبت می‌کند که می‌توان گفت تقلید نسبتا خوبی از لهجه خاویر باردم است، درحالی‌که به نظر می‌رسد گارفیلد بین لهجه بریتانیایی و آمریکایی گیر کرده است و به‌هیچ‌عنوان نمی‌تواند بین این دو لهجه یکی را انتخاب کند.
خوشبختانه نیازی نیست هیچ‌کدام از آنها به‌مدت طولانی صحبت کنند و درایور نسبتا زود از داستان خارج می‌شود.
در نهایت با یک گارفیلدِ آشفته و مضطرب طرف هستیم که بی‌هدف در بیشه‌زارها پیش می‌رود تا از چنگ مقامات ژاپنی فرار کند و بسیار شبیه لئوناردو دی‌کاپریوی نجات‌یافته در فیلم «از گور برگشته» است. او که حالا از گارفیلدِ فیلم «اسپایدرمن»، با آن جذابیت عجیب‌وغریب، یک دنیا فاصله گرفته است، در این فیلم موفق می‌شود به‌خوبی حس تشویش و اضطراب را به مخاطب منتقل کند و همین موضوع نشان می‌دهد در عرصه بازیگری به پختگی رسیده است. تردیدِ پدر رودریگز، هسته مرکزی فیلم است و گارفیلد این کشمکش درونی را به باورپذیرترین شکل ممکن به تصویر می‌کشد.
متأسفانه فیلم علاوه بر تأکید بر این موضوع، به موضوعات تمثیلی دیگری نیز می‌پردازد که همین مسئله مدام جلو پیشرفت و شکل‌گرفتن آن را می‌گیرد. از این گذشته، داستان این فیلم حول محور چند ناجی سفیدپوستِ شجاع و سربلند می‌گردد که با شخصیت‌های شرور و بدذاتِ آسیایی مواجه می‌شوند و دراین‌میان تنها چند آدم مهربان وجود دارد. اکثر شخصیت‌های آسیایی فیلم، دیالوگ‌های انگلیسی‌شان را طوری ادا می‌کنند که انگار بعد از هر کلمه نقطه وجود دارد. بزرگ‌ترین دشمن سباستیائو، یک مفتش بزرگ (ایسی اوگاتا) است که رفتاری عجیب و زننده دارد و تن صدا و قهقهه‌های ناخوشایند و کریه‌اش تا حدودی شبیه شخصیت داستانی «فومانچو» است. البته اگر منصفانه نگاه کنیم، می‌بینیم که شخصیت‌های اصلی این فیلم کاملا مطابق با رمان اندو هستند و اسکورسیزی سعی کرده همچون روبر برسون، با دقت و وسواس، دریچه جالبی رو به زمان‌های دور باز کند. با در نظر گرفتن آثار اخیر اسکورسیزی باید بگوییم که این فیلمِ جدید، نه تأثیرگذاری «گرگ وال‌استریت» را دارد و نه نگاه متعالی «هوگو» را. درعوض، اما، به‌لحاظ وهم‌آلودبودن، به «شاترآیلند» نزدیک‌تر است؛ داستانِ ضعیف دیگری که با کمک عوامل بصری جذاب و هیجان‌انگیز و فضایی خلاقانه موفق شد بر بسیاری از ضعف‌هایش غلبه کند. فیلم «سکوت»، نگاهی پیچیده و هوشمندانه به کشمکش‌های درونی یک مؤمن واقعی است که با یک نمای استادانه به پایان می‌رسد؛ نمایی که به ما می‌گوید این کشمکش‌ها هرگز تمام نخواهند شد.
 

روزنامه شرق

نظر شما