فرهنگ امروز/ حمید مرادی:
نقد ادبی در آثار دکتر همایون کاتوزیان
جنبش مشروطه در ایران تغییر بزرگی ایجاد کرد و منشأ تحولاتی در زمینههای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی شد. شعر و ادب فارسی هم متأثر از آن جنبش بزرگ، متحول شد. افکار نو، بهسرعت در جامعه ادبی ریشه دوانید. نهضت ترجمه تأثیرات غیرقابل انکاری در ضمیر شاعران و نویسندگان ایرانی گذاشت. سبکهای ادبی جدیدی سر برآوردند و نوگرایی ادبی توسط تجددخواهان رونق گرفت. عصر مشروطه عصر بیداری بود. عصر آزادیخواهی و عدالتخواهی بود که بازتاب آن در شعر و ادبیات مشروطه کاملا مشهود و معلوم است. مفاهیم نو در اشعار و روزنامههای آن دوران جاری شد. کلماتی نظیر: آزادی، قانون، عدالت، وطن و… در مکتوبات مشروطه مکرر ذکر میشد و حقوق انسان در مرکز توجه قرار گرفت؛ مثلا میرزاآقاخان کرمانی سرود:
کنون ای مرا ملت هوشمند
چرایید در چاه غفلت نژند؟
برآیید و بینید کار شگفت
به آسان توانید گیتی گرفت
ولی تا شناسید از خیر و شر
ببایست خواندن حقوق بشر
طلیعه مشروطه در ایران، آثار زیادی داشت. تحولی در ساختارها به وجود آمد که مسیر تاریخ را بهکلی تغییر داد. نوگرایی و نوسازی در سطوح مختلف آغاز شد و لزوم بازنگری در امور تا سالیان بعد، در جنبه عملی نمود پیدا کرد. با اینهمه بازنگری و نقد گذشته خالی از خطا نبود؛ مثلا در سالیان بعد، تجددخواهان تندرو میراث ادب فارسی را نشانه گرفتند. این خطایی در روش بود؛ چراکه به بهانه نوگرایی، ادبیات سنتی فارسی را مورد حمله قرار میدادند. لذا اخذ معانی و مبانی تفکرات جدید یکسو نهاده شد و حملات ناشیانه جای آن گرفت. حالت جنگ با شاعران بزرگ ادب فارسی از عوارض جزم و جمود فکری در دوران بعد از مشروطه بود. هدفهای اولیه فراموش شد و جدال با میراث ادبی به جایش نشست! جای آنکه نقد و نظریهپردازی مهم قلمداد شوند، عدهای به اسم بازنگری و نقد، قواعد اخلاقی را زیر پا گذاشتند و از جمله شعر سعدی را منحط معرفی کردند! آثار سعدی را واپسگرایانه و تجلی ماکیاولیسم در ادبیات کهن فارسی دانستند و انواع ناسزاها را نثارش کردند! در این وادی، جمعی از شاعران نوپرداز هم نقش داشتند که حافظ را بزرگترین شاعر ایران معرفی میکردند و به سعدی اعتنایی نشان نمیدادند. در این وادی برخی از منورالفکرها نقش داشتند. تحریم سعدی یکی از عوارض افراط در بازنگری بود! چرا که بازنگری در میان نبود، جزم و جمودی در کار بود که میگفت هرچه مربوط به قدیم است و مطابق با سلیقه مسلکی ما نیست، کهنه است! بازنگری توأم با جزم و جمود فکری، ژست روشنفکری شد که حاصلی هم در بر نداشت. به عبارت صحیح، قصد نهایی آنها برقراری نظم جدید در اجتماع بود؛ بیآنکه آثار سعدی را عمیقا مطالعه کرده باشند، در خیال خودشان او را «ناظم عهد قدیم» تصور میکردند. وقتی قرار شد جامعه به سمت مدرنیته حرکت کند، نظم جدیدی لازم بود، پس عدهای تصمیم گرفتند و حکم اخراج سعدی را صادر کردند! شاعری نوپرداز استفاده از کلمات و عبارات ساده در نثر و نظم سعدی را نشانه ضعف آثار او معرفی میکرد و میگفت عاشقانههای سعدی از جنس عاشقیهای ولگردهاست! شاعر نوپردازی هم سعدی را مسخره میکرد و ناظم مینامید!
بهرغم تمام این ناسزاها، جایگاه سعدی به عنوان شاعری بزرگ که از ستونهای شعر فارسی است، آسیبی ندید؛ ولی تحریم سعدی به جامعه آسیب زیادی رساند. او شاعر عشق و زندگی بود. نغمه زندگی سر میداد و در بدترین دوران تاریخ و از عشق میگفت. برخلاف آنچه علیه او میگفتند تا از صحنه اجتماع کنارش بگذارند، سعدی شاعری نبود که توجیهکنندة قدرت و اعمال قدرتمندان باشد. او ناصح بود و به شاهان اندرز میداد و عواقب ستمکاری را متذکر میشد. شارلهانری دوفوشه کور ـ مدیر مؤسسه مطالعات ایرانی در دانشگاه پاریس ـ دربار ه عدالت در اندیشه سعدی مینویسد: «سعدی را از روی خردمندی بالاتر و والاتر از ملوک و سلاطین درمییابیم؛ زیرا به ایشان اندرز میدهد و این، در همه بابهای بوستان و گلستان معلوم و مشهود است. قدرت شاهان متغیر و گذرا و بیفرجام است و ناصح گرچه در این جهان فاقد قدرت و جاه باشد، برخوردار از نعمت درویشی است؛ نعمتی که پایدار است و قرین نصرت و پیروزی… سعدی از معنای عدالت پشتیبانی میکند و آن در دست کسی است که زمام جامعه را به دست دارد. از این رو سعدی در پی نصیحت به ملوک بوده است.»
تحقیقات ادبی و اجتماعی
دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان یکی از اندیشمندان بزرگ ایران است که در تحقیقات ادبی و اجتماعی، توجه خاصی به آثار سعدی داشته است. کتابهای «سعدی شاعر عشق و زندگی» و «عاشقیهای سعدی» از جمله تألیفات پرمایه اوست. دکتر کاتوزیان به نحوی تخصص خود در علوم نوین را با مطالعات تاریخی و ادبی ایران تلفیق کرده است؛ لذا حاصل تلفیق آموزههای دانشگاهی و علومی که با ممارست در آنها ورزیده شده، آثاری است که تکبعدی نیست. نقصان کار اغلب نویسندگانِ مسألهیاب این است که متکی بر علمی که در آن تلمذ کردهاند، مسائل را تجزیه و تحلیل میکنند و آخرالامر، بیآنکه توجهی به سایر جوانب داشته باشند، جمعبندی میکنند؛ مثلا در وقت بررسی موانع توسعه، شاعران یا عارفان را مؤاخذه میکنند، متفکران پیشین را توبیخ میکنند، دست روی شرایط اقلیمی میگذارند و از این قبیل موارد که حاصل نگاه تکبعدی است. نگاه تکبعدی، به یک عامل توجه دارد. همه چیز را تقلیل میدهد تا با نگاهی خاص مطابقت پیدا کند. اینجاست که کشف و بیان حقیقت متوقف میشود و حقیقتجویی متوقف میگردد. مشی اغلب روشنفکران ایرانی، بدان سبب که از جزم و جمود و تعصب دور نبوده، افق دید بستهای را به آنها تحمیل کرده است.
دکتر کاتوزیان از آن دسته نویسندگان روشنفکر و حقیقتجویی است که تکبعدی فکر نمیکند. افق دیدش باز است و مسائل را تکبعدی نمیبیند. برای ایضاح مطلب، در کتاب جدیدش «فرهنگ، تاریخ، سیاست» مقالات و گفتگوهایش، آرا و نظراتش را در همه زمینهها بازتاب میدهد. همه آنچه کاتوزیان نوشته، در نقد اجتماعی گامی بزرگ و رو به جلوست. او چون با جوهر تحول در غرب آشناست، به نوعی متفاوت به امور مینگرد. جنبههای عینی و اجتماعی از نظرش دور نمیماند و این از نقاط قوت آثار اوست. در کتاب «فرهنگ، تاریخ، سیاست» گزیده دیدگاههای دکتر همایون کاتوزیان درباره سعدی به شرح زیر است:
ـ سعدی شاعر عشق و زندگی است. سعدی تنها شاعر بزرگ ایرانی است که تقریبا درباره همه چیز حرف داشته و حرف زده است: عشق و عرفان، دین و دنیا، عفت و اخلاق، دولت و جامعه، داد و بیداد، شاه و وزیر و… در نتیجه هر کس از ظن خود به او نگریسته است. سعدی را معلم اخلاق، مروج عرفان، صاحب «حکمت عملی»، فصیحترین شاعر فارسی و جز آن خواندهاند، اگرچه کمتر به عاشقیهای او توجه شده است. حکمت عملی ظاهراً ترجمه مستقیم عبارتPractical wisdom است، حال آنکه دقت بیشتری در مبانی آثار سعدی در این زمینه بیشتر حکایت از رئالیسم انتقادی دارد. شهرت سعدی بیشتر به کتابهای گلستان و بوستان اوست. مسلماً در بوستان اثری از حکمت عملی میتوان یافت؛ ولی در هر دو کتاب به درجات، تأثیر رئالیسم انتقادی را میتوان دید. البته کارکرد این اصطلاحات، نسبی و برای قیاس آنها با هم است، وگرنه در قرن هفتم هجری (سیزدهم میلادی) نه فقط در ایران و حوزه گستردهتر زبان فارسی، بلکه در اروپا هم نام و نشانی از این مقولات نبود.
آنچه در عرصه زندگی، سعدی را کمنظیر میکند، اعتدال و انصاف و انسانیت اوست که در زمان خود او در دنیا بیسابقه بود. نمیتوان این ابیات مشهور را سرسری خواند و گذشت:
بنیآدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بیغمی
نشاید که نامت نهند آدمی
با اندکی تأمل میتوان دریافت که این حکم حتی در زمان ما ـ قرن بیست و یکم ـ خلاف اخلاق و رفتار و آرای انبوهی از مردم است. حال آنکه بیانکنندة آن در قرن سیزدهم در یک سرزمین اسلامی که دستخوش مصیبت ایلغار مغول بوده، میزیسته و در عین حال در جنگهای صلیبی اسیر فرنگیان شده بوده و او را در خندق طرابلس به کار گِل گماشته بودند. سعدی در جای دیگری در گلستان میگوید:
یکی جهود و مسلمان نزاع میکردند
چنانکه خنده گرفت از حدیث ایشانم
به طیره گفت مسلمان: «گر این قباله من
درست نیست، خدایا جهود میرانم»
جهود گفت: «به تورات میخورم سوگند
وگر خلاف کنم، همچو تو مسلمانم»
گر از بسیط زمین عقل منعدم گردد
به خود گمان نبرد هیچ کس که نادانم
ـ سخن از پادشاهان شد. سعدی گرچه گاهی مدیحهای، آنهم همراه با پند و هشدار، برای بزرگان میگفت، نه فقط شاعر دربار نبود، بلکه در بسیاری موارد با همان زبان آرام و افسونگرش حتی نسبت به آنان گستاخی میکرد:
نه هر کس حق تواند گفت گستاخ
سخن ملکیست سعدی را مسلّم
او در یکی از حکایات گلستان مینویسد: «یکی از ملوک خراسان محمود سبکتکین را به خواب چنان دید که جمله وجود او ریخته بود و خاک شده، مگر چشمان او که همچنان در چشمخانه همیگردید و نظر میکرد. سایر حکما از تأویل این فرو ماندند، مگر درویشی که به جای آورد و گفت: هنوز نگران است که ملکش با دگران است!»
نکته اصلی این حکایت، یادآوری به حاکمان است که قدرت و حکومت حتی اگر تا پایان عمر ادامه یابد، باز هم گذراست، پس ستمگری ارزش آن را ندارد؛ چنانکه در جای دیگری در گلستان میگوید: «این دولت و ملک میرود دست به دست»؛ مثلا در قصیدهای خطاب به امیر انکیانو ـ فرماندار مغول و ستمگر فارس ـ میگوید:
بس بگردید و بگردد روزگار
دل به دنیا درنبندد هوشیار
ای که دستت میرسد، کاری بکن
پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار
و به دنبال این، همان مضمون حکایت بالا را (هنوز نگران است که ملکش با دگران است) به زبان دیگری بیان میکند:
این که در شهنامهها آوردهاند
رستم و روئینهتن اسفندیار
تا بدانند این خداوندان ملک
کز بسی خلق است دنیا یادگار
این همه رفتند و مای شوخچشم
هیچ نگرفتیم از آنان اعتبار!
باری، در گلستان، در یک بیان سهل و ممتنع، مینویسد: «پادشاهی پارسایی را دید؛ گفت: هیچت از ما یاد میآید؟ گفت: بلی، وقتی خدا را فراموش میکنم!»
در جای دیگری در گلستان مینویسد: «یکی از ملوک بیانصاف پارسایی را پرسید: از عبادتها کدام فاضلتر است؟ گفت: تو را خواب نیمروز تا در آن یک نفس خلق را نیازاری!»
باز هم در گلستان میخوانیم که پادشاهی بر درویش گوشهنشینی گذشت. درویش به او اعتنایی نکرد. پادشاه به وزیرش گفت که: این درویش جماعت از آداب انسانی بیبهرهاند. وزیر از درویش پرسید که چرا به سلطان ادب نکردی: «گفت سلطان را بگوی: توقع خدمت از کسی دار که توقع نعمت از تو دارد، و دیگر بدان که ملوک از بهر پاس رعیتاند نه رعیت از بهر طاعت ملوک:
پادشه پاسبان درویش است
گرچه رامش به فرّ دولت اوست
گوسپند از برای چوپان نیست
بلکه چوپان برای خدمت اوست»
حجاج بن یوسف ـ حاکم عراق و ایران در اوایل اسلام ـ بین همه به ستمگری و خونخواری شهرت داشت؛ سعدی در گلستان مینویسد: «درویشی مستجابالدعوه در بغداد پدید آمد؛ حجاج یوسف را خبر کردند، بخواندش و گفت: دعای خیری بر من کن. گفت: خدایا، جانش بستان! گفت: از بهر خدای این چه دعاست؟ گفت: این دعای خیر است، تو را و جمله مسلمانان را.
ای زبردستِ زیردست آزار
گرم تا کی بماند این بازار؟
به چه کار آیدت جهانداری
مردنت بهْ که مردمآزاری
اما این نقد و انتقاد از قدرتمندان و حکومتمداران معنایش نفی نفس حکومت نیست، بلکه نفی زورگویی و مردمآزاری و ستمکاری است:
تو بر تخت سلطانی خویش باش
به اخلاق شایسته درویش باش
منبع: کتاب «فرهنگ. تاریخ سیاست» اثر دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان، شرکت سهامی انتشار، چاپ دوم: ۱۳۹۶.
منبع: روزنامه اطلاعات
نظر شما