به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ متن زیر یادداشتی است از علی نیکوکار، پژوهشگر فلسفه که در نقد و بررسی نظریه زوال سید جواد طباطبایی نوشته شده است؛
دکتر سید جواد طباطبایی در پروژه تاریخ انحطاط اندیشه در ایران معتقد است، مواجهه اندیشه ایرانی تا کانت کم و بیش مطلوب است، اما از هگل گسست عظیمی رخ داده است و ما نتوانستیم دیالکتیکی با تاریخمندی هگلی برقرار کنیم، به همین سبب عقلانیت انتزاعی که به دنبال قوانین کلی حاکم بر سیر تاریخ می باشد بر سرمان حاکمیت می کند. وی این شکاف عظیم را مسبب انحطاط تفکر ایرانی قلمداد می کند، تاریخمندی که می توانست ما را از مثل افلاطونی و منطق کلیات ارسطویی نجات دهد.
فقدان نگاه تاریخی به هستی، انسان، جهان و همه پدیدارها حجابی است که امکان گفتگو با اندیشمندان پساهگلی تا معاصر را از میان می برد. تاریخمندی که محور تفکر دیالکتیک خرد هگلی، حقیقت از دریچه منظر نیچه ای، بازی های زبانی ویتگنشتاینی، پدیدارشناسی معنا در زندگی روزمره هوسرلی، تاریخمندی دازاین هایدگری و همه ی جریان های انتقادی ساختارگرا و پساساختارگرا، پست مدرنیسم و فمنیسم و...می باشد.
علی رغم ترجمه آثار اندیشمندان معاصر در ایران، ذهنیت انتزاعی افلاطونی-ارسطویی در سنت اسلامی از یک سو و تفسیرهای پوزیتویستی دکارتی-کانتی در سنت روشنفکری از سوی دیگر، امکان مواجهه حقیقی با مسائل ایران معاصر را نمی دهد. دیدگاهی که در پی کشف و استخراج قواعد و احکام فراتاریخی مبتنی بر منطق ارسطویی از متن مقدس می باشد، منطقی که متن را به مثابه یک ماهی از دریا بیرون می کشد و ماهیت آن را بر اساس میزان زنده بودنش در خشکی می سنجد و در مقابله آنها، جریان اثباتگرای مبتنی بر آرمان روشنگری، بدون توجه به ظهور روش شناسی های تاریخی فرهنگی نیم دوم قرن ۱۹یعنی رویکردهای تفسیری هرمنوتیکی معنا، پدیدارشناختی، برساختی مفهومی و اگزیستانسیل، به نقد سنت اسلامی می پردازند.
بنابراین طبق نظر دکتر طباطبایی اندیشه ایرانی با غفلت از نگاه تاریخی، همچنان در "مجادله ای دوری" میان فلسفه یونانی و رویکردهای اثباتگرا، روبروست و اگر از آرا و نظرات فیلسوفان پساهگلی سخنی به میان می آید برای غلبه در همان مواجهه می باشد. بررسی یکی آرای از اندیشمندان هگلی این گسست را بهتر نمایان خواهد کرد.
والتر بنیامین یکی از متفکران انتقادی معاصر می باشد که نقش مهمی در زیبایی شناسی، مطالعه زندگی روزمره، عناصر معماری هنری و زبان شناختی ایفا کرده است. وی برخلاف دیگر فیلسوفان از مفاهیم و ایده های انتزاعی برای توصیف تاریخی پدیدارها جهت نمی گیرد، بلکه به دنبال ابژه های فیزیکی است. روند تاریخ را نه در اندیشه و زبان و یا در شکست ها و پیروزی ها بلکه در چگونگی تغییر ابژه های فیزیکی می بیند.
بنیامین در پروژه ناتمام "پاساژها" مراکز خرید و نمایشگاه های پاریس و ناپل و مارسی را به نقد تاریخیگری فلسفی می کشاند و تاریخ را نشئت گرفته از درون ترکیب نامحتمل ابژه ها، سبک ها، معماری ها، شخصیت ها می داند و نه دوره های زمانی تاریخ. به عبارت دیگر ماهیت تاریخ، تصویر و ابژه ی مادی است و نه متن.
فضا و زمان از نظر بنیامین در سراسر تاریخ ثابت نیستند، و فقط منعکس کننده تغییر تاریخی هستند. تغییر تاریخ در خود فضای زیسته شده، رابطه با زمان در پرتو تکنولوژی های نو و تجربه های جدید و دگرگونی فیزیکی و روانشناختی سوژه، همچنین تجربه هایی که در رویاهای مد و معماری و محصولات و... نمایان می شود. به همین دلیل او معتقد است تصویر ـ ایماژ بر متن اولویت دارد.
از نظر بنیامین، مدرنترین آفرینشهای انسانی از معماری و برنامه ریزی شهری گرفته تا صنعت و تکنولوژی و تولیدات مادی و تصویری، دکوراسیون نروژی، سبک لوکس ایتالیایی، شراب فرانسوی و... را می توان در قالب هنر قرار داد و کار فیلسوف به عنوان منتقد هنری واگشایی روابط اثر هنری، مخاطب آن و آنچه در اثر، عینیت خارجی مییابد، است، لذا کار فیلسوف تنها افشای متن تاریخی نیست، بلکه غوطه وری در زندگی روزمره درون ضربآهنگ شهر به منزله مرکز فعالیت انسان درون محصولات مدرن است.
اشیا ما را به درون آینده می رانند و دوشادوش موجودیت های زنده ی تاریخی تجاربی را از سر می گذرانند و داستانی در بطن خود می پرورانند. تجربه هایی که احتمال زیاد صورت متنی نمی یابند چراکه حقیقت تنها می تواند به طور تصویری و حضوری در تقابل با امر متنی بیان شود. بنابراین تاریخ و پیشرفت بشری در قالب همین آفرینش و تخریب ابژه ها نوشته می شود.
در اینجا ابژه ها، مترجمان و حاملان حافظه ی تاریخی می شوند. ابژه ها انتخابی دلبخواهی نیست بلکه به شکل شهودی از سوی خود ماهیت دگرگونی مادی ـ تاریخی تحمیل می شود. آنچه در ابژه وجود دارد تمام مراحل متفاوت تغییر از جمله: نشانه پیشرفت، ثبات و پسرفت، متر و معیار انتظارات ایدئولوژیک، توسعه نیافتگی و ظرفیت آینده است.
از دید بنیامین تاریخ فراتر از نوعی خط زمانی همچون عباراتی مانند کشور ما در حال جنگ است، اقتصاد شدیدترین رکود خود را در سال ۱۹۲۹ تجربه کرد و...صرفا برای ثبت لحظات مهم تاریخ می باشد. ما تغییر را نه تنها تا زمانی که به طور فیزیکی، مادی و فضایی نمایان نشود، درک نمی کنیم، بلکه تا زمانی که فرایند نابودی و آفرینش فیزیکی و مادی و تصویری آنچه بوده، روشن نشود آن را درک نمی کنیم.
والتر بنامین علاوه بر اینکه متأثر از نگاه های تاریخی پساهگلی، انسان و رابطه اش با جهان را تاریخی می بیند، ماهیت تاریخ را نه در متن همچون سنت هگلی، بلکه در تاریخ دگرگونی ابژه ها ردیابی می کند. با بررسی اندیشه والتر بنیامین گسست اندیشه ایرانی از فیلسوفان پساهگلی بیشتر نمایان می شود. به همین دلیل فقدان گفتگو با آثار اندیشمندانی همچون بنیامین به صورت مضاعف تری نمایان می شود.
نظر شما