به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ رهبر انقلاب چندی پیش در دیدار اساتید دانشگاه توصیه ای در مورد آمایش آموزش عالی داشتند و فرمودند «آمایش آموزش عالی نوعی تقسیم کار ملی میان دانشگاهها در بخشهای مختلف علمی است که ضمن هم افزایی، برنامه ریزی برای رشد علمی و ارزیابی وضع علمی کشور را آسان می کند.» از این حیث اگرچه آمایش علوم تحقیق علمی گسترده و دقیقی را می طلبد، اما در مجالی که داریم می توان ارزیابی کلی از رشته های علوم انسانی و وضعیت آن در کشور داشت. از این رو در گفتگو با منوچهر محمدی، استاد بازنشسته علوم سیاسی دانشگاه تهران، نگاهی به وضعیت علوم سیاسی در ایران خواهیم داشت؛
*به طور خاص وضعیت علوم سیاسی در کشور را در ادوار مختلف چطور ارزیابی می کنید؟ اگر بخواهیم یک بررسی تاریخی از وضعیت علوم سیاسی در کشور را صورتبندی کنیم، به چه نکاتی می توان اشاره کرد؟
ما با دو مسئله در مورد علوم سیاسی مواجه هستیم؛ یک پیشینه این رشته است که در رشته علوم سیاسی رویکرد ترجمه ای دنبال شد و دوم این است که اساتیدی که در این رشته تربیت شدند، بر اساس مطالعات سکولاریستی غربی رشد کردند. نگاه این اساتید هم مادی گرایانه بود و با تحولی که در جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی رخ داد، سازگار نبود. آنها نتوانستند که خود را با شرایط و واقعیت ها و عینیات تحولات سیاسی اجتماعی کشور تطبیق دهند و به تناقض گرفتار شدند.
بعد از عهدنامه وستفالیا آنچه غربی ها به آن توجه کردند مسئله پوزیتیویسم و سکولاریسم بود و می گفتند که دین نمی تواند تبیین کننده علوم انسانی و به خصوص علوم سیاسی باشد. مشکل این بود که خدا را نادیده گرفتند و اومانیسم حاکم شد. اومانیسمی که از دیدگاه سارتر و راسل، بشر را جای خدا قرار دادند.
آنها بشر را گرگ یکدیگر دیدند و این نتیجه ۳۰۰ سال حاکمیت این نگاه بود. مستعمرات توسعه پیدا کرد و جنگ های عظیمی به وجود آمد و صاحبان قدرت و ثروت توانستند حاکم شوند.
انقلاب فرهنگی هم مطلقاً تاثیری بر تغییر رویه در علوم سیاسی نداشت. چه کسی باید تحول را در علوم ایجاد می کرد؟ در ستاد انقلاب فرهنگی هم امثال سروش و شمس آل احمد بودند که نگاه آنها هم سکولار بود
انقلاب اسلامی ضربه عظیمی به این نوع نگاه وارد آورد. انقلاب دوباره خداوند متعال را وارد صحنه زندگی جامعه کرد. این امر یک تحول عظیمی در علوم انسانی و به خصوص علوم سیاسی می بایست به وجود می آورد. لذا رویکرد ما باید متفاوت می شد و معیارهای جدیدی را وارد می کردیم.
در مقابل اساتید سکولار با این تغییر رویکرد در علوم مقابله می کردند. مثلاً حسین بشیریه رساله دکتری خود را در مورد انقلاب ایران نوشته است، اما نگاه او مارکسیستی است و سعی کرده با هر وسیله ای که شده اثبات کند که این انقلاب، یک انقلاب خرده بورژوازی است.
صادق زیباکلام هم در مورد انقلاب می نویسد که این انقلاب ضداستبدادی بود و ناسیونالیست ها این را راه انداختند، منتهی ها مذهبی ها فرصت طلبی کردند و بر این موج سوار شدند. دیگران هم همینطور. با وجود اینکه اکثر کسانی که در این موضوعات کتاب نوشتند بچه مسلمان ها بودند ولی نتوانستند خود را از دیدگاه مادی گرایانه آزاد کنند. بنابراین ما با این مشکل مواجه بودیم.
امام یقین داشت که این انقلاب یک انقلاب الهی است و قدرت الهی را بالاتر از همه قدرت ها می دانست. اساتید سکولار ما را تحمل می کردند ولی باور نمی کردند. تا زمانی که من وارد دانشگاه شدم کسی درس انقلاب اسلامی را تدریس نمی کرد. انقلاب فرهنگی هم مطلقاً تاثیری بر تغییر رویه در علوم سیاسی نداشت. چه کسی باید تحول را در علوم ایجاد می کرد؟ در ستاد انقلاب فرهنگی هم امثال سروش و شمس آل احمد بودند که نگاه آنها هم سکولار بود.
امثال حقیر، در آن مقطع آنقدر گرفتار کارهای اجرایی در کشور بودیم که اصلاً فرصت پرداختن به این مسائل نداشتیم و از ما هم در این مورد اصلاً دعوت نشد.
*شما در چند سال پیش کارهایی را در تحول علوم سیاسی آغاز کردید؛ آن کار به کجا رسید و چه نتایجی داشت؟
زمانی که حضرت آقا، شورای عالی انقلاب فرهنگی را مأمور کردند که کار تحول و ارتقاء علوم انسانی را شروع کنند، شورای عالی انقلاب فرهنگی حدود سال ۹۱ مصوبه ای داشت و یک نهادی را با مسئولیت آقای حدادعادل به وجود آورد که ایشان کمیته هایی در حوزه های مختلف ایجاد کند و کار تحول را انجام دهد. مسئله علوم سیاسی که مطرح شد از بنده خواستند که به عنوان مسئول این حوزه کارم را شروع کنم. در اولین جلسه ای که من با این آقایان داشتم گفتند که این کاری است دراز مدت و طولانی که شاید بیش از ۱۲ سال طول بکشد، من گفتم همین الان هم دیر شده است و شما اگر امکانات لازم را فراهم کنید من ظرف دو سال می توانم این کار را انجام دهم. قبول کردند، بماند که تأمین اعتباری نشد و پولی هم داده نشد، اما ما کار را شروع کردیم و اولین کاری هم که کردیم چارچوب تحلیل خود را نوشتیم. یعنی از نظر مبنایی و روش شناسی و بنیادی شروع کردیم.
در علوم انسانی باید نگاه را از بنیاد تغییر داد. درست است که سوژه های مورد مطالعه ممکن است یکی باشد ولی مهم این است که شما چه مبنایی دارید. وقتی که از مبنای اسلامی صحبت می کنیم، این، تغییر بنیادی در نگاه شما به وجود می آورد.
یکی از اتهاماتی که به ما زده می شد این بود که شما می خواهید علوم سیاسی را دینی یا ایدئولوژیک بکنید. من در جلسه ای که در مرکز بررسی های ریاست جمهوری بود، به آقایون سکولارها گفتم مگر سکولاریسم، ایدئولوژی نیست؟ مگر ماتریالیسم ایدئولوژی نیست؟ چطور شما آنها را ایدئولوژی نمی دانید ولی نگاه اسلامی را ایدئولوژی می دانید؟
یکی از اتهاماتی که به ما زده می شد این بود که شما می خواهید علوم سیاسی را دینی یا ایدئولوژیک بکنید. من در جلسه ای که در مرکز بررسی های ریاست جمهوری بود، به آقایون سکولار گفتم مگر سکولاریسم، ایدئولوژی نیست؟ مگر ماتریالیسم ایدئولوژی نیست؟ چطور شما آنها را ایدئولوژی نمی دانید ولی نگاه اسلامی را ایدئولوژی می دانید؟ اینها هر کدام یک نگاه است. شما اصلاً نگاه به علوم انسانی را مطلقاً نمی توانید بدون چارچوب تئوریک و چارچوب نگاه ایدئولوژیک ببینید. ماجرای فیل و مولانا را حتماً شنیده اید. مهم این است که شما از چه دریچه ای نگاه می کنید. تا نوبت به اسلامیسازی علوم انسانی میرسد، میگویند این کار یعنی ایدئولوژیک کردن علوم. علوم انسانی اساساً ایدئولوژیک است. اصلاً علم از ایدئولوژی جدا نیست.
عظمت نگاه اسلامی در این است که نه تنها نگاه های تجربی و مادی را نفی نمی کند، بلکه بر آن نگاه معنوی را می افزاید. اینطور نیست که وقتی دین را وارد علوم سیاسی می کنیم مسائل پوزیتیویسم و تجربی را نادیده بگیریم. ما می توانیم در یک نگاه وسیع تر هم به مسائل مادی و هم به مسائل معنوی نگاه کنیم. اینگونه نیست که ما در علوم انسانی تجربه را نفی بکنیم.
لذا ما با این معیار بحث تحول در علوم سیاسی را شروع کردیم و خوب هم پیش رفتیم. ما چند مسئله را در نظر گرفتیم. اول نگاه اسلامی داشته باشیم، دوم اینکه به روز باشیم، متأسفانه این چیزهایی که اساتید سکولار می گویند برای ۵۰ سال پیش است و از تحولاتی که در خود علوم سیاسی در غرب رخ داده خیلی عقب هستند.
ما هیچ چیزی را از دروس و رشته هایی که وجود داشت نادیده نگرفتیم، منتهی رویکرد ما نسبت به آنها متفاوت بود. هم علوم غربی را مطرح می کردیم و هم نقد آنها را از دیدگاه خودشان و از دیدگاه اسلامی مطرح می کردیم.
کار خوب پیشرفت کرد. سرفصل های دوره کارشناسی را نوشتیم و به تصویب شوای عالی انقلاب فرهنگی و وزارت علوم رسید، اما یک دفعه صدای اساتید سکولار بلند شد که شما دارید علوم سیاسی را ایدئولوژیک می کنید. متأسفانه دوستان ما هم آقای حدادعادل و هم دولت آقای روحانی عقب نشینی کردند. وقتی از آقای حدادعادل پرسیدم که شما چرا عقب نشینی کردید، گفتند می خواستیم فشار را از روی خودمان برداریم.
معلوم است کسانی که سی سال است عادت کردند که جزوه یا کتابی را تدریس کنند، هر گونه تحول را برنمی تابند.
لذا آقایان مسئول، حاضر نشدند حمایت کنند و این شد که نهایتاً منجر به کنار رفتن من شد. آقای حدادعادل دانشگاه ها را مختار کرد که هرجا می خواهد روال سابق را داشته باشد و جا می خواهد می تواند روش جدید را به کار گیرد.
*علیرغم تلاش هایی که سازمان سمت در تدوین کتب علوم انسانی انجام داده است، اما طبیعی است که مجموعه کتاب هایی که در سمت منتشر شده واقعاً بدون نقد نیست؛ ارزیابی شما از کتاب هایی که این سازمان در حوزه علوم سیاسی منتشر کرده چیست؟
در سمت قرار بر این بود که کتب جدید بر اساس مبانی اسلامی منتشر شود، زمانی که ما بحث تحول را شروع کردیم قراردادی با سمت بستیم که کتاب های ما را منتشر کنند. اما تنها در علوم سیاسی دو کتاب از کتاب های ما توسط انتشارات سمت منتشر شد. متأسفانه آنجا دچار بوروکراسی شد که باعث ایجاد لختی شد.
من حتی به آقای حدادعادل پیشنهاد دادم که شواری تحول و ارتقاء علوم انسانی را با سمت ادغام کنید.
*البته ما شوراهای زیادی مانند اسلامی سازی دانشگاه ها، تحول در علوم انسانی و... در این موضوعات داریم که به صورت موازی دارند کار می کنند ولی نتیجه مشخصی وجود ندارد.
همه کارها الان به دست همین شورای تحول و ارتقاء علوم انسانی است.
*شما به طور خاص به کتاب هایی که از سوی سمت در حوزه علوم سیاسی منتشر شده است نقدی دارید؟
نقد فراوان وجود دارد. کتاب های آقای حاتم قادری که در سمت همکاری هم می کرد، کتاب های خوبی نبود. خود آقای احمدی در این مورد اعتراف می کرد. روش خوبی اجرا نشد و من اعتقاد دارم همه این سازمان ها و شوراهای مختلف را در یک سازمان ادغام کنند، بیشتر ثمر می دهد.
بی تعارف باید بگویم که آقای حدادعادل هم مناسب این کار(شورای تحول و ارتقاء علوم انسانی) نیست. ایشان شغل های زیادی دارد و روحیه ایشان هم روحیه تحولی نیست.
*به نظر می رسد علم سیاست در هیچ جای دنیا نمی تواند امر سیاسی را آنچنان که باید و شاید و آنچنان که در حال وقوع است به دست بیاورد و در مورد آن حرف بزند، به نظر شما چرا علم سیاست در تحلیل واقعیات ناکام است؟
رویکرد ما به علم سیاست رویکردهای غلطی بوده است. اگر رویکرد و نگاه ما درست باشد، وضعیت متفاوت می شود. علم سیاست وقتی بخواهد مادی گرایانه برخورد بکند، نتیجه همین می شود. من اعتقاد دارم علت ناکام بودن علوم سیاسی به خاطر رویکرد غلط و سکولاریستی آن است.
مشکلات و چالش های امروز ما بخاطر وجود این نوع نگاه سکولار در حوزه های مختلف بوده است که می خواستیم مسائل را با نگاه سکولاریستی تحلیل کنیم و آن ها را حل کنیم
ناکامی علم سیاست مادی گرایانه را من قبول دارم اما اگر رویکرد اسلامی حاکم شود، مسئله فرق می کند. مثلا اگر با همین نگاه مادی گرایانه بخواهیم مسائل امروز کشور و مشکلات ان را تحلیل کنیم نتیجه این می شود که ما قطعاً شکست می خوریم اما وقتی از نگاه متعالیه به مسئله بنگریم می بینیم که قدرت خدا همه معیارهای غربی را از بین می برد. قرآن می فرماید «کَم مِن فِئَةٍ قَلیلَةٍ غَلَبَت فِئَةً کَثیرَةً بِإِذنِ اللَّهِ».
اتفاقاً نگاه های غلط در همه حوزه ها مثلاً جامعه شناسی، اقتصاد، علوم سیاسی و... باعث شده برای کشور ما مشکلاتی به وجود بیاید و برای کشور ما هزینه ایجاد کرده است. مشکلات و چالش های امروز ما بخاطر وجود این نوع نگاه سکولار در حوزه های مختلف بوده است که می خواستیم مسائل را با نگاه سکولاریستی تحلیل کنیم و آن ها را حل کنیم.
مشکلات امروز ما ناشی از حاکمیت علوم انسانی غربی در عرصه های سیاسی، اقتصادی و... است که دولتمردان ما به آن باور داشته اند.
*اگر با یک نگاه آینده پژوهانه نسبت به موضوع علوم سیاسی بخواهیم صحبت کنیم به نظر شما چه آینده ای در انتظار وضعیت علوم سیاسی در ایران است؟
من معتقدم که اساتید حزب اللهی که هم علم دارند و هم ایمان، وظیفه سنگینی بر دوش دارند. آنها نباید مأیوس شوند. انقلاب اسلامی اقیانوسی از کار برای تئوری پردازی و نظریه پردازی برای ما فراهم کرده است. اولین کاری که باید بکنیم نظریه پردازی است. از کرسی های نظریه پردازی آنطور که باید و شاید استفاده نشد و خوب فعال نشد.
ما باید همه پدیده های علوم سیاسی و به طور کلی علوم انسانی را با نگاه اسلامی تئوری پردازی کنیم. در این صورت است که حرف برای گفتن داریم. مثلاً من در مورد نظریه برخورد تمدن های هانتینگتون، آن را رد کردم و نظریه جدیدی با استفاده از قرآن دادم با نام برخورد با سلطه. قرآن می فرماید منازعه اصلی منازعه بین مستکبرین و مستضعفین است. این را در انگلیس، اندونزی و... ارائه دادم و آنجا هم این حرف ها را می پذیرند.
بنابراین نباید ناامید شویم، البته کار سنگین و طولانی است. خود غرب هم همین راه را رفته است. مارکس سال ها در موزه انسان شناسی و تاریخ لندن روی نسل ها مطالعه می کند و نظریه مارکسیسم را ارائه می کند. این کاری است که ما باید بکنیم و یقیناً هم موفق می شویم.
نظر شما