به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ نهم مارس هر سال (۱۹ اسفند) یادآور مرگ مشکوک و ترورگونه آقا سیدجمال الدین الحسینی مشهور به اسدآبادی یا افغانی است؛ اندیشمند و مصلح ایرانی جهان اسلام که نامش همواره با مفاهیمی چون اتحاد جهان اسلام، اسلام سیاسی و حکومت قانون گره خورده است.
همه جنبشهای اصلاحی معاصر در جهان اسلام و عموم نظریهپردازان اسلام سیاسی از نهضت مشروطه ایران گرفته تا جریانهای مصر، سودان و لبنان، تحت تاثیر آرا و نظریات سیدجمال الدین اسدآبادی بودهاند. مهمترین متون نظری (از جمله «طبایع الاستبداد» عبدالرحمان کواکبی» و «تنبیهالامة و تنزیهالملة» میرزای نایینی) را نیز شاگردان و پیروان مکتب سیدجمال نوشتهاند.
مسائل مورد نظر سیدجمال و ترمها و سرفصلهایی که او در جریانهای فکری و سیاسی جهان اسلام باز کرد، تاکنون نیز از جمله مسائل مبتلا به کشورهای مسلمان است. به همین دلیل نیز ضرورت پرداختن به سیدجمال هنوز هم حس میشود.
تاکنون تالیفات مهمی درباره سیدجمال الدین اسدآبادی منتشر شده که هرکدام نوری به زوایای تاریک زندگی و تفکر این متفکر برجسته تاباندهاند. با این اوصاف اما هنوز هم گوشههایی از تفکر این منادی اتحاد جهان اسلام وجود دارد که نیازمند بررسی و تحلیل است.
امسال در حوزه مطالعات پیرامون سیدجمال اتفاق مهمی رخ داد و آن هم انتشار کتاب «سید جمال و آموزههای اصلاحی او در عصر جهانی شدن» به قلم سیداحمد موثقی بود. این کتاب را انتشارات دانشگاه مفید قم در تابستان گذشته با شمارگان ۳۰۰ نسخه، ۵۱۳ صفحه و بهای ۷۰ هزار تومان در دسترس مخاطبان قرار داد.
موثقی دارای مدرک دکتری علوم سیاسی از دانشگاه نیوساوت ولز استرالیاست و هماکنون به عنوان عضو هیات علمی در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران به تدریس و پژوهش اشتغال دارد. مساله توسعه نیافتگی سیاسی و اقتصادی یکی از مهمترین دغدغههای فکری اوست. به قلم او چند کتاب دیگر درباره سیدجمال الدین اسدآبادی نیز منتشر شدهاند که از آن میان میتوان به «سیدجمالالدین اسدآبادی: مصلحی متفکر و سیاستمدار» و «علل و عوامل ضعف و انحطاط مسلمین در اندیشههای سیاسی و آرای اصلاحی سید جمالالدین اسدآبادی» اشاره کرد. او در چند تالیف دیگر خود درباره جهان اسلام نیز به سیدجمال پرداخته بود.
همچنین از میان ترجمههای منتشر شده موثقی نیز میتوان به این موارد اشاره کرد: «اندیشه سیاسی عرب در دوره معاصر» نوشته انور عبدالملک، «بازاندیشی در اسلام» نوشته محمد ارکون، «چالش مدرنیته: جهان عرب در جستوجوی اصالت» نوشته لو آی م. صافی، «تئوری توسعه و سه جهان» نوشته بیورن هتنه، «جهانی شدن و حقوق بشر: آیا جهانی شدن میتواند حقوق بشر را ارتقاء دهد؟» نوشته رودا ای هواردهاسمن و «توسعه به مثابه آزادی» نوشته آمارتیا کومار سن.
«مساله» سیدجمال الدین اسدآبادی علل انحطاط جهان اسلام بود که پاسخش را در اتحاد مسلمین مییافت و در این راه تلاشهایی هم انجام داد. دیدگاههای او در حوزه دین و نسبت دین و سیاست و همچنین مباحثی را که در «رساله نیچریه» مطرح کرده، او را در زمره سرسلسله جریان نواندیشی دینی در جهان معاصر قرار میدهد. با توجه به نگاهی که او به جامعه نخستین نبوی داشت و تلاشش برای تشکیل امت واحده، اما تناقض نگاه سلفی او در مقابل نواندیشی دینیاش رخ میدهد. نظر شما در این باره چیست؟
سیدجمال الدین اسدآبادی پایهگذار نوگرایی دینی به شمار میرود و کار او متفاوت از بنیادگرایی و سلفی گری است. او در عین حالی که ریشه در گذشته دارد و به کتاب و سنت و همچنین به نص و اصول و الگوی سطح و صدر اسلام پایبند است اما نگاهی متوجه حال و آینده دارد. بنابراین او تغییر شرایط جهان را میفهمد و با مدرنیته آشناست. پس اتهام سلفی گری به سیدجمال کاملا بی اساس است.
سیدجمال سالها در جهان غرب زندگی کرد و فهم مهمی از تجربه بشری آنها برای سامان دادن به زندگی و تشکیل حکومت قانون به دست آورد. تفاوت نگاه او از سلفیها در این است که او ضمن ریشه داشتن در گذشته، آموزههای پیشینیان را با فهم جدید و تفکر نوین بشری قابل جمع میداند. به همین دلیل هم هست که او مخالف تز جدایی دین از سیاست است و روشنفکران منادی این تز را نکوهش میکند. به باور او تنها با سلاح دین میتوان به جنگ استبداد رفت. او از نظر سازوکارها، نهادسازی و... متوجه آینده است و این پیوند او با مدرنیته و جهان مدرن را نشان میدهد.
بنابراین به نظر شما سیدجمال یک گذشته گرای صرف نیست!
بنیادگراها اساساً با دنیای مدرن و نهادهای مدرن آشنا نیستند و همین عدم آشنایی و جمود باعث میشود که آنها با تمدن جدید غرب در تضاد باشند. معنای ارتجاع نیز گذشتهنگری صرف است. به عبارتی میتوان گفت که معنای ارتجاع در این است که بخواهیم از دید خودمان صدر اسلام را به همان شکل در عصر جدید بازسازی کنیم. نمونه اعلای این تجربه را میتوان در کار داعش و طالبان دید. اساسا سلفیها ساده اندیش هستند و مسائل را ساده میگیرند. پوپولیسم هم یعنی ساده اندیشی. به تازگی کتاب «مقدمهای خیلی کوتاه بر پوپولیسم» نوشته کاس موود و ک. ر. کالت واسر با ترجمه من و حسن اعمایی توسط انتشارات نگاه معاصر منتشر شده است. من در مقدمه این کتاب به شرحی از پوپولیسم پرداختهام و اشاره کردم که پوپولیسم مشکل و معضلی جهانی است و مغزشویی تودهها با این ترفند کماکان ادامه دارد.
منتقدان سیدجمال از همان دوران حیاتش او را متهم به این میکردند که قصد دارد خلافت و امپراطوری اسلامی را حال به زعامت عثمانی راهاندازی کند. عجیب این است که این اتهام کماکان نیز حتی از جانب پژوهشگران ایرانی به او زده میشود. چنانکه اشاره کردید، اما سیدجمال علیرغم نگاهش به گذشته در زمینه نهادسازی نگاهی مدرن داشته است. تلقی او از ساختار حکومت مطلوب اسلام چگونه بود؟
سیدجمال در گفتارهای خود بارها اشاره کرده که باید قرآن و کلام خدا در جامعه حاکم شود. این به معنای تشکیل حکومت اسلامی به طریق پیشینیان نیست. حکومت اسلامی به معنای سنتی خود حتی امروزه هم با روح اسلام سازگاری ندارد. معنای سنتی حکومت از طریق حاکمیت شخص به عنوان مجری قوانین اسلام، مفهوم میشود. سید جمال الدین اسدآبادی با این ساختار کاملا مخالف بود. او به اصحاب و پیروان خود توصیه کرده بود که تا میتوانید در خرابی اساس حکومت مطلقه بکوشید.
نظام و ساختاری که داعش در مدت استیلای خود ساخت، نیز متکی به شخص یعنی همان خلیفه بود. نظام سیاسی مدرن، حکومت قانون است و متکی به شخص نیست. اسلام بر خلاف مسیحیت احکام اجتماعی بسیار دارد که این احکام با ساختارهای سیاسی مدرن همخوان هستند و سازگاری دارند. متفکران این احکام را از فیلتر عقل و عرف گذرانده و به صورت قانون اساسی پیاده میکنند. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز از اسلام و شرع گرفته شده و ساختار آن مطابق با نظامهای سیاسی مدرن است.
بنابراین قوانین اسلام در قانون اساسی ایران جلوهگر شد و این در تضاد با قوانین موضوعه بشری هم نبوده و نیست. آیتالله مدرس که او هم ادامه دهنده راه سیدجمال الدین اسدآبادی بود درباره اصل دوم متمم قانون اساسی مشروطه جمله مشهوری دارد که ما اکنون باید به آن توجه داشته باشیم چرا که حل کننده بسیاری از مشکلات است. مدرس عضو هیات ناظر بر قوانین مجلس بود که از طرف مراجع تعیین شده بودند. او درباره این اصل گفته بود که همینکه قوانین خلاف شرع نباشد کافی است و باید آن را تایید کرد و نه اینکه هرچیزی که تصویب میشود باید شرعی باشد، چرا که شرع در بسیاری از موارد جزئی ورود پیدا نکرده است. شرع کلیات و امهات را سمت و سو داده است و به آنها معنا میدهد.
به طور کل سیدجمال نگاهی مدرن داشت و طالب حکومت قانون بود. او سازوکارهای نظامهای دموکراتیک و مشروطیت و حتی جمهوریت را میفهمید، چرا که در فرانسه زندگی کرده بود و در مورد رسانهها، احزاب، پارلمان، درباره قانون، تفکیک حوزه عمومی از حریم خصوصی و... درک والایی داشت و به عینه مفاهیم را متوجه میشد. حکومت قانون از نظر او یک ساختار پارلمانی داشت و پیروان او در جنبش مشروطه ایران نیز همین را پیگیری کردند.
نامههای او به حکام سایر کشورها نیز در راستای همین تشکیل حکومت قانون در ذیل جهان اسلام بود؟ آیا او حکومت قانون را فقط در پارلمان میدید؟
سیدجمال نامه مهمی به ملکه ویکتوریا دارد و در آن به او تاخته که چرا شما از رژیم قاجار حمایت میکنید؟ ناصرالدین شاه قاجار ظلم میکند و ما میخواهیم در مبارزه با او قانون را حاکم کنیم، یعنی همان [منظور قانون است] که شما در کشور خود دارید. او در گفتوگوها و مباحث خود با دیگران هم در موضوعات مربوط به ایران جدلی بحث میکرد. او در همین نامه به ملکه ویکتوریا اشاره کرده: به جهت آنکه ما به هیچ وجه قانون نداریم و عدالتی درباره ما نمیشود، نه جان و نه مال ما در امنیت نیست.
من در کتاب «سیدجمال و آموزههای اصلاحی او در عصر جهانی شدن» به تبیین این مساله پرداختهام که اگرچه سیدجمال شکل نظام سیاسی مطلوب خود را ارائه نکرد، اما در نهایت و در اصل او متوجه نظام سیاسی آرمانی خود فراتر از نظام سلطنتی و در قالب نوعی نظام جمهوری بر مبنای تفکر دینی بود. سر آرتور هنری هاردینگ سفیر انگلیس در ایران از ۱۹۰۰ تا ۱۹۰۶ هم درباره سیدجمال اینگونه به دولت مطبوع خود گزارش داد که او در فکر انقراض قاجاریه و برقراری رژیم جمهوری است.
نظر شما