به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ فردریش آگوست فون هایِک (۱۹۹۲-۱۸۹۹) یکی از تأثیرگذارترین متفکران قرن بیستم است. نظام فکری گستردهی او فلسفه، اقتصاد، سیاست، حقوق، تاریخ عقاید، نظریهی تکامل و فلسفهی علوم اجتماعی را در برمیگیرد. او همواره تأکید میکرد که مهمترین و اصیلترین بخش اندیشههای او در مبانی روانشناسی نظری است، اما مفسران و شارحان او کمتر به این بخش پرداختهاند.
نشست هفتگی شهر کتاب در روز سهشنبه چهاردهم مرداد به سخنرانی عارف عبادی با عنوان «مبانی روانشناختی فلسفهی علوم اجتماعی هایک: نقدی بر تفسیر کانتی» اختصاص داشت و در مرکز فرهنگی شهر کتاب بهصورت مجازی برگزار شد.
در ابتدای این نشست، علیاصغر محمدخانی، معاون فرهنگی شهر کتاب، اظهار کرد: فردریش فون هایِک فیلسوف سیاسی و اقتصاددان اتریشیتبار انگلیسی است که در سال ۱۹۷۴ برندهی جایزهی نوبل اقتصاد شد. هایک مدافع لیبرالیسم کلاسیک و بازار آزاد و از مخالفان سوسیالیسم است. بسیاری از صاحبنظران بر این باورند که دیدگاه فلسفی او در سنت فلسفهی انتقادی کانت ریشه دارد و از کارل پوپر و لودویک ویتگنشتاین تأثیر پذیرفته است.
وی توضیح داد: دیدگاه کلی هایک در معرفتشناسی، روانشناسی و اخلاق را معمولاً کانتی به حساب میآورند. هایک معتقد است نظمی که ما حتی در تجارب حسیمان پیدا میکنیم، حاصل خلاقیت ذهن ما است، نه واقعیت عینی و خارجی. او اعمال و رفتار انسانها را ناشی از غریزه، سنت و عقل میداند و در آثار خود در باب آزادی، سنت، عقل و پیشرفت بحثهای مبسوطی کرده و بهویژه، کرامت انسان، حکومت قانون و رابطهی این دو را با آزادی انسان بررسی کرده است.
وی افزود: در دو سه دههی گذشته، بسیاری از آثار فردریش هایک به فارسی ترجمه و آرای او مطرح شده است. از آثار ترجمه شده او میتوان به «در سنگر آزادی» با ترجمهی عزتالله فولادوند، «قانون، قانونگذاری و آزادی» مهشید معیری و موسی غنینژاد، «خصوصیسازی پول» امیررضا عبدلی و محمد جوادی، «فردگرایی و نظم اقتصادی» محسن رنجبر و «راه بردگی» فریدون تفضلی و حمید پاداش اشاره کرد. برخی آثار ترجمه یا تألیف شده دربارهی هایک عبارتاند از ترجمهی خشایار دیهیمی از «فلسفهی سیاسی فون هایک» نوشتهی جان گری، «دربارهی هایک» نوشتهی موسی غنینژاد. همچنین، بخشی از جلد دوم «تاریخ اندیشههای سیاسی در قرن بیستم» نوشتهی حسین بشریه به هایک اختصاص دارد.
محمدخانی سخنان خود را با خواندن بخشی از مقدمهی جان گری دربارهی فلسفهی سیاسی به پایان رساند و تأکید کرد: گری در ۱۹۹۸ مؤخرهای به این اثر افزوده و در آن برخی آرای خودش را تحلیل و نقد کرده است.
تفاوت هایک و کانت
عارف عبادی اظهار کرد: معرفتشناسی هایِک معمولاً در ادامهی سنت ایدهآلیستی آلمان، علیالخصوص فلسفهی کانت، فهمیده شده است. درحالیکه، اندیشهی هایک در حوزهی معرفتشناسی چندان کانتی نیست، بلکه بیشتر تکاملی است. برای روشن شدن موضوع باید به کتاب «نظم حسی: تحقیقی دربارهی مبانی نظری روانشناسی» و دستنوشتههای آلمانی هایک، «ذهن چیست؟» و «مباحثی در باب رشد آگاهی»، توجه کرد که بهتازگی به انگلیسی ترجمه و منتشر شدهاند.
وی ادامه داد: انتشار کتاب «راه بندگی» برای هایک شهرتی یکشبه به ارمغان آورد که احساسات دوگانهای را در او برانگیخت. هایک از سویی خوشحال بود، چون صدایش شنیده شده بود. از سوی دیگر، احساس ناراحتی میکرد، چون گمان میکرد افکارش در این اثر بدفهمیده شده است و او را روشنفکری سطحی نشان میدهد. بنابراین، او تصمیم گرفت کتابی دانشگاهی چاپ کند و در سال ۱۹۵۲ «نظم حسی» را در حوزهی مبانی روانشناسی منتشر کرد که یکی از مهمترین آثار او است. هایک در نامهای به دوستش جان نف میگوید، «نظم حسی» مبانی اندیشههای من است. همچنین، بارها در مصاحبهها «نظم حسی» و مقالهی «ذهن چیست؟» را مهمترین آثار خود معرفی میکند که در آنها حرفی جدیدی زده است. این کتاب به سبب زبان بسیار مغلق، جملات بسیار طولانی و استفاده از ادبیات و واژگان روانشناسی اوایل قرن بیستم، کمتر خوانده شده است. اما، خواندن آن دید جدیدی به فلسفهی هایک به دست میدهد.
وی گفت: یکی از مهمترین مسائل برای هایک مسألهی شناخت بوده است. این مضمون در تمام آثار او تکرار میشود. نقد او بر سوسیالیستها هم در درجهی اول این است که آنها بهدرستی به حدود و ثغور عقل انسان آشنا نیستند و گمان میکنند برنامهریزی منسجم اجتماعی ممکن است. پیشفرض این ادعا این است که ما هم میتوانیم دانشی را که میخواهیم کسب کنیم هم میتوانیم از آن دانش استفاده کنیم. هایک در «نظم حسی» به بررسی همین موضوع میپردازد. او به ارگانی توجه میکند که عقل از آن نشئت گرفته است: مغز یا ذهن.
عبادی توضیح داد: نظریهی هایک دربارهی شناخت را میتوان نوعی ماتریالیسم غیرتقلیلی خواند. برای درک این موضوع باید به شکلهای مرتبط ماتریالیسم تقلیلی و دوگانهانگاری جوهری نظری با مباحث هایک نظری بیندازیم. فیزیکالیسم نوعی ماتریالیسم تقلیلی است که میکوشد شیئی یا موجودی را که به آن مینگرد به کوچکترین اجزای آن تقلیل دهد و از کنار هم گذاشتن آن اجزا بهنوعی شناخت از آن شیء یا موجود برسد. کسانی که در حوزهی ذهن و مغز به ماتریالیسم تقلیلی باور دارند، معتقدند که ذهن چیزی جز مغز نیست. اینها، هیچ وجود مجزایی برای مغز قائل نیستند و باور دارند که اگر مغز را بهدرستی بشناسیم و تبیین کنیم، همزمان ذهن را هم تبیین کردهایم. درحالیکه، دوگانهانگاری جوهری مغز و ذهن را مجزا از هم میداند و باور دارد که ذهن دارای خصوصیاتی است که در مغز نیست. در این دیدگاه با شناخت یکی از این دو نمیتوان به شناخت دیگری رسید.
وی ضمن اشاره به اینکه هایک بخشهایی از این دو نظریه را میپذیرد و بخشهایی از آنها را رد میکند، اظهار داشت: هایک برای نقد دیدگاه فیزیکالیستی «استدلال محاسباتی» را مطرح میکند. او توضیح میدهد، مغز انسان پدیده یا اُرگانی است که در طی تکامل شکل گرفته و وظیفهی اول آن حفظ و بقای موجود (صاحب مغز) و مهمترین کار آن دستهبندی در حوزههای مختلف است. هایک برخلاف ماتریالیستهای تقلیلی میگوید، انسان نمیتواند مغز انسان دیگر را تحلیل کند، چراکه مغز او باید از مغز دیگری قویتر باشد و چنین نیست. هایک این را «امتناع منطقی» میداند، نه چیزی ناشی از کمبود دانش یا امکانات. برای تمییز دو لیوان با چهار مؤلفه باید چیزی حدود ۲۵۶ حالت را در نظر آوریم، این برای بررسی مغز انسان با میلیونها نورون در حالتهای مختلف عدد بسیار بزرگتری خواهد بود که ذهن انسان قادر به پردازش آن نیست.
وی در ادامه سخنانش گفت: هایک «نظم حسی» را برای کارل پوپِر و کُنراد لورنس، رفتارشناس جانوری، ارسال میکند و هر دو با سردی به او پاسخ میدهند. دیدگاه پوپر بیشتر شبیه به نوعی دوگانهانگاری جوهری است. پوپر معتقد بود که با تبیین مغز نمیتوان به ذهن رسید. برای اینکه ذهن چیزی ورای مغز و تقلیلناپذیر به آن است. اما هایک معتقد است برای تبیین ذهن باید از فیزیولوژیک مغز شروع کرد. گرچه او بر این باور است که بهسبب استدلال محاسباتی به جواب کاملی نمیرسیم. در واقع، هایک از دوگانهانگاری این را میپذیرد که ذهن به مغز تقلیلپذیر نیست. اما باور ندارد که ذهن جوهری مجزا است.
عبادی بیان کرد: روش هایک برای بیان این مساله روش تکاملی است. او بهجای اینکه به ذهن یک فرد یا یک انسان نگاه کند، سیر تاریخی شکلگیری و تکامل مغز را بررسی میکند. نظریهی هایک در این وجه تا حد زیادی وامدار کُنراد لورنس است. لورنس پیش از هایک در مقالهای کوشیده بود مبنای بیولوژیکی مفاهیم پیشین کانت را بیان کند. هایک هم میکوشد شیوهی شکل گرفتن مغز انسان را نشان بدهد. او معتقد است که این تبیین کامل نخواهد بود و صرفاً بیانگر کلیات است.
وی توضیح داد: از دیدگاه تکاملی، مغز مانند دیگر ارگانهای بدن برای کارکردی خاص تکامل یافته است. هایک برای بررسی نحوهی تکامل مغز به دو روش روی میآورد: تبیین فیلوژنتیک و تبیین آنتوژنتیک. تبیین فیلوژنتیک سعی میکند تکامل مغز انسان را در یک نوع جانوری بررسی کند. تبیین آنتوژنتیک میکوشد نشان بدهد که مغز یک فردِ انسانیِ بهخصوص از زمان تولد تا مرگ چه اتفاقهایی را از سر میگذراند. هایک در این بخش از مفهوم پیوندها استفاده میکند و میگوید، هر کسی از زمان تولد پیوندهایی در مغز خود دارد که براساس آنها وقتی به جهان مینگرد، جهان بهصورت خاصی بر او نمودار میشود. بهبیاندیگر، این پیوندها تجربهی فرد را از جهان بهصورت خاصی شکل میدهند و تجربه آنطور که هست وارد ذهن فرد نمیشود.
وی افزود: معمولاً مفهوم پیوندها در فلسفهی هایک مشابه مفاهیمی فهمیده شده که کانت در «سنجش خرد ناب» آورده است. کانت در این اثر میگوید وقتی انسان به جهان مینگرد، احساساتی از طریق حواس وارد مغز او میشود. مغز اصول و چارچوبهای خاصی دارد که به آن احساسات شکل میدهد و سپس، ما تجربهای از جهان خواهیم داشت. افزون بر این، ریشهی تفسیر کانتی از اندیشهی هایک، تا جاییکه من دریافتم، در دو جا است. یکی اینکه هایک در پاورقی مقالهی «اولویت انتزاع» در ۱۹۶۹ میگوید، آشنایان با فلسفه میدانند چیزی که من اینجا میگویم، با نظریهی کانت ربطی مستقیم دارد. دیگر اینکه اکثر کسانی که آثار هایک را میخوانند، بدون در نظر آوردن «نظم حسی»، گمان میکنند هایک در مورد مفاهیم پیشینی سخن میگوید که نزد کانت مفاهیم پیشاتجربیاند. این در حالی است که این مفاهیم پیشاتجربی نیستند. دقیقتر اینکه گرچه برای فرد پیشاتجربیاند، برای گونه پیشاتجربی نیستند.
این پژوهشگر دربارهی تفاوتهای روش و نگرش هایک با کانت گفت: نخست اینکه، کانت برای تحلیل مغز انسان و کارکرد عقل، در درجهی اول مغز را از تجربه تهی میکند و باور دارد با این کار میتواند به پایه یا شالودهی بنیادین عقل یا خرد انسانی برسد. اسم «سنجش خرد ناب» هم به خردی بدون هر نوع تجربه اشاره دارد. اما هایک باور دارد که با خالی کردن مغز از تجربه هیچچیزی باقی نمیماند. چراکه خود مفهومِ خرد، اندیشه، فکر یا شیوهای که مغز انسان کار میکند، محصول تجربه است. البته نه محصول تجربهی یک فرد در طول حیات خود، بلکه محصول تجربهی گونهی انسان است. دومین تفاوت اینکه کانت معتقد بود برای مطالعهی ذهن باید از روش عقلانی استفاده کرد، نه روش تجربی. این در حالی است که هایک بهجز روش تجربی، هیچ روشی را نمیپذیرد و معتقد است تبیین ذهن انسان بدون بررسی مغز ممکن نیست. سومین تفاوت تفسیر کانتی با هایک راجع به حدود و ثغور تبیین است. کانت نسبت به آنچه میشناسیم، کامل یقین دارد. حتی در مقدمهی «سنجش خرد ناب» میگوید، من یا جواب تمام مسائل فلسفی را دادهام یا کلید راهحل آنها را در کتاب قرار دادم. این در حالی است که هایک معتقد است که هرقدر در ابزارها و شیوههای تبیین پیشرفت کنیم، باز بهسبب محدودیت محاسبه نمیتوانیم تبیین دقیقی از مغز انسان و نحوهی کارکرد عقل انسان پیدا کنیم و در نهایت، باید به کلیات بسنده کنیم و وارد جزئیات نشویم.
وی دربارهی نمود باورهای شناختی هایک در فلسفهی سیاسی اجتماعی و اقتصادی هایک گفت: یکی از دلایلی که هایک بههیچعنوان موافق برنامهریزی مرکزی در سیاست یا اقتصاد نیست، این است که باور دارد در هیچ شرایطی نمیتوانیم کامل و جامع بدانیم که جامعه، سیاست یا اقتصاد به چه شکلی عمل میکند. پس، هایک در فلسفهی سیاسی و کتاب سهجلدی «قانون، قانونگذاری، آزادی» میگوید ما باید در ابتدای کار مجموعهای از اصول مشخص را در حوزهی اقتصادی و اجتماعی برای جامعه تعریف کنیم و بعدازآن بگذاریم جامعه بهصورت خودکار حرکت کند و خودش را با محیط هماهنگ کند. هایک با دخالت مدام در فلسفهی ذهن، روانشناسی یا اقتصاد مخالف است. به نظر او، برای دخالت کردن به دانش کامل نیاز داریم و چون دانش کامل نداریم، نباید دخالت کنیم.
عبادی در پایان سخنانش گفت: شیوهی هایک برای تبیین ذهن به شیوهی او برای تبیین جامعه بسیار شبیه است. همانطور که ذهن در طول تاریخ و در یک فرد رشد و تکامل پیدا کرده، جامعه هم رشد و تکامل پیدا کرده است و در آن نوعی نظم خودانگیخته دیده میشود. مغزی که هایک دربارهی آن صحبت میکند، نوعی نظم خودانگیخته است که البته انسانها در آن دخل و تصرف نداشتهاند و بهصورت خودکار شکلگرفته است. هایک بارها در نوشتههایش به غریزه، عقل و سنت برمیگردد و میکوشد بهصورت عُقلایی توضیح بدهد که چرا سنت مهم است، چرا نمیتوان غرایز را بهتمامی کنار گذاشت و چرا باید به عقل خود اطمینان کرد و درعینحال، حد و اندازهی اطمینان به آن را دانست. هایک باور دارد که عقل جواب کامل سوالات را به ما نمیدهد، گاهی اوقات چیزی بهظاهر عُقلایی نیست، ولی در طول تاریخ عمل کرده و جواب داده است، بنابراین، نباید در آن دخل و تصرف کرد.
نظر شما