فرهنگ امروز: کسانی که اندک توجهی به محتوای این دعا کرده باشند در مییابند دعای سحر مجموعهای از بندهاست که با ریتمی موزون و ثابت و حتی عباراتی مشابه تکرار میشود: «اللهمانی أسئلک من جمالک…» یا «… من کمالک… من جلالک… من آیاتک…». در واقع هر بند نیز سه بخش دارد که باز تکرار شونده است. در بخش نخست، نیایشکننده چیزی را میخواهد، در بخش دوم در مورد آن خواسته یک توضیح تکمیلی داده میشود و در بند سوم فرد نیایشگر با یک قسم بر خواست خود پافشاری میکند و اجابت آن را از خداوند میخواهد. (اللهمانی أسئلک من جمالک بأجمله / و کل جمالک جمیل / اللهمانی أسئلک بکل جمالک)
حال چنین دعایی در ترجمههای موجود به مجموعهای از قسم دادنها تبدیل شده است بدون اینکه دعا کننده چیزی را بخواهد و درپایان نیز دعا به حال خود رها میشود به طوری که معلوم نمیگردد نیایشکننده از ابتدا تا انتها چه میگفته و یا چه میخواسته است. شاید برخی بگویند هدف این دعا آموزش بوده و از ابتدا تا انتها میخواهد مراتب صفات خداوند را شمارش کرده و به این وسیله به نیایشگر آموزش بدهد که اگر چنین باشد باید پرسید در یک متن آموزشی چه نیازی به این همه سوگند و تکرار کلمه (أسئلک) و اصرار و الحاح بر این درخواست؟! روشن است که این سوگندها در پی محکم کردن خواستهای یا تضمین گرفتن نسبت به اجابت آن باید باشد. چنانکه در دعای سحر همین کارکرد را دارد، اما در ترجمههای موجود این برجستگی خاص دعای سحر به کلی نابود شده است. ملاحظه کنید: دعا میگوید «اللهمانی أسئلک من قدرتک…» مترجم و شارح مینویسد: «خداوندا از تو درخواست میکنم به حق قدرتت….» چه چیزی را درخواست میکنی؟ هیچ! در حالی که ترجمه ساده دعا این باید باشد: خدایا من قدرتت را میخواهم یا زیباییات را یا…، یعنی خواسته فرد نیایشگر کاملاً مشخص است و به صراحت هرچه تمامتر میخواهد قدرتمند یا زیبا و … شود. اما در ترجمههای موجود، کلمه «مِن» که نوعی حرف جر و به معنای «از» است، به طور شگفت آوری به کلمه «ب» و قسم تبدیل و معنا میشود. یعنی به جای اینکه ترجمه شود «فلان چیز را میخواهم» ترجمه میشود «به فلان چیز قسم میخواهم». چه چیزی را میخواهی؟ روشن نیست.
البته در بند سوم هر فراز از دعا داریم که به طور مثال میفرماید: «اللهمانی أسئلک بنورک کله» و به درستی اینجا حرف (ب) مفهوم قسم دارد و باید به صورت قسم نیز معنا شود. اما این در بخش انتهایی دعاست نه بخش نخست که اصل و محتوای یک خواست مطرح میگردد. این برداشتی طبیعی است و در سایر ادعیه نیز میتوان نمونههایش را مشاهده کرد. چنانکه در دعاهای دیگر برای مثال میفرماید: «اللهمانی أسئلک صبراً جمیلاً» یعنی خدایا من از تو صبری نیکو را طلب میکنم که بدون قسم و هیچ حرف اضافهای است و به اصطلاح خواستهای صریح و روشن را مطرح میکند. در دعای سحر نیز ابتدا به همین سبک و سیاق خواهشی بیان میشود. خواهشی که در واقع جزیی از یک کل بزرگتر است و بنابراین با یک تخصیص [بِأجمَله…] نشان داده میشود.
ظاهراً به گفته محمد سروش محلاتی (در یک سلسله تاملاتی که در دعای سحر رمضان سال ۱۴۰۰ داشت و پایگاه اینترنتی شفقنا آن را منتشر کرد) این مساله ای ریشه دار در سنت شیعی بوده و از زمان علامه مجلسی بحث بر سر این دو نوع برخورد با دعای سحر وجود داشته است. به گفته او علامه مجلسی همین نظر را میپسندیده که باید کلمه «مِن» را به همان معنای «از» گرفت و در این دعا شخص دعا کننده برخی صفات را از خداوند میخواهد و حتی به کاملترین و بهترینشان نیز استناد میکند. اما برخی دیگر از علما در آثار خود نظر دوم را پسندیده و گفتهاند که کلمه «مِن» به همان معنای «ب» قسم، اما از نوع قسم استعطافی است و در واقع شخص دعا کننده خداوند را در هر قسمت به یکی از صفاتش سوگند میدهد. جالب توجه اینکه خود جناب سروش محلاتی نظر اول را میپسندد و بعد دست به توجیهات عجیب و غریب زده و میگوید از آنجا که ما بندگان ضعیفی هستیم حق نداریم چنین خواستههای جسورانهای را از خداوند داشته باشیم، پس یا باید این گونه دعاها را از زبان اولیاء خواند – چون این دعا هم از زبان اما پنجم روایت شده است – یا اینکه بگوییم این دعا نه از زبان فعل ما بلکه از زبان فطرت ما قرائت میشود. زیرا فطرت ما برخلاف زندگی روزمره ما پاک و اهورایی است و میتواند چنین درخواستهایی داشته باشد!
در دعا میفرماید: «اللهمانی اسئلک من جمالک باجمله و کل جمالک جمیل اللهمانی اسئلک بجمالک کله» مترجمان که گویی همگی به دنبال برداشت دوم رفته باشند ترجمه کردهاند: «خداوندا همانا از تو درخواست میکنم به زیباترین [در بعضی ترجمهها به حق زیباترین/ در بعضی دیگر از توخواهانم به حق زیباترین..] مراتب زیباییات، در حالی که همه مراتب زیبایی تو زیباست. خداوندا از تو درخواست میکنم به حق همه مراتب زیباییات» و در نتیجه در هر دو بخش معنای کلمات «مًنٍ» و «ب» را یکی گرفته و هر دو بخش را به صورت قسم ترجمه کردهاند. حال آنکه به نظر میرسد ترجمه سادهتر و درستتر دعا طبق همان برداشت اول باید این باشد که «خدایا من از زیباترین زیباییهایت میخواهم، گرچه همه مراتب زیبایی تو زیباست. خدایا سوگند به همه زیباییات میخواهم». دراینجا خواست نیایشگر «زیبا شدن» و اصرار و تاکید برآن معنی میشود. همین سبک در سایر بندها نیز تکرار میگردد و فقط به جای کلماتی مانند «جمال» یا «جلال» صفات دیگری مانند: قدرت، عظمت، علم، اقتدار، نور، کمال، رحمت، عزت، شرف، قول، ملک، آیات و… جایگزین میشود که در واقع هر کدام نشانگر یکی از ویژگیهای ممتاز خداوند تبارک و تعالی است. از آنجا که انسان خلیفه خداوند بر روی زمین است این حق را دارد که به صراحت خواسته خود را چنین مطرح کند و به اصرار آن را بخواهد.
به این ترتیب دعای سحر در واقع انسان را در جایگاهی مینشاند که «خواستههای بلندی» دارد تا حدی که میتوان گفت حتی بشدت «بلند پرواز» است. انسانی که میخواهد زیبا، قدرتمند و با عظمت و اقتدار باشد، میخواهد خود را از این حقارت و پستیهای کوچک برهاند و همان چیزهایی را طلب کند که معبودش سرچشمه آنهاست. طبیعی است که چنین انسانی دیگر در زندگی روزمره تن به تحقیر و ستم و در یوزگی نمیدهد. بندهای که علم را طلب میکند، نمیتواند تسلیم «جهل» شود یا کسی که «عزت» را میخواهد، نمیتواند «ذلت» را بپذیرد، همین طور کسی که هر شب طالب شرافت، عظمت، زیبایی، شکوه و … باشد انسانی بلند نظر باید باشد که به هر خس و خاشاکی تمکین نمیکند. حتی میتوان گفت در این دعا سطح خواستهها آنچنان فرا میرود که از مسائل جانبی و حاشیهای مثل طلب روزی یا ادای دین و بدهکاری و بیماری یا پناهندگی و نجات از غربت فاصله میگیرد و در عوض چیزهای مهمتری درخواست میشود که تقریباً در صفات خداوند خلاصه میشود. در واقع در این دعا به عمد بر یکسری ویژگیها و صفاتی تاکید میشود که به حکم همان سفارش «تخلقوا باخلاق الله» میتواند هر فردی آنها را کسب کند. در احادیث و روایات بسیاری آمده است که بندگان باید بکوشند تا ویژگیهای پروردگارشان را کسب کنند و بکوشند خویی «خدایی» داشته باشند یا به تعبیر مبسوطتری «خداگونه» شوند. به نظر میرسد دعای سحر، جلوهگاه چنین عرصه باشکوهی باشد که در آن بندهای به صراحت از معبودش میخواهد او را از همان صفات و ویژگیهایی برخوردار کند که بهصورت جامعتر و فراگیرتر نزد خود اوست. بنابراین در چنین فضا و اتمسفری به هیچ وجه نمیتواند خواستههای مادی سادهای مثل ادای دین و شفای بیماران و… مطرح شود و میبینیم که مطرح هم نشده است و همین روند تا آخر دعا استمرار مییابد. در واقع امام پنجم که آموزگار این دعا بوده، انسان را در جایگاهی مینشاند تا به عمد به جای مطرح کردن آن خواهشهای روزمره، خواهشهای متعالی و مهمتری را از معبود خود طلب کند یا دستکم با ذکرشان بکوشد آنها را در خود پرورش دهد. زیرا یکی از اهداف مهم نیایش، تربیت نیایشکننده نیز هست.
***
ترجمه پیشنهادی
خدایا؛ درخشندهترین درخشندگیات را میخواهم هرچند (میدانم) تمام درخشندگیات درخشان است. خدایا؛ سوگند به همه مراتب درخشندگیات، میخواهم. / خدایا؛ زیباترین زیباییات را میخواهم هر چند (میدانم) همه زیباییهای تو زیباست. خدایا؛ سوگند به تمام مراتب زیباییات، میخواهم. / خدایا؛ بلندترین شکوهت را میخواهم، هرچند (میدانم) تمام مراتب شکوه تو بلند است. خدایا؛ سوگند به تمام مراتب شکوهت، میخواهم. / خدایا؛ والاترین بزرگیات را میخواهم، هرچند (میدانم) همه بزرگیهای تو والاست. خدایا؛ سوگند به تمام بزرگیات، میخواهم. / خدایا؛ تابندهترین نورت را میخواهم، هرچند (میدانم) همه نورهای تو تابندهاند. خدایا؛ سوگند به تمام نورت، میخواهم. / خدایا؛ گستردهترین بخششهایت را میخواهم، هر چند (میدانم) همه بخششهای تو گستردهاند. خدایا؛ سوگند به تمام بخششهایت، میخواهم. / خدایا؛ کاملترین کلماتت را میخواهم، هرچند (میدانم) همه کلماتت تمام و کاملاند. خدایا؛ سوگند به تمام کلماتت، میخواهم. / خدایا؛ من کاملترین درجه کمال تو را میخواهم، هرچند (میدانم) تمام درجات کمال تو کاملاند. خدایا؛ سوگند به تمام درجات کمالت، میخواهم. / خدایا؛ بزرگترین نامهایت را میخواهم، هرچند (میدانم) تمام نامهای تو بزرگاند. خدایا؛ سوگند به همه نامهایت، میخواهم.
خدایا؛ گرامیترین عزت تو را میخواهم، هرچند (میدانم) تمام عزتهای تو گرامی است. خدایا؛ سوگند به تمام مراتب عزتت، میخواهم. / خدایا؛ شدنیترین تقدیرت را میخواهم، هرچند (میدانم) تمام تقدیر تو قطعی و شدنی است. خدایا؛ سوگند به تمام تقدیرت، میخواهم. / خدایا؛ قدرتت را میخواهم. همان قدرتی که به وسیله آن بر همه چیز تسلط پیدا کردهای. هرچند (میدانم) همه مراتب قدرت تو تسلط یابندهاند. خدایا؛ سوگند به تمام قدرتت، میخواهم. / خدایا؛ تاثیرگذارترین دانشات را میخواهم، هرچند (میدانم) همه مراتب دانش تو اثرگذار است. خدایا؛ سوگند به تمام دانشات، میخواهم. / خدایا؛ پسندیدهترین سخنانت را میخواهم، هرچند (میدانم) همه سخنان تو پسندیدهاند. خدایا؛ سوگند به همه سخنانت، میخواهم. / خدایا؛ محبوبترین خواستههایت را میخواهم، هرچند (میدانم) همه خواستههای تو دوست داشتنی و محبوباست. خدایا؛ سوگند به تمام خواستههایت، میخواهم. / خدایا؛ آبرومندترین مراتب شرفت را میخواهم، هرچند (میدانم) تمام مراتب شرف توآبرومند است. خدایا؛ سوگند به تمام شرفت، میخواهم. / خدایا؛ با دوامترین پادشاهیات را میخواهم، هرچند (میدانم) همه مراتب پادشاهیات دوام پذیر است. خدایا؛ سوگند به تمامی مراتب پادشاهیات، میخواهم. / خدایا؛ پرافتخارترین فرمانرواییات را میخواهم، هرچند (میدانم) همه مراتب فرمانروایی تو پرافتخاراست. خدایا؛ سوگند به تمام مراتب فرمانرواییات، میخواهم. / خدایا؛ بلندترین مراتب والاییات را میخواهم، هرچند (میدانم) همه مراتب والای تو بلند است. خدایا؛ سوگند به همه مراتب والایت، میخواهم. خدایا؛ پایدارترین نعمتهایت را میخواهم، هرچند (میدانم) همه نعمتهای تو پایداراست. خدایا؛ سوگند به همه نعمتهایت، میخواهم. / خدایا؛ گرامیترین نشانههایت را میخواهم، هرچند (میدانم) تمام نشانههای تو گرامیاند. خدایا؛ سوگند به تمام نشانههایت میخواهم. / خدایا؛ هرچه را در آن هستی، از مقام و بزرگی، میخواهم و حتی هر جایگاهی و مقامی را به صورتی جداگانه خواستارم. / خدایا؛ از تو همان چیزی را میخواهم که به وسیله آن نیازم را پاسخ میگویی. پس اینک ای خداوند؛ پاسخم ده!
منبع:دین آنلاین
نظر شما