مقاله حاضر که بخش سوم «علم مدرن» است در پی آن است که نشان دهد پیشرفت علمی چیست و سعی شده است به این سؤالها پاسخ داده شود که آیا سیاستهای اجرایی فعلی دستگاههای آموزش عالی که مبتنی بر پیروی از غرب در «علم مدرن» است میتواند ما را به پیشرفت علمی مطلوب برساند یا خیر؟ با فرض اینکه این پیروی صحیح باشد آیا شیوهی اجرایی این سیاستها بر اساس معیارهای غربی صحیح است؟ همچنین نشان داده خواهد شد که هماکنون غرب مشغول اعمال سیاست تمرکززدایی و ترویج «علم مدرن» در کشورهای در حال توسعه است، درحالیکه خود در حال گذار به مرحلهای دیگر از علم به نام «علم پستمدرن» است.
فرهنگ امروز/ سید مجید صابری فتحی:
علم مدرن به هر قیمتی؟
در این بخش فرض بر این است که به هر دلیلی سیاست رتبهبندی علمی بخواهد اجرا شود، با این فرض این سؤال پیش میآید که «این سیاست چه مشکلاتی را دربردارد؟» در بُعد داخلی نیز حتی اگر بخواهیم این سیاست را اجرا کنیم به دلایل بسیاری که در ادامه خواهد آمد سیاست فوق قابل اجرا نیست، یعنی در وضعیت رتبهی ما نسبت به آنچه که اکنون وجود دارد تغییر قابل ملاحظهای ایجاد نخواهد کرد. همچنین تعجیل مسئولین مربوطه برای رسیدن سریع به قلههای بالای رتبهبندی و در ادامهی آن صدور پیدرپی بخشنامهها تحولی را ایجاد نخواهد کرد جز اینکه در حق بسیاری از اعضای هیئت علمی دانشگاهها اجحاف میگردد و بیعدالتی را گسترش میدهد، زیرا عدهای فقط به خاطر تقدم زمانی به موقعیتهایی (مثلاً ارتقا) دسترسی پیدا کردهاند که دیگران برای رسیدن به همان موقعیتها باید هزینهای بسیار سنگینتر بدهند (در بررسی زیر این موضوعات روشن خواهد گردید).
- در کشورهای غربی ساعات تدریس یک عضو هیئت علمی کمتر از یکسوم ساعات تدریس همتای ایرانی اوست؛ یعنی بیشتر فعالیت یک استاد در ایران آموزشی است، نه پژوهشی، برخلاف کشورهای پیشرفته.
- چاپ مقاله در مجلات معتبر نیاز به امکانات و زیرساختهایی دارد که در کشور ما وجود ندارد، مثلاً سیستمهای کامپیوتری محاسبات سنگین یا دستگاههای آزمایشگاهی و غیره.
- بهروز شدن دانش اساتید نیاز به ارتباطات مستمر با همردههایشان در خارج از کشور دارد؛ یعنی امکان مسافرتهای علمی راحت به اقصی نقاط دنیا و شرکت در مجامع علمی و دعوت از همکاران دیگر کشورها جهت مسافرت به کشور برای تبادل نظر و آگاهی از آخرین پیشرفتهای دنیا، که این امر برای اساتید فراهم نیست؛ برخی مشکلات سادهی آن مانند «ساعات تدریس»، «بودجه»، «فضای لازم و مناسب» و «ویزا» است.
- وضعیت نامناسب معیشتی اعضای هیئت علمی عامل مهمی در عدم بهرهوری و کاهش خلاقیت آنهاست.
- اگر تمام نیروی خود را هم جمع کنیم حتی از نظر کمّی هم نمیتوانیم از کشورهای پیشرفته سبقت بگیریم، حتی اگر تمام موانع (مانند امکانات، بودجه، نیروی متخصص و غیره) از پیش پا برداشته شوند؛ دلیل این امر روشن است چون وقتی تعداد مقالات ارسالی و پذیرفتهشدهی ما بخواهد از حدی تجاوز کند و پای حیثت علمی کشوری پیشرفته در میان باشد، مجلات خارجی بهراحتی به مقالات ارسالی پذیرش نمیدهند. ممکن است گفته شود که این امر توهمی بیش نیست، اما وقتی کشوری میتواند از بمب اتمی، شیمیایی و میکروبی بر علیه کشوری دیگر استفاده کند -که تاریخ معاصر پر از اینگونه موارد است- دیگر فرض فوق در رد کردن مقالات نباید زیاد تعجببرانگیز باشد.
- دید کشورهای پیشرفته به دانشگاه و عضو هیئت علمی کاملاً متفاوت است با آنچه که در ایران وجود دارد، پس چگونه میتوان از آنها کورکورانه تقلید کرد؟ در این کشورها اساتید هویت یک دانشگاه را تشکیل میدهند. یک دانشگاه در آمریکا حاضر است برای به دست آوردن یک استاد تا چند برابر حقوق و امکانات معمول به آن استاد حقوق بدهد، تمام امکانات دانشگاه در اختیار اساتید است، حتی اگر یک استاد در تشخیص امری اشتباه بکند هیچ مقامی در دانشگاه اجازهی پرسش، دخالت، نقض و سرزنش تصمیم استاد را به خود نمیدهد.[۲] در ایران تصور کاملاً برعکس است و دانشگاه خود را هویتدهنده به استاد میداند؛ بهعنوان مثال، در دانشگاههای فرانسه فقط در صورت تمایل استاد ارزشیابی استاد توسط دانشجویان صورت میگیرد، همچنین سؤالات این ارزشیابی بسیار با ایران متفاوت است و محتوای سؤالات فقط ارزشیابی از استاد درس نمیباشد بلکه از خود درس و سایر ملزومات مربوط به درس و عواملی که به استاد مربوط نیست اما در ارزشیابی استاد تأثیرگذارند نیز پرسیده میشود. در انتها، ارزشیابی جنبهی اطلاعرسانی دارد و منبع تصمیمگیری برای مدیران دانشگاه نمیباشد.
بهطورکلی، در دانشگاههای کشورهای غربی هیچکسی مستقیماً برای اساتید در زمینههای پژوهش-آموزشی تصمیمگیری نمیکند، درصورتیکه در ایران اینچنین نمیباشد، حتی برای جزئیترین موارد نیز برای اساتید تصمیمگیری میشود و فقط این اساتید هستند که هیچ تصمیمگیریی انجام نمیدهند بهجز در مورد «نمره» که آن هم همراه ملاحظاتی است و در صورت تمایل مسئولین دانشگاه بهراحتی قابلیت سلب ید از استاد وجود دارد.
- بخشنامهها و آییننامهها بسیار متغیر هستند که این امر باعث سردرگمی و هدر رفتن بسیاری از فعالیتهای پژوهشی، آموزشی و فرهنگی اعضای هیئت علمی میشود، علاوه بر اینکه استرس و اضطراب ناشی از آنها مانع از بهرهوری و کاهش خلاقیت اعضای هیئت علمی میشود؛ بهعنوان مثال، هنوز عمر آییننامهی ارتقای قبلی به ۴ سال نرسیده است که آییننامهی ارتقای جدیدی ابلاغ شده است (خوب است بدانیم حداقل زمان لازم برای ارتقای یک عضو هیئت عملی از وضعیتی به وضعیت دیگر ۴ سال است). البته مشکل تنها تغییر معیارها نیست بلکه اضافه شدن بندهایی است که جنبهی وِتویی دارند، یعنی تا حداقل امتیاز بندهای وتویی آورده نشود ارتقای عضو هیئت علمی امکانپذیر نمیباشد و البته برای تصاحب این امتیازات نیز زمانی بیش از ۲ سال لازم است. بهعنوان نمونه، تعداد دانشجویان تربیتشده توسط عضو هیئت علمی در آییننامهی قبل برای ارتقا از دانشیاری به استادی یک دانشجوی دکترا بوده است که در آییننامهی جدید به ۳ نفر افزایش یافته است و برای ارتقا از مرتبهی استادیاری به دانشیاری در آییننامهی جدید حداقل تربیت ۴ دانشجوی کارشناسی ارشد لازم دانسته شده است، درصورتیکه در آییننامهی قبلی اینچنین الزامی وجود نداشت، برای این موارد زمانی بیش از ۲ سال لازم است ولی بخشنامه از اول اسفندماه جاری لازمالاجراست! برخی از نکات دیگر بخشنامهی جدید که یا جنبهی وتویی دارند یا زیرساختی برای آنها وجود ندارد و یا زمانبرند عبارتند از: چاپ دو مقاله به زبان فارسی، چاپ یک مقاله به زبان خارجی، به انجام رساندن طرحهای پژوهشی و ۳ یا ۵ مقاله با عنوان نویسندهی مسئول. اینهمه به این معنا است که اگر پروندهی عضوی به جای ۳۰/۱۱/۱۳۹۴ در ۱/۱۲/۱۳۹۴ به هر دلیلی ارسال گردد ارتقای او بیش از ۲ سال به خاطر اجرای یک طرح پژوهشی یا تربیت یک یا دو دانشجوی کارشناسی ارشد یا دکترای دیگر و غیره به تعویق خواهد افتاد. در آییننامهی قبلی ارتقا بند فرهنگی جنبهی وتویی داشت و اعضای هیئت علمی زمان بسیاری را برای کسب امتیاز آن صرف کردند، اما در آییننامهی جدید این بخش نه تنها جنبهی وتویی ندارد بلکه امتیاز آن هم کاهش یافته است، بهعبارتدیگر، سوخته است. صدور اینگونه بخشنامهها با توجه به این امر که یکی از معیارهای توزیع امکانات پژوهشی-آموزشی در دانشگاههای ایران رتبهی علمی عضو هیئت علمی است تبعیضآمیز و لذا مغایر با بند ۶-۲ سیاستهای کلی نظام در «علم و فناوری» است؛[۳] این بند عبارتست از: «توزیع عادلانهی فرصتها و امکانات تحصیل و تحقیق در آموزش عالی در سراسر کشور».
اینگونه سیاستهای اجرایی که توجه به رسیدن به هدف علمی خاص تحت هر شرایط و به هر وسیلهای است مشخصهی «علم مدرن» است که در آن علم بر مبنای «کارکرد و بازده» میباشد. البته به این مشخصهی علم مدرن باید این نکتهی منفی در سیاستهای اجرایی جاری را نیز اضافه کرد که آن تعجیل است که باعث شده آییننامهها فاقد زمانبندی مناسب باشند؛ این امر با تضییع حقوق اعضای هیئتعلمی و هدر رفتن زمانهای بسیار و پایین آمدن بهرهوری در کشور موجب میشود که «آییننامهها به ضد اهداف خود» تبدیل شوند و سیاستهای اجرایی در مغایرت با سیاستهای کلی نظام قرار گیرند. در پایان این بخش اذعان میشود که این نوشتار قصد نقد محتوایی بندهای آییننامهی جدید یا قدیم ارتقا را ندارد و فقط بررسی انطباق آن با مشخصههای علم مدرن مدنظر بوده است.
پیشرفت عملی ما چگونه ممکن است؟
راهحل چیست؟ همانطور که رهبر معظم انقلاب بارها فرمودند بومی کردن و اسلامی کردن علوم تنها راهحل است. لازم به ذکر است که علم پزشکی فرانسوی با علم پزشکی آمریکایی کاملاً متفاوت است، مثلاً یکی از روشهای درمان برخی ناهنجاریهای رفتاری و اختلالات روانی در آمریکا بازگو کردن گذشتهی خود در جمعی از بیماران مشابه است، اما در روانشناسی فرانسوی این روش نامناسب دانسته شده است و بههیچوجه اجرا نمیشود؛ یا حتی داروهایی در یک کشور تجویز میشود ولی در کشور دیگر تجویز آنها ممنوع است. مثال دیگر تفاوت رشتههایی چون «حسابداری» یا «مدیریت» بین دو کشور آمریکا و فرانسه است. مثالها در مورد این تفاوتها در بین کشورهای پیشرفته بسیار هستند که در حوصلهی این مقاله نمیباشد. بنابراین، بومی کردن و اسلامی کردن علوم به معنی اسلامیزه کردن فیزیک یا شیمی نیست! بهعبارتیدیگر، قرار نیست فیزیک اسلامی یا ایرانی داشته باشیم، بلکه اسلامی کردن به این معناست که این علوم به طریقی هدایت شوند (همانطور که در این مقاله بحث شد) که معطوف به حل مشکلات و رشد (مادی، فرهنگی و معنوی) مردم ایران باشند که اکثر قریب به اتفاق آنها مسلمانند، نه اینکه نتایج دسترنج محققین و منابع مالی این سرزمین موجب رفع موانع پیشرفت کشورهای پیشرفته قرار بگیرد و دلمان خوش باشد که در فلان سایت شرکت انتفاعی آمریکایی (همانند تامسون رویترز) چند پله بالا رفتهایم و کشوری یا دانشگاهی همطراز خودمان را پشت سر گذاردهایم و صاحب «علم مدرن» گشتهایم. به طور خلاصه، کار علمی مسابقهی فوتبال نیست که افتخار آن در صعود چند پله باشد.
چگونه طی این مسیر مُیسر میشود؟ تنها راه، استفاده از خلاقیت ذهنهای خلاق است که تجربهی داخلی و خارجی آن را تأیید میکند. البته خلاقیت با بخشنامه و محدودیت ناسازگار است و نیاز به آسودگی خیال در حوزهی زندگی و آزادی در حوزهی پژوهش و تفکر دارد که در سیاستهای کلی نظام در حوزهی «علم و فناوری» بندهای ۴-۳ و ۴-۴ نیز وجود دارد. [۴] چه کسی به بوعلی سینا یا فارابی نظارت میکرد یا میگفت چه کاری انجام دهند و غیره؟ اصول مذکور هماکنون در کشورهای غربی در مورد اساتید دانشگاه به کار برده میشوند و در کشوری مانند آمریکا که اخراج کارکنان امری متداول است و هر فرد در زندگی شغلهای متفاوتی را تجربه میکند، اخراج اساتید بهجز در موارد تخلفات اخلاقی که نادر میباشد وجود ندارد.
در پاسخ به این سؤال که «چه باید کرد؟» باید گفت:
- میتوان به گذشته رجوع کرد و از تجاربی که در این راه میتواند به ما کمک کند بهره برد.
- همچنین میتوان از نظریات اندیشمندان غربی (به خصوص اندیشمندان منتقد) در فرایندی نقادانه و پیچیده استفاده کرد.
در این مقاله و همچنین در کتاب «اندیشه» : رسالهای انتقادی در باب تفکر تلفیق دو موضوع فوق با هم در نظر گرفته شده است. بهعنوان مثالی دیگر خوب است اذعان شود که هماکنون تفکر جدید آموزشی پستمدرن در تطابق با نظام حوزوی قدیم ما است که شرح آن از کتاب «اندیشه» در زیر خواهد آمد:
«تحت شرایط پستمدرن، کنشگر بهناچار نه فقط عملکننده و تصمیمگیرنده است، بلکه فاعل اخلاقی است. اجرای وظایف زندگی مستلزم این هست که کنشگر، فاعلی اخلاقاً ذیصلاح باشد» (باومن،۳۸۸ : ۳۴۱). اما این امر در آموزههای اسلامی و سنتی ما چگونه است؟ آیا با مدرنیته سازگار است یا با پستمدرنیته و یا با هیچیک؟ در حدیث مشهور «كُلُّكُمْ رَاعٍ، وَ كُلُّكُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ» از پیامبر اکرم (ص) در معنای «راع» آمده است: «أى حافظ مؤتمن؛ و الرَّعِيَةُ كل من شمله حفظ الرَّاعِي و نظره» (ابناثیر،۱۳۶۷، ج۲: ۲۳۶). بنابراین، «راع» به معنی حافظ مورد اطمینان است و هر انسانی که محافظ نفس خود و دیگران باشد را «راعی» گویند: «و يسمّى كلّ سائس لنفسه أو لغيره رَاعِياً» (راغب اصفهانی،۱۴۱۲ ق: ۳۵۷). همچنین مراعات انسان بر امری به معنای مراقبت انسان تا رسیدن به آن امر است: «مُرَاعَاةُ الإنسان للأمر: مراقبته إلى ماذا يصير» (همان)؛ لذا قول شاعر که میگوید: «و لاالْمَرْعِيُ في الأقوام كَالرَّاعِي» (همان) به این معنی است که شخص بیمسئولیت و غیرمراقب همانند شخص مراقب و حافظ در قوم نمیباشد. پس قول خداوند متعال که میفرماید: «فَما رَعَوْها حَقَ رِعايَتِها» (حديد:۲۷) به این معنی است که آنچنانکه حق محفاظتش بود حفظش نکردند: «ماحافظوا عليها حقّ المحافظة» (راغب اصفهانی،۱۴۱۲ ق:۳۵۷).
با توجه به معنای «راع» معلوم میگردد که در اسلام همهی انسانها باید فاعل اخلاقی باشند و در قبال این اختیار مسئولیت هم دارند. اما آیا این دیدگاه در گذشته هم وجود داشته است؟ برای مثال نظام حوزهی علمیه به قبل از سه دههی پیش یا حوزهی نجف در حال حاضر را بررسی میکنیم. در حوزهی علمیه امتحانی از طلبهها گرفته نمیشد، استاد درسش را در مَدرَس میداد و حضور و غیاب نمیکرد، طلبه اجباری برای شرکت در درسی را نداشت و اگر درسی را متناسب با وضعیت خود میدید در آن شرکت میکرد، او پس از سالها تحصیل با تشخیص اساتیدش اجازهی اجتهاد میگرفت، این اجازه به او مزیتی نمیداد بلکه حجتی شرعی بود که مطابق آن دیگر خودش باید در فهم احکام اقدام کند و دیگر مجاز به تقلید نمیباشد، یعنی مسئولیتی در قبال آن اجازهنامه در مقابل خداوند پیدا میکرد. طلبه زندگیای مرفه نداشت بلکه همزمان باید برای امرارمعاش نیز کار میکرد. طلبه ازاینجهت طلبه بود که طلب علم میکرد نه بیشتر و «طلبگی» به جایگاه و سکونتگاهی[۵] که در آن به تحصیل علم اشتغال داشتند ارجاع میشد. او همواره باید به مراقبت از خود و اعمالش میپرداخت، برای خود فاعلیت اخلاقی متصور میبود و برای رسیدن به صلاحیت خودسازی میکرد. حال شاهد حضور و غیاب، نمره و مدرک هستیم که پارامترهای ساختارهای اجتماعی مدرن هستند. طلبه بودن، دانشجو بودن بهعنوان عضو یک قشر و گروه اجتماعی بودن است، همهچیز از قبل تعریف و خواسته شده است.
بدینترتیب در تحصیل، جبر و کنترل وارد شده است و انسان دیگر دارای اختیار و فاعلیتِ اخلاقی نیست، لذا انسان مسئولیت نمیپذیرد و فقط یک عامل است. نمره و کنترل یعنی «تعیین دستور کار زندگی از طریق عرضهی فهرست اهداف و انبار معناها. نحوهی عرضهی اهداف و وسایل، معنای کسب و کار زندگی را نیز تعیین میکند: ماهیت وظایفی که همهی عاملیتها با آنها مواجهند و ناچارند به این یا آن شکل آنها را بپذیرند» (باومن،۱۳۸۸ :۳۲۳).
بنابراین، وقتی اجبار وارد میشود مسئولیت و بالطبع خودسازی نیز از در دیگر خارج میشود. پس در نظام اجتماعی مدرن در حوزه و دانشگاه، خودسازی[۶] قلب به اجتماعی شدن به معنای قبول هنجارهای تعیینشده میشود و در آن انسان عاملیت دارد نه فاعلیت؛ لذا نیاز به فرایندهای کنترلی از طریق نمره یا دیگر ابزارهای کنترل در جامعه پیش میآید، درحالیکه در گذشته فاعلیت خود فرد عامل «خودسرهمکردن[۷]» او بوده است، یعنی «بهترین تلقی از انتخابهایی که از طریق آنها زندگی عامل معنا مییابد و حفظ میشود این است که این انتخابها تشکیلدهندهی فرایند خودسازی هستند. برای تأکید بر ماهیت تدریجی و نهایتاً غیرقطعی این فرایند، بهترین تلقی از خودسازی این است که آن را خودسرهمکردن بدانیم» (همان:۳۲۳) . لازم به ذکر است که برخی واژهها در ساختار اجتماعی مدرنیته در پستمدرنیته تغییر مییابند، بهطوریکه مفاهیمِ: «جامعه»، «گروه هنجاری» (مثلاً طبقه)، «اجتماعی شدن» و «کنترل» در نظریهی اجتماعی مدرن به ترتیب تبدیل به «اجتماعیت»، «سکونتگاه»، «خودسازی» و «خودسرهمکردن» در پستمدرن شده است (همان:۳۲۳). (اندیشه: ۲۳۷-۲۴۰)
خلاصه
در این مقاله، پیشرفت علمی را بهصورت آن عاملی که باعث بهبود رفتار و زندگی مردم و ایجاد رشد مداوم در انسان میشود تعریف کردیم، سپس به تعریف ۳ نوع علم پرداختیم:
- علم مدرن پس از نیوتن آغاز میشود که از مشخصههای آن اتمیست بودن، اخلاقگریزی و معنویتگریزی بوده است و تا قبل از جنگ جهانی دوم ادامه دارد.
- علم پستمدرن اولیه که پس از جنگ جهانی دوم آغاز میشود و تمام مشخصههای علم مدرن را در خود حفظ میکند و به آن «کارکرد و بازده» را اضافه میکند که در این مقاله آن را «علم مدرن» مینامیم؛ این علم نتیجهی نئولیبرالیسم است که سیاستهای ناشی از آن منجر به فروپاشی شوروی سابق گردید.
- علم پستمدرن انتقادی که از دههی ۸۰ زمزمههای آن با انتقاد برخی از متفکرین از «کارکرد و بازده» و همچنین اخلاقگریزی صورت گرفت؛ در این علم رجوع به گذشته و معنویات مدنظر قرار گرفته میشود و علاوه بر اینکه ذات علم مورد نقد قرار میگیرد همواره این سؤال در مقابل هر پژوهش علمی قرار دارد که نتایج این پژوهش چه تأثیری در انسان، اجتماع و محیط زیست دارد.
در این مقاله همچنین نشان دادهایم که برخی سیاستهای اجرایی کشور در حوزهی علم و فناوری نمیتواند ما را به آنچه که در سیاستهای کلی حوزهی «علم و فناوری» بهعنوان هدف قید شده است، برساند؛ لذا برای رسیدن به شکوفایی و «مرجعیت علمی» لازم است تعریفی مناسب از علم با دیدی «کلی»، «جامع» و «بنیادی» (که مفاهیم آنها در متن توضیح داده شده است) داشته باشیم و سپس با استفاده از تجارب گذشته و همچنین با بررسی نقادانهی اندیشهی متفکرین نقشهی راه را ترسیم کنیم. همچنین، اذعان کردیم که این کار فقط با میدان دادن به ذهنهای خلاق امکانپذیر است. این مقاله میتواند فتح باب سخن در موضوع پراهمیت «پیشرفت علمی» باشد که آیندهی کشور نیز به آن وابسته است.
ارجاعات:
[۱] در مورد مجلات دارای نمایهی داخلی نیز مشکلات عدیدهای وجود دارد که در این مقاله مجال سخن گفتن از آن نیست و در فرصتی دیگر باید به آن پرداخته شود.
[۲] برای اطلاعات بیشتر در این زمینه به سایت زیر مراجعه شود:
https://en.wikipedia.org/wiki/Professors_in_the_United_States#Professor_emeritus_and_emerita
[۳] برای اطلاع از سیاستهای کلی نظام در حوزهی "علم و فناوری" به سایت دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری مراجعه شود:
http://farsi.khamenei.ir/news-content?id=۲۷۵۹۹
[۴] این بندها عبارتند از:
۳-۴ - تشکیل کرسیهای نظریهپردازی و تقویت فرهنگ کسب و کار دانشبنیان و تبادل آرا و تضارب افکار، آزاداندیشی علمی.
۴-۴- ارتقای منزلت و بهبود معیشت استادان، محققان و دانشپژوهان و اشتغال دانشآموختگان.
[۵] "جایگاه و سکونتگاه" در علوم اجتماعی پستمدرن جایگزینشدهی "قشر و طبقه" در جامعهشناسی مدرن است اما با تعریفی متفاوت [...] .
[۶] Self-Constitution
Self-Assembly [۷]
منابع ارجاع داده شده در متن:
Lyotard, J.-F. (۱۹۸۴). The postmodem condition: A Report on Knowledge. (Bennington G., Massumi B., Trans.) Manchester: Manchester University Press.
Peters, M. (۲۰۱۰). Neoliberalism, the Market and Performativity. Philosophy of Education – Contemporary Issues, ۱۱-۱۶.
ابناثیر. (۱۳۶۷). النهاية في غريب الحديث و الأثر (نسخه چاپ چهارم). (م. طناجی، تدوين) قم: مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان.
ابنبابویه، م. ب. (۱۳۶۲). الخصال. قم: جامعه مدرسین.
ابنخلدون، ع. (۱۳۶۱). تاریخ ابنخلدون (متن). (ع. آیتی، مترجم) تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
اسمارت، ب. (۱۳۸۹). شرایط مدرن، مناقشههای پستمدرن (نسخه چاپ دوم). (ح. چاوشیان، مترجم) تهران: کتاب آمه.
آپیگنانزی، ر؛ گارات، ک، (۱۳۸۵). پستمدرنیسم. (ف. جلالی سعادت، مترجم) تهران: شیرازه.
آرون، ر. (۱۳۸۷). مراحل اساسی سیر اندیشه در جامعهشناسی (نسخه چاپ ششم). (ب. پرهام، مترجم) تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
بال، ت؛ دَگر، ر. (تدوين). (۱۳۹۰). آرمانها و ایدئولوژیها. (ا. صبوری مقدم، مترجم) تهران: آمه.
باومن، ز. (۱۳۸۸). اشارتهای پستمدرنیته (نسخه چاپ دوم). (ح. چاوشیان، مترجم) تهران: ققنوس.
بشیریه، ح. (۱۳۹۱). تاریخ اندیشههای سیاسی قرن بیستم (نسخه چاپ یازدهم). تهران: نشر نی.
پژوهش کمبریج. (۱۳۹۱). تاریخ ایران (نسخه چاپ دوم، جلد ۲). (ب. شالگونی، مترجم) تهران: جامی.
پوپر، ک. (۱۳۹۲). حدسها و ابطالها. (ر. جباری، مترجم) تهران: شرکت سهامی انتشار.
جیمسون، ف؛ و ... (۱۳۹۰). پستمدرنیسم منطق سرمایهداری متأخر (نسخه چاپ چهارم). (م. م. ف، مترجم) تهران: هرمس.
راغب اصفهانی، ح. (۱۴۱۲ ه. ق). مفردات ألفاظ القرآن. (ص. داوودی، تدوين) بیروت-دمشق: دار القلم- الدار الشامية.
رویل، ن. (۱۳۸۸). ژاک دریدا. (پ. ایمانی، مترجم) تهران: نشر مرکز.
ریچاردز، ب. (۱۳۹۱). روانکاوی فرهنگ عامه (نسخه چاپ دوم). (ح. پاینده، مترجم) تهران: ثالث.
سلزام، ه. (۱۳۸۷). اخلاق و پیشرفت. (م. مددی، مترجم) تهران: ثالث.
صابری فتحی، سید مجید. (۱۳۹۴). «اندیشه» : رسالهای انتقادی در باب تفکر. مشهد: انتشارات کاویان کتاب.
فروم، ا. (۱۳۹۱). آیا انسان پیروز خواهد شد؟ (نسخه چاپ هشتم). (ع. فولادوند، مترجم) تهران: مروارید.
کار، ئ. (۱۳۸۷). تاریخ چیست؟ (نسخه چاپ ششم). (ح. کامشاد، مترجم) تهران: خوارزمی.
گوتاس، د. (۱۳۹۰). اندیشهی یونانی، فرهنگ اسلامی. (ع. سالار بهزادی، مترجم) تهران: فرزان.
گین، ن. (۱۳۸۹). ماکس وبر و نظریه پستمدرن. (م. مقدس، مترجم) تهران: نشر نهادگرا.
وود، آ. (۱۳۹۱). کارل مارکس (نسخه چاپ دوم). (ش. مسمّیپرست، مترجم) تهران: ققنوس.
هیکس، ا. (۱۳۹۱). توضیح پستمدرنیسم. (ظهرابی، خ؛ احسانی، ف؛ , مترجم) تهران: پژواک.
یاسپرس، ک. (۱۳۷۳). آغاز و انجام تاریخ (نسخه چاپ دوم). (م. لطفی، مترجم) تهران: خوارزمی.
یثربی، س. (۱۳۸۹). حکمت متعالیه. تهران: امیرکبیر.
نظر شما