شناسهٔ خبر: 47212 - سرویس اندیشه
نسخه قابل چاپ

تحلیل‌اباذری ازظهور ترامپ در روز جهانی فلسفه (۱)؛

نئولیبرال‌های ما و جهان

اباذری نئولیبرال‌ها معتقدند دولت باید از خود خلع ید کند، یعنی تمام دارایی‌های دولتی را خصوصی کند. آنها معمولا از دارایی‌های دولتی یاد می‌کنند و فراموش می‌کنند که این دارایی‌ها متعلق به تمام مردم است و دولت تنها وکیل مردم برای اداره آنها است. آنها می‌گویند دولت تاجر خوبی نیست و باید خصوصی‌سازی شود. آنها دولت‌ها را بعد از جنگ ترغیب به خصوصی‌سازی کردند و به همین سبب در قانون اساسی نیز تغییراتی دادند.

فرهنگ امروز/ محسن آزموده- عاطفه شمس:

برگزاری روز جهانی فلسفه به روایتی از سال ٢٠٠٢ در سومین سه‌شنبه نوامبر هر سال برگزار می‌شود. در ایران نیز به دلیل علاقه وافری که ایرانیان به فلسفه دارند، در این روز هر سال نشست‌های گوناگونی از سوی موسسات فلسفی و دانشگاه‌ها برگزار می‌شود. یکی از این نهادها که از متولیان قدیمی فلسفه در ایران است، موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران است که عموما با نام قدیمی آن یعنی انجمن حکمت و فلسفه شناخته می‌شود. امسال هم در این موسسه نشست روز جهانی فلسفه برگزار شد، البته مراسم امسال برخلاف دو- سه سال گذشته، شبیه نشست‌های قدیمی‌تری بود که این موسسه در این روز برگزار می‌کند؛ یعنی مثل سال‌هایی که در آنها استادانی چون عبدالکریم رشیدیان و یوسف اباذری در این روز به جای تکرار مکررات، می‌کوشیدند فلسفه را به متن زندگی روزمره و مباحث سیاسی- اجتماعی روز پیوند بزنند. در مراسم روز جهانی فلسفه امسال نیز چنین شد. در پانل نخست این نشست که عنوانش عقلانیت و اعتدال در جهان معاصر بود، غلامحسین ابراهیمی‌دینانی، استاد قدیمی فلسفه و حکمت اسلامی به بیان ویژگی‌های فلسفه و فلسفه‌ورزی پرداخت و بر این تاکید کرد که فلسفه جغرافیا ندارد و مسائل فلسفی جهانی و بنیادی هستند. او تاکید داشت فلسفه انسان را از اسارت و تقلید می‌رهاند و فیلسوف تنها به عقل و عقلانیت ملزم است. مصطفی محقق‌داماد، استاد فلسفه و حقوق اسلامی نیز در این نشست کوشید نسبتی ضروری میان عقلانیت و اعتدال با توجه به مبانی فلسفی ملاصدرا و شرحی که او از سخنان ابن‌سینا ارایه کرده است، اظهار دارد. اما سخنرانی جنجالی این نشست به یوسف اباذری، استاد جامعه‌شناسی دانشگاه تهران اختصاص داشت که همیشه به خاطر سخنرانی‌های پرحاشیه‌اش معروف است. اباذری در این نشست به جای طرح بحثی فلسفی (بخوانید انتزاعی) سعی کرد بحثی فلسفی (بخوانید انضمامی) ارایه کند و به این منظور مشخصا از نتایج انتخابات ایالات متحده آغاز کرد و آن را از نتایج و پیامدهای سیاست‌های نولیبرالی خواند که در دهه‌های پایانی سده بیستم به دستور کار سرمایه‌داری بدل شدند و حالا به ثمر نشسته‌اند. اباذری در این سخنرانی کوشید نشان دهد که چگونه این سیاست‌های اقتصادی به ظهور و بروز داعش و جنگ در خاورمیانه و ظهور آنچه او فاشیسم می‌خواند، می‌انجامد. او به این منظور به گفته‌های برخی روشنفکران غربی چون نوام چامسکی و جودیت باتلر و کن لوچ و... استناد کرد. اباذری تاکید داشت توجه به این مساله به‌خصوص برای ما ایرانیان از آن حیث اهمیت دارد که بسیاری از سیاست‌های اقتصادی نولیبرالی امروز در ایران نیز در دستور کار قرار گرفته‌اند. از نظر اباذری این سیاست‌ها ربطی هم به این دولت یا آن دولت ندارد و بعد از جنگ از سوی همه دولت‌ها دنبال می‌شده است. اتفاقا بعد از سخنرانی اباذری یکی از حضار اعتراض کرد که چرا در جلسه‌ای که قرار است به فلسفه اختصاص داشته باشد، از دولت هاشمی‌رفسنجانی انتقاد می‌شود، که اباذری در پاسخ به این منتقد گفت: «تمامی دولت‌های بعد از جنگ برنامه نولیبرالی را پیش بردند. آقای احمدی‌نژاد البته بیش از بقیه و شجاعانه آن را پیش برد. بنابراین بحث من نقد دولت آقای هاشمی به تنهایی نبود و نمی‌دانم چرا چنین سوء‌تفاهمی شده است.» در ادامه روایتی از این سخنرانی  ارایه می‌شود. با این تاکید که اباذری در ارایه بحث خود از روی متنی می‌خواند که به دلیل زمان فرصت نکرد کاملا آن را بخواند. ضمن آنکه بسیاری از آن چه در روایت حاضر آمده، توضیحاتی است که او آورده و در متنی که نوشته وجود نداشت.

عقلانیت، اعتدال، جنبش‌های فاشیستی، جنبش‌های مذهبی افراطی

من البته رشته‌ام جامعه‌شناسی است و فلسفه نیست، اما چون اصرار کرده بودند، متن را نوشته‌ام و از روی متن نوشته می‌خوانم. اما مطالبی که بیان می‌کنم، مثل مطالب اساتید ازلی و ابدی نیست، بلکه در حال حاضر مطرح است. مساله خود من، کشور خودمان و خاورمیانه است. البته این نکته شاید از متنی که نوشته‌ام، مشخص نشود.
از بزرگان فلسفه تشکر می‌کنم که به معلم ساده جامعه‌شناسی اجازه دادند تا در روز فلسفه درباره مقولات فوق که پیشنهاد خود آنان بود، سخنانی عرض کنم. روز فلسفه را به فلاسفه تبریک می‌گویم و امیدوارم سخنانی که می‌گویم کمکی هر چند ناچیز در حل مسائلی بکند که فلسفه و جامعه‌شناسی و سایر علوم انسانی در زمانه حاضر با آن مواجه هستند. زمان موجود ٣٠ دقیقه برای بحث درباره مقولات فوق کافی نیست. از این رو کوشیده‌ام تا گفته‌ام را هر چه خلاصه‌تر و در عباراتی کوتاه بیان کنم. عبارات من بیشتر طرح مساله است.
من در طرح خود نیازی ندارم که از مقوله‌ای شروع کنم و سپس مقوله بعدی را از آن استنتاج کنم. از نظر من مقولات فوق دوری را تشکیل داده‌اند که به من اجازه داده‌اند تا از هر جا شروع کنم و از هر جا سخن بگویم، به شرط آنکه ربط آنها را به یکدیگر بیان کنم.

ظهور ترامپ یک نشانه
از آخرین اتفاق که دنیا را به تعجب واداشت شروع می‌کنم، انتخاب دونالد ترامپ به ریاست‌جمهوری امریکا. کسی که آشکارا گرایشات فاشیستی دارد و مشخصا جنبشی که به راه انداخته، جنبشی نژادپرستانه و طالب تبعیضات دینی است که به شکل اغراق‌آمیز خواهان عظمت امریکاست. بسیاری از آماردانان و متخصصان افکار عمومی و متخصصان انتخابات به طور عمده با تکیه بر ویژگی‌های رای‌دهندگان این انتخابات را تحلیل کرده‌اند. اما مهم‌ترین تحلیل، تحلیل ساختاری است و کسانی بر آن انگشت گذاشته‌اند که از قبل درباره ظهور پدیده ترامپ هشدار داده‌اند.
نویسنده‌ای در مقاله «بدتر از آن چیزی است که فکرش را می‌کنید» نوشته شده در تاریخ ١١ نوامبر ٢٠١٦ می‌نویسد: ‌«چامسکی ٦ سال پیش به من گفت، وضعیت شبیه وضعیت دوره وایمار آلمان است. مردم از نظام پارلمانی ناامید شده‌اند. مساله بر سر آن نیست که فاشیست‌ها دموکرات‌ها را شکست داده‌اند. مردم از احزاب محافظه‌کار و لیبرال نیز نفرت داشتند. نفرت از آنها بود که فاشیسم را پیروز کرد. مردم امریکا تاکنون خوشبخت بوده‌اند که رهبر کاریزماتیکی چون جوزف مک مکارتی یا ریچارد نیکسون یا واعظان اونجلیست ظهور نکرده‌اند». اونجلیست‌ها، کسانی هستند که در مقایسه با آنها داعشی‌ها را می‌توان افراد بسیار مهربانی خواند. اوانجلیست‌ها در حمله به عراق جنایاتی تصورناپذیر کردند. اما رسانه‌های جهانی (corporate media) به هیچ‌وجه به این مساله نپرداختند.
کسانی که با اوانجلیست‌ها آشنا هستند، می‌دانند که مسبب اصلی ٢ میلیون کشته در عراق و نابسامانی‌های آن همین‌ها هستند. معاون آقای ترامپ مایکل پنس جزو همین اوانجلیست‌هاست، کسانی که نفرت از سیاهان، اسلام، کارگران مهاجر و ستایش کمپانی‌های بزرگ جزو کارشان است. کسانی که راجع به داعش کار می‌کنند، بهتر است راجع به مشابهان آنها در دنیای مسیحی نیز کار کنند. رسانه‌های جهانی معمولا راجع به این مسائل از جمله اوانجلیست‌ها کار نمی‌کنند و به همین دلیل کمتر کسی آنها را می‌شناسد. آن نویسنده در ادامه می‌نویسد: «اگر چنین کسی (فرد کاریزماتیکی چون مک‌کارتی یا...) ‌بیاید و صادقانه مردم را خطاب کند، خواهد توانست به سبب نومیدی و استیصال و خشم مشهور مردم امریکا و در غیاب هرگونه پاسخ موجه رای ایشان را به خود جلب کند. او به جای یهودیان در دوره نازی‌ها، سیاهان و مهاجران را سبب بدبختی مردم معرفی خواهد کرد و به ما خواهد گفت که اکنون سفیدهای مذکر هستند که طردشدگان جامعه هستند. او به ما خواهد گفت اکنون باید از خود و شرافت‌مان دفاع کنیم. باید قدرت نظامی‌مان را تقویت کنیم وگرنه رهبری جهان را از دست خواهیم داد. ایالات متحده قدرتی جهانی است مثل آلمان قدرت منطقه‌ای نیست. ظهور چنین کسی برای جهان مخاطره‌آمیز است. من گمان می‌کنم چنین کسی نه از میان جمهوریخواهان و جمهوریخواهان دست‌راستی، بلکه از میان جمهوریخواهان دیوانه برخواهد خاست و انتخابات را خواهد برد. سرکوب ناراضیان شبیه سرکوب در رژیم‌های توتالیتر خواهد شد. امنیت دولت در درجه اول اهمیت قرار خواهد گرفت
اینها حرف‌های چامسکی ٦ سال پیش است. بعضی از شاگردان من در امریکا هستند. روسای دانشگاه‌ها به ایشان پیامک زده‌اند که نگران نباشید، ما از شما دفاع خواهیم کرد. این نشان می‌دهد که دانشجویانی که در آنجا هستند، در وحشت به سر می‌برند و مساله شوخی‌بردار نیست.

فرمانروایی نئولیبرال‌ها بعد از ریگان و تاچر
چامسکی مثل بقیه روشنفکران مسوول امریکا ظهور ترامپ را پیش‌بینی کرده بود و علت آن را فرمانروایی نئولیبرال‌ها از زمان ریگان به بعد می‌دانست. نئولیبرال‌ها را در ایران دست کم گرفته‌اند. من این انتخابات امریکا را به طور خاص دنبال کردم و تمام کسانی که معتقد بودند امریکا به استیصال کشیده شده و رای دادن به ترامپ و امثالهم ناشی از استیصال برآمده از سیاست‌های بعد از نئولیبرالیسم است، در ایران نادیده گرفته شدند. بهتر است به این انتخابات امریکا توجه کرد. نئولیبرال‌هایی که چه در قالب جمهوریخواهان و چه در قالب دموکرات، با توسل به سیاست‌های یکسان و سیاست‌های تهاجم‌آمیز بر امریکا حکومت کردند. این نئولیبرال‌ها را اعم از اینکه جمهوریخواه باشند یا دموکرات به سبب همانندی سیاست‌های‌شان مرکز افراطی یا به عبارت دیگر اعتدال افراطی نامیده‌اند.


چرا مرکز؟
اما چرا اینها مرکزند و چرا در عین حال افراطی هستند؟‌ این مساله مختص غربی‌ها نیست و در همه جای جهان مشهود است. نخستین با ر پینوشه شیلی سیاست اقتصادی نئولیبرال را اجرا کرد. سیاست‌هایی که به ظاهر اقتصادی‌اند، اما در باطن بی‌مانندند. آزادید که هر کار که خواستید بکنید، اما به اصول من دست درازی نکنید. یا با من هستید یا دشمن. آنان برای کافران دین شان صفت‌هایی هم دارند: پوپولیسم راست یا چپ. بعدها تاچر در انگلستان وریگان در امریکا و سپس سوسیالیست‌های فرانسه به رهبری میتران این سیاست‌ها را اجرا کردند و سپس به کشورهای جهان سوم تحمیل کردند و آن را جهانی کردند. جهانی شدن یعنی نئولیبرال شدن.
چرا چنین شد، حکایتی مفصل دارد. اما مقوله مرکز یا اعتدال به این ترتیب برساخته می‌شود اگر نئولیبرال می‌شدی، دیگر گذشته‌ات به کارت نمی‌آمد. فرقی نمی‌کرد از چپ هستی یا از راست. نئولیبرالیسم اصول ساده‌ای دارد و هر کس چند دقیقه صرف کند، به کنه آن پی خواهد برد وگرنه در میان دریایی از حرف‌های بی‌ربط غوطه خواهد خورد. مهم‌ترین اصل بازار آزاد یا نئولیبرالیسم این است که بازار، حقیقت را می‌گوید؛ من بر این مساله تاکید دارم، چون ٣٠ سال است در ایران بعد از جنگ این مباحث مطرح می‌شود. بازار، حقیقت را می‌گوید، از نظر ایشان بحثی معرفت شناسانه است. از زمان باستان تاکنون فیلسوفان محترم راجع به حقیقت و شرایط امکان آن حرف‌ها گفته‌اند. از نظر نئولیبرال‌ها بازار، حقیقت را می‌گوید. فیلسوفان اگر به این سخن اعتراف کنند و طبق شرایط بازار کارشان را بکنند، مزاحم نیستند. از نظر نئولیبرال‌ها مناقشه فیلسوفان و متالهان همچون بازی کودکان است. آنان تا زمانی که بازی مخل حقیقت‌شان نشود، اعتنایی به آن نمی‌کنند، اما زمانی که نگاهی انتقادی به آن می‌کنند، دشمن محسوب می‌شوند.

چرا بازار حقیقت را می‌گوید؟
 اما چرا بازار حقیقت را می‌گوید و نه کسی یا چیزی دیگر؟ این حکایتی فلسفی است که کسانی چون هایک و دیگران آن را باز گفته‌اند. اما نئولیبرال‌ها همین حقیقت ساده را هر جایی به زبانی می‌گویند. در ایران آن را به زبان علم اقتصاد و فقط اقتصاد ارزیابی کرده‌اند. وگرنه نگاهی اجمالی به آثار هایک کافی است تا نشان دهد که از نظر او بازار مهم‌ترین پاسخ معرفت شناسانه تمامی فلسفه‌ها و نه فقط علم اقتصاد را داده است. یکی از دلایلی که در روز فلسفه توجه فیلسوفان را به این نکته جلب می‌کنم، این ادعاست. با وجود آنکه معرفت‌شناسی نئولیبرالی در تمامی دولت‌های بعد از جنگ تحمیلی اعم از اعتدالی و اصولگرا و اصلاح‌طلب بوده است، فیلسوفان ایران التفاتی به این مطلب نکرده‌اند، زیرا گمان کرده‌اند که اینها مسائلی اقتصادی است و اقتصاد ربطی به آنها ندارد.
فیلسوفان و متالهانی که معتقدند خداوند ضامن حقیقت یا فراهم‌کننده شرایط امکان آن است، روش ساده‌ای در برابر غیر خود دارند: اگر طالب حقیقت هستید، در کار خدا دخالت نکنید. نئولیبرال‌ها نیز بر این سیاق گام برمی‌دارند و می‌گویند اگر طالب حقیقت هستید، در کار بازار دخالت نکنید. مداخله در بازار از دو طریق صورت می‌گیرد: دولت و مردم. بازار آزادی‌های ایرانی به سبب جنگ تبلیغاتی تاکنون گفته‌اند که دولت نباید در کار «مردم» دخالت کند و به همین سبب عده کثیری از مردم از ایشان خوش‌شان آمده است. اما منظور ایشان این است که دولت نباید در کار بازار دخالت کند. اما نئولیبرال‌های ایرانی چندان علنی نکرده‌اند که مردم هم نباید در کار بازار دخالت کنند، مگر زمانی که مجبور شده‌اند. اما در این دوره و در تمامی دولت‌های بعد از جنگ فرمول‌های خود را یاد داده‌اند که چگونه هر جمعی را که طالب دخالت در بازار است، طرد کنند. دکتر روغنی زنجانی گفته‌اند: «من در مجلس این استدلال را کردم که اگر شما به دنبال اجرای یک سیاست مشخص هستید باید منتظر یک سری عواقب اجتماعی- سیاسی و قادر به پرداخت هزینه‌های تصمیم خود نیز باشید. مثلا دولت کره سیاست‌های خود را به طور علنی اعلام می‌کند و به‌شدت نیز آنها را پیگیری می‌کند. وقتی هم با واکنش کارگران و دانشجویان مواجه می‌شود، پلیس را برای سرکوب آنان به خیابان‌ها می‌آورد. اگر قرار باشد بخواهیم چنین واکنش‌هایی را شاهد نباشیم، هرگز سیاست‌ها و تصمیم‌هایی را که مدنظر داریم، اجرا نخواهیم کرد. من برای نمایندگان مجلس توضیح داده‌ام برای اجرای سیاست‌های برنامه اول و برنامه دوم باید در سیاست‌های خارجی کشور اصلاحاتی به وجود آوریم

نئولیبرال‌های ایرانی
ماجرا ساده است. اینجا آقای روغنی زنجانی خیلی واضح و مشخص گفته است که برای اجرای سیاست‌های نئولیبرالی باید سیاست داخلی و سیاست خارجی تغییر کند. خیلی روشن بگویم که این سیاست خارجی یعنی ادغام در سرمایه‌داری جهانی. به نکته‌ای ساده اشاره می‌کنم: یا سیاست‌های نئولیبرالی را اجرا نمی‌کنید، یعنی مملکت را به وضعیتی دچار نمی‌کنید که وضعیت ١ درصد و ٩٩ درصد پدید آید و اگر چنین کردید، باید به بازار جهانی بپیوندید. حق دارند این نئولیبرال‌ها که ما اگر این سیاست‌ها را اجرا کردیم، باید به بازار جهانی بپیوندیم. این نکته چون درک نمی‌شود، در دنیای سیاست مورد مباحثه قرار می‌گیرد. نئولیبرال‌ها از این حیث محق هستند. لفظ سرمایه‌گذاری خارجی جزو مقولات اساسی ایشان است. در دوره آقای احمدی‌نژاد که ٧٥٠ میلیارد دلار پول وارد مملکت شد، ایشان مرتب از سرمایه‌گذاری خارجی دفاع می‌کردند. حتی همان موقع چنین می‌کردند. دلیل اساسی بودن سرمایه‌گذاری خارجی این است که سرمایه‌داری باید جهانی شود و ما باید تمام قواعد سرمایه‌داری را بپذیریم. ما باید کنه ماجرا را بفهمیم. از این حیث طرفداران نئولیبرالیسم محق هستند که می‌گویند برای پذیرش سرمایه‌داری، باید سرمایه‌گذاری خارجی را بپذیریم زیرا ما بیش از ٢٠ سال است که این سیاست‌ها را اجرا می‌کنیم و اگر تمام این سیاست‌ها اجرا شود و آن قدم آخر (سرمایه‌گذاری خارجی و پیوستن به سرمایه‌داری جهانی) ‌برداشته نشود، چه فایده‌ای دارد؟‌ اما اینکه ما به سیاست‌های سرمایه‌داری جهانی بپیوندیم، یک تصمیم است.
آنها (نئولیبرال‌ها) در آغاز هر انتخاباتی غیب‌شان می‌زند. از هیچ کس علنا حمایت نمی‌کنند، زیرا معتقدند که باید از همه دولت‌ها دور شد. اما بعد از انتخابات سر و کله‌شان برای ارایه اقتصاد علمی پیدا می‌شود و به همه دولت‌ها مشورت می‌دهند. در دوره آقای احمدی‌نژاد هم حضور داشتند. تعدیل قیمت‌های حامل‌های انرژی جزو برنامه اینهاست. بعدا آقای خاتمی نیز گفتند که من آرزو داشتم این برنامه را من اجرا کنم. حالا که وضع نابسامان شده است، کسانی که پشت کاندیدایی خاص بودند و معتقد بودند که ماهانه باید ٥٠ هزار تومان به عنوان یارانه به مردم بدهند، می‌گویند این کارها رابین هود بازی است. در حالی که این برنامه خودشان بود. قرار بود اجرا کنند و احمدی‌نژاد آن را اجرا کرد. تازه او ٥ هزار تومان هم کمتر از پولی که شما می‌خواستید بدهید، داده است. اینجاست که به اساس کار پی می‌بریم. این مسائلی است که در اینجا اتفاق افتاده و باعث اغتشاش خاطر مردم است.

از دولت باید خلع ید کرد
ایشان (نئولیبرال‌ها) معتقدند دولت باید از خود خلع ید کند، یعنی تمام دارایی‌های دولتی را خصوصی کند. آنها معمولا از دارایی‌های دولتی یاد می‌کنند و فراموش می‌کنند که این دارایی‌ها متعلق به تمام مردم است و دولت تنها وکیل مردم برای اداره آنها است. آنها می‌گویند دولت تاجر خوبی نیست و باید خصوصی‌سازی شود. آنها دولت‌ها را بعد از جنگ ترغیب به خصوصی‌سازی کردند و به همین سبب در قانون اساسی نیز تغییراتی دادند. بحث از ماجرای تغییر قانون اساسی در اصل ٤٤ است. سال ١٣٦٥ کسانی که در سازمان برنامه بودند، گفتند که قانون اساسی باید عوض شود. مردم از بعضی خصوصی‌سازی‌ها خوش‌شان نمی‌آمد، آنها هم زیرسبیلی به مردم باج می‌دادند و می‌گفتند خصولتی شده است. این اصطلاحی «من درآوردی» است، وگرنه از حیث ساختاری چه فرقی با بقیه اموال خصوصی شده نظیر ایکس یا ایگرگ دارد. آنها این را می‌دانند و به همین سبب راه فرار خصولتی را برای خود باز می‌گذارند، و گرنه خود آنها در فرصت‌های گوناگون اعتراف کرده‌اند که بخش خصوصی در ایران وجود نداشته است. روغنی زنجانی در کتاب اقتصاد سیاسی ایران گفته است: ‌«پیش زمینه‌های بسیاری از اقداماتی که قرار بود در قالب برنامه اول توسعه اجرا شود، یا وجود نداشت یا ضعیف بود و دولت باید خودش برای ایجاد آن زمینه‌ها و فرهنگ لازم آن تلاش می‌کرد. مثلا در زمینه بخش خصوصی ما فاقد یک بخش خصوصی کاردان و لایق و با توان بالایی خواهیم بود. در هر کجا می‌خواستیم کاری کنیم، باید یک بخش خصوصی ایجاد می‌کردیم.» ببینید آقایان می‌گویند باید بخش خصوصی ایجاد شود. بعضی جاها را هم که دوست ندارند، خصولتی می‌خوانند. شما که دارید ایجاد می‌کنید و وجود نداشته است، پس چه فرقی بین ایکس و ایگرگ هست؟ اگر می‌خواهید ساختاری و ماهوی و درست بحث کنید، این کار را خودتان انجام داده‌اید.
ایشان در ادامه می‌نویسد: ‌«در سال‌های ١٣٦٩ و ١٣٧٠ صحبت بر سر خصولت و اقداماتی در جهت شکل‌گیری بخش خصوصی نوپا انجام می‌شود. چون بخش خصوصی قوی وجود ندارد، دولت وظیفه سرمایه‌گذاری بخش‌ها یا حوزه‌های مختلف را به عهده گرفته است. ما اصلا نهاد بخش خصوصی در کشور نداشتیم و هنوز هم نداریم. یک سازمان که واقعا در اقتصاد کشور موثر باشد و رابطه تعریف شده داشته باشد، هنوز نداریم. یکی از اهدافی که برنامه سوم دنبال می‌کند این است که بخش خصوصی را در کشور ایجاد کند.» این همان رسانه جمعی در سطحی جهانی است.

شکست رسانه‌ها
سی‌ان‌ان به عنوان نماینده رسانه جمعی در سطح جهانی بعد از پیروزی ترامپ شکست عظیمی خورد. به ایشان که طرفدار کلینتون بودند، گفتند شما که همه‌چیز را می‌دانستید، چه شد که شکست خوردید؟‌ اعتراف کردند نمی‌دانستند مردم امریکا چه می‌خواهند. حتی انتلکتوئل‌هایی در حد جودیت باتلر نیز گفت که ما نمی‌دانستیم. چرا نمی‌دانستند. زیرا سی‌ان‌ان فکر می‌کرد ٣٠ سال است دارد مسائل را دیکته می‌کند. کن لوچ، (کارگردان برجسته چپ بریتانیایی) بی‌بی سی را نیز جزو همین‌ها می‌گذارد. او بی‌بی‌سی را جزو رسانه‌های جمعی جهانی می‌داند که برنامه‌های نئولیبرالی را پی می‌گیرد. سی‌ان‌ان هم همین کار را می‌کند. الان است که سوال از ایران شروع شده است. کسانی که این جا نشسته‌اند، ممکن است توطئه‌ای در کار است، خیر طرح توطئه آمیزی در کار نیست، همین الان یکی از پرسش‌های مهم در سطح روشنفکری جهان این است که چطور شد سی‌ان‌ان نفهمید و تا لحظه آخر دروغ گفت؟ چطور شد بی‌بی سی که از نظر کن لوچ همین سیاست را دنبال می‌کند، متوجه قضیه نشد؟
دولت که بخش خصوصی نوپایی را ایجاد می‌کند، غیر از خصولتی شدن است که بازار آزادی‌ها در ظاهر به آن حمله می‌کنند اما در باطن از آن حمایت می‌کنند، زیرا نتیجه تلاش‌های ایشان است. مساله آن است که بخش خصوصی یا کسی که چنین عملکردی دارد، عقلانی عمل می‌کند. اینجاست که مفهوم عقلانیت نقش مهمی ایفا می‌کند. منظور ایشان از عقلانیت رسیدن به سود در کوتاه‌ترین مدت ممکن است. یعنی توسل به همان عقلانیت معطوف به هدف یا عقلانیت ابزاری ماکس وبر. آنان به کنش عقلانی معطوف به ارزش یعنی فلسفه ورزیدن و امثالهم اهمیتی نمی‌دهند، به جز زمانی که این عقلانیت دست تعدی به سمت عقلانیت ابزاری دراز کند. آن وقت است که دادشان در می‌آید که علم اقتصاد به فنا رفت، جامعه نابود شد. خلاصه کنم، به اعتقاد آنها دولت باید پاسدار حقیقت بازار، یعنی فراهم کردن قوانین مورد علاقه آنها و سرکوب‌کننده کسی باشد که می‌خواهد به بازار تعدی کند. اکنون باید مشخص شده باشد که چرا به آنها مرکز یا مرکزگرا یا اعتدالی می‌گویم. هر کس که نئولیبرال شد و دولت را در دست گرفت، باید همین وظایف را انجام دهد ولاغیر. به همین دلیل است که رفتن کلینتون و آمدن بوش محافظه‌کار یا جابه‌جایی سارکوزی محافظه‌کار و اولاند سوسیالیست کوچک‌ترین فرقی نمی‌کند. دولت باید آموزش و بهداشت را به حقیقت بازار واگذار کند. گذشت زمانی سوسیالیست‌ها طرفدار بیمه همگانی و آموزش همگانی بودند. مهم‌ترین دلیلی که انتخابات بی‌معنا شده است، همین خلع ید دولت از خود است. مساله بسیار مهم است. این پدیده در ایران هم مشهود است.

تفاوت دموکراسی و آزادی نئولیبرالی
 بسیاری می‌گویند که دموکراسی غربی همین است. اما واقعیت است که فرقی میان سارکوزی و اولاند نیست، چون سیاست‌های بازاری تداوم می‌یابد. وقتی ماجرای یونان پدید آمد، وزیر مالی یونان گفت قوی‌ترین مرد یونان کسی است که انتخاب هم نشده است. حرف او این است که دموکراسی یک نقطه ضعف دارد که آن هم مردم هستند! زیرا هر آن ممکن است رای بدهند و ضد یکی از این روندهای خصوصی‌سازی حرف بزنند، مثلا بهداشت یا آموزش رایگان بخواهند. این خصوصی شدن بهداشت و آموزش در ایران هم هست. الان در ایران ٧٥ درصد دانشگاه‌ها خصوصی هستند. این نشان می‌دهد پولدارها می‌توانند تحصیل کنند. ایشان هم پولدار هستند و هم مقامات بالا را اشغال می‌کنند. طبقات پایین راهی جز تحصیل برای بالا کشیدن خودشان ندارند. غیر از آن مواد مخدر است. یکی از دلایلی که به ترامپ رای دادند، این بود که در طول سی سال وام دانشجویی به عنوان یکی از مهم‌ترین مسائل دانشجویان امریکا از میان رفته بود. به همین دلیل بسیاری از دانشجویان برای تامین هزینه دانشگاه به کارهای قاچاق روی آوردند. به همین دلیل است که مساله پیچیده شده و به ترامپی رای می‌دهند که می‌گوید همه‌چیز را عوض می‌کند. استیصال جایی باقی نمی‌گذارد برای اعتبار و مفهوم فلسفی‌اش است.
اما چرا از اعتدال افراطی حرف می‌زنم؟‌ زیرا نئولیبرالیسم از سلطه یک درصد از مردم به ٩٩ درصد مردم در همه جای جهان منجر شده است. این اعتدال به این سبب افراطی است که بیش از هر رژیم سیاسی از مردم خلع ید کرده است. مردم دیگر درباره سرنوشت خود نمی‌توانند تصمیم بگیرند و رابطه مردم و دولت گسسته است. این جاست که خاورمیانه به این وضع دچار می‌شود و دولت- ملت‌ها از بین رفتند. ما باید قدر امنیتی که در داخل داریم را بدانیم. اما عناصر ساختاری (‌و نه فردی) ‌در داخل هستند که این مساله را پروبلماتیزه می‌کنند. همین جاست که همانطور که چامسکی گفت، مردم به سمت فاشیستی مثل ترامپ رجوع می‌کنند. نئولیبرالیزم یا گونه قدیمی آن همواره جاده صاف کن فاشیسم بوده است، چه در وایمار و چه در انگلستان که از اروپا خارج شد و چه در امریکا که ترامپ رای آورد. سیاست بی‌معنا شده است.
اخیرا عده‌ای از جوانان بر سر قبر کوروش رفتند و شعارهایی سر دادند. آنچه مرا وحشت‌زده کرد، شعارهای ضدعرب و ابراز نفرت از اعراب بود. فاشیسم همیشه همین‌طور شروع می‌شد. شاید کسانی که در آن جمع بودند، خودشان نمی‌دانند که چه عمل فاشیستی‌ای مرتکب شده‌اند. شاید خود آنها منتقدان ترامپ باشند. نئولیبرالیسم و فاشیسم مسیرهای مشابهی را طی می‌کنند. وقتی از وجود عناصر به طور ساختاری سخن می‌گویم، به همین نکته اشاره دارم. هیتلر همین طور کارش را شروع کرد. ترامپ هم علیه سیاهان حرف می‌زد. یکی از دلایل جنگ شیعه و سنی امروز ناشی از همین گرایش‌ها است. این طور ابراز نفرت فاشیستی است.
اما چرا جنبش‌های فاشیستی بعد از ٤ دهه فرمانروایی نئولیبرال سر بلند کرده‌اند و اکنون نئولیبرالیسم به فاشیسم گره خورده است؟‌ جواب را باید در جهانی شدن سرمایه جست‌وجو کرد. جهانی شدن سرمایه نیازمند قوانینی است که در سطح جهانی رعایت شود.
بحث بعدی رابطه بین آزادی و دموکراسی است. مساله مورد توجه ما است و عده زیادی از مردم دنبال آزادی هستند و می‌گویند دموکراسی نیستند. این اشتباه را دولت‌ها هم مرتکب می‌شوند. مثلا نشریه صبح با نگرش تیزی گفت که دموکراسی یعنی اباحه‌گری و نگفت دموکراسی یعنی مردم مشکلات خودشان را بیان کنند. نئولیبرال‌ها و لیبرتارین‌ها همواره طرفدار آزادی‌های شخصی از انواع مختلف بودند. در ایران خلطی میان این نوع آزادی‌ها و دموکراسی صورت گرفته است. ما طرفدار دموکراسی هستیم نه این آزادی‌های اباحه‌گرایانه. نئولیبرال‌ها به‌شدت دنبال این هستند که آزادی‌های اباحه گرایانه که در صنعت فرهنگ جهانی منتشر می‌شود را برجسته کنند و مساله دموکراسی از میان برود.
جناح محافظه‌کار کسانی هستند که هر نوع آزادی دادن را ممنوع می‌کند. اما داستان این است که ایشان می‌گویند موسیقی لس آنجلسی ممنوع است. بعد قرار می‌شود در همین جا موسیقی پاپ تولید شود. اما تا قرار می‌شود کنسرت برگزار شود، اجازه نمی‌دهند. از سوی دیگر فشاری به تمام جوانان می‌آید و آنها فکر می‌کنند، آزادی یعنی همین. بوردیو می‌گوید زمانی که در خلاقیت بسته می‌شود، در هجو باز می‌شود. نگاه به شبکه‌های اجتماعی کنید، می‌بینید که سراسر متلک پراکنی و هجو شده است. این وسط کسی می‌برد که معتقد است باید دموکراسی از میان برود. این دو (آزادی‌های اباحه‌گرایانه و دموکراسی) ربطی به هم ندارند. اینکه شما می‌گویید آزادی و دموکراسی، یکی نیست. دموکراسی یعنی اینکه فرد بتواند در سرنوشت خودش دخالت کند.

داعش و آدم‌های زائد
من راجع به داعش و آدم زائد هانا آرنتی نوشته بودم که فرصت نشد درباره‌اش بحث کنم. آدم زائد که در جنگ جهانی در اروپا متولد شد، کسی بود که هیچ پیوند ملی با جایی نداشت. او آدم رها شده و بدون حقوقی بود. درست همین‌ها فاشیسم را ساختند. ما الان سطح عظیم بیکاری در ایران را شاهدیم که آدم‌های زائد را ایجاد کرده است. چرا داعش به وجود آمد؟ زیرا امریکایی‌ها آنجا را له کردند. تمام زیرساخت‌ها را زدند تا به قول خودشان عراق را از نو بسازند. در کتاب دکترین شوک در ٢٠ صفحه به خوبی توضیح داده می‌شود که چه طور امریکایی‌ها عراق را ویران کردند تا بهشت نئولیبرالی بسازند و نتیجه نیز این شد. این کسانی که الان دنبال داعش رفته‌اند، آدم‌های زائد و مستاصلی هستند که از همه جا رانده شده‌اند. بالاخره روحیه رادیکال هم در هوا هست و نتیجه همین می‌شود. این عده رادیکال همین آدم‌ها را گرد خود می‌آورند.

مساله متافیزیکی است
به مساله دیگری هم اشاره کنم. بیژن عبدالکریمی به من گفتند که چرا متافیزیک را فراموش کرده‌ای؟ من نوشتم که متافیزیک را فراموش نکرده‌ام. هایدگر در بنیاد یک متافیزیک یا در وجود و زمان از اضطراب و ملال به عنوان حالت‌ها (mode) ی وجودی سخن می‌گوید. اینها اموری ذهنی هستند و عینی نیستند. اینها پس زمینه‌ای بنیادی هستند که رابطه انسان با جهان را شکل می‌دهند. هایدگر مثال ایستگاه راه‌آهن را می‌زند. اما می‌توان از مثال بیکاری یاد کرد. در بیکاری حالت‌های ملال (زمانی که زمان فرد را فراموش می‌کند) و اضطراب (وقتی انسان می‌خواهد از زمان پیش بیفتد) رخ می‌دهد. مواد مخدر رابطه آدمی با زمان را شکل می‌دهد. در بیکاری ملال و اضطراب به آدم فشار می‌آورد و به همین خاطر به مواد مخدر و مواد محرک روی می‌آورد. اتفاقا به آقای عبدالکریمی می‌خواهم بگویم مشکل اعتیاد ما متافیزیکی است. مشکل بیکاری ما جهانی است و مشکل ایران به تنهایی نیست. تا زمانی که این سیاست‌های اقتصادی نئولیبرالی ادامه پیدا کند، این مساله ادامه دارد.

نئولیبرال‌ها از دولت- ملت بیزارند
در پایان مایلم به این نکته اشاره کنم که نئولیبرال‌ها به‌شدت از دولت-ملت‌ها بیزارند. زیرا می‌گویند دولت-ملت‌ها اموری مصنوعی هستند. از نظر آنها سیستم‌های طبیعی مثل قوم و... بهتر هستند. آنها طالب از بین رفتن دولت-ملت‌ها هستند. در جهان نیز چنین است. مثلا در انگلستان، اسکاتلند می‌خواهد از بریتانیا جدا شود. قدیم نمی‌توانستند چنین کنند. اما الان به واسطه بازار جهانی می‌توانند چنین کنند. بنابراین گمان نکنیم این مشکلات در بیرون است و در درون هم وجود دارد. البته درست است که مسائل فلسفی خیلی مهم است، اما اگر به این مسائل انضمامی فکر نکنیم، همین جمعی که الان در اینجا هستیم هم ویران می‌شد. در آخر سخن به نظر من مشکل ما چیست. من این را به فوکو در کتاب بسیار مهم زیست- سیاست ارجاع دادم. فوکو آنجا مفصل بحث می‌کند و می‌گوید جایی رژیمی هست که می‌گوید بازار حقیقت را می‌گوید. یک وقت جایی رژیمی داریم که می‌گوید بازار حقیقت را می‌گوید و جایی رژیمی داریم که می‌گوید خداوند حقیقت را می‌گوید. این دو تا در اثر اینکه در غرب فکر می‌کردند قابل تلفیق است، با هم گره خوردند. اما مشکل ما این است که مساله بد بودن این فرد و آن فرد و اینها نیست، بلکه مساله ما تضاد ساختاری است که یک جا همه سیاستمداران از رژیم نخست سخن می‌گویند و جای دیگر از رژیم بازار دفاع می‌کنند. این تضاد ایجاد می‌کند. این تضاد به ایران فشار می‌آورد و ‌ای بسا که اگر حل نشود، بسیار مضر است. من از چیزی جانبداری نمی‌کنم و نمی‌گویم چی به چی است. شما خودتان کتاب فوکو را بخوانید. من می‌گویم مساله سیاست را به روانکاوی سیاستمداران فرونکاهیم و به این تناقض اساسی توجه کنیم.

روزنامه اعتماد

نظرات مخاطبان 0 5

  • ۱۳۹۵-۰۸-۲۵ ۲۳:۲۰ 0 3

    عالی. بالاخره کسی هست که دست بر اصل ها بگذارد.
                                
  • ۱۳۹۵-۰۸-۲۷ ۱۲:۵۸امین 5 3

    پردهٔ دیگری از اجرای تماشایی شوالیهٔ تنها در نبردی نمایشی با هیولای موهومی به نام نئولیبرالیسم...
                                
  • ۱۳۹۵-۰۸-۲۷ ۱۷:۳۸ 1 0

    معلوم نیست اگر روزی روز جهانی جامعه شناسی بود استاد چه می گفت و اگر روز جهانی اقتصاد بود انوقت استاد چه می گفت ، یکی از مصادیق بارز نتولبیرال  این است ، که  همه همه جا هستند اما انها همه نیستند از ما بهتران اند که همه جا هستند  چرا که ،حقیقت بازار ،، این را می طلبد ، استاد شما در بازار مکاره روز جهانی فلسفه سخن می گوئید شما استاد همه جا هستی بقول خسرو گلسرخی تقل زمین کجاست من در کجای جهان ایستاده ام بازار و منطق بازار می گوید من همه جا  هستم و انگار هیچ جا نیستم این بازار مکاره یک نفر هم می خواست که لباس مارک دار بپوشد و ریشش را از ته زده باشد چه کسی بهتر از یوسف ابازی استاد دهه های گذشته دانشگاه تهران 
                                
  • ۱۳۹۵-۰۸-۲۹ ۲۳:۰۴جاویدان 1 1

    درود 
    دیدگاه تقلیل گرایانه دکتر اباذری به جامعه شناسی جای نقد بس فراوان دارد.
    
    اینکه جامعه شناسی به رسالت اصلی خود یعنی معیشت و اقتصاد جامعه توجه نماید ستودنی و اینکه رسالت جامعه شناسی را به مقابله با نئو لیبرالیسم خلاصه کنیم بی انصافی است.
    تقلیل کاربرد جامعه شناسی به وجود ماهیتی به نام دولت نیز همانقدر ظالمانه است که جامعه شناسی را موجد دین بشریت بر شماریم.
    اینکه جامعه شناسی کارپردازی برای دولت باشد و هر آنچه باعث لاغری دولت گردد را مورد تاخت و تاز قرار دهد نیز ناصواب است.
    گرچه جامعه شناسی خود قربانی محدودیت سازی دولت ها بوده هست و بیشترین انتقادها به دولتها را روا داشته است.
    به نظر می رسد دکتر اباذری منزلگاه فلسفه بیش از آنکه در جایگاه یک جامعه شناس سخن گوید در جایگاه یک روانشناس سخن گفته است.
    پرداختن به نظریات بدون حداقل تحقیق تجربی در هر زمینه هی نارواست.
    جامعه شناسی جامعه شناسی ایران با جامعه شناسی جامعه شناسی در جهان هیچ تفاوت ماهوی ندارد.
    علم جامعه شناسی باید متکی به تجربه و آزمایش باشد و نظریه های علمی باید راه خود را از اندیشه های فلسفه اجتماعی جدا سازد و خلط این دو مبحث نیز سهل انگارانه و نارواست.
    براساس نظریات دورکیم پایه و اساس علم جامعه شناسی تجربه و آزمایش است و بدون کار تجربی نمی توان نئولیبرالیسم را متهم ردیف اول نابسامانی ها دانست.
    با ذره بین روانشناسی و تلسکوپ فلسفه می توان به امور نگریست ولی با دوربین جامعه شناسی قادر به صدور نظریان فلسفی و روانشناسی نخواهیم بود.
    تاختن به نئو لیبرالیسم به خاطر وجود دست نامرئی در بازار همانقدر جفایی بزرگ است که پروراندن دولتی فربه .
    لذا رسالت جامعه شناسی نه به تاختن به نئولیبرالیسم است و نه به فربه نمودن دولت بلکه رسالت جامعه شناسی ایجاد توازنی است که این دو را با توجه به شرایط اجتماعی جامعه در حالت تعادل نگه دارد.
    نقد خصولتی باید به بهبود وضعیت هر دو بخش در ایران کمک نماید ولی وجود ایراد و اشکال به موضوعی نباید منجر به پاک کردن صورت مسئله گردد. با سپاس جاویدان
                                
  • ۱۳۹۵-۰۹-۰۳ ۱۳:۴۲جیزغیژ 0 2

    دریا نظم ندارد
    مالکیتش، هدفش، هیچ چیزش مشخص نیست
    این طور نمی شود که
    طفلکی دریا
    باید برای دریا کاری کرد
    آن را به بازار بدهید
    بازار نظم دارد
    بازار دریا را قطعه قطعه می کند و می فروشد
    بعد پولدارها - ببخشید، مردم - از آن لذت خواهند برد
    هورا
    ما دریا را آزاد کردیم
    ما قهرمانیم
                                

نظر شما