فرهنگ امروز/ آناند گیریدهاراداس، ترجمه و تلخیص: فاطمه شمسی
اشاره: مقاله زیر به نقد و بررسی دو کتاب تازه چاپشدۀ فوکویاما و آپیا میپردازد که در ماههای اخیر با عناوین «هویت؛ مطالبة منزلت و سیاستِ رنجش و نفرت» و «دروغهایی که ایجاد پیوند میکند؛ بازاندیشی در هویت: کیش، کشور، رنگ، طبقه، فرهنگ» به چاپ رسیده است. این دو فیلسوف شهیر در این دو اثر خود به یافتن پاسخی برای پرسش از چرایی بحرانهای کنونی جهان، چرایی رشد تفکرات نژادپرستانه و راست افراطی و بروز جنبشهای اعتراضی در آمریکا و بحران هویت برآمدهاند. کتاب آپیا در ردیف کتب پرفروش (best seller) آمازون قرار گرفته است.
یک دانشمند سیاسی ژاپنی-آمریکایی و یک فیلسوف غنایی-بریتانیایی-آمریکایی پا به کافهای گذاشتند که در آن جاروجنجالی بر سر هویت به راه افتاده است. فیلسوف فریاد میزند: «دعوا را تمام کنید! هویتهایی که بر سر آن نزاع میکنید دروغی بیش نیست.» دانشمند سیاسی گامی به جلو مینهد و میگوید: «آنها دروغ نیستند، فقط آن هویتهایی نیستند که برایشان باید جنگید!»
این دو دانشمند در ختم این قائله موفق شدند، چراکه مرافعهکنندگان آنجا را به مقصد کافهای با بحثوجدل کمتر ترک کردند.
دانشمند سیاسی این شوخی، فرانسیس فوکویاما است، کسی که بهنحوی شهرهآمیز «پایان تاریخ» را اعلام کرد و وقتی تاریخ ادامه یافت، عنوان کرد که بسته به این است که از کلمۀ «پایان» چه معنایی استنباط شود. فیلسوف مذکور نیز آنتونی آپیا است، یک جهانوطن که معتقد است ما همه شهروندان جهان هستیم؛ و کافۀ مورد نظر، با کمال تأسف، کشور پر از نزاع و جدل آمریکا (و کشورهای نظیر آن) است.
هر دو اندیشمند در کتابهای خود به بحث هویت میپردازند که ملتهای بیشماری را به بلا دچار ساخته است. هر دو کتاب به یکی از ژانرهای مهم امروزی تعلق دارند؛ ژانر کتابهایی نه در مورد ترامپ بلکه تا حدی در مورد ترامپ. هر دو کتاب کمک شایانی به تبیین پدیدههایی مانند ترامپ، کمپین me too #، ناسیونالیسم سفیدپوستان، ناسیونالیسم هندوها، جنبش زندگی سیاهان، سوریه، اسلامگرایی، رواج پوپولیسم و تقلیل دموکراسی جهانی، ظهور راست افراطی در اروپا و ظهور چپها در آمریکا میکند. نبض تمامی این پدیدهها با پرسش از هویت گره خورده است؛ «من چه کسی هستم» و «به چه چیزی تعلق دارم»؟ آپیا و فوکویاما در کتابهای خود به دنبال پاسخ به این پرسشها هستند.
آپیا معتقد است ما در جنگ هویت به سر میبریم، زیرا همواره یک اشتباه را تکرار میکنیم: اغراق کردن در تفاوتهایمان با دیگران و شباهتهایمان با همنوعان خود. ما خود را بخشی از قبایل یکپارچه در نظر میگیریم که در مقابل دیگر قبایل که آنها هم شامل تعداد کثیری میشوند، قرار داریم. فوکویاما کمتر جهانوطن است و بیشتر طرفدار دولت-ملت است و با کسانی که وابستة تفاوتها هستند، همدلی بیشتری دارد. او میاندیشد این پاسخی طبیعی به عصر ماست (حتی به نظر میرسد باور دارد چنانچه راهی برای قرار دادن هویتهای محدود در ذیل هویتهای ملی پیدا نکنیم، همگی خواهیم مرد).
کتاب آپیا با عنوان «دروغهایی که ایجاد پیوند میکند»، به بررسی این میپردازد که چرا مردم نیاز دارند هویت خود را دقیق مشخص و خود را به آن سنجاق کنند و راه برونرفت از آن چیست؟
پروژۀ آپیا نشان دادن خطاهای مشترک ما در تفکر در باب پنج نوع هویت است، همهاش بهراحتی با حرف «c» آغاز میشود: عقیده و کیش (creed)، کشور (country)، رنگ پوست (color)، طبقه (class) و فرهنگ (culture). در میان خطاهایی که مرتکب میشویم، در باب کلمۀ اول creed، تمایل ما بر این است که به دین بهمثابه «مجموعهای از اعتقادات لایتغیر» بیندیشیم تا بهمثابه «اعمال و اجتماعاتی دگرشپذیر». ما دین را به یک اسم تبدیل کردیم درحالیکه در حقیقت باید یک فعل باشد، این امر به ظهور بنیادگرایی میانجامد. زمانی که دین «بهمثابه یک فعالیت نشان داده میشود نه یک چیز»، پذیرش اینکه «به وجود آوردن تغییر جزء ماهیت فعالیتهاست» آسانتر میشود.
برعکس، ما «انتخابی اجباری میان جهانیشدن و میهنپرستی» به وجود میآوریم. ما مردمی را ترجیح میدهیم که پاسخهای ساده و سرراست به پرسش «چه هستی» بدهند. ما کسانی را که آپیا «معترفان به دودلی» میخواند (کسانی که به دودلی خود میان جهانیشدن و میهنپرستی اعتراف میکنند) تحقیر میکنیم و از خویش میرانیم. اغلب فراموش میکنیم که یک دموکراسی مدرن، کثرتگرا و لیبرال «ربطی به تقدیر و طالع ندارد بلکه یک پروژه است».
در مورد فرهنگ (culture) وی میگوید که باید «دست از ایدة صرف تمدن غربی بشوییم»، زیرا تصور یک ماهیت غربی متمایز (فردگرایانه، دموکراتیک و آزاداندیش و اهل تساهل و پیشرو و منطقی و علمی)، حقایق اساسی در مورد غرب و هر جای دیگر را نادیده میگیرد.
شیوة نوشتار آپیا اغلب فرحبخش و حتی زیباست: دانشمندان قرننوزدهمی که تلاش میکردند از هیچیِ نژاد چیزی بسازند، «استخدام شده بودند تا مفهومی به رنگ ببخشند». این هشدار جدی را نیز در مورد کتاب در نظر داشته باشید: این کتاب حاوی مقادیر آزاردهندهای از صحبتهای فیلسوفانه است؛ هم پَرِشهایی که میگویند «من در حال متقاعد کردن تو هستم»، هم جملات اساسی و بنیادینی نظیر «تفاسیر علمی همچنین میتواند خلاف جهت تفاسیر کلیسایی حرکت کند» که ریسک رویگردانی کسانی را در پی دارد که نیاز به خواندن این کتاب دارند.
اگر آپیا یک نقطۀ کور داشته باشد، این است که فرض میکند همه میتوانند بهراحتیِ او جهانوطن باشند. او از تِرِنس، نمایشنویس رومی، نقلقول میکند: «من انسان هستم، فکر میکنم هیچچیزِ انسانی نیست که با من بیگانه باشد.» او مینویسد: «اکنون هویتی وجود دارد که باید همۀ ما را به هم پیوند دهد».
اما فوکویاما بیشتر با هویتهای کوچک همداستان است، تأکید بر هویتهای خاص و اصرار و پافشاری بر احترام گذاشتن به آنها یک مشخصة عصر ما است؛ به بیان فوکویاما، این نه به این دلیل است که مردم کمتر تعقل میکنند یا تنگنظر هستند، بلکه به دلیل آن تشویش و سردرگمی است که عصر ما بدان دچار شده است. جهانیشدن، اینترنت، اتوماسیون، مهاجرت وسیع، ظهور هندوچین، بحران مالی 2008، ظهور زنان و جایگزینی آنها به جای مردان در اقتصادهایی که بیشتر خدماتمحور هستند، جنبش حقوق مدنی و آزادی گروههای دیگر و از میان رفتن جایگاه و منزلت سفیدپوستان؛ اینها تنها برخی از آن چیزی است که در سدههای اخیر از سر گذراندهایم. بله جهان برای صدها میلیون انسان به جای بهتری تبدیل شده است، اما فوکویاما به ما یادآوری میکند که در سرتاسر غرب، مردم از این جابهجایی رنج بردند و برگزیدگان و صاحبان قدرت از نتیجۀ آن بهرهمند شدند.
فوکویاما مینویسد، در بحبوحة این تغییرات، سیاست هویت مهم و تبدیل به فرهنگ مشترک ما شده است و دیگر حوزة عمل یک حزب یا جناح خاصی نیست؛ برای مثال، وی میگوید در سیاست آمریکایی، چپها بر برابری اقتصادی صحه میگذاشتند و راستها بر دولت محدود. امروزه، چپها بر «ارتقای سود طیف گستردهای از گروههایی که به حاشیه رانده شدهاند» تمرکز میکنند، درحالیکه راستها «در حال بازتعریف خود بهمثابه میهنپرستانی هستند که به دنبال محافظت از هویت ملی سنتی هستند، هویتی که اغلب بهصراحت با نژاد، قومیت و مذهب مرتبط است».
فوکویاما میگوید ما در حال زندگی کردن در دورانی هستیم که در آن مفهوم و معنای بودن فراموش شده است و به جای آن سود مادی، محرک امور انسانی است. فوکویاما برخلاف بسیاری از منتقدان خیرخواه سیاست هویت، با فایدهای که چنین سیاستی در پی دارد همدل است (بالاتر از همهچیز، این سیاست باعث میشود طبقۀ مرفه از تأثیرشان بر گروههای به حاشیه راندهشده آگاه شوند). او مینویسد: «کسانی که با این گروهها غریبهاند اغلب در درک آسیب و خسارتی که با اعمالشان به آنها وارد میسازند، ناکامند.»
هرچند، فوکویاما انتقاداتی نیز به این سیاست دارد؛ وی میترسد سیاست هویت «به جایگزینی سطحی برای تفکر جدی در باب چگونگی دگرگون ساختن این روند سیساله در بیشتر دموکراسیهای لیبرال به سمت نابرابری اجتماعی-اقتصادی بزرگتر تبدیل شده باشد». فوکویاما نگران است که هرچه جناح چپ در مورد مسائل هویتی «بیدارتر» شود، به همان اندازه در ارائۀ نقد بر سرمایهداری ضعیفتر گردد.
برخلاف آپیا، به نظر نمیرسد فوکویاما معتقد باشد برای انسان امکانپذیر یا مطلوب است که خود را پیش از هر چیز دیگر انسان ببیند. او به دولت-ملت بهمثابه یک واحد سالم در امور انسانی باور دارد و آخرین بخش از کتاب هوشمندانه، دقیق و صریح خود را به کاوش در این زمینه پرداخته است که چگونه کشورها میتوانند «هویتهای ملیِ جمعی و تمامیتبخش» را پرورش دهند، هویتهایی که ریشه در ارزشهای آزادیخواهانه و دموکراتیک دارد (هویتهایی که آنقدر فراگیر و کلان است که همهچیز را شامل شود و به قدر لازم کوچک است که به مردم حس واقعی عاملیت در جامعهشان را بدهد).
مشخصات کتاب:
IDENTITY
The Demand for Dignity and the Politics of Resentment
By Francis Fukuyama
218 pp. Farrar, Straus & Giroux.
THE LIES THAT BIND
Rethinking Identity: Creed, Country, Color, Class, Culture
By Kwame Anthony Appiah
256 pp. Liveright Publishing.
نظر شما