شناسهٔ خبر: 59689 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

جنایت بدون مکافات/ درباره تئاتر جنایت و مکافات رضا ثروتی

ثروتی حتی نمی‌تواند به خودش فکر کند چون تئاتر برای آنان دیگر «خلاقیت زیباشناختی هدفمندی برای تسخیر فضای خودجوش و آزادی» نیست و همین که بتوانند سالن را پر کنند و تشویق‌شان را داشته باشند، کفایت می‌کند. نمایش ثروتی و گروهش جنایتی بدون مکافات است، جنایتی در حق واقعیت.

فرهنگ امروز/ ابوالفضل رجبی:

 

«جنایت و مکافات» نمایشی است که این روزها به نویسندگی و کارگردانی رضا ثروتی در تالار وحدت روی صحنه می‌رود. پرسش کلیدی در اقتباس از یک اثر، بیشتر حول محور چگونگی ایده‌پردازی از آن می‌چرخد. «جنایات و مکافات» داستایفسکی، رمانی است که ثروتی از آن اقتباس کرده است. نمایش «جنایت و مکافات» در یک نگاه توانایی فاصله‌گذاری میان ایده داستایفسکی با ایده خودش را ندارد؛ بهتر بگویم اینکه ایده‌ای که از خود ندارد، هیچ؛ حتی ایده داستایفسکی را هم نمی‌تواند اجرا کند و هر قدر تلاش می‌کند تا خود را از زیر سایه این اثر سترگ بیرون بیاورد، نمی‌تواند. بنابراین شروع می‌کند به گفتن تا نمایش دادن. ثروتی در ابتدا گره‌افکنی می‌کند اما در گشایش گره‌ها گیج و ناامیدکننده عمل می‌کند. او وقوع رویدادها -که اصل اساسی یک نمایش است- را رها و سعی می‌کند با بازی‌های اغراق‌آمیز بازیگران جای خالی آن را پر کند. «جنایت و مکافات» بر چرخ یک نظام نشانه‌شناسی معین حرکت نمی‌کند و نمادپردازی‌اش آنقدر سطحی و کلیشه محور است که نمایش دو ساعت و بیست دقیقه‌ای، بازیگران سینمایی و طراحی صحنه پرزرق‌وبرقش هم نمی‌تواند این ضعف‌ اساسی را پنهان کند.

راسکولنیکف یک دانشجوی حقوق است که وضعیت فعلی را قبول ندارد و با قتل صاحب‌خانه‌اش که پیرزنی نزول‌خوار است، مرتکب جنایت می‌شود. حال اینجا بحث مکافات و چگونگی آن است. راسکولنیکف معتقد است که اشتباهی نکرده و تمام مردان بزرگ رنج‌هایی کشیده‌اند تا حرف خود را بزنند و این رنج من برای «دیگری» است. ثروتی این رنج و عذاب را می‌خواهد با لرزش دایمی راسکولنیکف نشان دهد اما در آخر بیهوده بودن این کار مشخص می‌شود. می‌دانید چرا؟ چون «جنایت و مکافات»ی که ما شاهدش هستیم، توانایی «ضرورت‌سازی» ندارد و اصلا به آن «دیگری» فکر نمی‌کند و با توضیح دادن‌های پی‌درپی تخیل و مشارکت مخاطب را از بین می‌برد. وقتی از یک نمایش، مکان و رویداد حذف می‌شود، چه می‌ماند؟ اما ما در این نمایش هم مکان مشخص و هم توالی رویدادها را داریم؛ پس چه‌ می‌شود که فکر می‌کنیم که اینها بی‌معنا هستند؟ این دو همانا با شرط ایجاد یک وضعیت و ضرورت می‌توانند به یک نظام معنادار تبدیل شوند وگرنه ساخت یک درخت که از میان سه طبقه آپارتمان می‌گذرد شاید در نگاه اول زیبا باشد ولی به خودی خود نمی‌تواند حامل پیامی باشد.

نمادهایی که ثروتی به‌ کار می‌گیرد، عقیمند و بر باد رونده. سه طبقه که می‌خواهد به ترتیب نشانگر طبقات نخبه و برخوردار، متوسط و قضاوتگران و فردیت‌های له شده و رو به زوال باشد و درختی که از این میان می‌گذرد و پیونددهنده آنان است. راسکولنیکف اگرچه در طبقه سوم زندگی می‌کند اما جزو هیچ یک از طبقات نیست. همه در حق او ظلم کرده‌اند و از همه زخمی بر تن و روانش دارد. بعد از ارتکاب قتل برخی دیگر از این ستم‌ها بر او آشکار می‌شود؛ گویی همه می‌خواهند دست بر کاسه چشم او کنند. اما او به اینکه جنایتی نکرده ایمان دارد و تا آخر هم بر این عقیده می‌ماند. کار ثروتی در این میان چیست؟ تخفیف و میانمایگی واقعیت و مفاهیم به مدد سلبریتی‌ها. حقیقت آن است در این مدت آن قدر از سلبریتی‌پروری نوشته‌اند که دیگر لوث شده است، اما نمی‌توان به ‌راحتی در مقابل این ابتذال فراگیر سر خم کرد. بازیگر تلویزیون-سینمایی که هنوز نمی‌تواند یک لحن واحد در گفتار را رعایت کند و از «نفوذ در نقش» چیزی نمی‌داند، چگونه می‌تواند به یک وضعیت فکر کند. او حتی نمی‌تواند به خودش فکر کند چون تئاتر برای آنان دیگر «خلاقیت زیباشناختی هدفمندی برای تسخیر فضای خودجوش و آزادی» نیست و همین که بتوانند سالن را پر کنند و تشویق‌شان را داشته باشند، کفایت می‌کند. نمایش ثروتی و گروهش جنایتی بدون مکافات است، جنایتی در حق واقعیت.

روزنامه اعتماد

نظر شما