شناسهٔ خبر: 61873 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

پدیدارشناسی و ذهن متعالیه/ نگاهی به فلسفه ادموند هوسرل فیلسوف آلمانی

هوسرل توضیح می‌دهد آن چیزی که ما از یک ادراک می‌گیریم فراتر از یک ادراک ساده است. مثلا با دیدن یک پرنده، سیاه بودن آن، امکان پرواز کردنش و نکات دیگری از این دست را نیز می‌فهمیم.

  

فرهنگ امروز/ زهرا سلیمانی اقدم:

 پدیدارشناسی هوسرل، یکی از دشوارترین مباحث فلسفی است. هوسرل یکی از دشوارنویس‌ترین فیلسوفان نیز به شمار می‌رود. خوانش فلسفه پدیدارشناسی او وقت‌گیر و دشوار است، اما جست‌وجو برای درک بهتر آن بسیار لذت‌بخش است. با این وجود ساده کردن فلسفه هوسرل برای درک سریع و بدون دغدغه آن، هم خیانتی به روش فلسفی هوسرل و هم خیانت به افرادی است که قصد دارند درکی از فلسفه هوسرل داشته باشند. با این وجود در این متن تلاش شده است تا با مفیدترین توصیفات و تشریحات دریچه‌ای برای آشنایی با هوسرل و درک فلسفه او به روی دانش عموم بگشاییم.
  ادموند هوسرل کیست؟
ادموند هوسرل (1938-1859)، فیلسوف آلمانی، از یک خانواده یهودی، مبدع پدیدارشناس قرن بیستم است که شاید مهم‌ترین واکنش فلسفه اروپایی علیه نگرش علمی افراطی به جهان باشد. هوسرل با علم جدید، عقل گرایی یا بنیان‌گرایی مخالف نبود بلکه او عقیده داشت که فقط پدیدارشناسی می‌تواند بنیانی برای علم و عقل فراهم آورد. پدیدارشناسی بعدها توسط هایدگر (شاگرد هوسرل) در جهتی صریحا ضد علمی و ضدبنیان‌گرایی قرار گرفت. علاقه هوسرل به برکلی و هیوم و شاگردی شخصیت‌های علمی مثل کارل وایراشتراس، فرانتس برنتانو در تفکرات وی بسیار تاثیرگذار بوده است.هوسرل رویکرد برنتانو را در نظریه منطق بسیار مهم می‌دانست و پژوهش‌های منطقی خود را نیز نوعی اصلاح و بازسازی منطق می‌شمرد. هوسرل در سال 1886 در هاله اقامت گزید و در درس‌های روانشناسی کارل اشتومف (از شاگردان برنتانو) شرکت کرد. نقطه اوج دوران اقامت هوسرل در هاله انتشار پژوهش‌های منطقی بود. جلد اول آن با نام پروله گومنا در سال 1900 و جلد دوم آن‌که دربرگیرنده شش پژوهش بود، در دو بخش در سال 1901 به چاپ رسید. نخستین بار در پژوهش‌های منطقی بود که هوسرل فلسفه خود را پدیدارشناسی نامید و «آن را علم‌العلومی دانست که در تکامل بعدی‌اش به یگانه فلسفه حقیقی و ممکن تبدیل شد.» (عبدالکریم رشیدیان، 1384، 26) هوسرل در جوانی با خواندن عهد جدید مجذوب پرسش‌های مذهبی می‌شود و علاقه‌اش به فلسفه و دغدغه‌های فلسفی از جمله وجود خدا آشکار می‌شود. او در سال 1886 مسیحی می‌شود اما همیشه خود را یک مسیحی آزاده و غیر جزمی می‌دانست و رویکرد فلسفی را مستقل از دین تلقی می‌کرد.
  «پژوهش‌های منطقی»؛ مهم‌ترین اثر هوسرل
اکثر مفسران هوسرل بر این عقیده هستند که هوسرل با نوشتن، می‌اندیشیده است و این امر را از نوع نوشته‌های وی می‌توان درک کرد. «پژوهش‌های منطقی» به عنوان معروف‌ترین کتاب هوسرل کتاب دشواری است زیرا انسجام و یکپارچگی تفکرات هوسرل بعد از نوشتن این کتاب است که رقم می‌خورد و البته فلسفه پدیدارشناسی هوسرل نیز بعد از نوشتن این کتاب تجلی واقعی خود را یافت. دو نکته اشاره شده درباره خصیصه فلسفه‌ورزی هوسرل باعث شده است که در کتاب «پژوهش‌های منطقی» مطالب سنگین و گاهی ناهمخوان به چشم بخورد. اما در کل کتاب «پژوهش‌های منطقی» دارای ارزش و اهمیت بسیاری در سیر فلسفه‌ورزی در قرن بیستم به حساب می‌آید زیرا نه تنها مطالب فوق‌العاده دقیق و قابل توجهی را در خود دارد بلکه منشأ بسیاری از آثار فلاسفه قرار گرفته است. کتاب «پژوهش‌های منطقی» سرآغاز روشی فلسفی است که بر هیچ یک از ارکان فلسفی پیش از خود استوار نشده است و ادامه دهنده هیچ یک از روش‌های پیشین خود نبوده است. هوسرل حتی از استادان خود مثل برنتانو پیشی می‌گیرد و یک راه کاملا جدید عرضه می‌کند. از این رو می‌توان گفت کتاب «پژوهش‌های منطقی»، شروع تفکر فلسفی با شیوه‌ای جدید در قرن بیستم بوده است. کتاب «پژوهش‌های منطقی» به دو بخش تقسیم می‌شود؛ هوسرل در بخش اول درباره منطق بحث می‌کند. بخش دوم هم شامل شش پژوهش می‌شود که از مباحث صوری آغاز و در انتها به سمت پژوهش‌های عینی‌تر حرکت می‌کند. پژوهش ششم این اثر از دیگر پژوهش‌های کتاب مفصل‌تر است که به مباحث حقیقت و معرفت می‌پردازد. می‌توان گفت شیوه پدیدارشناسانه هوسرل در پژوهش ششم نسبت به دیگر پژوهش‌ها دقیق‌تر و واضح‌تر است که فهم آن، تاثیر بسزایی در فهم کل فلسفه هوسرل دارد.
  پدیدارشناسی هوسرل چیست و فلسفه استعلایی چه می‌گوید؟
پدیدارشناسی یک رشته و روش تحقیقی در فلسفه است که توسط فیلسوفان آلمانی ادموند هوسرل و مارتین هایدگر بنا نهاده شد. پدیدار شناسی مبتنی بر این فرض است که واقعیت از اشیاء و رویدادها (پدیده) تشکیل شده است به همان کیفیتی که توسط آگاهی انسان‌ها درک یا فهمیده می‌شوند.فلسفه پدیدارشناسی به سایر رشته‌های اصلی فلسفه (متافیزیک، معرفت شناسی، منطق و اخلاق) مربوط است اما متمایز از آن است. یک روش متمایز برای دیدن فلسفه که در همه این زمینه‌ها تأثیر دارد. هوسرل با این استدلال که آگاهی متعالی، حد و مرز تمام علوم و دانش‌های ممکن را تعیین می‌کند دست به تعریف دوباره فلسفه بر این اساس زد و آن را فلسفه استعلایی دانست. اندیشه هوسرل عمیقا بر فلسفه قرن بیست تاثیر گذاشت و به چهره برجسته فلسفه معاصر تبدیل شد.
  پدیدار چیست؟
هوسرل همچنین به بحث در مورد کلمه‌ «پدیدار» پرداخته است. او توضیخ می‌دهد که پدیدار را به سه اطلاق به کار می‌بریم؛
۱- نامیدن اشیاء ظاهری و ویژگی‌های آنها.
۲- تجربه‌هایی که کنش‌های ظاهری آنها را شکل می‌دهد.
۳- همه تجربه‌ها از هر نوعی که باشند.
  بحث محوری پدیدارشناسی چیست؟
پدیدارشناسی به عنوان یک رشته از فلسفه با باقی رشته‌ها متمایز است. در واقع پدیدارشناسی مطالعه ساختارهای آگاهی از نقطه نظر و دیدگاه تجربه شده توسط اول شخص است. ساختار اصلی یک تجربه را قصدی بودن آن و چیزی را نشانه و هدف گرفتن است چون همیشه تجربه داشتن، تجربه داشتن از چیزی است. تجربه به واسطه محتوا و معنایی که از یک شی دارد همیشه به سمت ابژه (شی) هدایت می‌شود.هدف اصلی پدیدارشناسی تحقیق مستقیم و توصیف پدیده‌ها به صورت آگاهانه و بدون مدنظر قرار دادن توضیح علّی آنها و تا حد امکان عاری از پیش تصورات و پیش‌فرض‌های غیرقابل توصیف است.
هوسرل توضیح می‌دهد آن چیزی که ما از یک ادراک می‌گیریم فراتر از یک ادراک ساده است. مثلا با دیدن یک پرنده، سیاه بودن آن، امکان پرواز کردنش و نکات دیگری از این دست را نیز می‌فهمیم.
هوسرل توضیح می‌دهد: من به باغ نگاه می‌کنم و برای ادراکم به واسطه الفاظ، اظهاری می‌گیرم؛ «آنجا یک پرنده سیاه پرواز می‌کند». عملی که معنای من در آن مستقر است چه هست؟ من فکر می‌کنم در هماهنگی با نقطه نظرات اثبات شده در پژوهش اول، ما می‌توانیم بگوییم که این (اظهار) در ادراک مستقر نیست؛ دست‌کم تنها در ادراک مستقر نیست. این ساده به نظر می‌آید که ما نمی‌توانیم موقعیت قبل خودمان را چنان توصیف کنیم گویی که آنجا هیچ چیز دیگری وجود نداشته است – صرف نظر از اصواتِ الفاظ- آنچه که معناداری بیان را تعیین می‌کند، اما ادراکات به آن متصل است. ما می‌توانیم اظهارات متفاوت را بر ادراک یکسان پایه گذاری کنیم و به وسیله آن معناهای کاملا متفاوت آشکار می‌شود. (Husserl: 1970, volume II,195) هوسرل، مثال‌هایی از ادراک درونی نیز می‌آورد: اضطراب، گلویم را می‌فشارد؛ درد در دندانم نفوذ می‌کند؛ غم، قلبم را می‌ساید. او می‌گوید این چیزها را به گونه‌ای درک می‌کند که به‌ همان طریق در می‌یابد. باد، درختان را تکان می‌دهد، یا این جعبه، مربع شکل و قهوه‌ای رنگی است. اینجا قطعا ادراک درونی و بیرونی هماهنگ هستند.
 پدیدارشناسی چگونه می‌تواند به ما کمک کند؟
پدیدارشناسی به عنوان یک روش تحقیق می‌تواند بسیار مفید باشد. پدیدارشناسی نوعی از تحقیقات کیفی است که بر مطالعه روی تجربیات زیسته افراد در جهان تمرکز دارد. پدیدارشناسی رویکرد قدرتمندی برای یک تحقیق است که به خوبی برای بررسی مسائل چالش برانگیز مناسب است. با ایجاد درک بهتر از ماهیت پدیدارشناسی و تلاش برای ایجاد همسویی مناسب بین سوال تحقیقی موجود و نوع فلسفه پرسشگری پژوهشگر می‌توان از کاربردهای پدیدارشناسی بهترین بهره را برد.
با دانستن این امر که انسان از معدود موجوداتی است که می‌تواند از تجربیات دیگری بیاموزد؛ سوال این است که چرا غالبا از این کار غفلت می‌کنیم؟ شاید به این خاطر که فرض می‌کنیم چنین شرایط مشابهی ممکن نیست برای ما هم اتفاق بیفتد یا شاید فکر می‌کنیم اگر در همان شرایط مشابه قرار بگیریم می‌توانیم تصمیمات عاقلانه‌تر یا بهتری بگیریم.
شاید هم به این دلیل است که فرض می‌کنیم تجربه ذهنی فرد به اندازه داده‌های عینی که از واقعیت خارجی جمع‌آوری شده‌اند قابل اعتماد نیستند. صرف‌نظر از مفروضات، نکته مهم این است که دانشمندان باید از تجربیات دیگری بیاموزند. در حقیقت، این یک اصل اساسی در امر تحقیق است. تحقیقات شامل مطالعه دقیق یک موضوع (یعنی فرد، گروهی از افراد، جوامع یا اشیاء) برای کشف اطلاعات یا دستیابی به درک جدید از موضوع است و یک مطالعه دقیق شدیدا نیازمند درک تجربیات دیگران و استفاده از آنها است (Cambridge Online Dictionary. 2019. Accessed 24 Feb 2019, Research.) تا بتواند به درک و بینشی که نیازمند آن است از پدیده‌ها برسد.
پدیدارشناسی یک روش تحقیق کیفی است اما برای استفاده از آن نیاز است تا فلسفه‌هایی که پدیدارشناسی از آن برآمده است به خوبی مورد مطالعه قرار گیرد. این فلسفه‌ها مفهوم تجربه انسانی را نظریه پردازی می‌کنند. به عبارت دیگر، مشارکت در تحقیقات پدیدارشناختی مستلزم این است که محقق با تکیه‌گاه‌های فلسفی تفسیرهای ما از تجربه بشری آشنا شود.
پدیدارشناسی یک رویکرد تحقیقاتی کیفی است که برای کمک به پیشبرد تحقیقات شما موقعیتی خاص خواهد داشت. از آنجایی که استفاده از تجربیات دیگران آن هم با کمترین خطا، کار ابدا ساده‌ای نیست استفاده از روش تحقیق بسیار دقیق و متقنی چون پدیدارشناسی می‌تواند هوشمندانه باشد.
  هدف پدیدارشناسی چیست؟
پدیدارشناسی تلاش دارد تا ذات یک پدیده را به واسطه کاوش در آن از منظر کسانی که آن را تجربه کرده‌اند توصیف کند. در واقع هدف از پدیدارشناسی توصیف معنای این تجربه است البته هم از نظر تجربه و هم اینکه چگونه تجربه شده. (Teherani A, Martimianakis T, Stenfors-Hayes T, Wadhwa A, Varpio L. Choosing a qualitative research approach. J Grad Med Educ. 2015;7: 669–70.)
پدیدارشناسی مطالعه تجربیات زندگی فرد در جهان است. بررسی تجربیات افراد بشر به عنوان تجربه‌های اذهانی که زندگی کرده‌اند فوایدی دارد. با این بررسی می‌توان معانی و مفاهیم جدیدی را برای آگاهی داده، دوباره سازی مسیر زندگی و یادگرفتن چگونه و بهتر تجربه کردن زندگی، به دست آورد. (Laverty SM. Hermeneutic phenomenology and phenomenology: a comparison of historical and methodological considerations. Int J Qual Methods. 2003;2: 1–29.)
  چگونه با پدیدارشناسی استعلایی به روشی ارزشمند از تحقیق برسیم؟
کارها و مطالعات اولیه هوسرل روی ریاضیات به عنوان موضوع تحقیق متمرکز بود که سرانجام منجر به مطالعه روی تمامی پدیدارها شد. رویکرد هوسرل به فلسفه تلاش برای ارزش‌گذاری یکسان بین تجربیات عینی و ذهنی بود تا بتواند بدنه کار خود را قوام بخشد و به قول خودش به نوعی از پدیدارشناسی خالص برسد یا یک بنیاد جهانی برای فلسفه و علم بیابد. (همان) او تمرکز پوزیتیویسم به روی مشاهدات عینی و واقعیات خارجی را رد کرد و در عوض تاکید داشت پدیده‌هایی که توسط آگاهی فرد درک می‌شود باید هدف مطالعه علمی باشند.بنابراین هوسرل مخالف این بود که مفروضات و قصدیات وارد تحقیقات پدیدارشناسی شوند. ازاین رو هیچ نظریه فلسفی یا علمی، هیچ رویه منطقی قیاسی و هیچ علم تجربی یا گمانه زنی‌های روانشناختی نباید دخالت داده شوند. درعوض باید بر آنچه که مستقیم به شهود یک فرد داده می‌شود، تمرکز شود. (Moran D. Introduction to phenomenology. Milton Park: Routledge; 2000.)  در واقع ادعای هوسرل این سرانجام را دارد که تمام دانش‌های اصیل به ویژه دانش‌های علمی بر شواهد متکی هستند. معنای این برای هوسرل این است که دانش ذهنی و عینی کاملا در هم تنیده شده‌اند.درک واقعیت یک پدیده یعنی درک یک پدیده همانطور که توسط یک فرد در زندگی مورد تجربه قرار گرفته است. این تجربه زیسته شده از نظر هوسرل، ابعادی از هستی است که هنوز کشف نشده بود. برای هوسرل، پدیدارشناسی ریشه در نگرش معرفت شناختی داشت. برای او، سوال مهم تحقیق پدیدارشناختی این بود: برای یک شخص چه اتفاقی می‌افتد؟ او از یک پدیده آگاه می‌شود یا درباره آن می‌داند؟
در برداشت هوسرل از پدیدارشناسی، هر پدیده تجربه شده‌ای می‌تواند هدف مطالعه باشد و از طریق تجزیه و تحلیلِ فراتر از ادراک حسی (یعنی آنچه من می‌بینم، می‌شنوم یا لمس می‌کنم) را به تجربیات اندیشه، حافظه، تخیل یا احساسات سوق دهد. (Reiners GM. Understanding the differences between Husserl’s (descriptive) and Heidegger’s (interpretive) phenomenological research. J Nurs Care. 2012;1: 1–3.)
چالش ما در روش تحقیق پدیدارشناسی استعلایی این خواهد بود که برای شناخت یک پدیده باید به مطالعه تجربه زندگی یک فرد از پدیده‌ای بپردازیم که ذات جهانی آن پدیده را برجسته می‌کند. این امر به محققی نیاز دارد که نگرش پیشینی، اعتقادات و فرضیات خود را کاملا کنار بگذارد یا متوقف کند و به صورت ویژه به تجربه شرکت‌کنندگان یا افراد دخیل در تحقیق توجه کند تا بتواند جوهره پدیده مورد نظر را شناسایی کند. خدمت هوسرل این است که او روشی را ایجاد کرده است که محققان را قادر می‌سازد تا فهم ساده یا نگرش طبیعی به آنچه ذهن انسان می‌نامیم را متوقف کنند و ذهن متعالیه را به عنوان یک قلمرو جدید و ناشناخته مورد کنکاش قرار دهند.

روزنامه اعتماد

نظر شما