علی افخمی
چه مشكلي داريم كه علوم پايه و فني و مهندسي و حتي علوم پزشكي قادر به حل آن نيستند و كليد حل اين مشكل را در حوزه علوم انساني جستوجو ميكنيم و به اين نتيجه رسيدهايم كه وضع كنوني علوم انساني از عهده حل مشكل برنميآيد و به دنبال ايجاد تحول در آن هستيم و خواص و نخبگان اين حوزه چنين پيشنهادي را به متوليان حوزه علوم انساني دادهاند. منتها زمان نسبتا طولاني صرف اين كار شده و متاسفانه تا به حال به جز بحثهاي نظري و پيشنهادهاي پراكنده و چاپ يكسري مقالات و مجلات چيزي عايد جامعه نشده و قدمي ملموس برداشته نشده و تغييري چشمگير در حوزه علوم انساني به وجود نيامده است!
در دانشگاه هم و غم مسوولان و مديران شده چاپ مقالات ISI و بالا بردن آمار مقالات خارجي و رصد كردن آمار و جدول نتايج ارائه شده توسط مراكز به اصطلاح علمسنجي و ارائه اين نتايج در مجامع و محافل رسمي و غيررسمي كه ما كجا بوديم و هماكنون در چه موقعيتي قرار داريم. در ضمن اين مديران پشيزي ارزش براي علوم انساني قائل نيستند البته تقصيري هم ندارند چون سواد علوم انساني آنها در حد متوسط به پايين دوره دبيرستان زمان خودشان است و درك درستي از اهميت اين كار يعني نقش مهم و حياتي علوم انساني در پيشبرد و اعتلاي جامعه و رشد عقلانيت آن ندارند و شايد بتوان گفت اعتقادي به آن نداشته و ندارند.
از زمان شروع اين بحث مهم حتي يك جلسه جدي در شوراي دانشگاه به آن اختصاص ندادهاند و براي رفع تكليف هم كه شده كساني را متولي بررسي اين كار عظيم كردهاند كه به علت عدم شناخت و عدم توانايي كار به جايي نبردهاند.
تحول را اگر به معني ايجاد تغيير و دگرگوني (معمولا در جهت بهترشدن چيزي) در نظر بگيريم، تازه اين سوال به ذهن ميرسد كه چه چيزي را ميخواهيم تغيير دهيم؟
منظور ما از علوم انساني چيست؟ ادبيات است، تاريخ است، جغرافياست، باستانشناسي است، زبانشناسي است، علوم اجتماعي است... ؟
البته كه اينها علوم انساني هستند، ولي سوال اينجاست كه چه چيزي را ميخواهيم در اين حوزهها عوض كنيم؟ تحول در كجاي ادبيات، تاريخ و روانشناسي و غيره ايجاد كنيم؟
اصولا ميتوانيم ماهيت اين علوم را تغيير دهيم؟ يا اينكه لازم است دگرگوني در جاي ديگر اتفاق بيفتد؟ به نظر ميرسد لازم است ابتدا نگرش و بينش خود را نسبت به اين علوم تغيير دهيم و تحولي در نگرش و ديد ايجاد كنيم. تا زماني كه راهحل مشكلات علمي، اجتماعي، سياسي و فرهنگي را در علوم تجربي و فني و مهندسي دنبال كنيم هيچ تحولي در علوم انساني به وجود نميآيد.
جا دارد به جملهيي از رهبر معظم انقلاب اسلامي كه در ديدار اعضاي شوراي بررسي متون و كتب علوم انساني در تاريخ 2/11/1385 بيان فرمودند اشارهيي بكنيم. معظم له ميفرمايند: «علوم انساني حقيقتا در كشور ما غريب و منزوي است، اين واقعيت قضيه است.» به باور همه كساني كه دستي بر آتش دارند علوم انساني براي جامعه جهتدهنده است، فكرساز است و مسير جامعه را مشخص ميكند. پس چرا امروز ما چنين ويژگي را در حوزه علوم انساني شاهد نيستيم؟ علت اصلي اين ركود مربوط ميشود به سياستهاي استعماري و دستهاي فعال در سياستهاي بينالمللي كه تلاش كردند كشور ما را از آن چيزهايي كه ميتواند به آنها جهت بدهد و فرهنگ مستقل آنها را باور كند؛ بيگانه كنند و موفق هم شدهاند. ترجمه آثار فكري، ادبي، سياسي و غيره جاي آثار علمي، فرهنگي و تاريخي غني ما را گرفته و هماكنون صدها هزار نسخه خطي كه در بردارنده آثار گرانبهاي فرهنگ، تاريخ، ادب و ذخاير علمي اين مملكت است در زواياي كتابخانهها خاك ميخورد. تحقيق و پژوهش علمي و چاپ و نشر اين آثار با ارزش ميتواند حركتي جدي و بسيار با اهميت در راستاي شناساندن و آگاه كردن نسل جوان به افتخارات علمي، تمدني و فرهنگي گذشته ايران باشد و در عين حال قدمي در جهت تحول در علوم انساني برداشته شود. موضوع بازنگري برنامههاي آموزشي مربوط به حوزههاي علوم انساني جدي گرفته نشده و برنامههاي تكراري سدي است در برابر نقش جهتدهندگي، مسيريابي و فكرسازي در جامعه و در نتيجه ايجاد خلأ فرهنگي بين نسل جوان و ميراث تمدني گذشته شكوهمند ايران اسلامي و اين غيبت تاريخي به معني شكست است و كسي كه حضور تاريخي ندارد برايش تصميم ميگيرند. در حوزههاي علوم انساني ميزان مفيد بودن مطالب درسي براي زندگي اجتماعي و ميزان مفيد بودن مطالب و محتوا براي پرورش دادن شخصيت فردي و اجتماعي دانشجويان ملاك نيست. چون تحقيق در حوزههاي علوم انساني مسالهمحور نيست، شايد بتوان گفت پارادايممحور است. بر اساس شواهد و مدارك موجود به نظر ميرسد مطالب درسي مثلا علوم سياسي در ايران بروننگر و نظري با شيوه فكري فلسفي انتزاعي است. همين خصلت بروننگر بودن باعث ميشود بيشتر به جوامع ديگر توجه داشته باشيم يعني تحقيق ما معطوف به گذشته تاريخ ايران نيست.
در نتيجه مطالب درسي و پژوهشي، آسيبشناسانه و در راستاي حل مشكلات فردي و اجتماعي به پيش نميرود. به همين علت است كه باور عمومي بر اين است كه تحقيقات در زمينه علوم انساني خروجي ملموسي ندارد و با يك پيشداوري غلط گفته ميشود كه علوم انساني توانايي حل مشكلات و معضلات اجتماعي، فكري و سياسي را ندارد! براي اينكه نشان دهيم چگونه رهيافتهاي علوم انساني در ايران مساله محور نيست به يك مساله ساده به نام «سواد خواندن» اشاره ميكنيم. در دنياي امروز كه به عصر اطلاعات معروف است بسياري از اطلاعات به صورت نوشتاري مبادله ميشوند لذا مهارت در خواندن يكي از مهمترين نيازهاي يادگيري در زندگي امروز است و سواد خواندن معطوف به درك مطلب متن نوشتاري است. در ضمن دانشآموزان ايراني با ضعف خواندن مواجه هستند و محققان علت ضعف خوانندگان را به ضعف در درك نحوي نسبت ميدهند. لازم به يادآوري است هدف خواندن تبديل خط به گفتار نيست، هدف از خواندن درك متن است. دانشآموز وقتي مطالب كتاب علوم و رياضي را درك نميكند مجبور است آن را حفظ كند و بعد در فاصله كوتاهي فراموش ميكند. در نتيجه مهارت انديشيدن را كسب نميكند. مطالعه بينالمللي پيشرفت سواد خواندن (پرلز) يكي از مجموعه مطالعات گستردهيي است كه انجمن بينالمللي ارزشيابي پيشرفت تحصيلي انجام ميدهد. نتايج اين مطالعه در شناخت مشكلات و كاستيها و بهبود كيفيت نظام آموزشي كشورها و كشف راهكارهاي ارتقاي سواد خواندن در دانشآموزان تعيينكننده است. اين آزمون مشخص ميكند كه چه فرصتهايي بايد براي دانشآموزان فراهم شود تا در فرآيند فهميدن، استنباط و بررسي عناصر متن مهارت پيدا كنند (معصومه پازوكي – 1391) . نتايج آزمون پرلز در سال 2001 و 2006 نشان ميدهد كه ميانگين كل نمرات جهاني در اين آزمون 500 است و ميانگين كل نمرات دانشآموزان ايراني به طور معناداري كمتر از ميانگين جهاني است. جايگاه ايران در پرلز 2001 در ميان 35 كشور شركتكننده رتبه 32 و در پرلز 2006 در ميان 45 نظام آموزشي جهان رتبه 40 است (كريمي 1388 به نقل از پازوكي) . همانگونه كه مشاهده ميشود عملكرد دانشآموزان ايراني در آزمون پرلز بسيار ضعيف است و لازم است مورد توجه قرار گيرد. يعني براي حل اين مشكل بايد عوامل موثر بر درك متن را بشناسيم. مطابق با بررسيهاي انجام شده، يكي از اين عوامل درك نحوي است. با وجود اينكه طي فرآيند خواندن نقش درك نحوي در شناسايي و استخراج معنا در سطح جمله بسيار مهم است، اين مساله (درك نحوي) در برنامههاي آموزشي مورد غفلت قرار ميگيرد و حتي ضرورت آموزش دستور (به شكل علمي و توصيفي و نه به صورت تجويزي كه رايج است) زير سوال ميرود. اين در حالي است كه اطلاعات نحوي در تشكيل روابط معنايي ميان موضوعها و محمولها و استخراج گزارهيي بسيار موثر است و اين اطلاعات به پردازش موثر گزارهها در حافظه فعال كمك ميكند.
منبع: مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی
نظر شما