فرهنگ امروز/ محمد رادمرد: آمارتیاسن اقتصاددان هندی در سال 1998 برندهی جایزهی نوبل شد. این اتفاق در آن برههی زمانی بسیار تعجبانگیز بود. آمارتیا سن از جمله طرفداران دولت رفاه است و این در حالی است که سال 1998 نظریهی نئولیبرالیسم به گفتمان غالب تبدیل شده بود. در واقع دغدغههای آمارتیا سن فقر، بیکاری، نابرابری و قحطی و حمایت از مردم در روند توسعه بود. در مقابل، نئولیبرالیسم بر دولت حداقلی و کاهش مسئولیتهای دولت تأکید میکرد.[1]
آمارتیاسن کیست؟
آمارتیا کومار سن[2] اقتصاددان و فیلسوف برجستهی هندی است. در سال 1933 در هند به دنیا آمد. او پس از اخذ کارشناسی اقتصاد در هندوستان مدارک ارشد و دکتری خود را از دانشگاه کمبریج اخذ کرد و فارغالتحصیل شد. از آمارتیا سن آثاری چند تألیف شده که مهمترین آنها به زبان فارسی نیز ترجمه شده است. از جملهی این ترجمهها میتوان به این کتابها اشاره کرد: برابری و آزادی، [3] اخلاق و اقتصاد، [4] توسعه بهمثابه آزادی، [5] هویت و خشونت: توهم تقدیر،[6] اندیشهی عدالت. [7]
در میان آثار نامبرده در بالا، کتاب «توسعه بهمثابه آزادی» از جایگاه ویژهای برخوردار است. این کتاب تاکنون توسط ناشرین مختلف در چاپهای متعدد به فارسی برگردانده شده است. البته کتاب «اندیشهی عدالت» نیز توسط دو ناشر منتشر شده است. اساس اندیشهی سن را نیز میتوان در این دو اثر مورد بررسی قرار داد.
بسترهای اندیشه آمارتیا سن
همانطور که میدانید پس از وقوع جنگ جهانی دوم تا پایان سقوط کمونیسم دعوایی فکری بر سر مسئلهی توسعه روی داد. نتیجهی این تقابل اندیشگانی، تولد 3 جریان فکری بود، جریان اول که به مکتب نوسازی[8] معروف است تلاش میکرد تا کشورهای جهانسوم را به سبکی از توسعه که در آن جهان غرب ایدئال بود، رهنمود کند. از این منظر، توسعه مسیری خطی در نظر گرفته میشد که نتیجهی آن توسعهیافتگی به سبک جهان غرب بود.
جریان دوم در نقد جریان اول پا به عرصهی وجود نهاد. از این منظر، همهی کشورها الزاماً به توسعه نمیرسند، در واقع توسعهیافتگی غرب و توسعهنیافتگی جهانسوم دو روی یک سکه است. این جریان به مکتب وابستگی[9] معروف شد. از نظر آنان، کشورهای غربی به توسعه دست یافتند ازآنروی که به استثمار جهانسوم پرداخته و از توسعهی آنها جلوگیری کردند.
جریان سوم از دل جریان دوم و در نقد آن به وجود آمد. امانوئل والرشتاین اندیشمند برزیلی به همراه جمعی از متفکرین بر آن بودند که سطح تحلیل توسعهیافتگی و یا توسعهنیافتگی ملی نیست، بلکه نظام جهانی است. در اندیشهی آنان کشورهای جهان به 3 دسته، مرکز، پیرامونی و نیمهپیرامونی تقسیم میشدند. اینگونه بود که نظریهی نظام جهانی[10] به مکاتب مورد نظر افزوده شد. نقد هریک از این مکاتب باعث تعدیل در تفکرات نظریهپردازان آن شد.
آنچه در این میان به یادداشت حاضر مربوط میشود اینکه آمارتیا سن را میبایست یکی از طرفداران جدید مکتب نوسازی دانست. مسئلهی مهم در اندیشهی وی این است که او بر جنبههای دولتمحور حاکم بر اندیشهی نوسازی در قدیم خط بطلان میکشد و خواهان مدلی از توسعه است که در آن مردم نقش محوری و اساسی را دارا باشند. ازهمینروست که او و همفکرانش قائل به «اخلاق توسعه» هستند. اخلاق توسعه در نقد آن دسته از رویکردهای توسعه است که با محوریت طرفداران لیبرالیسم در سراسر جهان انجام شد و در آن دولت بدون توجه به نقش و جایگاه مردم و اهمیت فقر و غنای آنان دست به جراحیهای سریع اقتصادی زد. آنچه در ایران طی سالهای ریاستجمهوری آقای اکبر هاشمی رفسنجانی روی داد در همین زمره میگنجد.
نکات برجستهی اندیشهی آمارتیا سن
نکتهی جالب، باآنکه آمارتیا سن یک اقتصاددان است در اندیشهی او توجه به جنبههای غیراقتصادی توسعه بسیار برجستهتر است. ازاینرو نکات برجستهای در اندیشهی او یافت میشود که تا پیش از طرح نظریات اخلاق توسعه کمتر بهصورت توأمان مورد بحث و بررسی قرار میگرفت. در واقع با طرح مباحث جدید توسعه بار دیگر به بحث اقتصاد در ذیل اخلاق نگریسته شد. او مینویسد:
ویژگی شگفتانگیز دیگر، تقابل موجود است میان خصلت خودآگاهانه غیراخلاقی اقتصاد جدید و تحول تاریخی اقتصاد جدید، عمدتاً بهمثابه یکی از شاخهای اخلاق. نه فقط آدام اسمیت که پدر اقتصاد جدید است... بلکه رشتهی اقتصاد برای مدتهای مدید بهعنوان شعبهای از اخلاق محسوب میشد. این امر که اقتصاد در دانشگاه کمبریج تا همین اواخر صرفاً یکی از بخشهای «سه پایهی علوم اخلاقی» بود، مثال دیگری است از نگرش سنتی به ماهیت اقتصاد. [11]
اگر بخواهیم به محورهای اندیشهی آمارتیا سن اشاره کنیم ذکر این موارد ضروری است: 1- توجه به آزادی و بر همین اساس اندیشهی مردمسالاری؛ 2- تأکید بر نقش مردم در فرایند توسعه و گسترش کمی و کیفی قابلیتهای انسانی؛ 3- تأکید بر نقش سنتها و عدم مباینت میان آنها و مفهوم توسعه. در ادامه به هریک از این محورها به شکلی مختصر خواهیم پرداخت:
1-آزادی و مردمسالاری
برای آمارتیا سن آزادی همه چیز است، هم ابزار توسعه و هم هدف اولیهی توسعه؛ ازآنرو که برای وی توسعه بهمثابه افزایش سطح درآمد و یا تولید ناخالص ملی نیست. او تلاش میکند تا از منظری لیبرالی به مفهوم توسعه بنگرد، آنچنانکه نتیجهی توسعه در زندگی فرد فرد مردم یک جامعه خود را نشان دهد.
از منظر آمارتیا سن آزادی جنبههای گوناگونی دارد که مهمترین آنها از این قرار است: 1- فرصتهای اقتصادی؛ 2- آزادیهای سیاسی؛ 3- ترتیبات و تسهیلات اجتماعی؛ 4- تضمین شفافیت؛ 5- امنیت حمایتی.[12]
در اندیشه آمارتیا سن آزادی سیاسی باعث گسترش امنیت اقتصادی میشود، همینطور فرصتهای اجتماعی مشارکتهای اقتصادی را تسهیل میکنند. امکانات اقتصادی نیز با افزایش درآمد افراد، منابع لازم برای تسهیلات اجتماعی را مهیا میسازد؛ بنابراین آزادیهای گوناگون باعث تحکیم و تقویت یکدیگر میشوند.[13]
آمارتیا سن به اندیشهی عدالت و آزادی جان رالز بسیار معتقد است. او نظریهی عدالت رالز را بانفوذترین و مهمترین نظریهی معاصر در این زمینه میداند. او با توجه به تقدم رالز به مفهوم آزادی تلاش میکند تا به چرایی اولویت آزادی به نیازهای مبرم اقتصادی بپردازد. وی اهمیت سیاسی این حقوق را بسیار فراتر از بهرهمندیهای حاصل از آن برای هر شخص میداند و معتقد است که «حفاظت از آزادی و حقوق سیاسی اساسی از اولویت آیینی برخوردار است...»[14]
همچون آزادی، مردمسالاری نیز در اندیشهی آمارتیا سن مهم و ارزشمند است. این مسئله بهخوبی این مهم را نشان میدهد که در تفکر او عرصهی سیاسی توسعه بر عرصههای دیگر اولویت دارد. دعوا بر سر تقدم فرهنگ، سیاست و اقتصاد مدتهای مدیدی است که در زمینهی توسعه مطرح است. در سالها و دهههای ابتدایی پیدایش مباحث توسعه این عرصهی اقتصادی بود که مهم و دارای اولویت تلقی میشد، اما بهتدریج و با شکست برنامههای مدرنیزاسیون توسط دولتهای اقتدارگرا تقدم سیاست و فرهنگ بر اقتصاد مورد توجه دانشمندان و متفکرین عرصهی توسعه قرار گرفت.
آمارتیا سن معتقد است «در یک دموکراسی کارآمد -بهرهمند از انتخابات مستقیم، احزاب مخالف، آزادی بیان و رسانههای بالنسبه آزاد (حتی در شرایطی که کشور دچار فقر و کمبود مواد غذایی باشد) - سابقهای از رخداد یک قحطی وجود ندارد.» [15] بدین ترتیب مردمسالاری و حقوق سیاسی از طریق رساتر کردن صدای اقشار محروم و تحکیم حکومت از طریق گفتوگو به توفیق در جلوگیری از قحطی و گسترش امنیت انسانی میانجامد.[16] او حتی منطقهی خاورمیانه را نیز در ایجاد و گسترش مردمسالاری یک استثنا نمیداند و تلاش میکند تا با تحلیل خوشبینانه اظهار کند که «تاریخ خاورمیانه و تاریخ مردم مسلمان روایاتی پربار از گفتوشنود همگانی و مشارکت سیاسی از راه گفتوشنود دارد.» [17]
2-قابلیت انسانی
در اندیشهی آمارتیا سن توسعهی پایدار در یک کشور فراتر از اقداماتی دولتی نیازمند حضور فرد فرد مردم جامعه است. این حضور بیش از هر چیز در قالب مهارتها و قابلیتهای افراد آن جامعه خود را بروز میدهد. این مسئله بیش از هر چیز بیانگر تأثیری است که آمارتیا سن از فایدهگرایان پذیرفته است. او تلاش میکند تا با تحلیلی فردگرایانه، شادی فرد را مبنای توسعه قرار دهد. این رویکرد فردگرایانه تا حد زیادی ناشی از بدبینی او به شکل اقتدارگرایانه دولت است. به همین دلیل است که مفهوم فقر و ثروت نیز در اندیشهی آمارتیا سن متفاوت و خلاقانه است. او از منظری کمی و بر اساس میزان درآمد افراد به مسئلهی فقر نمینگرد، از نظر او «آن کمبود اساسی که از فقر استنباط میشود همانا کمبود حداقل قابلیتهای کافی است، گرچه فقر در ضمن به ناکافی بودن وسایل اقتصادی خود شخص نیز مربوط میشود.» [18]
اما از آنجا که مفهوم آزادی در کانون توجه وی قرار دارد او تلاش میکند تا به نوعی میان مفهوم آزادی و قابلیت پیوند ایجاد کند: «توانمندی هر فرد عبارت است از گزینههای متفاوتی که از ترکیب عملکردهایی که برای او قابل حصول است؛ بنابراین توانمندی نوعی آزادی است، آزادی حصول به ترکیبهای متفاوت از عملکرد او یا به زبان غیررسمی آزادی دستیابی به روشهای گوناگون زندگی.» [19]
3-جایگاه سنتها
نکتهی محوری دیگری که در اندیشهی توسعهی آمارتیا سن مورد توجه قرار گرفته است، اهمیت سنت و عرفهای حاکم بر یک جامعه است. تا مدتهای مدیدی یکی از محورهایی که روشنفکران غربزدهی جوامع عقبمانده مورد تأکید قرار میدادند، توجه و تأکید بر پذیرش بیقیدوشرط غرب بود. از این منظر، غرب نه یک کل بلکه یک کلی بود که قابل تجزیه نبود. البته بودند متفکرانی که حتی در آن زمان نیز غرب را بهمثابه یک کلِ قابل تجزیه مینگریستند.
اندیشهی نوسازی پس از جنگ جهانی دوم نیز تأکیدی بود بر آنچه روشنفکران غربزده قائل به آن بودند. از منظر این مکتب، انسانِ جهان عقبمانده اگر میخواست به پیشرفت نایل بیاید، میبایست همانند انسان غربی میشد. در این باور، اندیشهها و عادات و سنتهای جوامع توسعهنیافته یکسره تحقیرآمیز جلوه مینمود. با انتقاداتی که بر مکتب نوسازی وارد شد، اندیشمندان جدید این مکتب نقدها را وارد دانسته و در پی ارائهی راهحل برآمدند. از آن جمله اینکه آمارتیا سن این باور را پذیرفت که هویت جوامع در حال تحول میبایست حفظ شود. کشورهای عقبمانده میبایست بر اساس سنتهای خود به سراغ توسعه بیایند، چهبسا در درون این سنتها اندیشههای دال بر پیشرفت و ترقی نیز وجود داشته باشد.
ازاینرو، آمارتیا سن به نوع نگاه غربیها به غیرغربیها، تلاش برای غربی کردن آنها و حتی نظریههایی نظیر جنگ تمدنها که قائل به تنازع میان غربی و غیرغربی است، نقد دارد. او اینگونه غیریتسازیها را برنمیتابد و بر آن است که «تلاشهایی که برای تغییر هویتهای خودآگاه انجام شده، مسئول بسیاری از شقاوتها در جهان بوده است که دوستان قدیمی را به دشمنان تازه و فرقهگرایان منفور را ناگهان به رهبران سیاسی قدرتمند بدل کرده است.» [20]
بر همین اساس آمارتیاسن به مردم حق انتخاب میدهد. او در دعوا مؤلفههای ناهمخوان سنت و توسعه نیز داوری را به مردم میسپارد: «اگر نوعی از زندگی سنتی را باید به خاطر فرار از فقر فرساینده یا مرگ زودرس که بسیاری از کشورهای درحالتوسعه هزاران سال گرفتار آن بودهاند فدا کرد، تنها مردمی که مستقیماً گرفتار این مسئله هستند باید فرصت مشارکت و تصمیمگیری در این انتخاب را داشته باشند.» [21]
نقد و بررسی
نگاهی به اندیشهی آمارتیاسن بهخوبی بیانگر این مهم است که در دعوای دو نوع تفکر ارادهگرایی و ساختگرایی او یک ارادهگرای غیرمنعطف است. این نکته ازآنجهت مثبت به نظر میآید که در اندیشهی آمارتیا سن کمتر جایی برای تفکرات دترمینیستی باقی میماند. به زبان دیگر در تفکر او کارگزار از جایگاه ویژهای برخوردار است، ازاینروست که تلاش میکند در مبارزه با فقرِ قابلیتها، کارگزاران توانمند را در جامعه، پیشگام امر توسعه سازد. اما واقعیت این است که به نظر میرسد او در این راه دچار افراط شده است. دریافت جایزهی نوبل توسط او شاید بیانگر این است که جهان نیازمند انسانهایی است که اندیشهی موفقیت را بیش از پیش بگسترانند. اما اگر آنچه او و همفکرانش مُبَلغ آنند، امری دشوار نبود تا امروز جهان سراسر نیکی و خوشی بود. آنانی که به ذات انسان نگاهی بدبینانه دارند، نمیتوانند گفتههای آمارتیا سن را درک کنند. از نظر آنان انسانها عافیتطلبند و بهعلاوه اینکه به اهداف دوردست کمتر مینگرند. آنها بیش از آنکه به قابلیتهای خود بیندیشند به امروز و فردای نزدیک مینگرند. بر همین اساس، گسترش دموکراسی نیز به آسانی امکانپذیر نیست. به اندازهی دولتهای خودکامهای که در جهان وجود دارد، جوامع خودکامهای وجود دارند که به محض سرنگونی دولتشان، دولت خودکامهی دیگری را بر سریر قدرت میفرستند و این از فرهنگ سیاسی خودکامهی آنان برمیخیزد، چهبسا وجود دموکراسی در این کشورها به هرجومرج و کشتار انسانهای بیگناه منجر شود.
به همین ترتیب، تقدم دموکراسی و آزادی بر تثبیت مؤلفههای اقتصادی نیز بحثبرانگیز است. طرفداران تقدم اقتصاد بر سیاست و فرهنگ قطعاً از منتقدین آمارتیا سن هستند. آنان پایههای محکم جوامع را در تثبیت امنیت اقتصادی و رشد اقتصادی این جوامع میدانند.
پینوشتها:
[1] رضا شیرزادی، نوسازی، توسعه، جهانی شدن، تهران، نشر آگه، 1391، ص 249
[2] Amartya kumar Sen
[3] Inequality reexamined
[4] On Ethnics & Economics (1994)
[5] Development as Freedom (1999)
[6] Identity and Violence: the illusion
[7] The Idea of Justice, (2009)
[8] Modernization school
[9] Dependence school
[10] World system school
[11] آمارتیا سن، اخلاق و توسعه، ترجمه حسن فشارکی، تهران، پردیس دانش، 1392، ص 18.
[12] آمارتیا سن، توسعه یعنی آزادی، ترجمه محمدسعید نوری نائینی، تهران، نشر نی، 1391، چاپ چهارم، ص 29.
[13] همان، ص 121.
[14] همان، ص 179-180.
[15] آمارتیا سن، اندیشهی عدالت، ترجمه احمد عزیزی، تهران، نشر نی، 1391، ص 426-427.
[16] همان، ص 434.
[17] همان، ص 415-417.
[18] آمارتیا سن، برابری و آزادی، ترجمه حسن فشارکی، تهران، نشر شیرازه، 1379، ص 170-171.
[19] آمارتیا سن، توسعه یعنی آزادی، ص 191.
[20] آمارتیا سن، هویت و خشونت: توهم تقدیر، ترجمه: فریدون مجلسی، تهران، نشر آشیان، ص 40.
[21] آمارتیا سن، توسعه بهمثابه آزادی، ص 143.
نظر شما