نام کتاب: نیستانگاری و شعر معاصر
نویسنده: یوسفعلی میرشکاک
ناشر: روزگار نو
سال انتشار: ۱۳۹۳
تعداد صفحات: ۵۱۰ صفحه
قیمت: ۲۳۵۰۰۰ ریال
فرهنگ امروز: کتاب «نیستانگاری و شعر معاصر» به قلم یوسفعلی میرشکاک منتشر شد. این کتاب در قطع رقعی توسط انتشارات روزگار نو به چاپ رسیده است، نه شعر است و نه طنز و نه گزیده و نه شرح بر مجموعه شعر بزرگشاعری از این مرز و بوم. بلکه نگاهی تأویلی است به اشعار نیما، اخوان، شاملو و فروغ؛ و در رثای خرد برتر و ظهور نیستانگاری. میرشکاک در این کتاب، جابهجا ضمن اشاره به ابیاتی از اشعار این شاعران، «چرا»یی رجوع شاعر به سبک یا زبانی خاص یا استمداد از معنا یا مفهومی بهخصوص را میکاود و در این بین، آرامآرام جای شاعر و شعرش در تاریخ فکر و فرهنگ این خطّه برای خواننده نمایان میشود.
«نیستانگاری و شعر معاصر»، کتابی است که در بین مجموعهی کتابهای وی، البته بیسابقه نیست. این کتاب از زاویهای ما را به یاد کتاب «در سایهی سیمرغ» میاندازد که با نگاهی تأویلی در ظاهر شعر حکیم ابوالقاسم فردوسی پرده از باطن آن بر میدارد و خرد برتر را به نمایش میگذارد. چرا میرشکاک به جای انتشار مجموعهی اشعارش دست به چنین کاری زده است؟ وی در پاسخ به این پرسش در مقدمهی کتاب چنین مینویسد: «برای قدم گذاشتن در راه حق، نیازمند آن هستیم که ببینیم لااقل در دو سه قرن اخیر و بهویژه پس از مشروطه، چه بر سر تفکر ما آمده است که به هرطرف رو میکنیم، سرزنش خار مغیلان هست و نشان کعبه نیست و چرا امید به هر گشایشی، برنیامده به فروبستگی بدل میشود؟»
میرشکاک درد این روزهای قوم ایرانی را محرومیت از خرد برتر میداند و در پی آن است که وضع تفکر و در پی آن وضع قوم ایرانی را در آینهی شعر جستوجو کند. اما چرا او برای این کار سراغ شاعران رفته است: «برای یافتن پاسخ این پرسش، باید از خود بپرسیم صورت غالب تفکر ما چیست؟ شعر یا فلسفه؟ آیا فردوسی آموزگار ما و زندهکنندهی زبان و هویت قومی و دینی ما بوده است یا فارابی و ابنسینا؟ ... به هر حال بیآنکه در پی انکار منزلت فلاسفهی جهان اسلام باشم، باید بگویم -و به بانگ بلند- که آموزگاران قوم ایرانی، شاعران بودهاند و درست از روزگاری که شاعران از عهدهی وظیفهی خود بر نیامدند و نسبت خود را با حق و خلق گم کردند و حقیقت شعر را به وزن و قافیه و لفظ تقلیل دادند و به گمان خود «بازگشت»اند، فرهنگ ما دچار فروبستگی شد.»
برای نمونه، سطرهایی از این کتاب را با هم میخوانیم:
«نیما از شهر به طبیعت میگریزد اما طبیعتی مجرد که جز در ذهن و زبان او وجود ندارد (مگر در حدود مظاهر زبانی). حتی در مسافرت هرسالهی وی به مازندران نباید به دنبال آن طبیعت گشت. این طبیعت، طبیعت همهی ماست حتی طبیعت آنها که نه شعر نیما را میخوانند و نه او را میشناسند. طبیعتی که همنسلان نیما آن را با تمام تاروپود وجود خود جذب کرده بودند، چراکه تمدن جدید در حال نابود کردن آن در ساحت اصلی (طبیعت مادی و معنوی مشرقزمین) بود.»
«درست در سالهایی که اخوان با تمام وجود نومیدی فردی و جمعی را به جان میآزماید و خواسته و ناخواسته حوالتگوی عصر نیستانگاری در هر سه وجه فردی، قومی و جمعی است، شاملو با تمام امید خود دست در آغوش است چنانکه گویی هیچ آرزویی ندارد و از هیچ حادثهای وحشت نمیکند. شاملو هر بار عیار عشق حریفان را به محک ازدواج زده و آیدا را نیز از این آزمون معاف نکرده است. این آیدا است که برخلاف همسران قبلی شاعر، ثابت کرده که ازدواج، مهر او را کاهش نداده است. مادری کردن معشوق در حق عاشق، یگانه پاسخ درست به عشق اوست و آیدا در این پایگاه بهقدری مادر و همسر و دیگر وجوه زنانگی را همتافت میکند و شاعر عاشق را از تمام این وجوه بهرهمند میسازد که به نخستین اسطورهی شعر معاصر بدل میشود.»
نظر شما