به گزارش فرهنگ امروز به نقل از سایت انسانشناسی و فرهنگ؛ ارنست گلنر یکی از مهمترین نظریه پردازان در مطالعه ناسیونالیسم است. گلنر در دوران جوانی به عنوان یک شخص سیاسی و ملیگرا شناخته میشد. در یک خانواده یهودی آلمانی زبان در دسامبر ۱۹۳۵به دنیا آمد.به عنوان یک چک یهودی، گلنر مجبور به ترک خانه اش در پراگ در سال ۱۹۳۹ (۱۳ سالگی) شد، هنگامی که هیتلر به چکسلواکی حمله کرد از پراگ به انگلستان فرار کرد. در بازگشتش به پراگ بعد از جنگ، متوجه شد که شهر تغییرات زیادی پیدا کرده و بسیاری از جنبههای چندفرهنگی خود را از دست داده است. در طی این مدت، پراگ جذبه قوی خود را بر او از دست داده بود: پیشبینی تصاحب کمونیست. او تصمیم به بازگشت به انگلستان گرفت.
در یکی از خاطرات خود از شهر در سال ۱۹۴۵ از یک پوستر کمونیستی یاد میکند که ظاهرا به کسانی که پروندهشان در زمان اشغال خوب بوده است، خوش آمد میگوید. اما در نظر گلنر در واقع معنای دقیقا برعکس را در برداشت و دیگر آنجا خانهاش نبود. به همین دلیل به دنبال شغل دانشگاهی به انگلستان بازگشت.
وی در سال ۱۹۴۳ بورسیه دانشگاه آکسفورد در رشته «فلسفه، سیاست و اقتصاد» شد و در سال ۱۹۴۷ سمت دستیار پروفسور در رشته «فلسفه و اخلاق» را بدست آورد. او اولین کتاب خود به نام «کلمات و اشیا» را در سال ۱۹۵۹ در زمینه زبانشناسی فلسفه منتشر کرد.
او از دهه ۵۰ به انسانشناسی اجتماعی علاقهمند شد: و کار خود را با نقد و تجزیه و تحلیل خویشاوندی در چارچوبهای نظم سیاسی در خارج از دولت در بین قبیلههای مراکش شروع کرد.
مفاهیم اصلی:
- زمینههای تفکر اجتماعی، ملیگرایی و مدرنیزاسیون (نوسازی) جامعه حوزههای اصلی کار او هستند.
- دیدگاه چندفرهنگیاش به او اجازه داد تا روی سه تمدن جداگانه غرب، اسلام و روسیه کار کند.
با توجه به تجربهاش به عنوان یک "بیگانه"، او برای اولین بار افکار خود را در سیاست هویت و ناسیونالیسم ارایه کرد.
برای گلنر، ناسیونالیسم تحمیل یک فرهنگ بالا در جامعه و جایگزین کردن آن بر بومی بودن، فرهنگ پایین و بیشتر چند فرهنگی است. شاخصترین نظریه او در اصل از ناسیونالیسم با توجه به تحول جامعه از اقتصاد مبتنی بر کشاورزی و ساختار اجتماعی به صنعت حول یک مرکز شروع می شود. برای گلنر، جامعه قبل از صنعتی، به صورت عمودی با بیش از ۸۰ درصد از جمعیت متشکل از کشاورزان روستایی به هم متصل شده بود. به همین دلیل مرزهای مشخصی بین جوامع و نیز طبقات وجود داشت.
این جوامع جداگانه وقتی زیر مفهوم "دولت" قرار بگیرند، لزوما زبان مشترک، خاطرات، اسطوره، دین و یا اصل و نسب یکسان ندارند. دهقانان به عنوان کشاورزان به دنیا آمدهاند و به عنوان کشاورزان با هیچ فرصت تحرک اقتصادی و یا پیشرفت اجتماعی به علت عدم آموزش استاندارد میمیرند. بنابراین، این جوامع نمیخواستند زبان و فرهنگ خود را بر جوامع همسایه تحمیل کنند و به دلیل نبود آموزش استاندارد تحمیل فرهنگ بالا وجود نداشت.
به گفته گلنر، این با ظهور صنعت تغییر میکند. در جامعه صنعتی مرزهای بین جوامع با توجه به استاندارد کردن شکسته میشود که آموزش توده تحرک اقتصادی و اجتماعی را ممکن میکند. گلنر اشاره می کند که صنعتی شدن به طور مساوی در میان همه جوامع در "دولت" گسترش نمیابد. بنابراین، افرادی که در جامعه دیرتر صنعتی میشوند فرصت کسانی که در جامعه در حال حاضر صنعتی هستند را ندارند. با توجه به گلنر، دو امکان وجود دارد، همگون شدن و یا همگون نشدن. اگر هر دو جوامه زبان و فرهنگ را به اشتراک بگذارند، ('قومیت') و آنگاه همگونی از طریق آموزش استاندارد امکان پذیر است. با این حال، اگر یک "قومیت" مشترک وجود نداشته باشد، همگونی رخ نخواهد داد و به جای آن قومیت حذف خواهد شد. در این مورد، گلنر استدلال می کند که ناسیونالیسم ظهور خواهد کرد به عنوان حذف 'قومیت' ها برای حاکمیت سیاسی است.
گلنر معتقد است که ملی گرایی برای یک فرهنگ یا قومیت زیر یک سقف، یا "دولت" تلاش میکند. برای گلنر، این مهم ترین اصل برای یک دولت موفق است. او استدلال می کند که بدترین حالت زمانی است که حاکم یک کشور عضو اکثریت قومی در محدوده دولت نیست. در این مورد، گلنر می گوید که ملی گرایی به ناچار رخ میدهد چرا که اعضای "ملت" می خواهد برای توسعه، در به دست آوردن کنترل دولت تلاش کنند.
انتقادها:
به عنوان یکی از شخصیتهای اصلی در مطالعه از ناسیونالیسم، گلنر و نظریه مورد نقد قرار گرفته است. J.A Hall اصلیترین نقد را مطرح میکند: که استدلال گلنر بیش از حد کارکردگرا است. Meadwell نیز چندین نقد به گلنر وارد میکند. اول که گلنر هرگز ثابت نمیکند ناسیونالیسم برای جامعه صنعتی لازم است. علاوه براین، گلنر میگوید که ملیگرایی تنها برای سلطه وجود دارد، در حالی که این به وضوح همیشه مسیله نیست.
معرفی آثار:
۱. ملتها و ملیگرایی(۱۹۸۳):
ملتها و ملیگرایی ارنست گلنر (۱۹۸۳) یکی از قوی ترین و اصلیترین تفسیرهای ملیگرایی مدرن را فراهم می کند. با بهرهگیری از طیف وسیعی از رشتهها، از جمله فلسفه، انسانشناسی، جامعهشناسی، سیاست و تاریخ، گلنر استدلال میکند که ملیگرایی یک نتیجه اجتناب ناپذیر مدرنیته است.
۲. انسانشناسی و سیاست(۱۹۹۵):
ارنست گلنر در اینجا به بررسی ارتباط بین انسان شناسی و سیاست میپردازد، و نشان می دهد که اینها چهقدر مرکزی هستند.
ارنست گلنر استدلال می کند که فرهنگها با محدود کردن سیستمهای معنایی در زندگی انسان نقش حیاتی دارند. انتقال فرهنگی بدان معنی است که ویژگی های مورد نیاز از نسلی به نسل منتقل میشوند، و او نشان می دهد که این منجر به دو چیز میشود. هم تنوع بیشتر و هم تغییر سریعتر نسبت به گونههایی که انتقال فقط با استفاده از ژنتیک است. اما اهمیت نسبی محدودیت معنایی و فیزیکی نیاز به بررسی دارد نه پیشداوری. ضعف در آرمان گرایی، که در حال حاضر تحت نام هرمنوتیک از آن نام برده میشود، این است که هرمونوتیک در برابر اهمیت محدودیت نقش خود را به خوبی بازی نکرده است و این فرهنگها را خود-توجیهپذیر و از نظر اخلاقی مستقل نشان میدهد.
۳. جامعه مسلمان (۱۹۸۱):
از همه ادیان بزرگ جهان، اسلام به نظر می رسد که بیشترین نمود سیاسی قدرتمند را در قرن بیستم داشته است. این مسیله بقای برخی رژیمهای به شدت سنتی و محافظه کار را تضمین میکند، اما همچنین ظرفیت به وجود آمدن تب و تاب شدید انقلابی و نیز ترکیب شدن با رادیکالیسم افراطی اجتماعی را افزایش میدهد. به عنوان عامل یک تحرک سیاسی، به نظر می رسد اسلام بیش از بقیه ادیان از مارکسیسم سبقت بگیرد. کتاب حاضر به دنبال ریشه این وضعیت در گذشته است. جامعه سنتی مسلمان از منطقه خشک است و با وجود اینکه در گذشته از لحاظ سیاسی به کشورهای مستقل و متعدد تقسیم شده است و سلسله مراتب متمرکز مذهبی بر آن حاکم نیست، دارای ثبات قابل توجه و همگنی است. این کتاب به بررسی سازوکارهایی که به این نتیجه کمک کردهاند میپردازد
تمدنی که در آن کشورهای ضعیف در همزیستی با یک فرهنگ قوی که نیروی عظیمی در نگهداشتن مردم زیر لوای خود را دارد، به حیات ادامه میدهند.
چنین استدلال میشود که استعمار صنعتی، این تعادل پایدار را به هم میریزد و به غالب شدن تعصب مذهبی فراگیر کمک میکند و باعث برجسته تر شدن تعصب و اسلامگرایی رادیکال میشود.
۴. فرهنگ، هویت و سیاست(۱۹۸۷):
این مقالات به کاوش در رابطه بین فرهنگ و سیاست در جهان مدرن میپردازد. آنها در بازه ایران تا الجزایر، از اروپای شرقی تا آتلانتیک، و دوران قرن نوزدهم و بیستم را شامل میشوند. اما همه آنها از مجموعهای از درگیریهای ذهنی مرتبط با نظم اجتماعی طبیعی پدید آمده در جهان کنونی و انواع مشروعیتهای سیاسی و اخلاقی مورد نیاز آن الهام گرفتهاند. این مقالات خلق و خوی فکری و سبک و سیاق مشخص گلنر را به خوبی نمایان میکنند و توجه طیف گستردهای از علوم اجتماعی و فلسفه را به خود جلب کردهاند.
نتیجه گیری:
گلنر در تمام دورانهای زندگیاش، در نوشتههایش، تدریسهایش و فعالیتهای سیاسیاش، در برابر چیزی که او سیستم بسته اندیشه مینامید، جنگید. به خصوص کمونیسم، روانکاوی، نسبیگرایی و دیکتاتوری بازار آزاد.
منابع:
http://nationalismstudies.wordpress.com/۲۰۱۳/۱۰/۰۹/ernest-gellner-۲/
۱۳۹۳/۹/۱۲
http://en.wikipedia.org/wiki/Ernest_Gellner
۱۳۹۳/۹/۱۲
http://blogs.lse.ac.uk/europpblog/۲۰۱۲/۰۶/۲۴/book-review-ernest-gellner-an-intellectual-biography/
۱۳۹۳/۹/۱۲
نظر شما