به گزارش فرهنگ امروز به نقل از هنر و تجربه؛ عزیزخانی در همان ابتدای کار بدون فوت وقت در پاسخ به یکی از سوال کنندهگان که عباس کیارستمی چگونه در این فیلم به شما کمک کرد و آیا از سینمای این فیلمساز تاثیر گرفتهاید یا نه، گفت: «من جملهای را بارها در نشستها و مصاحبههای مختلف عنوان کردهام ولی نمیدانم چرا تیتر نمیشود. آن هم این است که من خیلی خوشحالم که متعلق به سینمای بعد از آقای کیارستمی هستم. من بعد از سینمای این کارگردان به سینما علاقهمند شدم، سینما را یاد گرفتیم و حالا هم خودمان در حال فعالیت در آن هستیم. علاوه بر اینکه من معتقدم که همه ما وامدار سینمای آقای کیارستمی هستیم. یعنی هر کسی که در این سینما کار میکند به نوعی و ناخودآگاه از ایشان بهره میبرند. فکر میکنم تاثیری که آقای کیارستمی در فیلم من گذاشت زمانی بود که فیلم«شیرین» و «پنج» را ساخت. یعنی وقتی که به خودش اجازه میدهد که آن نوع نگاه و سینما را بسازد و طبیعتا این جسارت و اجازه را به ما هم منتقل شد.»
کیارستمی به شدت سختگیر است
عزیزخانی در ادامه به تجربه شرکت در ورک شاپهای عباس کیارستمی اشاره میکند و میگوید آنچنان که برخیها فکر میکنند ایشان اصلا سادهانگارانه به فیلمسازی نگاه نمیکند و اتفاقا به شدت سختگیر و حساس است:« آقای کیارستمی در کلاسهایش هیچ وقت اصرار بر اینکه ما فیلمی خطکشی شده و قاعدهمند که طبق ضوابط معمول سینما بسازیم، نداشتند.ایشان به شدت اصرار داشتند که با تجربه نو و جدید سر کلاس بیاییم و به شدت هم آدم سختگیری هستند. بر خلاف اینکه عدهای تصور میکنند سینمایش خیلی ساده و راحت است. یعنی به نظرم حتی در نگاه ساده باز هم سینمای سادهای ندارد. من وقتی فیلمنامه را نوشتم، دوستان سینمایی دیگری هم آن را خوانده بودند و پیشنهاد میکردند که اصلا با این دکوپاژ و این رویه کار را نسازم. چون تو داری پرسوناژ اصلی فیلمت را حذف میکنی و این مخاطبت را گیج میکند. در صورتی که حس خودم اصلا این نبود و برعکس به این روش بیشتر ترغیب میشدم. از آن طرف آقای کیارستمی محکم ایستاده بود که نخیر! همینطور خوب است و تجربهات را بکن و در نهایت اتفاقی نمیافتد.»
پلانهای مسجد، درخشانترین سکانس فیلم است
در ادامه بحث زهرا مشتاق منتقد برنامه در رابطه با نوع نگاه عزیزخانی و شیوه مدیریتش در پشت صحنه حرف زد و معتقد بود کارگردان میخواسته در دل فیلمی مستند، قصهای تعریف کند و مخاطبش را با خودش همراه کند:« من اتفاقا چند در مصاحبهای که در ماهنامه هنر و تجربه هم منتشر شد از خانم عزیزخانی پرسیدم آیا همه این دیالوگها در فیلمنامه بود یا واقعا به صورت بداهه بیان شده است؟ یا حتی چطور این دیالوگها به زبان خانم آقا کاشی( سیمین) نشسته است؟ ایشان گفتند مادر دقیقا همان چیزی را میگفت که در فیلمنامه آماده بود. گاهی ما با خودمان فکر میکنیم فیلم ساختن یعنی اینکه فقط باید دوربینی را با خودمان همراه کنیم و نیازی به دکوپاژ و فکر و مدیریت ندارد. اینکه شما میبیند صدابردار آقای آبنار است و آقای گرجیان به کمک فیلم آمده و از آن طرف فیلمبرداری به این خوبی از کار درآمده یعنی اینکه مدیریت خیلی خوبی در پشت صحنه اتفاق افتاده است. به نظر من چیزی که اتفاقا مخاطب را درگیر میکند این سئوال است که آیا فیلمی را که تماشا میکنم مستند است یا داستانی ؟ به نظر ایحاد این سئوال برای مخاطب نقطه قوت این کار است. یکی از دوستان میگوید صحنه فیلمبرداری در مسجد کمی مشکل دارد و به خاطر جایگاه کارگردان در پشت صحنه دوربین لو میرود، اما باید بگویم که به نظر من درخشانترین صحنه این فیلم، سکانس مربوط به مسجد است و اتفاقاهمه این اتفاقات به نفع فیلم تمام شده است. حتی در صحنهای که شما اعضای خانواده را سر قبر پدر مشاهده میکنید ،من خودم در ابتدا من فکر میکردم که این هم جزئی از قصه است ولی بعد متوجه شدم که نه واقعا پدر خانواده فوت کرده و این پلانها همه واقعی هستند و بخشهایی از پشت صحنهای فیلم بوده که خودتان مشاهد کردید چقدر خوب و تمیز از کار درآماده و در کنار کلیت کار به درستی نشسته است.»
ساختن فیلمی به اسم«بین مستند و داستانی» محال است!
عزیزخانی در پاسخ به اینکه به نظر میرسد فیلمی که ساختهاید چیزی بین مستند و فیلم داستانی بوده، گفت:« بگذارید یک چیزی را برایتان مشخص کنم. محال است ما فیلمی بسازیم و بگوییم که این فیلم بین مستند و داستانی است. اساتید بزرگی مثل آقای کیارستمی گاهی سر کلاس خاطراتی را برایمان نقل میکردند که مثلا توانسته بودند سر صحنه اتفاقاتی افتاده که خودش توانسته این صحنهها را شکار کند و بعد نشسته و فکر کرده که آیا میتواند این پلانها اتفاقی را به فیلم اصلی متصل کند یا نه. فیلم یا داستانی است یا مستند. اصلا محال است چنین چیزی را بگوییم.»
او همچنین به دلایل ساختن فیلمی داستانی با کمک نمادهای مستند اشاره میکند و میگوید تمام تلاشش را کرده تا فیلم باورپذیر جلوه کند:« در نهایت باید بگویم همه تلاشم را کردم تا قصهام را به گونهای تعریف کنم که باورپذیر از کار دربیاید و مخاطب به فیلم نزدیک شود و همذاتپنداری صورت بگیرد. وگرنه هیچ دلیلی دیگری برای انتخاب این فرم ندارم.»
دوست داشتم چیزهایی را اضافه کنم ولی اجازه نمیداد
بعد از فائزه عزیزخانی نوبت به صحبتهای شیرین آقا رضاکاشی شخصیت اصلی فیلم بود. او که به خاطر بازی تحسین برانگیزش در این فیلم بارها مورد تشویق حضار در سینما قرار گرفته بود، گفت:« من اصلا تجربه بازیگری ندارم و جز بازی در فیلم کوتاههای دخترم(فائزه عزیزخانی) بازی دیگری نداشتم. اینکه میپرسید آیا همه آن چیزی که در فیلم میگفتم بداهه بود یا نوشته شده باید بگویم که کاملا براساس فیلمنامه جلو میرفتیم و من همه دیالوگها را حفظ میکردم. البته من دوست داشتم که چیزهایی را به دیالوگها اضافه کنم ولی اجازه نمیداد(خنده حضار) و چارهای نبود غیر از اجرای دستور! مثلا وصیتنامهای را که من در فیلم میخوانم اصلا ربطی به من ندارد. اتفاقا مادر من همه چیز را بین بچههایش به طور مساوی تقسیم کرده است. یا انطور که در فیلم نشان میدهند من اصلا مشکلی با همسرم نداشتم .»
عزیزخانی بعد از صحبتهای آقاکاشی گفت: «پرسیدند که چه مقدار فیلمنامه را براساس شخصیت مادر نوشتم. باید بگویم واقعا نمیتوانم درصد معینی را بگویم چرا که الگوهای هرکدام از آدمهایی که اینجا نشستهاند یا مادرشان است یا پدرشان یا کلا اعضای خانواده. مسلما من بیشترین تاثیرها را چه برای این قصه و چه برای قصههایی که مینویسم از پدر و مادرم میگیرم، ولی در این فیلم سعی کردم در شکلگیری شخصت خانمی در سن و سال مادر به یک جمعبندی برسم و فیلم به سمت شخصی شدن پیش نرود. فکر میکنم مادر فیلم خیلی شبیه مادر آدمهایی است که الان اینجا نشستهاند. من از واکنشهایی که دراین چند ماه از اکران فیلم گذشته، متوجه شدم که شخصیت مادر عمومیت پیدا کرده و خیلیها با آن ارتباط برقرار کردهاند . من به عنوان فیلمساز بابت چنین ارتباطی خیلی خوشحالم. چون به نظرم سینما جای تعریف کردن قصه یا یک حال و هوایی خیلی شخصی نیست.
نظر شما