به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ کتاب «استیو جابز شدن: تکامل متکبری بی پروا و خلق رهبری انقلابی» نوشته برنت اشلندر و ریک تتزلی با ترجمه ایمان حبیبی به تازگی از سوی انتشارات ملیکان روانه بازار نشر شده است. این کتاب از جمله کتابهای پرفروش نیویورک تایمز در سالهای ۲۰۱۵ و ۲۰۱۶ است.
مخاطبان در هفده فصل با عناوینی چون استیو جابز در هتل بهشت، نمیخواستم تاجر باشم، فراز و فرود، نکست چیست؟، پیکسار، ملاقات با بیل گیتس، اقبال بلند، دوستان و دشمنان اپل، دو تصمیم، تمام سعیات را بکن و... میتوانند با زندگی استیو جابز و شخصیت او آشنا شوند.
در بخشی از مقدمه این کتاب نویسنده درباره اینکه چرا جابز شخصیت مهمی است، مینویسد: «اساسیترین سوال در مورد مسیر شغلی استیو، این است: چگونه ممکن است مردی که تاجری بیفکر، بیثبات، گستاخ و کلهشق بود و از شرکتی که خود تأسیس کرده بود نیز اخراج شده بود بتواند به مدیرعاملی برجسته بدل شود، اپل را باردیگر احیا و به ارزشمندترین و برجستهترین شرکت دنیا تبدیل کند، محصولات فرهنگساز تولید کند، اپل و زندگی میلیونها انسان با قشرهای اجتماعی و اقتصادی مختلف و فرهنگهای گوناگون تغییر دهد؟ استیو معمولاً علاقه نداشت به این گونه سوالها پاسخ دهد. او فردی درونگرا بود و تمایل نداشت از گذشته حرف بزند. یک بار در ایمیلی برایم نوشت: «نبش قبر مسائل گذشته، فایده نداره و من ترجیح میدم به آینده نگاه کنم.»
پاسخ واقعی به این سوال باید نشان دهد که او چگونه تغییر کرده است، چه کسی عامل این تغییرات بوده و او چگونه آموختههای خود را برای ساختن این رایانههای فوقالعاده و برجسته به کار گرفته است. هرچه بیشتر در نوشتههای قدیمیام کنکاش میکردم، سالهای «انزوا» در زندگی او بیشتر توجهم را به خود معطوف میکردند. این مدت، یعنی از سال ۱۹۸۵ تا ۱۹۹۷، که حدفاصل اخراجش از اپل تا زمان بازگشت دوبارهی او، تماماً از نظر اغلب نویسندگان پنهان مانده بود. نشیبهای آن سالها به اندازهی شکستهای تجاریاش در اولین دورهی ریاستش بر اپل، ناگوار نبودند و فرازهایش نیز به اندازهی آن چیزهایی که در دههی اول تا بیستم ساخت و مهندسی کرد، هیجانانگیز نبودند. همه چیز آشفته بود و این سالها پیچیدهترین زمان زندگیاش بودند که البته برای قرار گرفتن در صدر خبرها، کیفیت و جذابیت لازم را ندارند. این سالها در حقیقت نقشی موثر در مسیر شغلی او ایفا کردهاند.
آموختههایش در این مدت او در مسیر موفقیت قرار داد و رفتار و منش او نیز در همین زمان شکل گرفت. بررسی این دوره به من نشان داد که کسب موفقیت هرگز او را مغرور نکرد. ایمان داشت که از شکست و از مسیرهای امیدبخشی که به بنبست ختم میشوند، میتواند چیزهایی زیادی بیاموزد. بصیرت، درک، شکیبایی و خِرد استیو در سالهای آخر زندگیاش در این دوره شکل گرفت. شکستها، پسرفتها، سوءتفاهمها، قضاوتهای نادرست و تاکید بر ارزشهای غلط ـ تمامی تبعات بیتجربگی ـ پیش نیازی گریزناپذیر بودند برای رسیدن به نظم، اعتدال، تعمق و ثباتی که او در سالهای آخر زندگیاش داشت.»
استیو در انتهای این دهه، علیرغم اشتباهات فراوان، توانسته بود به خوبی نکست و پیکسار را از خطر نابودی نجات دهد. میراث نکست، آینده شغلی او را تامین کرد؛ در حالی که پیشرفت چشمگیر پیکسار، ضامن امنیت اقتصادیش بود. تجارب استیو از حضور در این دو شرکت، آیندهی اپل را رقم زد؛ او جهان ما را از نو تعریف کرد. استیو سماجت و سختگیری وصفناپذیری داشت، هرگز چیز را به آسانی و سطحی یاد نمیگرفت. او حتی در سختترین شرایط نیز کجکاو بود و همچون یک دستگاه یادگیری از هرچه پیرامونش وجود داشت، چیری برای آموختن پیدا میکرد.
در بخش دیگری از مقدمه این کتاب درباره زندگی شخصی جابز نیز میخوانیم: «البته هیچ کس نمیتواند بدون ارتباط با دیگران زندگی کند. ازدواج و تشکیل خانواده، عمیقاً استیو را تغییر داد و تاثیر بسیار مثبتی بر کارش گذاشت. در این سالها، گوشهچشمی نیز به زندگی شخصیاش داشتم و چند مرتبه به لورن و فرزندشان صحبت کردم؛ اما به هر حال، من دوست خانوادگی آنها نبودم. وقتی اواخر سال ۲۰۱۲ نگارش این کتاب را شروع کردم، به نظرم میرسید زندگی شخصی او جنبهی مهمی ندارد و من نمیتوانم چیز جدیدی از آن بیاموزم. بسیاری از دوستان و همکاران نزدیک او پس از مرگ ناگهانیاش، از مصاحبه با من امتناع کردند؛ زیرا از مطالب روزنامهها شدیداً رنجیده بودند. اما، این بیمیلی، با گذر زمان تغییر کرد و مصاحبههای من با نزدیکترین دوستان و همکاران او ـ از جمله چهار نفری که تنها کسانی بودند که از شرکت اپل در مراسم تدفین او شرکت کردند ـ جنبه دیگری از زندگی او را برای من آشکار کرد، جنبهای که آن را حس کرده بودم، اما نمیتوانستم درکش کنم و هرگز چیزی در موردش نخوانده بودم.
استیو توانایی خارقالعادهای در تقسیم ذهنش به بخشهای مختلف داشت. این استعداد منحصر به فرد به او کمک کرد تا بتواند پس از بازگشت دوباره به اپل آن را مدیریت کند و سرپا نگه دارد. این استعداد باعث شد او بیرون از محیط کار، زندگی عمیق و پرمفهومی داشته باشد؛ اما کسانی که از دوستان نزدیک او نبودند، به این جنبه از زندگیاش آگاهی چندانی نداشتند. البته استیو حتی تا آخرین لحظات زندگی هم، انسانی سرسخت بود. برخی افراد به مرور از کارکردن با او به ستوه میآمدند. اعتقاد او به ارزش و اهمیت مأموریتش در این جهان، باعث میشد رفتاری عجیب از خود بروز دهد و بسیاری را از خود برنجاند.»
نویسنده کتاب یادآور میشود، هنگام نگارش این کتاب بود که فهمیدم زندگی شخصی و زندگی شغلی او تا چه حد اشتراک داشتند و هریک چه میزان بر دیگری تأثیرگذار بودند. هیچ کس واقعاً نمیتواند بفهمد استیو چگونه به ادیسون، فورد، دیزنی و الویس نسل ما بدل شد، در واقع تمام این افراد، به نوعی در روح او متجلی شده بودند، به همین خاطر است که داستان زندگی او میتواند بسیار جذاب و تأثیرگذار باشد.
در بخش دیگری از این کتاب میخوانیم: «در پایان اولین مصاحبه، استیو برای بدرقه، مرا در راهروهای کمنور و تمیز ساختمان اصلی شرکت نکست همراهی کرد. کلامی بین ما ردو بدل نشد. از نظر او مصاحبهی ما دیگر خاتمه یافته بود. وقتی از ساختمان اصلی خارج شدم، حتا با من خداحافظی هم نکرد. فقط آن جا ایستاد و از درهای شیشهای ساختمان، ورود پارکینگ خیابان دییر گریک را تماشا کرد، جایی که چند کارگر در آن مشغول نصب لوگوی سهبعدی نکست بودند. وقتی سوار خودرو شدم و داشتم بیرون میآمدم او هنوز همان جا ایستاده بود و داشت لوگوی گرانقیمت شرکتش را تماشا میکرد. استیو با تمام وجود، به عظمت هدفی که برای زندگیش انتخاب کرده بود ایمان داشت، اما هنوز نمیدانست چه چیزی انتظارش را میکشد.»
کتاب «استیو جابز شدن: تکامل متکبری بی پروا و خلق رهبری انقلابی» با شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه در ۳۲۰ صفحه به بهای ۲۴ هزار تومان از سوی انتشارات ملیکان منتشر شده است.
نظر شما