به گزارش فرهنگ امروز به نقل از روزنامه شرق؛ عبدالکریم رشیدیان (١٣٢٧)، دانشآموخته دکترای فلسفه از دانشگاه سوربن فرانسه (١٣٥٧)، یکی از پرکارترین و تأثیرگذارترین مترجمان آثار فلسفی پس از انقلاب است که با ترجمه متون دستاول از فلسفه غرب نقش بسزایی در آشنایی دانشجویان و علاقهمندان به آثار فلسفه غرب دارد. ترجمههای او را بهطورکلی میتوان به سه دسته تقسیم کرد: ١- فلسفه کلاسیک غرب ٢- پدیدارشناسی ٣- مدرنیسم و پستمدرنیسم. اما شاید نتوان تمامی ترجمههای او را در این دستهبندی گنجاند. دامنه ترجمههای او بسیار متکثر و گونهگون است: از کانت، لایبنیتس، کیرکگور، هوسرل، وبر و هایدگر تا جیمز، لیوتار و دریدا. مترجم در انتخاب آثاری که برای ترجمه برگزیده بیشتر به متن خود فیلسوفان توجه داشته است تا متونی «درباره» آنها. به نظر میرسد نخ تسبیح ترجمههای متنوع و ظاهراً پراکنده او «متنمحوری» است. در گزارش حاضر سعی بر آن است تا ضمن مرور شیوه و دامنه کار مترجم پرسشهایی مطرح شود.
عبدالکریم رشیدیان تا ترم تحصیلی گذشته، و قبل از توفیق اجباری بازنشستگی و خانهنشینی، فعالیت جدی و اصلی خود را در دانشگاه تعریف کرده بود. اما با ترجمه آثار مهم فلسفه غرب به فضای عمومی نیز نظر داشته و در آن به شیوه خاص خود دخالت کرده است. او اصلاً مصاحبه نمیکند، بهسختی سخنرانی میکند و بهندرت متنی در مطبوعات منتشر میکند. در بلوای فرهنگ شفاهی که دهههاست در ایران برپاست - و امروز دیگر پیر و جوان نمیشناسد - مشارکتی ندارد. نکتهای که فینفسه نهتنها بد نیست بلکه در زمانه حاضر در مقام یک منش بسیار هم مهم و ضروری است. اما اگر مصاحبهای نمیکند چیزی هم نمینویسد تا مخاطب را از انگیزه ترجمههای متنوع و متکثرش آگاه کند. پراکندگی این آثار نشان میدهد علیالقاعده علایق فلسفی مترجم نمیتواند همه این موضوعات و جریانهای فکری باشد. شاید مترجم فراتر از همدلی فلسفی ترجمه این متون را ضروری دانسته است. برای مثال، به اذعان برخی شاگردان او مترجم حتی همدلی شخصی تاموتمامی با پدیدارشناسی ندارد ولی یکی از مترجمان تأثیرگذاری است که سنت پدیدارشناسی را با متون دستاول به فارسیزبانان معرفی کرده است. شاید اگر در ایران نیز سنتهای مختلف فلسفی نمایندگان معتبری داشتند مترجمان ایرانی میتوانستند معطوف به علایق فکریشان دست به انتخاب متنی برای ترجمه بزنند. هرچند این احتمال نیز وجود دارد که مترجم در دورههای مختلف بر اساس دغدغهها و تعلقخاطر خود به یک جریان فکری و چهبسا از سر کنجکاوی این آثار را ترجمه کرده باشد. بااینحال، کل این ماجرا را باید در بستر گستردهتری دید: شرایط کار ترجمه در ایران. فقدان سنتهای آکادمیک فلسفی باعث شده که در ایران هرگز کانتشناس، هگلشناس و درکل متخصص جریانهای فکری و فلسفی به معنای آکادمیک غربی نضج نیابد. دامنه کار مترجم در غیاب چنین تجربه و وضعیتی چگونه است؟ پاسخ به این سؤال هرچه باشد نمیتوان از مترجمان ایرانی انتظار پروژه فلسفی دقیق و حسابشدهای داشت. بنابراین علت پراکندگی و تنوع ترجمهها را باید در دو سر طیف دغدغههای فلسفی مترجم و تعهد و ویژگیهای خاص او در مقام مترجم دنبال کرد.
از ترجمهها چنین پیداست که شیوه کار مترجم مواجهه مستقیم با متون اصلی است. اهمیت متن خود فیلسوفان برای رشیدیان آنقدر هست که به گواه دانشجویان حتی شیوه تدریس او در کلاسهای درس نیز بر اساس متن خود فیلسوفان بوده نه آرای شارحان. در مقدمه «هوسرل در متن آثارش» مینویسد: «بعضی دوستان پیشنهاد کردند که به علت غرابت این فلسفه، از متنهای ساده و آسانفهم استفاده کنم تا دانشجویان دلزده نشوند. اما حقیقت این است که این روش هیچگاه برای آموختن و آموزاندن فلسفه برایم جاذبهای نداشته است. ترجیح همیشگیام رجوع مستقیم به متنهای فیلسوفان و شرح و تفسیر آنها همراه با مخاطبان بوده است».
از سوی دیگر، مترجم کوشیده تفاوت آثار متنوع خود را با زبان خاصی نشان دهد که برای ترجمه هر یک از متون در نظر گرفته است. برای مثال زبان ترجمه متن کانت با جیمز بسیار متفاوت است. شاید این ویژگی ترجمههای رشیدیان بافت فنی ترجمههای او را نیز نشان دهد: «تقسیمبندی ترجمه به پیچیده و سلیس اشتباه است. ترجمه فقط باید ترجمه باشد. ترجمه نوعی اینهمانگویی است. ترجمه روان و دشوار معنا ندارد. ترجمه باید وفادارانه باشد. اگر متن سخت باشد سخت ترجمه میشود و اگر متن آسان باشد، متن ترجمه هم روان و ساده است. گاهی، بهعنوان ایراد میگویند این متن بوی ترجمه میدهد. اتفاقاً ترجمه خوب باید بوی ترجمه بدهد. نمیتوان هایکوی ژاپنی را با زبان وبر ترجمه کرد. هر متنی زبان خود را دارد». (روزنامه شرق، شماره ٢٢٢٦) همچنین رشیدیان برخلاف برخی مترجمان از زبان فاخر برای ترجمههای خود استفاده نمیکند و سعی ندارد خواننده فارسیزبان را از خواندن ترجمه فارسی خسته یا پشیمان کند. او در مقدمه «هستی و زمان» مینویسد: «مترجمی که سودای ترجمه چنین متنی را دارد مجاز به بیاعتنایی به این ساخت مکانیکی زبان نیست. او مجاز نیست ادبیتی [اگر مجاز به کاربرد چنین اصطلاحی باشم!] ناجور و ناهماهنگ با متن را بر آن تحمیل کند؛ مجاز نیست بر اتصالات خشک اثر ماله ادبی بکشد و یا با واژهگزینی زیبا و فاخر طنین خشک تصادم قطعات مذکور را بپوشاند. مترجم باید در اینجا واقعیتهای بیلطافتی، نازیبایی و ناسفتگی را که هایدگر خود بر آنها تصریح میکند بهعنوان یکی از عناصر حفظ سبک در ترجمه در نظر داشته باشد». (ص١٢) پس اگر بپذیریم ترجمه نوعی تفسیر است هر مترجمی آگاهانه یا ناآگاهانه با یک الگو یا استراتژی پیش میرود. استراتژی ترجمه رشیدیان چیست؟ با هر متنی باید با زبان خودش مواجه شد.
مقدمههای غالب آثار رشیدیان خلاصه و کوتاه است: از مقدمهای دوصفحهای بر «هستی و زمان» تا مقدمهای بسیار مجمل بر کتاب مفصل «فرهنگ پسامدرن». حتی مقدمه کتابهایی چون «پراگماتیسم»، «اخلاق پروتستانی و روح سرمایهداری» و «ترس و لرز» هم ترجمهای از آرای شارحان است. بسیاری بر این نظرند که فقدان مقدمهای مبسوط در آثار کلاسیک فلسفه غرب یک ضعف است. ولی نظر او چنین است: «من خیلی نمیتوانم مقدمه بنویسم. سعی میکنم مقدمهای کوتاه از خود کتاب بنویسم. شاید بعدها عقیدهام در اینباره تغییر کند، اما تا امروز تلاشم بر آن بوده اگر کاری باید انجام دهم در خود کتاب منعکس شود». (روزنامه شرق، شماره ٢٢٠٨) هرچند این سنت در ترجمه کتاب «نوشتار و تفاوت» شکسته شد.
به نظر میرسد دخالت مترجم در فضای فکری و عمومی ایران واقعبینانه است: «از یک کتاب منفرد نمیتوان پروژه ساخت. این اشتباه است. بسیاری بر این گمانند که با ترجمه یککتاب مهم مثل سرمایه مارکس یا اخلاق پروتستانی تغییری عمده در سطح جامعه ایجاد میشود؛ ولی چنین نیست. نمیتوان با ترجمه یککتاب پروژه سیاسی، اجتماعی و پراتیک و خطمشی ایجاد کرد». (روزنامه شرق، شماره ٢٢٢٦) با اینحال، در برابر کارنامه هر مترجم باسابقهای این پرسش مطرح است که نسبت ترجمه متون برگزیده او و وضعیت حاضر ما در ایران چیست؟ طبق گزارش حاضر، پاسخ به این پرسش دستکم در آثار رشیدیان چندان ساده نیست و فقط میتوان او را بهعنوان «مترجم متون دستاول» شناخت. شاید روزی سنتشکنی کند و خود به پرسش درباره کارنامه ترجمههایش پاسخ دهد.
آثار رشیدیان به ترتیب سال انتشار
١- «پراگماتیسم» (١٣٧٠) ویلیام جیمز، انتشارات علمی و فرهنگی.
٢- «مونادولوژی و چند مقاله فلسفی دیگر» (١٣٧٢)، لایبنیتس، انتشارات علمی و فرهنگی.
٣- «اخلاق پروتستانی و روح سرمایهداری»، (١٣٧٣) ماکس وبر، انتشارات علمی و فرهنگی.
٤- «ایده پدیدهشناسی» (١٣٧٣) ادموند هوسرل، انتشارات آموزش انقلاب اسلامی.
٥- «پدیدهشناسی» (١٣٧٥)، ژان فرانسوا لیوتار، نشر نی.
٦- «نقد قوه حکم» (١٣٧٧) ایمانوئل کانت، نشر نی.
٧- «ترس و لرز» (١٣٧٨) سورن کیرکگور، نشر نی.
٨- «تاملات دکارتی: مقدمهای بر پدیدهشناسی» (١٣٨١) ادموند هوسرل، ، نشر نی.
٩- «از مدرنیسم تا پست مدرنیسم» (١٣٨١) لارنس کهون، نشر نی.
١٠- «هوسرل در متن آثارش»، (١٣٨٤) نشر نی.
١١- «هستی و زمان»، (١٣٨٩) مارتین هایدگر، نشر نی.
١٢- «فرهنگ پسامدرن» (١٣٩٤) نشر نی.
١٣- «نوشتار و تفاوت» (١٣٩٥) ژاک دریدا، نشر نی.
نظر شما