به گزارش فرهنگ امروز به نقل از اعتماد؛ النا فرانته، نام مستعار نویسندهای است که سال ١٩٤٣ در شهر ناپل ایتالیا به دنیا آمد. فرانته نویسندهای منزوی است، نویسندهای که با انتخاب اسم مستعار نشان داده، حریم خصوصیاش را ترجیح میدهد؛ او مصاحبههای رودررو را رد میکند و تا به حال عکسی از او منتشر نشده است. فرانته با اعتقاد به اینکه «اگر کتابی حرفی برای گفتن داشته باشد، خوانندهاش را پیدا میکند» در سال ۱۹۹۱ و کمی پیشتر از انتشار نخستین رمانش، «عشق آزاردهنده»، در نامهای به ناشرش از او درخواست کرد حافظ راز هویت واقعیاش باشد؛ فکر میکند گمنامی فضایی با خلاقیتی کاملا آزاد برای او فراهم میکند.
این خلاقیت آزاد منجر به خلق مجموعه چهار جلدی رمان «دوست نابغه من» شد.
النا فرانته با نگارش این مجموعه، ادبیات ایتالیا را در مسیری هدایت کرد که پیش از این چنین مسیری وجود نداشت. کتابهای فرانته سرگذشتی از کشمکشهای درونی زنان باهوش را به تصویر میکشد؛ کسانی که مسیر خود را با رفتن به فلورانس و رم و پیدا کردن شغل مناسب هموار میکنند و با رویارویی با خاطرات خشونتآمیز و تیره جوانیشان خود واقعیشان را مییابند و دچار توهم یافتن راهی برای التیام زخمهای عاطفی قدیمی میشوند. شاید بتوان گفت یکی از شعارهای کتابهای فرانته این است که «هیچکس نمیتواند گذشتهاش را پشتسر بگذارد.» در دنیای فرانته هم هیچ شخصیتی نمیتواند از گذشتهاش فرار کند.
نوشتههای این نویسنده از نظر درونی و نزدیکی به دنیای خصوصی آدمها بسیار نیرومند عمل کردهاند، گویی نویسنده از دریچه لنزی، ذهن ما را میبیند. مجموعه چهارگانه فرانته که با عنوان داستانهای ناپلی نیز معروف است، در اصل یک کتاب واحد را تشکیل میدهند، به نوعی تقریبا یک بیلدونگزرمان (Bildungsroman) زنانه است که میتوان آن را دورهای از تاریخ اواخر قرن بیستم ایتالیا به حساب آورد. کتاب «دوست نابغه من» (٢٠١١) نخستین جلد از این مجموعه، موفقیت چشمگیری برای فرانته به ارمغان آورد. داستانی مفصل که به چهار قسمت تقسیم میشود و روایتگر رابطه میان دو دختر است. داستانی که از دوران کودکی تا بزرگسالی آنها ادامه دارد. در دنیایی پر از زشتی، در ناپل در محلهای بسیار فقیر که در آن زندگی فقط ارتباط مستقیمی با زور و قدرت دارد؛ جایی که دختری به نام لیلا باعث رهایی دوستش به نام لِنو میشود و لنو نیز به نوبه خود راه رهایی لیلا را میگشاید.
اما حالا که فرانته به چنین موفقیتی دست یافته است، هنوز هم حاضر نیست نقاب از صورت بردارد و همان طور که روزنامه نیویورک تایمز درباره این نویسنده مینویسد:
«النا فرانته نویسنده قابل توجهی در دنیاست. موفقیت چشمگیر او از کتاب «دوست نابغه من» در صنعت نشر رویدادی بیهمتا محسوب میشود و غیرممکن میتوان آن را در ادبیات داستانی معاصر ایتالیا نادیده گرفت. شاید انتخاب نام مستعار یکی از دلایل پیمودن مسیر موفقیت باشد.» نویسنده خودش در توضیح انتخاب اسم مستعار میگوید: «نویسنده باید همواره خود را کنار بکشد و در سایه بایستد تا اجازه دهد خوانندگان به عنوان اول شخص فقط تحتتاثیر داستانی که در حال خواندن آن هستند قرار بگیرند، بدون اینکه تحتتاثیر این موضوع قرار بگیرند که نویسنده آن کیست.»
اما داستان به همینجا ختم نمیشود و در اکتبر سال ۲۰۱۶ روزنامهنگاری ایتالیایی برای افشای هویت حقیقی نویسنده، تحقیقات گستردهای را در زندگی شخصی و حسابهای مالی شخصیتهای مختلف انجام داد و طبق مدارک و اسنادی که او ارایه کرد، النا فرانته همان آنیتا راجا مترجم ایتالیایی کتابهای آلمانی و همسر دومنیکو استارنونه یکی از نویسندگان مطرح ایتالیا است. این افشاگری با واکنشهای تندی مواجه شد و بسیاری از طرفداران النا فرانته، این کار را تجاوز به حریم خصوصی و نقض حقوق انسانی این نویسنده دانستند. از طرفی انتشارات e/o، ناشر کتابهای النا فرانته، این موضوع را نه تایید و نه رد کرد.
از طرفی برخی معتقدند اگر چه خالق این مجموعه چهار جلدی نامی زنانه برای خود انتخاب کرده است اما در حقیقت او هویتی مردانه دارد. اما با خواندن آثار این نویسنده بلافاصله متوجه قرائت و دیدگاه زنانه نویسنده میشویم. او اغلب به گذشته این زنان و نقش آن در شکلگیری شخصیت درونیشان میپردازد؛ گذشتهای که همیشه قصد فرار از آن را دارند، ولی در نهایت طبق اتفاقهایی که برای آنها میافتد در همان خاطرات اغلب تلخ گذشته، خود واقعیشان را مییابند و میشناسند. آنان زنانی صدمهدیدهاند و گاهی اوقات جامعه (یا مردانی که در اطراف آنها هستند) به آنها آسیب زدهاند. ابراز این مشکلات ممکن است هنوز برای این زنان غیرقابل بیان باشد.
فرانته در کشمکشهای تیره بین دختران و مادران، کشمکشهای همسر یا مادر شدن و میل به حفظ احساس استقلال نفس میکشد: النا گرکو در رمان «دوست نابغه من» میگوید: «(مادرم) تمام سعیاش را میکند تا به من بفهماند در زندگی او زیادی هستم.» در رمان «دختر گمشده»، لِدا، استادی موفق در دانشگاه، زنی چهل ساله که از همسرش جدا شده و دو دختر دارد، در ابتدای داستان میگوید: «وقتی دخترهایم به تورنتو- جایی که پدرشان سالها زندگی و کار میکرد- نقلمکان کردند، وقتی فهمیدم اصلا از نبودن آنها ناراحت نیستم، نهتنها شرمگین و متعجب نشدم بلکه چنان احساس سبکیایکردم که انگار دقیقا همان موقع آنها را به دنیا آورده باشم. برای نخستین بار، طی تقریبا بیستوپنج سال دیگر این نگرانی را که باید از آنها مراقبت کنم احساس نمیکردم. خانه طوری مرتب میماند که انگار هیچکس در آن ساکن نیست، دیگر نگران خرید خانه و شستن لباسها نبودم، زنی که سالها در کارهای خانه به من کمک میکرد کاری با حقوقی بهتر پیدا کرد و به جایگزینی برای او احساس نیاز نکردم.»
دلیل دیگر موفقیت النا فرانته روایت دلنشین یک دوستی واقعی است. کتاب «دوست نابغه من»، داستان دوستی میان دو دختر به نامهای لِنو و لیلا است که در روایتی روان از کودکی آنها در ناپل از سالهای ١٩٥٠ تا به امروز به تصویر کشیده میشود. رابطه قلبی و روحی، نزدیک شدنها و فاصله گرفتنها، همبستگی و خشم آنها، بزرگترین عوامل مهم این سرگذشت است. این داستان خاص با سبکی بسیار شخصی روایت شده و نثری بسیار جذاب دارد که به استثنای آثار بزرگ کلاسیک که جای بحث ندارند، میتوان گفت قلم نویسندگان معاصر انگشتشماری چنین تواناییای دارد.
فیلیپو لا پورتا، منتقد و روزنامهنگار ایتالیایی، درباره فرانته مینویسد: «نخستین رمانهای فرانته اندیشه قدرتمند ادبی او را نشان میدادند، حتی گویی در جستوجوی حقیقت بودند. علاوه بر این فرانته رماننویسی در سرزمین نثرنویسان هنری است و بدون انکار سبک شخصی خودش، میتوان سبک باروک را در پس نوشتههای او دید.»
اما جدا کردن خود پدیده فرانته از آثارش کاری دشوار است، بهخصوص که او آگاهانه بازیای را شروع میکند که میان مرزی از واقعیت و تخیل انجام میشود. آثارش کاوشی در قلمرویی تاریک میان ادبیات داستانی و غیرداستانی است. شباهت میان شخصیتهایش و آنچه ما از زندگی او براساس صحبتهای منتقدان از آثار فرانته میدانیم، این ذهنیت را پیش میآورد که داستان، زندگینامه خود او باشد. فرانته در پاسخ به پرسش خبرنگار مجله «ونیتیفر» درباره حقیقی بودن رابطه میان لنا و لیلا میگوید: «بگذارید بگویم این رابطه را از دوستی طولانی، پیچیده و دشواری که اواخر دوران کودکیام شروع شد، الهام گرفتهام.
مورد قابل ملاحظهای از شخصیت راوی در کتاب «دوست نابغه من»، رماننویسی به نام النا گرِکو است که بزرگ شده ناپل است و گهگاه شمایل خود نویسنده را در ذهن خواننده پدید میآورد. شباهتهای بسیاری در کتابهای دیگر او وجود دارد: در کتاب «روزی که رهایم کردی»، اُلگا زنی ۳۸ ساله و متاهل است؛ کسی که ایفای نقش مادر و همسر باعث میشود از رویای نویسندگی چشمپوشی کند (ممکن است همین دلیلی برای انتشار دیرهنگام نخستین رمان فرانته باشد!) در کتاب «دختر گمشده»، شخصیت محوری داستان زنی ناپلی به نام لدا است که در دانشگاه تدریس میکند و از همسرش جدا شده است. راویان داستانهای فرانته، موجوداتی تخیلی هستند و او جزییات واقعی زندگی خودش را در پس آنها در لفافهای از گمنامی مخفی میکند.
انتخاب گمنامی بخشی از قراردادی است که خواننده با شروع خواندن کتاب فرانته، به آن مقید میشود و به این صورت خواننده و نویسنده در یک سطح قرار میگیرند. فرانته جزییات زندگی ما را نمیداند و دانستن این مسائل اهمیتی برای او ندارد. ما هم از جزییات زندگی او بیخبر هستیم. ما (خواننده و فرانته) در سرزمین خیالی خنثایی که ورود همگان به آن آزاد است، یکدیگر را ملاقات میکنیم.
از طرفی نوشتن با نام مستعار به رفتاری فردی بدل شده است؛ ابزاری که نویسنده برای رها کردن پرسوناهای مختلف مولف درونش از آن استفاده میکند. مثل جان بنویل که با اسم مستعار بنجامین بلک، رمانهای جنایی مینویسد. یا رمان «سفیدها» که سال ٢٠١٥ به نام ریچارد پرایس منتشر شد اما نویسنده حقیقی آن هری برندت بود.
نظر شما