شناسهٔ خبر: 53634 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

تاریخ فلسفه جزئی از فلسفه است نه رشته‌ای از تاریخ

محمدرضا بهشتی در نشست «رهیافت تاریخی به اندیشه‌های فلسفی»: رهیافت تاریخی به جانب اندیشه‌ها و مفاهیم فلسفی یکی از رهیافت‌های چندگانه به موضوعات فلسفی است.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ محمدرضا بهشتی در نشست «رهیافت تاریخی به اندیشه‌های فلسفی»: رهیافت تاریخی به جانب اندیشه‌ها و مفاهیم فلسفی یکی از رهیافت‌های چندگانه به موضوعات فلسفی است. این رهیافت صرفاً از روی علاقه تاریخی به این موضوعات صورت نمی‌گیرد چراکه تاریخ فلسفه نه رشته‌ای برون‌فلسفی بلکه جزو فلسفه و برای فهم اندیشه‌های فلسفی ضروری است.
 این رهیافت که سابقه‌ای چندسده‌ای دارد فرازونشیب‌هایی را پشت‌سر گذاشته و در طی این مدت علاوه‌بر دستاوردهای ارزشمندی که برای فهم فلسفی به‌همراه داشته به وقوفی روشن‌تر نسبت به نحوه عمل خود دست یافته است. بنده از حدود بیست‌وچندسال پیش با اهمیت تحول مفاهیم فلسفی آشنا شدم و از آن زمان تا الان مطالب زیادی به ‌دست آورده‌ام که هنوز فرصت جمع‌بندی‌اش پیدا نشده است. به عقیده من برای این موضوع انتخاب کلمه «متد» یا «روش» مناسب نیست. بنابراین بنده از کلمه رهیافت برای طرح موضوع استفاده کردم.
در دوران معاصر تقریباً ۱۴ رهیافت در عرصه فلسفه مطرح است. بعضی‌ها مهم‌ترند و بعضی دیگر ذیل این رهیافت‌های مهم‌تر قرار می‌گیرند. می‌خواهم بحث را با این سئوال که پرداختن به اندیشه‌های فلسفی چه ضرورتی دارد آغاز کنم. در پاسخ به این سئوال برخی رویکرد سیستماتیک و برخی رویکرد تاریخی را انتخاب می‌کنند. به بیان دیگر این دو رویکرد را از هم جدا می‌کنند ولی آنچه معرفت‌شناسی نشان می‌دهد تفکیک رویکرد سیستماتیک از رویکرد تاریخی امکان‌پذیر نیست. اگر از رویکرد تاریخی به اندیشه‌های فلسفی صحبت می‌کنیم به این معنا نیست که ما کاری جدای از اندیشیدن فلسفی انجام می‌دهیم. تاریخ فلسفه جزو فلسفه است ولی جزو تاریخ و از رشته‌های تاریخ نیست. اگر ما وارد فضای اندیشیدن فلسفی شدیم به دو نحوه می‌توانیم رویکرد تاریخی به اندیشه‌های فلسفی داشته باشیم. نحوه اول نگاه ایستا به اندیشه فلسفی است که در این نوع نگاه قصدمان تعریف موضوع است و با این نگاه سراغ تاریخ فلسفه می‌رویم.
در مقابل این طرز نگاه نوع دیگری نگاه وجود دارد که دینامیک یا پویا است. در این نوع نگاه ما با تحول مفاهیم روبرو هستیم. مفهوم یکی از بخش‌های مهم تحقیق من بود که وقتی به این مرحله رسیدم حدود شش ماه سر آن ماندم. چراکه مسئله نسبت مفهوم با معنا و شیئی یا موضوع بسیار مهم است. در نهایت تصمیمی که گرفتم این بود که مفاهیم تحقیقم را معنا کنم و تا پایان تحقیقم به آنها پایبند بمانم. ما معمولاً یک واژه داریم که از طریق آن سراغ یک شیئی یا موضوع می‌رویم. واژه با موضوع یا شیئی نسبت مستقیم دارد و ما از طریق یک مفهوم به یک شیئی یا موضوع منتقل می‌شویم. مفهوم در نسبت با مفاهیم دیگر قرار می‌گیرد و معنای دیگری پیدا می‌کند. مثلا برخی از مفاهیم با هم مترادف‌اند، بعضی متضادند، بعضی مکمل‌اند و بعضی هم با هم در تعارض. همه این نسبت‌ها در فهم ما از مفهوم موثر است.
نکته قابل‌توجه اینکه مفاهیم وقتی در نسبت با مفاهیم دیگر قرار می‌گیرند تبدیل به تصور می‌شوند و نوعی دگرگونی در آنها پدید می‌آید. دوران‌بندی‌های تاریخی یکی دیگر از مباحث مهم در تحقیق من است. اینکه آیا تاریخ باید دوران داشته باشد یا نه و قابل دوران‌بندی است یا خیر، یک موضوع قابل سئوال است که جای بحث دارد. در همین راستا ما شاهد آن هستیم که در مقاطع مختلف با دگرگونی مفاهیم مواجه هستیم. وقتی ما تاریخ تحول مفاهیم را دنبال می‌کنیم باید حواسمان به تاریخ پیدایش مفاهیم و تاریخ اخذ و اقتباس آنها باشد. عوامل درون‌مفهومی و برون‌مفهومی هم در تحول مفاهیم بسیار تاثیرگذارند. متاسفانه گاهی توجه ما به عوامل برون‌فهمی کم است.
یکی از موضوعاتی که در بحث رهیافت تاریخی و اندیشه‌های فلسفی مطرح است موضوع «علت» است. ما در عرصه فلسفه علت را یک چیز می‌دانیم اما در عرصه علوم، آن را چیز دیگری. علت در فلسفه شرط لازم و کافی برای پدیدآمدن چیزی با ضرورت است اما علت در علوم یعنی تعاقب و توالی ضروری برگشت‌ناپذیر. من مدتی است که مشغول بازبینی و ترجمه کتابی با عنوان «برساخت گذشته» هستم که قرار است آن را سازمان سمت منتشر کند.
 در این کتاب متوجه شدم که ما با یک برساخت روبرو هستیم و کسانی که فکر می‌کنند می‌توانند به حاق اندیشه‌های تاریخی و فلسفی دست پیدا کنند باید بدانند که این یک آرمان است و معلوم نیست که برآورده شود یا خیر. در این مسیر باید هم توانمندی‌ها و هم کمبودها در نظر گرفته شود. بهتر است که در این مسیر ادعای بازسازی نکنیم و به همین برساخت بسنده کنیم.
 

نظر شما