فرهنگ امروز/ بابک احمدی
تکراری است که هر اندازه تئاتر ما در مطالعه و شناخت نمایشنامهنویسان ایرانی و غیرایرانی تنبل و ظاهرا بیعلاقه نشان میدهد در مقابل پژوهشگر غربی شبانهروز به مطالعه داشتههای خود و دیگر ملل مشغول است. در مقابل آمار آثار تالیفی که هر سال با موضوع ویلیام شکسپیر منتشر میشوند، هوش از سر میپراند. در میانه این تنبلیها و نخواستنها، بعضی مترجمان صاحب فکر کوتاهی مزمن را برنتابیده و آستین بالا زدهاند. از جمله در حوزه مطالعات مرتبط با هنرهای نمایشی میتوان به رضا سرور اشاره کرد. او کوشیده به واسطه ترجمه، نوعی زبان و شیوه نگریستن به نمایشنامههای نمایشنامهنویس نامدار انگلیسی ارایه دهد و در عین حال پلی بسازد بین هنرمند ایرانی و ترجمه متن نویسنده جهانی به زبان صحنه. پیش از این ترجمه کتاب تفسیری بر تراژدیهای یونان باستان(تناول خدایان) نوشته یان کات توسط داود دانشور و منصور براهیمی نیز در همین مسیر حرکت کرد و دیگرانی همچون محمدرضا خاکی تلاشهایی در زمینه آشنایی بیشتر تئاتر ایران با تادئوش کانتور نشان دادهاند. بین تمام ترجمهها حول مطالعه نمایشنامههای شکسپیر، آنچه یان کات در دوره نخست کاری خود ارایه کرده، مثالزدنی و از این مهمتر بسیار کاربردی است. چنانکه سرور بعدا در این باره توضیح میدهد: «کات تا زمانی که در لهستان زندگی میکرد، رویکرد سیاسیاش در تفسیر آثار خیلی برجسته بود و بعد با مهاجرتش به امریکا، تغییری بنیادین در آثارش ایجاد شد.» مرحلهای که توجه به دیگر زمینههای علوم انسانی تا حدی به جای دستگاه تفسیری سابق نشست. با این حال «شکسپیر معاصر ما» به دلایل متعدد از جمله شباهتهای موجود میان زندگی فردی یان کات در لهستان دهه 60 میلادی و تجاربی هنرمند ایرانی پیوند برقرار میکند. عاملی که با وجود ترجمه دیرهنگام به زبان فارسی موجب میشود همچنان این کتاب را به عنوان مرجع مناسب شناخت و مطالعه نمایشنامههای شکسپیر و اجرای صحنهای آثار او مثلا در تهران سالهای پایانی دهه 90 و آغاز سده جدید معرفی کنم.
«یان کات به عنوان منتقدی لهستانی، ابتدا نقد اول شخص مینویسد و کتابی مانند «شکسپیر معاصر ما» محصول همین دوران است اما بعد که به دلایلی مجبور به مهاجرت میشود و در فضای دانشگاهی قرار میگیرد به سمت علوم انسانی معاصر خودش میرود و به رغم آنکه از نقد سوم شخص دانشگاهی استفاده میکند کماکان صدای شخصاش را در پس و پشت متون نگه میدارد. برایم جالب بود که چون تجربه ما در ایران با برخی تجربههای اضطرابآور او مشترک است «من» اول شخص او به سرعت تبدیل به «ما»ی جمع میشود و سریعا با او همذاتپنداری میکنیم. این زمینه مشترک تجربی یکی از دلایل موفقیت یان کات در ایران و سایر کشورهاست.»1
او پس از ترجمه کتاب «جنسیت رزالیند» محصول دوره دوم کاری یان کات در امریکا که به شکل منطقی در ادامه کتاب «شکسپیر معاصر ما» باید صورتبندی شود، سراغ چهرهای مهم در جهان تفسیر و مطالعه ادبی رفته است. هارولد بلوم، نظریهپرداز و نویسنده امریکایی پیش از این و به طور ویژه با نظریه «اضطراب تاثیر» در محافل ادبی و هنری ایران شناخته شد. بر اساس نظریه بلوم بین شاعران گذشته و حال همواره کشاکشی وجود داشته است. این رابطه در اغلب موارد بر پایه همسویی و همدلی نیست بلکه رابطهای جدلی بر محور قدرت تاثیر شاعرانه استوار است؛ رابطهای که از طریق آن شاعران متقدم با «بدخوانی خلاق» آثار ادبی گذشتگان به آفرینش آثار جدید توفیق مییابند. بلوم فرآیند «خمش» را به عنوان روشی برای بدخوانی خلاق مطرح میکند. خمِش نوعی انحراف یا بدخوانی بازنگرانه است متضمن کوچک شمردن قدرت شاعر متقدم. بلوم برای تبیین نظریه خود از نظریه فروید؛ یعنی عقده اودیپ استفاده میکند و توضیح میدهد شاعران متاخر برای چیره شدن بر متقدمان به نفی و انکار آنها میپردازند.
ترجمه تازه سرور نیز ادامه منطقی مسیری است که با یان کات آغاز شد، چون شیوه مطالعه و بررسی این پژوهشگر و نظریهپرداز بین دریافت ما از شکسپیر دوران معاصر و درک و دریافت پیشینیان از این نمایشنامهنویس حلقه ارتباط برقرار میکند. مترجم در مقدمه «شکسپیر معاصر ما» با طرح پرسشی درباره چیستی معاصر بودن از منظر یان کات توضیح میدهد: «کات در کنفرانسی که به مناسبت بیستوچهارمین سال انتشار شکسپیر معاصر ما بر پا شده بود، اعلام کرد که معاصر بودن به معنای ارتباط میان دو زمان است: اولی زمانی است که شخصیتهای نمایش در آن به سر میبرند و دومی زمانی که بر تماشاگران میگذرد. هر گاه در اجرایی این دو دقیقا به یکدیگر متصل شوند، شکسپیری که معاصر ماست، پدیدار میشود. شکسپیر نه فقط معاصر مردم زمانه خود بود بلکه معاصر با گوته، کلایست، هوگو، برشت، بکت، ژنه و مالرو نیز هست: هملت برای گوته تصویری از جوانان آرمانگرای آلمانی شد که برای تحمل مصائب آن زمان ضعیف و مردد بودند؛ هوگو در هرنانی و کرامول همان تصویر سیاهی از تاریخ را تصویر کرد که شکسپیر ترسیم کرده بود؛ برشت در تلاش برای بازاندیشی در اعمال کوریولانوس بود؛ بکت در دست آخر همان جهان فروپاشیده لیرشاه را میدید؛ ابهامات پیچیده جنسی و خاصیت آیینهواری وقایع در آثار ژنه ساختاری شکسپیری دارد؛ همان طور که چِن در سرنوشت بشر مالرو همان مایه به قتل میاندیشد که مکبث. امروزه این روابط دوسویه میان شکسپیر و نویسندگان متاخر چندان درهم تنیده و بر هم منطبق شدهاند که نمیتوان از هم جدایشان کرد.»
و اما «هملت: شعر بی کران»
بلوم در مقدمه اشاره میکند که این کتاب موخره کوچکی است بر کتاب دیگرش «شکسپیر: ابداع انسان»(1998) و توضیح میدهد که چگونه مطالعه درباره نسخه دیگر نمایشنامه «هملت» و تطبیق با متن فعلی به دلمشغولیاش بدل میشود. «هنگام نگارش آن کتاب جامع درباره تمامی نمایشنامههای شکسپیر، خود را دلمشغول رابطه هملت با نمایشنامهای قدیمیتر و گمشده موسوم به «هملت پیشین» یافتم. بسیاری از متخصصان بدون دلایل مکفی این نمایشنامه گمشده را به تامس کید، مولف تراژدی اسپانیایی نسبت میدهند. اما من با پیروی از پیتر الکساندر فقید بر این باورم که شکسپیر هر دو هملت را خودش نوشته و بدینترتیب در سال 1600 میلادی شخصا در نمایشنامه بزرگش تجدید نظر کرده است. متاسفانه در آن کتاب من چندان درگیر مسائل مرتبط با ماخذ این نمایشنامه شدم که بخش زیادی از یک فصل طولانی را بدان اختصاص دادم و بعدا در کمال اندوه دریافتم که بیشتر اندیشهها و احساساتم در باب هملت ناگفته باقی ماندهاند. کتاب هملت: شعر بیکران تحقق آرزوی من برای جبران آن دلمشغولی پیشین است و اکنون آن را همچون همدمی برای شکسپیر: ابداع انسان ارایه میکنم.»
بخش اصلی کتاب شامل 25 قسمت میشود که طی آن شخصیتها و عناصر مهم متن به صورت جداگانه مورد بررسی قرار میگیرند. نویسنده از «فهمیدن هملت» شروع میکند تا «هملت و بیپایانی». در این فاصله شما درباره «هوراشیا»، «افیلیا»، گرترود کلادیوس یا نمایشها در نمایشها در نمایشها» میخوانید اما راستش را بخواهید! در نمایشنامه «هملت» که جذابیتهای مکرر دارد من به فصل «گورکن»ها بسیار علاقهمندم. قبل از اینکه کرونا جان بعضی سالنهای خصوصی را بستاند! در قالب سومین رپرتوار «عصر تجربه» تئاتر مستقل تهران کاری اجرا شد به کارگردانی محمدرضا علیاکبری که اتفاقا در تلاش بود با نگاهی تیزبین به مرور فراز و فرودهای همین صحنه بپردازد. صحنهای که در بعضی نسخهها هست و در بعضیها نه! مثلا این بخش از نمایشنامه در دوران زمامداری کمونیستها در شوروی مجوز انتشار نداشت. اجراگرها به ما نشان میدادند که آن دوران حتی تصاویر فردی مانند وسولد میرهولد، نظریهپرداز، کارگردان و بازیگر مشهور تئاتر شوروی سابق نیز از کتابها حذف شده بود. البته کارگردان و یکی از دو بازیگر این اجرا به دلیل علاقه به میرهولد و تکنیکهای پیشنهادی بیومکانیک در پرورش بازیگری باعث شد او نیز به اجرا راه باز کند.
بلوم هم در بررسی خود به نکات جالبی اشاره کرده است؛ «چنین میتوان فرض کرد: رابرت آرمین که به عنوان دلقک معروف گروه شکسپیر جایگزین ویلیام کمپ شده بود، ایفای نقش گورکن را برعهده داشته است؛ گستره این نقش از آغاز پرده پنجم با پرسشی درباره مجاز بودن تدفین افیلیا آغاز میشود و با گفتن جمله «درست همین» که با آن به شکلی موجز جمجمه یوریک را شناسایی میکند، خاتمه مییابد بدینترتیب گورکن طی 177 سطر نقش خویش را ایفا میکند.»
نویسنده در توصیف این شخصیت مینویسد:«گورکن به دسته سهگانهای از نقشها تعلق دارد که دو نقش دیگر آن عبارتند از: دربان(شخصی در نمایشنامه مکبث که در صحنه کوبیدن بر دروازه در پس قتل دانکن ظاهر میشود) و دیگری مرد روستایی(که پیش از مرگ رفیع کلئوپاترا به او افعی میفروشد). برای دلقک بزرگی چون رابرت آرمین هر سه این نقشها قطعات چشمگیری به شمار میآیند. من گورکن را بیش از آن دو نفر دیگر دوست دارم زیرا همانگونه که هملت میگوید، او بس نکتهسنج است. گورکن آدم پوزیتیویستی است که بر تفاسیر روشن و دقیق خویش اصرار میورزد چنانکه نسبت به حرفهاش نیز غروری هولناک دارد.»
و سپس دیالوگهای دو اندیشمند!
گورکن اول: توی این دنیا هیچ تخم و تبار بزرگی جز در میان باغبانها و مقنیها و گورکنان نیست. اینها همان کسب وکار حضرت آدم را دارند.(با بیل گور را میکند)
دیگری: مگر آدم از بزرگان بود؟
گورکن: بله، اولین کسی بود که نشان بزرگان را داشت.
دیگری: نه، اصلا نداشت.
گورکن: هه، مگر کافر شدهای؟ پس کلام خدا را چطور میفهمی؟ در کلام خدا هست که آدم بیل میزد. خب، اگر نشانش نمیدادند، مگر میتوانست بیل بزند. یک چیز دیگر ازت میپرسم. اگر جواب بیراه دادی، دیگر به گناهان خودت اقرار کن...
دیگری: خب، بگو...
گورکن: آن کیست که از بنا و نجار و کشتیساز محکمتر میسازد؟
و آنها که متن را خواندهاند، آگاهند گفتوگوی بین این دو ادامه دارد وقتی جواب روشن میشود؛ «گورکن. خانههایی که او میسازد تا روز قیامت برپاست.» (پرده پنجم- صحنه یک- سطر 59)
مطلب را با قسمت پایانی که بلوم در کتاب آورده است. چون به نظرم گرچه قرار است همه چیز خاتمه یافته باشد اما انگار همچنان با فرازی از کتاب مواجه هستیم. «اگرچه گوته در معبد المپ آلمانی خویش ایمن بود هرگز از شکسپیر یا نمایشنامه هملت فراتر نرفت. او در 66 سالگی مقالهای به نام «بیپایانی شکسپیر» نوشت. این عمل مبهم گوته به آن خاطر بود که او براساس ترجمه خویش از رومئو ژولیت اقتباس مضحکی را سرهمبندی کرده بود، اقتباسی که به طرزی هولناک نمیتوانست از متن اصلی طنینی برآورد. اما نمایشنامه هملت نیازی به سرهمبندی تازه ندارد.»
با پشت سر گذاشتن این بخش خواننده کتاب «هملت: شعر بیکران» به پیوست میرسد که مطالعهاش قطعا یک ضرورت به شمار میرود. «هملت: ابداع انسان» این کتاب به کوشش نشر بیدگل و بهای 54 هزار تومان راهی کتابفروشیها شده است.
1- گفتوگوی رضا آشفته با رضا سرور در خبرگزاری هنرآنلاین- شهریور ۱۳۹۷
روزنامه اعتماد
نظر شما