شناسهٔ خبر: 66093 - سرویس اندیشه
نسخه قابل چاپ

هیچ علمی بدون حکمت پذیرفته نیست

غلامرضا اعوانی گفت: یکی از اشتباهات ما این است که فقط نقصان های حکمت طبیعی قدیم را می بینیم و امتیازات آن را نمی بینیم. نکته ممتاز حکمت طبیعی قدیم این است که علم فیزیک را به علم الهی ربط می دهد. ما محتاج این نگرش هستیم و به همین خاطر باید حکمت را به عنوان اصل در نظر بگیریم. باشکال عمده ما این است که از حکمت الهی، چنان که قدما می فهمیدند، فاصله گرفته ایم و این یک خطر بزرگ برای بشری است که روی زمین زندگی می کند. بنابراین هیچ علمی بدون حکمت پذیرفته نیست.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا:

هفته گذشته هیئت علمی چهل‌ودومین جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران جایزۀ ویژۀ خود را در بخش شخصیت علمی به پاس تحقیق و پژوهش در زمینۀ حکمت و فلسفۀ اسلامی، فلسفۀ تطبیقی، عرفان، فلسفۀ غرب و فلسفۀ هنر؛ بسط و توسعۀ عمیق حکمت اسلامی در مراکز دانشگاهی، علمی و پژوهشی ایران و معرفی آن به جامعۀ فلسفی و علمی جهانی؛ بیش از پنجاه سال تدریس و آموزش فلسفه در مراکز دانشگاهی ایران و تربیت نسل‌های بعدی استادان در کشور و همچنین تألیف و سرپرستی نشر آثار علمی و دانشگاهی در حوزۀ حکمت و فلسفه به دکتر غلامرضا اعوانی اهدا کرد به همین مناسبت با این فیلسوف اسلامی گفتگویی کوتاه داشتیم.

- شاه بیت سخنان شما حکمت و امر حکمی است. به طور خلاصه بفرمائید حکمت چیست و چه نسبتی با معرفت و دانایی دارد؟

در قدیم هر نوع دانایی را حکمت می گفتند. این دانایی مراتبی طولی داشته است. پائین ترین مرتبه آن طبیعت و فوق آن ریاضیات بود. اما بالاترین مرتبه دانایی چیزی جز حکمت الهی نیست. علم بدون حکمت بی معنی است. به این خاطر که علم خارج از یک محدوده مشخص حق ندارد طرح سوال کند. چرا که همچنان که علم مراتب دارد، سوال هم مراتب دارد. سوال مطلق داریم، سوال نسبی داریم، سوال در موضوع علم داریم و در نهایت سوال در حیطه حکمت الهی داریم. سوال فلسفی و حکمی درباره امکان وجود است. این «امکان» نکته ای است که در علم جدید اهمیتی ندارد و نادیده گرفته می شود. جدا شدن علم از حکمت موجب نکبت برای بشر خواهد شد. در این صورت پیشرفت علم اگر بی توجه به حکمت و مبانی اصیل حکمی باشد، به هیچ دردی نخواهد خورد. علم اگر این باشد که امروزه پیشرفت های بشری به آن نسبت داده می شود، وای اگر از پس امروز بود فردایی. علم اگر از حکمت الهی بریده باشد، جهل است. این نکته هم مهم است که حکمت، علم است؛ قدرت نیست. اگر چه متکلمان اهل قدرت هستند اما حکیمان اهل علم هستند. چه اینکه کلام هم حکمت نیست و این دین است که حکمت عالی است. از یاد نبریم که قدمای ما بسیار حرف دارند. چرا که مسائل اساسی در علم راستین که همان حکمت باشد آمده است. یکی از اشتباهات ما این است که فقط نقصان های حکمت طبیعی قدیم را می بینیم و امتیازات آن را نمی بینیم. نکته ممتاز حکمت طبیعی قدیم این است که علم فیزیک را به علم الهی ربط می دهد. ما محتاج این نگرش هستیم و به همین خاطر باید حکمت را به عنوان اصل در نظر بگیریم. باشکال عمده ما این است که از حکمت الهی، چنان که قدما می فهمیدند، فاصله گرفته ایم و این یک خطر بزرگ برای بشری است که روی زمین زندگی می کند. بنابراین هیچ علمی بدون حکمت پذیرفته نیست.

- اگر در دوره جدید هم مثل یونان باستان و ایران باستان، پیوستگی علم طبیعی به علم الهی همچنان پابرجا بود، آیا بشر باز هم به این سطح از پیشرفت می‌رسید یا خیر؟

اگر نمی رسید نیز مهم نبود. چون علم بدون حکمت، ضلالت است. ضرر علم جدید به خاطر نفی جنبه الهی دانش هزاران برابر بیشتر از خطر علم قدیم به است که به قول منتقدان در کلیات باقی مانده است. اصلاً در دوره جدید اپیستمولوژی به این خاطر برجسته می شود که گفته شود نیازی به انتولوژی نیست. این یک اشکال اساسی است. طبیب وقتی علم طب می خواند باید بتواند مریض را درمان کند و یا دلایل عدم صحت را تشخیص دهد.

- چرا سخن منتقدان علم قدیم که می گویند این علم در کلیات باقی مانده است را قبول ندارید؟

به این خاطر که به نظر بنده علم تا زمانی که کلی نباشد، نمی تواند علم باشد! یک ریاضیدان هیچ سروکاری با جزئیات ندارد و در اتاق خودش می نشیند و بی توجه به جهان بیرون، احکام ریاضی را به دست می آورد. اینکه فلاسفه قدیم توصیه می کرده اند که برای فیلسوف شدن لازم است تا به یک وجهه نظر کلی درباره جهان و انسان مجهز شد به همین خاطر است.

- آیا هیچ وقت به این ایده فکر کرده اید که شاید بتوان علم جدید را با حکمت پیوند زد؟

سوال بسیار مهمی است که پاسخ دشواری دارد. به طور خلاصه باید گفت که اگر ما بخواهیم حکمت الهی و علم را با هم جمع کنیم، باید دوباره حکمت الهی حاکم شود و علم نیز در کنار آن، ولی یکه‌تاز میدان نباشد. علم مراتب طولی دارد و باید مراتب طولی آن حفظ شود که عالی‌ترین مرتبه آن حکمت الهی است و حکمت الهی، باید در علم نظر کند. در محدودیت علم، ماهیت آن، حدود و ثغور آن، علم نباید از آن حدی که دارد، تجاوز کند و ادعای تمامیت و کلیت را به‌عنوان علم مطلق به‌دست آورد؛ تنها علم الهی، حد این علم و مرتبه وجودی آن و ارتباط آن با انسان را می‌تواند مشخص کند. مسائل و مشکل‌هایی را که علم جدید و مدرنیته برای انسان به‌وجود آورده‌اند، مطلقاً خود قادر به حل آن نیستند؛ تنها راه حل آن در حکمت الهی است که در ماهیت آن‌ها نظر کرده و حد آن‌ها را تعیین می‌کند و بدون آن‌که آن را نفی کند، آن‌ها را در جایگاه قطعی خودشان می‌نشاند. از این حیث، حکمت الهی، گم‌شده‌ی بشر امروزی است، اگر بتواند آن‌را به‌درستی درک کند.

نظر شما