شناسهٔ خبر: 9071 - سرویس اندیشه
نسخه قابل چاپ

نشست نقد و بررسی کتاب هایدگر در ایران/ بخش پایانی

برای فردید مهم نبود که هایدگرِ اسلامی درست کند

فرنو-عبدالکریمی اول بار که آل­‌احمد تحت تاثیر فردید –البته در حد استنباط خود-مسئله غرب­زدگی را به صورت مقاله­‌ای درکیهان ماه اواخر دهه سی منتشر کرد،کل مجله به خاطر این مقاله توقیف شد. بحثی نیست که وضع تاریخی ما در برابر غرب زمینه لازم را برای فهم و طرح مسئله غرب­زدگی درفکر فردید فراهم کرده است. اما اینکه موضع احساسی، توریستی،شرق­‌شناسانه و خلاصه غیر انقلابی کربن هم مددی به آن رسانده،من چنین اعتقادی ندارم.

فرهنگ امروز/بهزاد جامه‌بزرگ: تفکر فرديد و به طور اعم، جریان فکری هايدگر در ايران، مسئله‌ای جدي در تاريخ انديشه‌ی ايران، به ويژه در دوره‌ی معاصر محسوب می‌شود؛ به طوري كه حذف اسم هايدگر، فرديد و شاگردان ایشان از تاريخ انديشه‌ی معاصر، شايد بيش از نيمي از انديشه‌ی معاصر ايران را دچار خلأ می­‌كند. جايگاه دكتر فرديد و انديشه‌ی هايدگر در جامعه‌ی ايران، ارزشمند و قابل تأمل است. همین جایگاه، منجر به این شده است که هرازچندگاهی، به بهانه‌های مختلف، نام فردید جامعه‌ي فکری ما را تحت‌الشعاع قرار دهد؛ گاهی با انتشار مقاله‌ای علیه او و تفکرش، گاهی با انتشار دست‌نوشته‌های شاگردان او از کلاس‌هایش و گاهی هم با انتشار کتابی با محوریت فردید.

انتشار کتاب «هایدگر در ایران» بار دیگر بحث‌ها درباره‌ي فردید و شاگردان، موافقان، مخالفینش، متأثِرین و متأثَرینش را نقل محافل فکری و فلسفی نموده ‌است. به همین منظور، مناسب دیدیم با حضور بیژن عبدالکریمی (نویسنده‌ي کتاب) و بهروز فرنو (از شاگردان فردید و رئیس بنیاد فردید) نشستی را به منظور واکاوی اندیشه‌ي فردید و میزان تأثیرپذیری او از هایدگر، برگزار کنیم که در ادامه شاهد بخش دوم و پایانی آن هستیم.

                                                                   ******

 

آقاي دكتر عبدالكريمي، شما در طول پژوهش اين پرسش را مطرح مي‌كنيد كه «اولين مجراي آشنايی ايرانيان با هايدگر كربن است يا فرديد؟»سپس با مستنداتي پاسخ مي‌دهيد كه ايرانيان اول از طريق كربن با هايدگر آشنا مي‌شوند. آیا اين تز درصدد كاهش نقش فرديد در فضاي فكري ايران است يا اثرگذاري او را مخدوش نمي‌كند؟

 

عبدالكريمي: من نمي‌خواهم بگويم اولين كسي كه انديشه‌ی هايدگر را در ايران بسط داد، كربن بود، بلکه می­خواهم بگويم كه هايدگری وارد ذهن فرديد شد که ابتدا از مجراي ذهن كربن عبور كرده بود. اما به هر حال، فرديد نخستين ايراني­ای است كه به بسط انديشه‌ی هايدگر در ايران مي‌پردازد. اما فهم و تفسیر وی از هایدگر تحت تأثیر فهم و تفسیر کربن از هايدگر در افق حکمت دینی و معنوی شرقی و ایرانی­ـ­اسلامی بوده است. اين نكته در تعیین ارزش و اعتبار تفسیر دینی و معنوی از هایدگر نقش بسزایی را ایفا خواهد کرد. بسیاری به دلایل سیاسی و ایدئولوژیک با تفسیر فردید از هایدگر در افق تفکر دینی و معنوی مخالفند و هایدگر فردید را هايدگری ايراني‌شده، شرق­زده، مسلمان­ شده و عرفان­ زده تلقی می­‌کنند و حتی تا آنجا پیش رفتند که يكي از بزرگ‌ترين سرمايه‌هاي فرهنگي خودمان را روان‌پريش یا فرصت­ طلب سیاسی خواندند. حال، همة سخن بنده این است که مسئولیت تفسیر هایدگر در افق حكمت ايراني­‌اسلامي بيش از آنكه بر عهده‌ی فرديد باشد، بر عهده‌ی كربن است. کربن نیز شخصیتی بود که چکیدة سنت تفکر غربی و نیز آشنایی با سنن تفکر شرقی را در کنار انس و وداد با تفکر و شخص خود  هایدگر به نحو توأمان داشت. از سوی دیگر، تفسیر دینی و معنوی از تفکر هایدگر به­ هیچ­وجه مختص کربن و فردید نبوده و نیست و تأثير هايدگر را در الهيات معاصر مسيحي و در الهيات اگزیستانسیالیستی و در اندیشة الهیاتی چهره­ هایی چون بولتمان، برونر، تیليش و حتي در تفسير كتاب مقدس (بر اساس كتاب «وجود و زمان»)، مي‌بينيم.

 

برخي از شاگردان فرديد،او را هايدگري می‌دانند كه در ساحت فرهنگ ايران متولد شده است. عده‌ی دیگری نیز به اين نوع تلقي انتقاد وارد کرده و آن را بزرگ كردن فرديد مي‌دانند. نظر شما چیست؟

 

فرنو:مسئله‌ی مهم براي من تكليف تفكر است. همان‌طور كه عرض كردم، كسي مثل فرديد راجع به قديم فكر مي‌كند، حوزه‌هاي مختلف علوم عقلي و نقلي را تفحص مي‌كند و راجع به حوزه‌های جديد هم تفكر مي‌كند. مهم این است که تكليف تفكر او چيست. يعني تفكر چه تكليفي را در اين زمانه به دوش او مي‌گذارد؟ آيا مسئله‌ی فرديد معرفي هيدگر به ايران است؟

عرض من اين است كه قبل از اينكه مسئله‌ی فرديد معرفي هايدگر به ايران باشد، مسئله‌ی بچه‌ی سر دو راهي است كه مي‌خواهد نسبتي بين قديم و جديد برقرار كند. يعني مي‌خواهد بداند كه با معرفت قديم چگونه مي‌تواند راجع به معارف جديد نظر بدهد و تأمل و تحقيق كند. اين تكليفي است كه تفكر در اين زمين و زمان به دوش او گذاشته است. به خصوص بعد از مسئله‌ی غرب‌زدگي، اصلاً تنها معرفي هيدگر براي او مهم نيست. مهم اين است كه هيدگر چقدر مي‌تواند در مقام هم‌سخني، ما را متوجه حقيقت تفكر و تفكراصيل كند. همچنین، او به قديم رجوع مي‌كند؛ اما مسئله‌اش اين نيست كه ابن‌عربي را شرح كند.
مسئله‌ی او اين است كه «من به عنوان متفكري كه اينجا فكر مي‌كنم و مي‌خواهم با هم‌سخني با هيدگر حقايق معنوي و اصيل فراموش‌شده را بازجست كنم، چه بايد بكنم؟» اين عزم مرحوم فرديد است. در حقيقت براي هيدگر علم اصول و تفسير قرآن و علم اسماء مهم نيست. براي فرديد هم مهم نيست كه هايدگرِاسلامي درست كند. براي او مهم اين است كه به عنوان متفكري كه با سابقه‌ی نظري به معارف جديد توجه مي‌كند، چگونه مي‌تواند به تكليف خود(كه تفكر است)عمل كند؟ اين تكليف ممكن است هم وجه نظري داشته باشد، هم به سوابق تفكر و فرهنگ و تمدن مربوط شود و هم وجه سياسي و اقتصادي داشته باشد.

در دهه‌ی سي، كرمليت روزولت به تصريح خود یک میلیون دلار برای سرنگونی دولت ملی فراهم کرده بود که با هفتاد هزار دلار موفق مي‌شود در کشور ما كودتا كند. يعني دولت ملي را،كه بعد از دو دوره رژيم وابسته روی کارآمده تا نفت را ملي كند، با هفتاد هزار دلار سرنگون می‌کند.

سؤال اين است كه چرا اين اتفاق افتاد؟ البته اين پرسش سياسي است؛ ولي وجه نظري هم دارد. چون تفکری نبود که کنه عالم غرب  وغرب جدید را تبیین کند و وحدت نظری بر علیه آن ایجاد کند.

درست است كه اين يك پرسش سياسي است و پاسخ‌هاي سياسي دارد؛ ولي آیا متفكر نسبت به آن تكليفي ندارد؟ ممكن است كسي بگويد خیر؛ اما من مي‌گويم كه متفكر نمي‌تواند از اين تكليف فرار كند. حتي اگر فرار كند، به منزله‌ی همكاري با وضع موجود است (که خودش نوعی سياست است). او مجبور مي‌شود در اينجا وارد شود و ضمن اينكه تاريخ تفكر را براي ما توضيح مي‌دهد، بيان كند كه چرا بیگانگان با هفتاد هزار دلار توانسته‌اند در ايران كودتا كنند و ما در آن زمان كجا بوديم. اگر این کار را نکند، دیگران حق دارند که مانند کشتی‌بان در داستان مثنوی به او بگویند:"کل عمرت ای نحوی فنا است/ زان که کشتی غرق این گردابهاست.

در دعوت استاد نسبت به تفكر راجع به غرب  توجه به مسائل روز هم بوده است. به گفته‌ی آقاي پورجوادي،ایشان قبل از انقلاب هم راجع به صهيونيسم،امپریالیسم و فراماسونري مطالبی برای تبیین سیر جز به کل و ظاهر وباطن غرب و عصر جدید طرح می­‌کرد و این مواضع فردید اختصاص به بعد از انقلاب ندارد.توجه بفرمایید اول بار که آل­‌احمد تحت تاثیر فردید –البته در حد استنباط خود-مسئله غرب­زدگی را به صورت مقاله­‌ای درکیهان ماه اواخر دهه سی منتشر کرد،کل مجله به خاطر این مقاله توقیف شد. بحثی نیست که وضع تاریخی ما در برابر غرب زمینه لازم را برای  فهم و طرح مسئله غرب­زدگی درفکر فردید فراهم کرده است. اما اینکه موضع احساسی، توریستی،شرق­‌شناسانه و خلاصه غیر انقلابی کربن هم مددی به آن رسانده،من چنین اعتقادی ندارم. 

 

عبدالکریمی: آقاي فرنو درست مي‌فرمايند و این نکته نه فقط در مورد فرديد، بلکه درباره‌ی همه سرمايه‌هاي بزرگ فرهنگي ما صادق است. کسانی مثل فرديد آکادمیسین و استاد فلسفه به معناي متداول نبودند؛ بلکه آنان متفكر بودند و متفكر را نمي‌توان محدود به مباحث آکادمیک یا فیلولوژیک (نسخه‌­شناسانه) كرد. نمی‌توانستیم از فرديد انتظار داشته باشيم كه كتاب «وجود و زمان» را به نحو دقيق ترجمه كند و اکنون انتقاد كنيم که چرا این کار را نكرده است. اين سخن آقای فرنو كاملاً پذيرفتني است؛ چنان‌که هيچ يك از روشنفكران، مصلحان اجتماعي و رهبران فكري ما در حوزه‌هاي گوناگون دست به ترجمه­‌های دقیق يا شرح دقیق و مو به موی آثار متفكران و مكاتب غربي نزده‌اند.

اما كماكان اين مطلب صحيح با سؤال تاريخي شما مواجهه پيدا نمي‌كند. در واقع، مي‌توان مقام يك متفكر را براي فرديد قائل بود؛ اما همچنین می­‌توان از میزان عمق و اصالت یا عدم اصالت اندیشه­‌هایش پرسش کرد. می‌­توان شأن یک متفکر را برای فردید قائل بود اما کماکان نیز این پرسش­ها را پرسید: تصويري كه فرديد از هايدگر داشت، تا چه حد به متون و اندیشه­‌های خود هايدگر وفادار است؟ در کجاها ممکن است وی از درک هایدگر ناتوان بوده است یا تلقی نادرستی از آموزه­‌های وی داشته است یا از وی فاصله گرفته است؟ تصوير فردید از هایدگر چه اضلاع و وجوهي از هندسه‌ی معرفتي و تفكر هايدگر را برجسته مي‌كند، چه اضلاعي را مغفول نگه مي‌دارد و احياناً چه وجوهي را مسخ مي‌كند؟

 

اگر اجازه بدهيد، راجع به برخي محتويات كتاب هم بحث کنیم.

 

فرنو:  آقاي دكتر عبدالکریمی اصرار می‌کنند كه نظر مرحوم فرديد و تلقي او از بعضي از مضامين اسطوره‌اي به نحوي است كه (طبق صفحه‌ی 153) بصيرت‌هاي بنيادين هايدگر نسبت به زمان و وجود را مدفون مي‌كند. چند خط بالاتر، اشاره به تفاسيري مي‌كنند كه استاد از آيات قرآن در باب تعليم اسماء به انسان و وضع الهي الفاظ و كلمات ارائه کرده‌اند. سؤالم اين است كه لفظ اسطوره در اينجا به چه معناست؟به نظر من اين تلقی مشكلي را به وجود آورده است.

مرحوم آقاي دكتر فرديد درباره‌ی كلمات دقت فراواني داشت و با اين دقت سراغ مسائل مي‌رفت. يكي از اين دقت‌ها، خود لفظ و معناي اسطوره است. در صفحه‌ی قبل، تئولوژي و اسطوره مترادف انگاشته شده‌اند. تلقي خود شما از اسطوره چيست كه به نظرتان با تعليمات تئولوژيك نسبت دارد؟

 

عبدالكريمي: آقاي فرنو، مستحضر هستيد كه هر مفهومي در سیاقی (Context) به كار مي‌رود. قاعدتاً من هم مفهوم اسطوره را در چارچوب تفكر خودم به كار برده‌­ام، نه آنچه مشخصاً مورد نظر مرحوم فردید بوده است. نمي‌دانم الآن شما چه معناي خاصي را، با توجه به انديشه‌هاي مرحوم فرديد، از واژه‌ی اسطوره مد نظر داريد. حرف من خيلي ساده است و آن این که تاریخ در معنای رایج و مدرن کلمه یگانه فهم ممکن از تاریخ نیست و ما می‌­توانیم درکی حکمی، اسطوره­ای یا وجودی و اگزیستانسیل نیز از تاریخ داشته باشیم، همان­گونه که فرضاً در کتب مقدس شاهد آنیم. اما سخن در این است که ما نباید این دو گونه تاریخ، یعنی تاریخ در معنای مدرن و تاریخ در معنای غیرمدرن را با یکدیگر خلط کنیم. حال، در بحث مذکور سخن بنده این بوده است که در مباحث زبان­شناسی و اتیمولوژیک، که از زمرة علوم تجربی‌­ـ­تاریخی در معنای مدرن کلمه هستند ناگهان استناد فرديد (البته بر اساس گزارش عباس معارف) به آيات31 و 37 سوره‌ی بقره (مبني بر اينكه خداوند اسماء را به حضرت آدم تعليم داد) را می­بینیم که از آن نظریة ریشة مشترک داشتن همة زبان­های بشری نتیجه گرفته می­شود. این نحوه مواجهه حاصل خلط دو گونه تاریخ­ــ تاریخ در معنای مدرن کلمه و تاریخ در معنای اسطوره­ای، وجودی و اگزیستانسیل است.

 

فرنو: آقاي دكتر،ما به خود واقعيت تاريخي علم تاريخ مي‌گويم. درست است؟

 

عبدالكريمي: بله، علم تاريخ در معناي مدرن كلمه یعنی گزارش­گری از واقعیاتی که مبانی متافیزیکی عالم مدرن آنها را به منزلة واقعیات تاریخی می­‌فهمد.

 

فرنو: صحبت آقاي دكتر فرديد اين است که ظاهراً مشركان در باب آيات قرآن به حضرت رسول اشكال مي‌كنند که «هذا اساطير الاولين»سپس قرآن جواب مي‌دهد كه اين‌ آیات  واجد ذكر وفکراست و مردم را به تعليمات توحیدی  و پرستش حق دعوت می‌کند.اين نكته مهم است كه لابد مشركان قرابتي بين روايات قرآني با مضامين قديمي (میتولوژيک و قصص آیینی) حس مي‌كردند. پس معلوم مي‌شود كه اسطوره به معناي روايات و يادي است كه حقيقتش مسخ شده و فاقد ذكر و فكر است.

 

عبدالكريمي: تا اينجا موافقم.

 

فرنو: پرسش اینجاست که علم و فلسفه‌ی تاريخ به معنای امروزی وغربی واجد ذکر و فكر به معناي قرآني هست يا خیر؟ يعني به معني علم تاريخ historismو historicism آيا واجد ذكر و فكر به معناي قرآني لفظ است؟

 

عبدالكريمي: خیر.

 

فرنو: پس اين‌هاست كه اسطوره‌زده است. هیستوریسم و هیستوریسیسم با اسطوره نسبت لفظی و معنایی دارد و در حقيقت فلسفه‌ی تاريخ و علم تاريخ هر دو تا آنجا که فاقد فکر وذکراند اسطوره‌زده‌اند.البته قابل بحث است كه میتولوژي و آنچه در اديان آمده (اعم از آنچه در میت‌ها و قصص ما‌قبل افلاطوني و ارسطويي و در صدر اديان آمده)تا چه حد به حقيقت معنوي لوگوس و ميتوس رجوع دارد و به قول شما بعد چقدر لوژيك و تئولوژيك شده است.

بنابراين اگر منظورتان از اسطوره،ميت ياآيين‌هاي ديني يا آنچه مد نظر اسلام و تشيع است و به معني حقيقي حضوري و قلبي است، اصلاً لوژيك نيست. لوژيك معارفي است كه در قرون وسطي و دوره‌ی اسلامي ذيل منطق و فلسفه بيان شده است. البته سعي كرده‌اند كه الاهيات قرون وسطي و فلسفه اسلامی در خدمت كتاب باشد؛اما اينكه الاهيات تئولوژي واقعاً چقدر در خدمت حقيقت است،بحث مفصلی را می‌طلبد.

این نظر مرحوم آقاي دكتر فرديد است. مي‌دانيد که طبق کلام شیعه، تفكر اسلامی نتوانسته به صورتي كه مد نظر ائمه‌ی اطهار ورسول اكرم بوده، محقق شود. دست‌کم مراتب كاملي از آن،به تصريح كلام شيعه، نتوانسته متحقق شود. در مورد مسيحيان نیز همين مسئله صادق است و آن‌ها هم مي‌گويند که در دوره‌ی ظهور منجی  حقيقت تعاليم تجلی می‌یابد.

به هر حال مي‌توانید  به تئولوژي و هر چه در قرون وسطي يا عالم اسلام است،  تا آنجا که تحت تاثیر غرب ویونان است لوژيك بگوييد؛ولي حقيقت آن‌ تعالیم چیست؟این ابیات «چند گفتی ز حكمت‌ يونانيان‌/ حكمت‌ ايمانيان‌ راهم بخوان‌«» گفت خود برهان درون جان ماست/ و اندرون جان نهان برهان ماست»«نگار می­فروشم عشوه­ای داد/ که ایمن گشتم از مکر زمانه»آيا اين­ها هم لوژيك است؟

اگر معانی حقیقی لوگوس و ميتوس آن است كه آدمی از عالم غيب به آن فراخوانده می­شود، قابل بحث است كه چقدر آن معانی به لوژيك و وجود موجود باز می­گردد و چقدر به حقیقت وجود. هم­چنین در مورد معارف اسلامی بخصوص حکمت ذوقی و حتی برخی تعالیم حکمی قرون وسطی نیز این سوال مطرح است. اينجا تفاوت بحث در مسائل قديم و جديد را باید در نظر داشت. بحث من اين است كه دعوت استاد در بازجست معارف گذشته اين نيست كه وجه لوژيك را غلبه دهيم و یااز اخباري‌گري و مسلک اشعري دفاع كنيم.بلکه اهتمام استاد به بازجست حکمت معنوی وانسی است. وقتی خود هيدگر در توجه به معنای وارستگی به  نظر مایستر اكهارت استناد  مي‌كند،به دنبال چیست؟

هايدگر از شرق ما‌قبل لوژيك در مقابل غرب سخن مي‌گويد. استاد هم به تناسب خود طرح مسئله كرده و در مقام هم‌سخني سعي می‌کند که از historism و historicisms بگذرد و به حكمت تاريخي (به معناي معنوي) نزديك شود. مسئله‌ی او در مقام هم‌سخني با هيدگر و رفتن به معناي حقيقي  كلمات و کلمات تامات وحروف عالیات است. ممکن است کسی بگويد بحثي‌ كه ايشان راجع به كلمات  تامات و حروف عاليات مي‌كند،یا آنچه راجع به قرب نوافل و فرایض یامقام ذوالعقل والعین می‌­گوید، عين تفسير سيدحيدر و شرح فصوص و گلشن راز نيست. اتفاقا اهمیت این اقوال در همین است. چون عین تکرار اقوال گذشته مشكلي نمی­‌گشاید. بلکه تفسیر آن تعالیم وبازجست حقایق آن در نسبت با مسائل زمانه است که راهگشا است. همچنین صرف تکرار اقوال هیدگر نیز مشکل چندانی را از ما حل نمی­‌کند. بلکه تفسیر خودآگاه آن اقوال است که در گذشت از غرب و مدرنیته می‌­تواند به ما مدد رساند. مهم تفکر است و  متفكري چون فردید که خود را ملزم مي‌داند كه نسبت به قديم و جديد طرح مسئله كند.

 

عبدالكريمي: آقاي فرنو، محل نزاع اين نيست. شما طوري صحبت مي‌كنيد گويي من می‌خواستم از هيستوري و هيستوريسم به معناي جديد كلمه دفاع كنم و بگويم كه يگانه معناي ممكن از تاريخ آن چيزي است كه در دوران مدرن ظهور پيدا كرده است. همه‌ی فرمايش شما اين است كه يك تاريخ متذكر (تاريخ همراه با ذكر) هم وجود دارد و اين تاريخ غير از تاريخ دوران مدرن است. در تاريخ دوران مدرن فكر و ذكر وجود ندارد و بيشتر به حوادث بيروني نظر دارد. شما تعبير «تاريخ همراه با فكر و ذكر» يا «تاريخ همراه با حكمت و معنويت» را بیان مي‌كنيد. من در سياه‌مشق خود عنوان این تاریخ را «تاريخ اگزیستانسیال» گذاشته‌ام. حرف من اين است كه تاريخ مدرن يگانه فهم ممكن از تاريخ نيست و در گذشته و در فرهنگ‌هاي غيرمتافيزيكي، نوع ديگري به تاريخ نگريسته مي‌شد. تا اينجا بنده با شما هم‌رأي و كاملاً موافقم.

 

فرنو: تاریخ قبل از متافيزيك.

 

عبدالكريمي: بله و در موازات آن به نحوي در فرهنگ ما هم بوده؛ گرچه تا دوران جديد به حاشيه رانده شده و اساساً تاريخ به معناي مدرن غلبه پيدا كرده و كار مرحوم فرديد احياي آن معنا از تاريخ بوده است. تا اينجا اختلافی با هم نداريم. اشكال من به مرحوم فرديد و آنچه تحت عنوان انديشه‌ی تئولوژيك به آن حمله مي‌كنم، اين است كه تاريخ اگزیستانسیال را با تاريخ در معناي مدرن كلمه خلط كنيم.

فرض كنيد که در تاريخ اسطوره­ای و وجودي گفته شده است که خداوند بندگان را جمع مي‌كند و از آن‌ها مي‌پرسد «الست بربكم؟» و انسان‌ها جواب مي‌دهند «قالوا بلي». در تاريخ اگزیستانسیال و وجودي و معنوي چنين مواجهه‌اي میان انسان­ها با پروردگارشان رخ داده است. حال، اگر شما به دنبال تعیین زمان و محل وقوع آن در معنای تاریخی و مدرن کلمه بوده، فرضاً بگويید دو هزار سال قبل از ميلاد مسيح در محلی به نام عدن گروهي جمع شدندو خداوند از آنها پرسید «الست بربكم؟»، اين گفتة شما حاصل خلط دو معنا از تاريخ است؛ درست مانند برخی از شعارهايي كه روي ديوارهاي شهر ما نوشته می‌شود. مثلاً بازگشت موعود در نگاه شيعي را با بعضي از حوادث سیاسی و تاريخي به معناي مدرن كلمه هم‌ارز و هم‌­عرض کنیم.

آنچه مورد انتقاد من است اين است كه آنجا كه مرحوم فرديد به اتیمولوژی مي‌پردازد و نشانه‌هايي را ذكر مي‌كند، اين اتیمولوژی، علمی تجربي­­ و تاريخي است و بر اساس همان روش­هایی است که در دپارتمان‌های زبان­شناسی بر اساس روش­­های اتیمولوژیک جدید دنبال می‌­شود. اما آنجا که این مباحث با تعلیم اسما توسط خداوند به حضرت آدم پیوند می‌­خورد خلط دو گونه علم­‌الاسما و خلط دو معنای مدرن و ماقبل مدرن از تاریخ صورت  می­‌گیرد. هم‌­اکنون مباحث زبان‌شناختي يا اتیمولوژیک در دپارتمان‌هاي مختلف دانشگاه­های جهان دنبال می‌­شود. اما آیا در این گونه مباحث فكر و ذكر در معنایی که در کتب مقدس آمده است، وجود دارند؟ خیر، به‌­هیچ­وجه. اما اگر آمدیم دو گونه علم­‌الاسما (در معنای حکمی و در معنای علم اتیمولوژی مدرن) را هم‌عرض کردیم و بر اساس آیات قرآنی نتیجه گرفتیم که زبان بشر در آغاز واحد بوده و سپس زبان‌هاي مختلف از آن نشأت گرفته‌اند، این خلط دو سطح و دو معنا از علم­الاسما و علم تاریخ است. اصلاً شايد زبان از اول واحد بوده؛ اما اگر اين نکته را به استناد كتاب مقدس بیان کنیم، مرتکب خلط دو مرتبه‌ی مختلف از فهم شده‌ایم، یعنی اتیمولوژی در معنای مدرن، تاریخی و تجربی را با علم­الاسمای حکمی و معنوی و نیز تاریخ در معنای اسطوره­ای و وجودی را با تاریخ در معنای مدرن کلمه خلط کرده‌ایم.

 

فرنو: غرض از اتیمولژی در تفکر فردید صرف فیلولوژی و مقایسه آوایی الفاظ در زبانهای مختلف نیست، بلکه بازجست معانی اصیل کلمات است که در اثر مسخ زبان روزمره فراموش شده است. این بخشی از روش هرمنوتیک و علم تفسیر وتأویل است. علم تفسیر وبحث لغت، علم جدیدی نیست، فقط با انتشار  فرهنگهای اتیمولژیک و ریشه شناسی در زبانهای مختلف امکان جدیدی برای آن فراهم آمده و آن مقایسه ریشه­‌های مشترک قدیم الفاظ در زبانهای مختلف است که قبلا امکان آن به این صورت نبود. خود لفظ اتیموس و اتیمولوژی اين را نشان مي‌دهد.همان طور كه مي‌دانيد، اتیموس در ریشه يوناني به اتئوس باز می‌­گردد که به معنای حق و هست است. لذا اتیمولوژی به معنای علم‌­الحقایق است. از طرف دیگر لفظ اتیموس با اسم مشترک لفظی و معنوی است. لذا اتیمولوژی علم‌­الاسما نیز هست. از این مقایسه روشن می­‌شود که چنانچه مفسرین در گذشته به قرینه معنوی آیه «علم آدم الاسما کلها» را به تعلیم کل حقايق به انسان تفسیر می‌­کردند،اکنون می‌­توان پذیرفت که خود لفظ اسم نیز در معنای اصیل بی نسبت با حق و هست نبوده است.

 

عبدالكريمي: من با آن بحث‌ها بيگانه و مخالف نيستم. حرف من اين است آيا شما با من مخالف هستيد كه حكمت تاريخ را با هيستوري در معناي مدرن نباید خلط كنيم؟ چنین خلطی در گزارش مرحوم عباس معارف از اندیشه­‌های فردید دیده می­شود.

 

فرنو: به اعتقاد من وقتی کسی می‌­گوید: "حکمت تاریخ مبتنی بر دل­‌آگاهی تاریخی است." معنای آن این نیست که هیچ توجهی به ظاهر حوادث وعلم وآگاهی تاریخی وفلسفه وخودآگاهی تاریخی ندارد، بلکه منظور آن است که در دو مرحله اول توقف نمی‌­کند و روی به سوی دل‌­آگاهی تاریخی دارد. این نیست که مثلا به حوادث سیاسی یا اقتصادی بی اعتنا باشد. اما درآن توقف نمی‌کند و سعی دارد به باطن حوادث و مبانی فکری واعتقادی آن نزدیک شود.

 

عبدالكريمي:چنین خلطی(توجه به ظاهر حوادث و فلسفه­‌های تاریخ) در نوشته‌ی مرحوم معارف به چشم می‌خورد.

 

فرنو:ممكن است نظر آقاي معارف صبغه‌ی تاریخی وفلسفه‌ی تاريخ بیش از استاد داشته باشد؛ ولي نظر استاد متفاوت است و در مورد ديگران نیز صادق نيست. اگر  داستان فيل در اتاق تاريك مولانا را در نظر آوریم؛ اين‌طور نيست كه هيچ قسمتي از فيل شبيه ناودان و ستون وتخت نباشد. بلکه مهم اين است كه چه كسي مي‌تواند از اين تخت و ستون عبور کند و حقيقت فيل را (آنچنان كه هست) ببيند وچه كسي در تخت و ستون و ناودان متوقف مي‌شود.

از طرف دیگر، فيلی كه در كل مي‌بينيم، قدرمسلم  نسبتي با تخت و ستون و ناودان دارد. نمي‌توانیم از حوادث روز غافل باشیم و در عالم اعیان ثابته سير كنیم. ناگزيریم از باطن به ظاهر و از ظاهر به باطن برویم. از جزء به كل و از كل به جزء حرکت کنیم.

در حقيقت متفکر مجبور است به ظاهر توجه کند؛در عين حال در فلسفه‌هاي تاريخ و علم تاريخ متوقف نشود. او مجبور است حتي راجع به آلودگي هوا هم فكر كند. به قول آقاي دكتر داوري، باید راجع به فوتبال هم نظر بدهد؛ چون مبتلا‌به همگان است.

شخصی در جايي گفته بود که نگاه تاريخی‌ دكتر فرديد به حوزه‌هاي چپ می‌رسد؛غافل از اينكه اصولا ما تفکرات جدید، چه چپ وخودبنیادی جمعی و راست یا خودبنیادی فردی و نقد درست هر یک را با تذکرات دکتر فردید متوجه شدیم و قضيه چیز دیگری است. اولین بار آقاي عبدالحسين نوشين،كارگردان و بازیگر قدیمی تئاتر، و خانمش لورتا که تمایلات چپ و توده‌اي داشتند، آثار چپ راترجمه كردند (ازجمله مانيفست ماركس). آن‌هابرای «دترمينسيم» معادل «جبر» را انتخاب کردند؛در حالي كه دترمينسيم به معنای موجبيت است. همان طور كه مي‌دانيد، در تاريخ كلام خواجه نصير و بسياري از متكلمان قائل به موجبيت ودر عين حال قائل به اختيار هستند واعتقاد به هر دو منافاتي با هم ندارد.حالا هر کس بحثی از علل وعوامل وموجبات حوادث بکند، حتی اگر نگاه او کاملا حکمی ومعنوی باشد،متهم به جبر و داشتن دید چپ می­شود. حال آنکه اصولا توجه حکمی به اتفاقات مستلزم  رفتن از جز به کل وملاحظه ماهیت امور است واگر غیر از این باشد که در ظاهر متوقف می­شویم ودیدی عوامانه وسطحی، باقی خواهد ماند.

مدافعان ماركسيسم اين اشتباه لپي را تکرار كردند و به جاي موجبيت، کلمه‌ی«جبر» را گذاشتند. از آن به بعد، مدافع و مخالف و منتقد به دترمينسيم به عنوان جبر پرداختند. اين اشتباه منحصر به موجبيت نبود وراجع به اومانيسم و ليبراليسم هم تکرار شده است. مرحوم دكتر فرديد مي‌گويد به محض اينكه اومانيسم را به انسان‌دوستي يا محبت انسانی ترجمه مي‌كنيم، اصلاً تقریر درست محل نزاع از بين مي‌رود. در نتیجه كسي نمي‌فهمد كه قدیم و جدید وچپ و راست واقعاً چيست.

مي‌خواهم بگويم كه به خاطر اين دقت‌هاي مرحوم آقاي دكتر فرديد است كه ما فهميديم كه چپ و راست و ماركسيسم و تاريخی‌گري و علم تاريخ و فلسفه‌ی تاريخ چيست و چگونه بايد نسبت به آن انتقاد كنیم. يعني ما با تقريرات مرحوم فرديد تازه به اين مسائل توجه پیدا کرديم.

اين دقت‌ها حتی در كربن هم نبوده است. بعد از طرح غرب‌زدگي،دكتر فرديد متوجه شد كه از نو بايد بازخواني و تفكر كند. كربن صرفاً توجهاتي به شيخ اشراق پيدا كرده بوده؛ آن هم درحلقه‌ی اورانوس  و در قالب توجهات موزه‌اي. همانطور كه شما گفتيد، بيشتر سراغ جهاد اكبر مي‌رود و مسائل احساسی، نه جهاد اصغر و موضع انقلابی علیه غرب. در حالي كه مشکل دكتر فرديد با غرب، صرفاً جهاد اكبر و عرفان‌هاي فارغ از زمان و زمين نيست؛ بلکه اين است كه چگونه می­توان از  موضع انقلابی شيعه و انتظار آماده‌­گر ظهور، در عصر جديد دفاع کرد.

ممكن است كساني با او همراه باشند يا خیر، ولي آنچه  اهميت دارد، دعوت ايشان به تفكر است. البته در اين میان هم ممكن است عده‌ای قسمتي از تفکرات او را بگيرند و عليه ديگري به کار ببرند و از اصل مطلب غافل باشند. این سوءاستفاده­‌ها ارتباطی به آقاي دكتر فردید ندارد. دعوت ایشان به تفکر است.

 

نظر شما