امیر رضایی در ابتدا گفت: سرگذشت شریعتی شباهتی به یکی از عناوین سخنرانی هایش در حسینیه ارشاد در سال ۴۸ دارد تحت عنوان "علی و حیات پربارش پس از مرگ"، در این سخنرانی شریعتی اشاره می کند که امام علی(ع) در جامعه ای ظهور و بروز کرد که دچار عقب ماندگی و انحطاط فکری بود در نتیجه تقوا و شجاعت و شخصیت علی(ع) تا زمانی که در قید حیات بود در آن جامعه شناخته نشد. پس از مرگ علی(ع) بود در جامعه ای که پیشرفته تر بود(ایران) از او درک بهتری به عمل آمد. علی (ع) در مباحث عرفانی و اخلاقی و ایمانی حضوری پررنگ دارد. سرگذشت شریعتی نیز از این نظر همانندسرگذشت امام علی(ع) است. بسیاری از عرفا و روشنفکران و شخصیت های فرهنگی ما خود را مدیون شریعتی می دانند بنابراین شریعتی حیاتی پربارتر از زمانی که در قید حیات بود دارد.
وی افزود: پس از مرگش بود که به تدریج هاله های ابهام و نادانستگی از شریعتی کنار می رود و تا حدی به شناخت و درک واقعی از او می رسیم. اوج فعالیت های شریعتی در حدود سه سال و نیم در حسینیه ارشاد است پر شورترین سخنرانی ها و درس هایش را در این زمان ارائه داد. فکر می کنم مخاطبین شریعتی بیشتر شور او تا شعورش را گرفتند زیرا جامعه آن روز دچار انسداد فرهنگی و فکری بود و شریعتی افکاری را در سطح بالایی مطرح می کرد باعث شده بود مخاطبینش نتوانند به طور کامل نظرات و افکارش را دریافت کنند. ۵۰ درصد از آثار شریعتی پس از مرگش در سالهای ۵۸ تا ۶۲ منتشر شدT طبعاً شریعتی در زمان حیاتش ناشناخته بود. اما وقتی شریعتی فوت می کند به تدریج مخاطب جریانهای مختلف قرار می گیرد.
این محقق و پژوهشگر آثار شریعتی ادامه داد: شریعتی در سه مرحله چهره خاصی از او برجسته و نمایان می شود اولین مرحله بعد از انقلاب است که تب و تاب انقلابی در جامعه به وجود آمده بود. گروه هایی در کشور سازماندهی شد آنهایی که مدافع شریعتی بودند از شریعتی یک چهره سیاسی و انقلابی ساختند. چیزی شبیه چه گوارا یا لنین یا هوشی مینه، شریعتی یک چهره انقلابی سیاسی بود که گروه های سیاسی متأثر از افکار و آرای وی بودند، این چهره را برجسته کردند.
رضایی تصریح کرد: در آن دوره نخبگان سیاسی اجتماعی بیشتر سراغ آثاری مثل چه باید کرد، به چه چیز باید تکیه کرد، از کجا آغاز کنیم و آثار انقلابی اینچنینی می رفتند. اما در لایه های مختلف مردم آثاری که درباره حضرت فاطمه مثل فاطمه، فاطمه است یا درباره حضرت علی(ع) و امام حسین (ع) بود بیشتر خوانده می شد. به طور کلی گروه های سیاسی به دلیل نیاز خاص سیاسی که داشتند بیشتر جنبه سیاسی و انقلابی شریعتی را دنبال می کردند و به آن توجه داشتند. در آن زمان دو انتقاد اساسی به شریعتی می شد. یکی از سوی جناح راست و دیگری از سوی جناح چپ.
وی افزود: انتقاد جناح چپ این بود که شریعتی بورژواست و راهی بینابینی میان سرمایه داری و سوسیالیسم است. به نظر من این انتقاد بر شریعتی وارد نیست. زیرا در تمام آثار شریعتی وی از سوسیالیسم دفاع کرده است. هیچ گاه از خرده بورژوایی و خرده مالکی دفاع نکرد بلکه عدالت علوی مد نظرش بود دربیان قضیه توصیه علی(ع) به میثم تمار در فروش خرماها این عدالت دیده می شود. شریعتی معتقد بود سوسیالیسم با تفکر و جهان بینی توحیدی سازگار تر است تا با جهان بینی مادی.
این محقق و پژوهشگر آثار شریعتی عنوان کرد: نقد جناح راست به شریعتی این بود که شریعتی بانی انقلاب است. این نقد به این دلیل بود که تمام عواقب ناگوار انقلاب را به گردن شریعتی بیندازند. این نقد هم به او وارد نیست. زیرا شریعتی با هر گونه عجله در وقوع انقلاب مخالف بود. او انقلاب کبیر فرانسه را مثال می زند که چند قرن دوران تاریخی عقبه این انقلاب بود. شریعتی می گوید انقلاب کبیر فرانسه یک دوران تاریخی را رقم می زند که پشتوانه سالهای زیادی از تاریخ و انباشت فکری را داشت. به نظر او درست است که انقلاب کبیر فرانسه به آرمان عدالت نرسید ولی به آزادی دست یافت و توانست قدرت کلیسا را محدود کند و نظام پادشاهی را فروپاشد. این مسئله نشان می دهد که شریعتی با انقلاب زودهنگام بر اثر شوری و هیجانی که وجود داشت مخالف بود.
رضایی یادآورشد: با این حال باید گفت شریعتی حرکت انقلابی در ایران را سرعت داد. یک مرحله دیگر از مواجهه با آرا و افکار شریعتی از این زمان به بعد شکل می گیرد که چهره دیگری از شریعتی می نمایاند. و آن این است که شریعتی از یک چهره انقلابی و سیاسی بیرون می آید و تبدیل به یک ایدئولوگ دینی می شود. این زمان مصادف با پایان جنگ در ایران است. با شرایط به وجود آمده مردم به سمت آثار نیایش، حج و آثار اینچنینی می روند. از سوی روشنفکران دو انتقاد به شریعتی در این زمان وارد می شود. یک انتقاد از سوی روشنفکران دینی است که می گفتند شریعتی دین را ایدئولوژیک کرد. من معتقدم درست است که شریعتی از مفهوم ایدئولوژی در آثارش استفاده کرده اما مراد وی از آن یک نظام فکری بسته مثل ایدئولوژی استالینی نبوده است بلکه در قالب بندی و چارچوب مشخصی بوده است. منظور وی از ایدئولوژی یک نوع آگاهی هدفدار بوده و به نقد فرهنگ جامعه خودش می پرداخته تا سره را از ناسره مشخص کند. اساساً شریعتی معتقد به هیچ چیز ثابتی نبود. البته معتقد بود دین ثابت است اما برداشت های از دین متغیر است مراد وی از ایدئولوژی نوعی آگاهی انتقادی است.
وی افزود: نقد دیگری که به شریعتی می شد از سوی روشنفکران غیر مذهبی بود. می گفتند شریعتی دین سنتی را از شیشه برون ریخت. شریعی معتقد بود دین از درونش بیرون می اید اما طی زمان آداب و فرهنگ هر قومی را به خود می گیرد. بنابراین دین با سنت متفاوت است. منتقدان می گفتند شریعتی سنت گراها که در انزوا بودند را با سخنانش از انزوا بیرون آورد. اما این نقد هم بر شریعتی وارد نیست زیرا سنت گرایان سیاسی بودند و نه اینکه شریعتی آنها را سیاسی کرد. اصلاً دین سیاسی است و افراد را از وضعیت بد به وضعیت مطلوب دعوت می کند.
رضایی بیان کرد: از نیمه دوم دهه ۷۰ یک چهره آکادمیک و دانشگاهی از شریعتی برجسته می شود. به همین دلیل شریعتی در دانشگاه ها یک حضور پررنگی می یابد. شریعتی تا آن زمان نتوانسته بود از سد نفوذ ناپذیر دانشگاه گذر کند اما در این زمان همایش ها و نشست های زیادی به ویژه جامعه شناسی و جامعه شناسی تاریخی در دانشگاه ها برگزار می شود. شریعتی از یک چهره روشنفکر دینی به یک چهره آکادمیک و دانشگاهی تبدیل می شود. همه اساتید دانشگاه ها چه مذهبی و چه غیر مذهبی نسبتی با شریعتی پیدا کردند. سیطره شریعتی بر آنها زیاد شد. در این مرحله نقد دیگری به شریعتی وارد شد اینکه او با دموکراسی سر ناسازگاری دارد. این نقد حرف درستی است. زیرا شریعتی اساساً با دموکراسی لیبرالی غربی مخالف بود. شریعتی معتقد است لیبرال دموکراسی غربی دموکراسی اصیل و راستینی نیست. به نظر می آید به نوعی دموکراسی مشارکتی یا شورایی قایل بوده هرچند که از این اصطلاحات به روشنی استفاده نکرده است.
وی افزود: نقد دیگری به شریعتی به تئوری امامت و شریعت اوست. از زوایای مختلفی به این تئوری نگاه شده است. از یک زاویه کلامی یک زاویه تاریخی و یک زاویه آرمانی به این تئوری نگاه شده است. من معتقدم ایت تئوری نه فقط کلامی و تاریخی و آرمانی است بلکه بحث هایش کاربردی است.
این محقق و پژوهشگر آثار شریعتی ادامه داد: شرایط امروز جامعه ما و شرایط جهانی نسبت به زمان شریعتی بسیار عوض شده نیروهایی ظاهر شدند که دز زمان شریعتی نبودند. برای مثال در گذشته سنت گرایی قدرت داشت اکنون بنیاد گرایی، یا دیروز سوسیالیست ها و مارکسیست ها قدرت داشتند اما امروز لیبرالیسم و سرمایه داری بسیاری از حوزه هایی که در اختیار مارکسیست ها و سوسیالیست ها بود تسخیر کرده است. شریعتی در زمان مدرنیسم جریان داشت اما امروز در زمان ما پست مدرنیسم جریان دارد. یک تفاوت نسبتاً کلی از زمان شریعتی تا امروز به وجود آمده ما نیز همانطور که شریعتی فرزند زمانه خود بود باید فرزند زمانه خود باشیم.باید هر بنایی که می سازیم ریشه هایش در تاریخ و از خود فرهنگ و تاریخ ما بر آمده باشد. فکر می کنم در آینده وجه اصلاح گرایی شخصیت و اندیشه شریعتی عمده تر و برجسته تر شود. زیرا وجه اصلاح گرایی شریعتی تقل تفکر او بوده است. معتقدم این اصلاح گرایی در آینده در همه حوزه های اخلاق، سیاست، کلام، فقه دین برجسته تر می شود. بنابراین شریعتی آینده یک شریعتی اصلاح گر در همه جوانب است. با ادبیات و گفتمان جدیدی که در آینده پیدا خواهد شد جنبه اصلاح گری شریعتی دوباره باز آفرینی و مطرح می شود.
دکتر فرید خاتمی هم در این نشست گفت: شریعتی از سوی محافل آکادمیک ما با کم مهری مواجه شده است زیرا محافل خارج از ایران بیشتر به او پرداخته اند. درآفریقا به خصوص در مصر و در آسیا بویژه در لبنان و در بساری از کشورهای جهان بسیاری از آثار وی منتشر شده و آثاری درباره او به رشته تحریر در آمده است. وی در ادامه مواجهه روشنفکران آکادمیک و غیر آکادمیک در سه دهه اخیر را بر آراء و اندیشه شریعتی بررسی کرد.
این نشست در ادامه با پرسش و پاسخ اساتید و شرکت کنندگان پایان یافت.
نظر شما