به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ بهبودی، سالهاست در دفتر ادبیات انقلاب اسلامی حوزه هنری مشغول به کار است، در حوزه تاریخنگاری انقلاب اسلامی دستی بر قلم دارد و کتابهای بسیاری در این زمینه نوشته است اما کتاب «شرح اسم» جایگاه والایی در کارنامه کاری وی دارد زیرا با نام مقام معظم رهبری مزین شده است. پژوهشهایش نشان میدهد که جدي و سختكوش است، انعطاف رفتار، ژرفاي دانش و دلبستگي او به تاریخ انقلاب اسلامی ما را بر آن داشت تا پرسشهايمان را با این تاریخنگار انقلاب اسلامی در ميان بگذاریم.
جناب بهبودی نخست بفرمائید به نظر شما خاطرهنگاری سیاسی چه تاثیری در ثبت رویدادهای انقلاب اسلامی دارد؟
خاطرهنویسی در کشور ما قدمتی قابل شناسایی دارد، اما این پیشینه قبل از اینکه مربوط به عامه مردم باشد به رجال کشور اختصاص دارد که تا حدودی هم طبیعی است. در دورههای گذشته امکان ثبت و ضبط یادها توسط مردم وجود نداشت. شاید این مساله مربوط به سواد عمومی باشد و اینکه که آیا مردم میتوانستند بدون بهرهمندی از سواد و دانش یادهایشان را بنویسند یا خیر؟ (منظورم هم سواد مدرسهای است و هم سواد فرهنگی) اما با تحولاتی که پس از وقوع انقلاب اسلامی در کشور رخ داد خواستهای تقریبا عمومی و قابل مشاهده در جامعه پدیدار شد و آن تلاش برای نگهداشتن یادی بود که مردم با پدید آوردن انقلاب از خود به جای گذاشتند. باید به این نکته اشاره کنم که فهم این موضوع بسیار مهم است که چرا مردم خواستند آن حادثهای را که به دست خودشان به وجود آوردند، محفوظ بدارند؟ گمان من این است که برای نخستین بار در تاریخ معاصر بود که پدیدهای به نام استقلال برای مردم دوست داشتنی شد و برای نگه داشتن آن هر تلاشی را انجام دادند. حتی حاضر شدند برای حفظ آن جان بدهند. ما برای پیروزی انقلاب اسلامی از سال 1342 تا 1357 بیش از پنج هزار شهید دادیم که برای انقلاب بزرگی مانند انقلاب 57 بسیار اندک است.
اگر تعداد کشته شدگان سایر انقلابها را بررسی کنید مانند نهضت الجزایر بالای یک میلیون کشته دادند. اگر برخی نهضتها را در سایر کشورها نگاه کنید که حتی پیروز نشدند اما کشتههای بسیاری دادهاند. پنجهزار شهید برای انقلاب اسلامی که 15 سال مبارزه را در پشت خود داشت بسیار عجیب است. اما همین مردم برای نگه داشتن این انقلاب در جنگ تحمیلی 220 هزار شهید دادند. تاکید میکنم که مردم برای نگه داشتن انقلاب اسلامی که استقلال خودشان را در آئینه آن میدیدند، تصمیم گرفتند غیر از فداکاری و جانبازی از راههای فرعی نیز به حفظ این یاد با گفتن و نوشتن از آن حادثه بزرگ اقدام کنند. به همین دلیل نخست از میان چهرههایی که جزو مبارزان انقلابی به شمار میرفتند و رخدادهایی را دیده بودند شروع به تهیه و تدوین خاطرات کردند و سپس به میان مردم رفتند و شروع به جمعآوری گفتهها و نوشتههای آنها کردند و اینجا بود که قالب تاریخ شفاهی به کمک آمد و یکی از راههای ثبت و ضبط این یادها شد. البته نهادهای پژوهشی و سازمانهایی که مطالعات و تحقیقات تاریخی انجام میدادند نیز نقش مهمی در ثبت و ضبط خاطرات انقلابیون داشتند.
به هر حال من از این فعالیتها به عنوان یک نهضت یاد میکنم که در جنگ تحمیلی خودش را به شکل روشنتر و پویاتری نشان داد و در انقلاب تا حدودی نسبت به جنگ کمتر به نمایش گذاشته شد. با این حال این نهضت بیشک یک نهضت خاطرهنویسی است که ما در سه دهه گذشته با آن روبهرو بودیم و همچنان ادامه دارد. هر قدر این نهضت جلوتر میرود عیارش هم بالاتر میرود، یعنی کتابهایی که مشاهده میکنید در این پنج، شش سال اخیر منتشر شده بسیار با آنچه در دهه شصت پدید آمده متفاوت است. این آثار هم به رشد و تکامل رسیده و هم عمیق و گستردهتر شده است. این اقبالی بود که انقلاب ما خوشبختانه در نگهداشتن یاد و خاطرهاش داشت. ما تا پیش از این همیشه از این مساله رنج میبردیم که چرا باید دیگران (خارجیها) درباره ما بنویسند. خوشبختانه این بار توانستیم درباره حادثهای که به دست خودمان روی داده، بنویسیم و این نکته بسیار مثبتی است.
این موضوع آنقدر مهم است که در خارج از کشور (آمریکا و چند کشور اروپایی) هم تاریخنگاری انقلاب اسلامی آغاز شد و هم سلطنتخواهان و هم احزاب به جمعآوری خاطرات افراد درگیر با انقلاب پرداختند و کتابهایی را در این حوزه چاپ کردند. اما خوشبختانه با همه این کارها ما در ثبت خاطرات از مزیت بیشتری برخوردار بودیم چرا که پدیدآورندگان انقلاب کمیت غیر قابل مقایسهای نسبت به مخالفان آن دارند. مضاف بر این که برخورداری ما از اسناد و منابع دست اول جریانهای مربوط به انقلاب را باید به این خاطرات افزود. اگر قبلا در بسیاری از رویدادهای تاریخی ما نقش مصرف کننده را داشتیم در این زمان به اتکای منابعی که تولید شده، این بار مصرف کننده تولیدات داخل هستیم که این یکی از نکات بسیار مثبتی است که در این حوزه باید مورد توجه قرار گیرد. به هر حال خاطرات در کنار اسناد یکی از منابع اصلی نوشتن و گفتن درباره انقلاب اسلامی است.
شما طی صحبتهایتان اشاره کردید که روند ثبت خاطرات و تاریخ شفاهی انقلاب روز به روز پیشرفت کرده و وضع خوبی را تا امروز سپری کرده است، اگر بخواهیم آثاری را که در دهه 60 تا به امروز جمعآوری و منتشر شده از نظر کیفی بررسی کنیم به نظر شما تا چه اندازه در کتابهای دهه نخست انقلاب و دهه 80 نگاه سوگیرانه و ایدئولوژیک مستولی شده است؟
ما در تدوین خاطرات جنگ و انقلاب با دو دوره روبهرو هستیم. هر قدر به یک حادثه نزدیکتر باشیم هم خودمان و هم آثارمان بیشتر به شور و شعار نزدیکتر است و هر اندازه از آن حادثه فاصله بگیریم و از آن دورتر شویم خودمان و کارهایمان به شعور و تعقل نزدیکتر میشود. وجود این دو دوره کاملا طبیعی است، یعنی اگر میبینید کسانی از آن دوره نخست به نام دوره ایدئولوژیک نام میبرند و میخواهند با این تعابیر نوعی کوچک کردن کار را نشان بدهند، بنده آنرا نمیپذیرم و آن دوره را طبیعی میدانم. آن آثار هم اکنون تبدیل به سند شده و قابلیت استناد جامعه شناختی و تاریخی دارند، با این تفاوت که داستانی با آن زبان نوشته شده ممکن است در این برهه و زمان ما جذابیت نداشته باشد. به نظر من هیچ اشکالی ندارد و آن داستان بخشی از تاریخ ادبیات این کشور است که در جای خودش قابل بررسی است.
خاطراتی هم که از انقلاب در آن دوره نوشته شده از یک چنین ویژگیهایی برخوردار است. بله، ممکن است ما از نگاه امروز، وقتی آن گذشته را مرور میکنیم، احساس کنیم که این آثار دارای عیبها و کاستیهایی هستند و قبل از آنکه بخواهند واقعیات را بیان کنند احساسات نویسنده را به تصویر میکشند اما من این را عیب نمیدانم بلکه جزئی از طبیعت آن زمان میشمارم. با این حال همان آثار هم با یک نگاه بخشی از اسناد انقلاب اسلامی را تشکیل میدهند که با روش سندشناسی میتوانیم به آن دسته از اسناد نیز مراجعه و بهرهبرداری کنیم.
مثلا کتاب سه جلدی «یادواره نهضت اسلامی تا 22 بهمن 57 چهره انقلاب در اصفهان» در اوایل انقلاب منتشر شده که شما وقتی این کتاب را ورق میزنید همین تعبیر ایدئولوژیک را در سرتاسر این کتاب میبینید اما برخی حوادثی که در این کتاب ذکر شده شاید در منابع دیگر نتوانید پیدا کنید. ما از آن بخش شعاری این نوع کتابها استفاده نمیکنیم اما برای حوادثی که در آن آمده میتوانیم به آن استناد کنیم با گذشت زمان به سیر تکاملی شرح حوادث انقلاب نزدیک میشویم. اکنون تعقل در آثار ما افزایش پیدا کرده و به همان نسبت بخشهای شعاری آن کمتر شده است. حال میشود به این نکته اشاره کرد در دهه 90 شاید بتوان گفت کتابی وجود ندارد که با آن حال و هوای روزهای نخست انقلاب نوشته شده باشد.
در گفتوگو با افرادی که نگاه منتقدانهای به آثار تولید شده در حوزه تاریخ انقلاب دارند این انتقاد مطرح میشود که آثار تولید شده در حوزه تاریخ انقلاب از روشمندی تاریخی برخوردار نیستند. شما این انتقاد را چگونه ارزیابی میکنید؟
این ایراد قطعا وارد است. ما در دوره مطلوبی به لحاظ پایبندی به روشمندی در نگارش تاریخ به سر نمیبریم. نمیتوانیم بگوییم همه اسباب و ابزار دانش تاریخ را داریم و به همه روشها مسلط هستیم. بنده تاکید میکنم ما در دوره تولید منبع به سر میبریم نه در دوره نگارش تاریخ. اگر میگویم دستمان پُر است؛ دست ما از منابع تولید شده سرشار است. این منابع پلهها و سکوهای محکمی برای نوشتن و بالا رفتن از نردبان تاریخ هستند، ممکن است دهه نود و دهه بعدی دوره تاریخنگاری انقلاب اسلامی باشد. اتفاقی که رخ داده و به نظرم اهمیت دارد وفور منابع داخلی است. ما خوشبختانه در این حوزه توانستیم آنقدر منبع تولید کنیم که برای نگارش تاریخ انقلاب کافی باشد. اکنون زمان حضور مورخان حرفهای و پژوهشگران متبحری است که بتوانند از عهده تفسیر و تحلیل این منابع برآیند و اخبار مستند و دقیق را از میان منابع مختلف بیرون بکشند. هرچند در حال حاضر نیز دست ما کاملا خالی نیست و کتابهای خوبی در حوزه تاریخ عمومی انقلاب داریم که محتویات آنها قابل توجه است. امروز در دوره فراوانی منابع به سر میبریم که امیدوارم دهه بعدی وارد دوره نگارش تاریخ انقلاب شویم.
کتابهای تاریخ معاصر که در خارج از کشور منتشر شدند در کنار منابعی که در داخل به چاپ رسیدند تا چه اندازه میتوانند در نگارش تاریخ انقلاب اسلامی تاثیرگذار باشند و اصولا میتوان برای تحلیل درست تاریخ انقلاب از محتوای آنها استفاده کرد؟ غرضورزی که در آثار آنها دخیل است چه قدر محتوای کتاب را تحت نفوذ درمیآورد؟
نمیتوان این کتابها را نادیده گرفت. نه آنها میتوانند منابعی که ما تولید کردیم ناخوانده بگذارند و نه ما میتوانیم از کتابهایی که آنها نوشتهاند چشمپوشی کنیم. به هر حال حرفهای کمگفته و ناگفته در هر دو موجود است. باید این کتابها دیده شوند و از تلفیق اینهاست که راستیآزمایی فراهم میشود و یک مطلوبی که مدنظر مورخ است، به دست میآید. نمیتوانیم بگوییم چون ما از آنها خوشمان نمیآید پس منابع آنها را نباید ببینیم. آنها نیز نمیتوانند چنین سخنی بگویند. تعصبات در این موارد هیچ مدخلیتی ندارد. باید به هر منبعی که در موضوع موردنظر ما تهیه شده مراجعه کنیم. از طرفی در اندیشه به کار رفته در منابع خارج از کشور این تنها ما نیستیم که آنها را به غرضورزی محکوم میکنیم بلکه آنها هم ما را به این نگاه متهم میکنند. با این حال کسی که میخواهد به حیطه نگارش تاریخ وارد شود مطالب را فارغ از این اتهامات گزینش و استخراج میکند و مطالب برگرفته از هر دو گروه منابع را در کنار هم قرار میدهد و به آن حقیقتی که جستوجو میکند، میرسد.
به نظر شما آیا میتوان برای تکمیل تاریخ شفاهی انقلاب به برخی مهرههای میانی باقی مانده رژیم پهلوی مراجعه کرد؟
اگر امکانات این امر فراهم شود کار درستی است. کاری که اخیرا حسین دهباشی انجام داد و خوشبختانه کتابخانه ملی هم اقدام به انتشار آن کرده ارزشمند است. دهباشی در سفری که بسیار هم سخت بوده به آمریکا رفت و با برخی معاریف و بعضا مهرههای میانی رژیم پهلوی مصاحبه کرد که حاصل برخی از این گفتوگوها منتشر شده که قطعا این آثار قابل استفاده در تکمیل روند تاریخنگاری ماست.
در برخی موسسههای مطالعات تاریخ معاصر با افراد میانی رژیم گذشته گفتوگوهایی انجام شده اما این مصاحبهها مانند گفتوگوهای انقلابیون به طور کامل درج نمیشود. به نظر شما چرا در یک طرف محدودیتهایی برای بیان حوادث گذشته وجود دارد و چرا تمام مطالب طرف دیگر تاریخ معاصر ما درج نمیشود؟
مهم این است که این خاطرات ثبت و ضبط شود. شاید مقتضیات زمانه اجازه انتشار همه آنها را ندهد. اما به هر حال گذر زمانه زمینه را فراهم میکند که بتوان از همه مطالب آنها استفاده کرد. همه گفتهها چه موافق قرائت رسمی و چه مخالف با آن باشد الزاما درست یا غلط نیست. با وجود این ممکن است ضروریات جامعه به برخی آن گفتهها اجازه انتشار بدهد و به برخی از آن اجازه انتشار ندهد. در کشورهایی هم که دارای روشهای تثبیت شده برای انتشار اسناد هستند باز با این کاستیها مواجه هستیم. مثلا تعریفی که در انگلیس یا آمریکا برای آزادسازی سند وجود دارد، این است که بعد از 30 سال اسناد آزاد میشوند اما زمانی که اسناد آزاد میشود میبینیم که بخشهایی از آن همچنان پنهان است و آنها را منتشر نمیکنند. بنده زمانی که برای یک پژوهش به اسناد یک آرشیو خارجی مراجعه کردم دیدم برخی صفحات آن کاملا سیاه شده که این عمل تشخیص آن دولت صاحب اسناد است که در این زمان برخی از بخشهای اسناد نباید گویا باشد! پس ایجاد محدودیت در برخی اسناد و گفتوگوهای تاریخی تنها مختص کشور ما نیست. در بیشتر کشورها بنا به مصلحتی که دارند چنین محدودیتهایی را اعمال میکنند.
به نظر شما نقد خاطرهنگاری سیاسی چقدر در بالابردن روند کیفی این نوع کتابها کمک میکند؟
بسیار کمک میکند. هر چند دیگر این سخن تکراری شده که نقد اگر مشفقانه باشد و طرف هم بپذیرد قطعا به رشد پژوهشهای ما کمک میکند. خوشبختانه اکنون در بخش تاریخ شفاهی توانستهایم در حوزه نظر هم پیشرفت کنیم، یعنی همان طوری که در حوزه عمل پیشرفت کردیم در زمینه نظریهپردازی نیز توانستیم به جایگاه شایستهای دست بیابیم و رتبههای علمی در حوزه تاریخ شفاهی کسب کنیم. این مساله بسیار مهم است و مقدمهای برای تاسیس یک رشته دانشگاهی در زمینه تاریخ شفاهی است که در دانشگاهها تدریس شود و کسانی بتوانند به شکل یک علم آن را فرا بگیرند.
برای ثبت خاطرات سیاسی انقلاب اسلامی دسترسی به اسناد تا چه اندازه در بالا بردن کیفیت تاریخنگاری آن تاثیرگذار است؟
برای فردی که بخواهد در حوزه تاریخ گام بردارد، مواد اولیه همان سند است. این سند شکلهای مختلفی دارد که ممکن است برگهای باشد که مامور ساواک هنگام مشاهده یا تعقیب یک فرد سیاسی آن را نوشته، که این نوشته در بایگانی ساواک نگهداری شده و یک سند محسوب میشود. همچنین شخصی که گفتهای درباره یک فرد یا حادثهای دارد و جایی این گفته یا سخن ثبت شده، آن هم یک سند است. روزنامهنگاری که درباره حادثهای گزارشی نوشته و در یک نشریه منتشر شده آن هم یک سند بهشمار میآید. حوادثی که در یک محل اتفاق افتاده و کسانی از جمله مغازهداران و مردم عادی محل شاهد بروز آن حادثه بودند، حرفهای آنها نیز درباره آن اتفاق یک سند است، زیرا شاهد مستقیم یک رویداد بودند. همچنین یک گلوله که بر دیوار اثری برجای نهاده تا هر چیزی که نشانهای از یک پدیده باشد، اینها همه سند هستند و نمیتواند دور از نگاه مورخ باشد. همه این آثار را باید پژوهشگر به طور دقیق مورد توجه قرار دهد. بنابراین با پدیده گستردهای مواجه هستیم که نام آن را سند نهادهایم. اما در اصطلاح ما سند را در واقع برگهای میدانیم که روی آن نوشتاری از یک واقعه، رویداد و غیره ثبت شده باشد.
شما درباره زندگینامه مقام معظم رهبری کتابی با نام «شرح اسم» نوشتهاید که بیارتباط با مبحث اصلی ما نیست تا چه اندازه در تالیف این کتاب دسترسی به اسناد امکانپذیر بوده است؟
در تالیف کتاب «شرح اسم» با گستردگی اسناد مواجه بودم و کوشیدم هر آنچه زبان گویایی درباره این شخصیت دارد، دریابم. خوشبختانه دوگونه سند شامل اسناد مکتوب و اسناد شفاهی وجود داشت. (اسنادی که از سوی سازمانهای ذیربط حکومت پادشاهی مکتوب شده و صحبتهای مستندی که قهرمان کتاب به صورت شفاهی گفته و در مرحله بعد مکتوب شده بود) نخست سندهای مکتوب بودند که از ارتش شاهنشاهی و همچنین از سازمان اطلاعات و امنیت آن زمان به جای مانده بود. باید توجه کرد که این اسناد به دست طرف مقابل تولید شده و طبعا حاوی چیزی است که از منظر حکومت اتهام بود نه فضیلت. منبع دیگر گفتهها و خاطراتی بود که حضرت آقای خامنهای از خودشان به جای گذاشته بودند. من در قرائت دقیق و چندین باره این گفتهها متوجه شدم که راوی خاطرات(خاطرهگو) از صفت اغراق و بزرگنمایی که طبیعت چنین بیانی است، به دور است. به هر حال این اقبال را داشتم که به هر دو گروه اسناد دسترسی پیدا کنم، البته کسانی هم بودند که از ایشان یادهایی داشتند. برای اینکه بتوانم به نوع سوم اسناد دست پیدا کنیم دست و بالمان بسته بود. بنابراین کتاب در یک فضای بسته خبری رشد و نمو پیدا کرد و اگر برای جمعآوری اسناد نوع سوم سراغ افراد متعدد میرفتیم، خبر نگارش این کتاب پخش میشد و احتمال آنکه موانعی برای ادامه کار به وجود بیاید، زیاد بود. بنابراین ما توانستیم تنها با برخی افراد مصاحبه کنیم و چون شخصیت مورد بحث کتاب، شخص اول مملکت بود، هر کسی آماده نبود که بیاید و آنچه دیده یا شنیده را بازگو کند. ضعف ما در تدوین این کتاب فقط ناتوانی در مراجعه به همه افرادی بود که از آقای خامنهای یادی داشتند و میتوانستند به من بگویند. اما در دو بخش اول که به آنها اشاره کردم دست من پر بود و شاید یکی از موفقیتهای کتاب وجود پربار اسناد رژیم گذشته از مقام رهبری بود. به دلیل وجود این دو منبع دست اول(خاطرات خودگفته و اسناد) بود که خوشبختانه این کتاب توانست به حقیقت این قهرمان تا حدود زیادی نزدیک شود.
در روایت کتاب تلفیقی از دو فعل اول شخص و سوم شخص مفرد استفاده شده، دلیل انتخاب این شیوه از روایت خاطرات سیاسی چیست؟
به هر حال بازی با زمان و پس و پیش کردن افعال برای این بود که بتوانم زمانها را نشان بدهم و این که حادثه در چه زمانی در حال اتفاق افتادن است. ناچار بودم نه از یک فعل ماضی بلکه از افعال بیشتری استفاده کنم. اگر در متن کتاب دقت کرده باشید بنده از افعال ماضی بعید، ساده و نقلی استفاده کردم فقط برای اینکه بتوانم زمان را برای خواننده ملموستر کنم که این حادثه در چه زمانی اتفاق افتاده است. به این دلیل نوع روایت را با افعال و زمان متنوع کار کردم.
قبل از نوشتن این کتاب وجه فرهنگی رهبر و به ویژه سهم ایشان در کوشش برای معرفی و ترجمه آثار سید قطب چندان شناخته شده نبود. اگر چه در کتاب فعالیتهای فرهنگی ایشان سهم ویژهای داشتهاند، دلیل این ناشناخته ماندن وجه فرهنگی چیست؟
آنچه که درباره رهبری اهمیت دارد این است که ایشان در کنار انتخاب اصلی خودشان در زندگی یعنی مبارزه با رژیم پهلوی که تاوان آن را با سختترین رنجها که شامل زندان، شکنجه، فرار و دوری از خانواده بود پرداخت کردند اما به تلاشهای فرهنگی نیز اهتمام داشتند. پیش از انقلاب زندگی آقای خامنهای به شکلی بود که به هیچ عنوان یک زندگی عادی تلقی نمیشد. چنین شخصیتی که زندگی عادی ندارند و دور از خانواده و جامعه دائما در این فکرند که چه زمانی دستگیر میشوند، اما در همان زمان و با این دغدغهها به مسائل فرهنگی اهمیت میدهند. وقتی مخاطب کتاب را مطالعه میکند برایش عجیب است که با شخصیتی روبهرو میشود که در عین اینکه خطرهای بسیاری ایشان را تهدید میکنند اما بازهم به دنبال فعالیت در عرصه فرهنگی هستند. اهمیت این وجه شخصیت ایشان زمانی مشخص میشود که اگر فرصتی پیدا میکردند به دستهبندی مسائل فرهنگی میپرداختند. البته باید به این نکته اشاره کرد که وجه قالب مبارزان درجه یک پیرو نهضت امام نیز چنین بود. اما در وجود ایشان پررنگتر جلوه میکرد. تفسیرهایی که ایشان از قرآن و نهج البلاغه داشتند هنوز اهمیت دارد. ایشان در همان زمان به ترجمههای مهمی مانند کتاب «صلح امام حسن(ع)» یا ترجمههایی از آثار سید قطب دست زدهاند. این گونه فعالیتها در نگاه آدمی عجیب جلوه میکند که حتی زمانی که ایشان در یکی از روستاهای مشهد، زندگی پنهانی داشتند، برای اینکه دست عوامل امنیتی به ایشان نرسد وقتشان را صرف ترجمههای ناتمام میکنند. این شیوه از مبارزه در چشم خواننده باارزش جلوه میکند.
در زمانی که مشغول دستهبندی اسناد بودید آیا با اسنادی برخورد کردید که در آنها مطالب متعارض نوشته شده باشد. اکنون که خاطرات برخی از انقلابیون را مرور میکنیم افراد حاضر در یک رویداد از آن تعابیر و تفاسیر متفاوتی ارائه میدهند. آیا شما هم با این نوع تعابیر و تفاسیر برخورد کردید؟
همینطور است. هر کسی وارد حیطه تاریخ معاصر میشود با این مسائل برخورد میکند که یک اتفاق از چند زاویه به آن نگاه شده و هر شخصی از دید خودش به تعبیر آن پرداخته که ممکن است تبدیل به سند یا خاطره شده باشد. این دیگر مهارت پژوهشگر است که با استفاده از فنی به نام سندشناسی بتواند تشخیص بدهد که کدام یک از این روایات مقرون به حقیقت است. این مهارت است که میتواند کتابها را تبدیل به خوب و خوبتر کند. پژوهشگری که تلاش بیشتری برای دریافت نزدیکترین حقیقت به حادثه میکند، در دریافت نزدیکترین حقیقت به یک روایت با چند تعبیر و تفسیر روبهروست. زمانی نیز چارهای ندارد و نمیتواند به حقیقت دسترسی پیدا کند. آن موقع است که باید هر دو قول را نقل کند یا در کنار هم قرار بدهد اما سندشناسی برای یک تاریخنگار امر مهمی است که باید به آن مجهز باشد.
در کتابی از شما به نام «سفر به قبله» که سال 1370 منتشر شده، مقام معظم رهبری در حاشیهای که بر آن نوشتهاند از این کلمات استفاده کردهاند: «کتابی که موجز، شیرین و با روح و هوشمندانه نوشته شده است» فکر میکنید نثر کتاب «شرح اسم» تا چه اندازه از ویژگیهای کتاب موردپسند رهبری را داراست؟
نخست باید در پاسخ به این پرسش شما به این مطلب کلی اشاره کنم و آن اینکه اگر به این کتاب (شرح اسم ) توجهی شده قبل از اینکه بازتاب کوششهای بعضا جانفرسای مولف برای گردآوری مطالب و درکنارهم نشاندن آنها باشد، مربوط به شخصیت کتاب است. اگر بنده همین کتاب را برای فرد دیگری با این سبک و سیاق و کوشش فراهم میکردم، طبعا این همه مورد توجه قرار نمیگرفت و این طبیعی است. بنابراین سهم نخست و به یک معنی سهم اول و آخر این کتاب مربوط به شخصیت کتاب است، یعنی توجهی که مردم به شخص رهبر دارند سبب میشود به این کتاب هم توجه شود. نه اینکه نویسنده تاریخ را با طعم ادبی نوشته باشد. کتاب «سفر به قبله» هم همین است. حال ایشان در فراق زیارت جانانهای از خانه خدا دلتنگ هستند و نتوانستند به این سفر زیارتی دست پیدا کنند و نتوانستند یک حج تمتع را آنچنان که دلشان میخواست بروند و بچشند! این چیزی است که شاید به عنوان یک حسرت در دل ایشان بوده و زمانی که این کتاب را که در همین حیطه است، تورق کردند حسرتی که بر دل داشتند زنده میشود و باز به باور من با آن حسرتی که در نرفتن به زیارت خانه خدا دارند، موجب شده به تمجید از کتاب بپردازند که البته شاید سبک نگارش هم ایشان را وادار به این عکسالعمل کرده باشد. اما گمانم این است دلتنگی که در وجود ایشان بود که نتوانستند یک حج دلچسب بروند، سبب شده که چنان عکسالعملی با خواندن آن کتاب نشان بدهند.
آیا نوشتن کتاب «شرح اسم» به شما پیشنهاد شد یا خودتان پیشنهاد نوشتن چنین کتابی را به موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی دادید؟
به من پیشنهاد شد. من نمیتوانستم چنین اقبالی را از دست بدهم. چون یا باید ادای روشنفکران را درمیآوردم و میگفتم نه، مرا با حکومت کاری نیست! و فاصله خودم را با آن حفظ میکردم و ژستهای دهه چهلیها را میگرفتم و یا اینکه میپذیرفتم. البته این پذیرش به دلیل آوردههای احتمالی این کتاب برای من نبود؛ آوردهها برای نویسنده یکی اسم و رسم است و دیگری حق تالیفی است که بعد از نوشتن کتاب عایدش میشود. این اسم را بنده قبل از نوشتن این کتاب هم داشتم و پس از انتشار تفاوتی در حال اسم من ایجاد نکرد. از طرفی وضع معیشتم طوری نبود که با حق تالیف این کتاب تحول مالی در زندگیم به وجود بیاید. بنده نوشتن این کتاب را پذیرفتم به دلیل بدهی معنوی که به آقای خامنهای داشتم. میخواستم با نوشتن کتاب این بدهی را ادا کنم که امیدوارم بخشی از آن ادا شده باشد.
در کتاب «شرح اسم» از تشریفات و تکلف استفاده نشده، آیا این تعبیر به دلیل سهولت ارتباط خواننده با کتاب مدنظر شماست؟
این برمیگردد به پاسخ پرسش قبلی شما که گفتید پژوهشهای دهه 60 ایدئولوژیک است و بعدها از این نگاه فاصله میگیرد. ما اکنون در دوره دیگری زندگی میکنیم. مخاطبان ما با دورههای قبل فرق میکنند. ما باید زبان و ادبیاتی را انتخاب کنیم که بتوانیم با بیشتر افراد جامعه و نه یک گروه خاص ارتباط بگیریم. البته نوشتن با زبان تکلف در وجود من نیست. شاید اگر شخص دیگری نگارش این کتاب را به عهده میگرفت مکلفتر، منشیانهتر و دیوانیتر یا رسمیتر و تشریفاتیتر مینوشت اما نه بنده اعتقادی به این نوع نگارش دارم و نه این نوع نوشتن را برای این زمان ضروری میدانم.
با توجه به جایگاهی که در حوزه هنری دارید، چگونه میتوان در موسسههای تاریخنگاری از موازیکاری یا انجام برخی پژوهشهای تکراری و گاه نازل جلوگیری کرد؟ در حال حاضر در میان انبوه پژوهشهای تاریخ انقلاب آثاری دیده میشود که از ویرایش خوبی برخوردار نیستند، زمان وقوع برخی حوادث مبهم است و درباره یک حادثه تحلیلهای سطحی دیده میشود؟ دیدگاه شما در اینباره چیست؟
به این پرسش شما از دو زاویه میتوان نگاه کرد. زمانی که ما شروع به کار کردیم و خواستیم خودمان تاریخمان را جمعآوری کنیم و خودمان آنرا بنویسیم در واقع در نقطه صفر قرار داشتیم. فرض بفرمایید در دهه 60 ما چه مورخ دانشگاهی مجربی داشتیم که بیاید و از تاریخ انقلاب بنویسد؟! بنابراین انقلاب فرصت را به عدهای جوان داد تا آزمون و خطا کنند. اگر این کتابهایی که شما میگویید دچار نقص است مربوط به آن دوره آزمون و خطا است که به نظر من طبیعی بهنظر میرسد اما اگر بعد از چند دهه قرار باشد ما هنوز آن دوره را پشت سر نگذاشته باشیم و هنوز بخواهیم سرمایهسوزی کنیم و در تهیه یک منبع روشهای اولیه را رعایت نکنیم از این بابت حق با شماست که چرا چنین کتابهایی تولید میشود و اگر از انتشار آن جلوگیری شود بهتر است.
اما از لحاظ موازیکاری که اشاره کردید نمیشود گفت که همه سازمانهایی که در حوزه تاریخ پژوهش میکنند بیایند و همه برنامههایشان را وسط بگذارند و بگویند ما درباره این اشخاص و جریانها در حال انجام این فعالیتها هستیم و شما این پژوهشها را انجام ندهید. به نظر بنده بخشی از این موازیکاری اشکالی ندارد. با وجود این درباره یک شخص یا جریان حتما نباید تنها یک موسسه، یک نگاه و طرز تفکر تحقیق و پژوهش کند. برای نمونه به این مساله اشاره کنم که درباره مشروطه چقدر کتاب منتشر شده است؟ هر فکر و اندیشهای درباره این موضوع کتاب نوشتهاند. این گستردگی در انتشار کتاب درباره یک موضوع و شخص ایراد محسوب نمیشود. اگر در حیطه گسترده انقلاب اسلامی موازیکاری صورت بگیرد، اشکالی ندارد و به نوعی حُسن کار به شمار میآید اما درباره ضعف کتابها حق با شماست. اگر در حال حاضر با این اشکالاتی که توصیف کردید کتابی تولید شود باید با نقادی درست اجازه جولان به آن نداد. باید بکوشیم که این دسته از کتابها به سوی کارهای حرفهایتر سوق داده شوند اما درباره یک پدیده اگر از طرف چند سازمان کتاب تولید شود، به نظر من اشکالی ندارد.
زمانی که پدیدهای تکراری از سوی موسسات پژوهشی تاریخی دنبال میشود اتلاف وقت را در ثبت خاطرات برخی افراد میانی انقلاب داریم که هنوز در نوبت ثبت خاطراتشان هستند و در پروژهای که نخست گفتوگوها و تاریخ شفاهیها از رجال بالا انجام شده و افراد میانی مانند علیاکبر پرورش فوت میشود و خاطراتش ثبت نمیشود چه باید کرد؟
همین طور است. اتفاقا زمانی که حضرت امام(ره) حکم مرکز اسناد انقلاب اسلامی را به سید حمید روحانی داد، اگر خاطرتان باشد میفرمایند که بروید سراغ مردم و تاریخ انقلاب را از زبان آنها بگیرید. افکار این مرد بزرگ هنوز هم بینظیر است. حتی در تاریخ انقلاب هم معتقد بود باید نخست سراغ مردم جامعه رفت. در این مورد هم حق به جانب شماست. ما نخست برای ثبت تاریخ به سراغ سران رفتیم و خاطرات آنها را گرفتیم و کمتر به بخشهای میانی و سپس به مردم توجه کردیم. حادثهای که درباره جنگ برعکس شد. در نگارش تاریخ جنگ سطوح پایین، رزمندهها، جنگ رفتهها و به اسارت رفتهها مورد توجه قرار گرفتند. آنها خاطراتشان را گفتند و کمتر سرداران و فرماندهان درباره جنگ نوشتند و حرف زدند. اما در مورد انقلاب این موضوع واژگونه است. جنگ این اقبال را داشت که از زبان جنگ رفتهها سخن خودش را بگوید اما در روایت تاریخ انقلاب چنین نشد.
در گفتوگو با تاریخپژوهان یکی از مشکلات مطرح شده آنها دسترسی به اسناد در مراکز اسنادی متعدد تاریخ معاصر است. به نظر شما اگر تمام اسناد در آرشیو ملی جمع میشد این مشکل برطرف نمیشد و اسناد به طور یکسان در دسترس پژوهشگران قرار نمیگرفت؟
همانطور که در کسب و کار میگویند حق با مشتری است در این عرصه هم حق با پژوهشگر است. وقتی آنها میگویند دسترسی به اسناد درعرصه تاریخ معاصر مشکل است مطمئنا حق با آنهاست. این مشکل چند دلیل دارد؛ نخست اینکه آن سازمان مدنظر اسنادش را کامل آزاد نکرده و یا مثل نیروی انتظامی یا شهربانی سابق اصلا آزاد نکرده است. همه سازمانها در حیطه آزادسازی اسناد با این موضوع در ارتباطند از وزارت اطلاعات و وزارت امورخارجه گرفته تا اسناد ریاست جمهوری و اسناد قوه قضائیه و... دلیل دیگر اینکه اسناد منتشر شده هم دارای دستهبندی قابل قبول برای استفاده نیستند. فرض بفرمایید وزارت امورخارجه اسناد دوره قاجار را کاملا آزاد کرده اما محققی که میخواهد به سال 1275 قمری برود و درباره فلان شخص پژوهشی انجام بدهد با اتاقی از سند مواجه میشود که نمیداند اسناد موردنظرش در کجای این توده سندهاست! این کاستیها قطعا باید رفع شود اما اولویت ما نگهداری اسناد در یک مرکز واحد نیست بلکه اولویت ما ارائه اسناد به پژوهشگران است. حال این مهم از سوی یک مرکز ارائه شود یا از سوی مراکز متعدد چه فرقی میکند؟ ما باید در فکر بستری باشیم که پژوهشگر به آسانترین شیوه بتواند به یک سند دسترسی پیدا بکند. اگرچه قانون ما به صراحت به تمرکز اسناد اشاره کرده که این وظیفه را برخی سازمانها انجام دادند و برخی سازمانها از این امر خودداری کردند اما همین سازمان اسناد ملی هم توانایی ارائه تمام خدمات را ندارد. در آرشیو ملی تپههایی از سند وجود دارد که امکان دسترسی آسان برای پژوهشگر به اسناد موردنظرش وجود ندارد.
چرا برخی در کشور به این آثار منتشر شده نگاه مثبتی ندارند؟
به نظر بنده نگاه مخالف به این آثار اشکالی ندارد. نباید به این اندیشید که به یک اثر همه نگاه موافق داشته باشند، هر کاری مخالفانی دارد. نزول وحی هم مخالف داشت تا چه برسد به این کارهای زمینی. اما کسی که بخواهد استفاده کند برای او این موافقتها و مخالفتها اهمیتی ندارد و آن مطالبی را که مدنظرش است از کتابها استخراج و استفاده میکند.
آقای بهبودی لطفا از کارهای پژوهشی که در دست انجام دارید بگویید؟
آخرین کاری که انجام دادم و زحمات بسیاری را متحمل شدم جلد پنجم «روزشمار تاریخ معاصر ایران» بود که در نمایشگاه کتاب تهران ارائه شد. کتاب دیگرم که چندی پیش چاپ شد «سفر به جزیره سوخته» بود که شامل یادداشتهای من در سفر به ژاپن بود. اکنون مشغول نوشتن زندگینامه امام خمینی(ره) هستم که فکر میکنم این مشکلترین کار و وظیفهای است که به عهده گرفتم و آیا میتوانم از پس آن بربیایم یا خیر اکنون به هیچ عنوان قابل پیشبینی نیست. هم عمر، توان و منابع موجود باید به این پرسش پاسخ بدهند که این کتاب به سرانجام میرسد یا خیر. البته من تلاش خودم را خواهم کرد.
و در پایان چه توصیهای برای بهتر شدن کیفیت روند تاریخنگاری انقلاب دارید؟
بنده نمیتوانم در این حوزه توصیهای داشته باشم چون در این حیطه مسئولیتی ندارم، اما امام خمینی(ره) یک صحبتی دارند که شامل حال ما هم میشود. ایشان فرمودند: «هر کسی در هر جایی هست خوب کار کند.» اگر ما هم که در حوزه تاریخ هستیم خوب کار کنیم، طبیعتا باعث پیشرفت این حوزه خواهیم شد.
نظر شما