فرهنگ امروز/ فاطمه امیراحمدی: «سهروردی و افکار او؛ تأملی در منابع فلسفهی اشراق»، اثر چهرهی ماندگار فلسفهی ایران «کریم مجتهدی» است که شاید تعجب همگان را برانگیزد که چرا این محقق و متخصص فلسفهی غرب این بار به سراغ یک فیلسوف اسلامی و شرقی رفته است. در این نشست که به همت سرای اهلقلم و با حضور مؤلف و غلامعلی حدادعادل در این مرکز برگزار شد؛ «نجفقلی حبیبی» سهروردیپژوه و استاد دانشگاه، «حسن سیدعرب» از اعضای هیئت علمی دانشنامهی جهان اسلام و مؤلف کتاب فرهنگنامهی سهروردی، «سیماسادات نوربخش» دکترای فلسفه و مؤلف «نور در حکمت سهروردی» و مترجم «معرفت و اشراق در فلسفهی سهروردی» به بیان سخنان خود پرداختند. «مالک شجاعی» سردبیر فصلنامهی نقد کتاب «کلام، فلسفه و عرفان» نیز مدیریت نشست را بر عهده داشت.
نجفقلی حبیبی: کتاب به دنبال یافتن رابطههای فکری بین فیلسوفان غرب و اسلامی است
این فیلسوف برجسته سالهاست که منشأ خیر علمی فراوانی برای کشور بوده است و هنوز هم هست، استادی که دانشجویان خوبی را تربیت و آثار ارزشمندی تألیف کردند. مجتهدی یکی از افرادی است که بسیاری از روشنفکران ما را با فضاهای فکری و فرهنگی خارجی آشنا کردند.
آن چیزی که برای بنده بهعنوان کسی که در مورد سهروردی کموبیش در حال مطالعه هستم مهم است، این بود که این اثر در بین تمام تحقیقاتی که در مورد سهروردی در سالهای اخیر منتشر شده است متفاوت است؛ در واقع، کتاب به دنبال یافتن رابطههای فکری بین فیلسوفان غرب و اسلامی است و بحث جدیدی در انتهای کتاب آمده است که سرنوشت فلسفهی اشراق را تا دورهی متأخر ادامه دادهاند که این امر ارزشمند است.
مجتهدی در این باب دو راه را باز میکند؛ یکی اینکه چگونه فکر اسلامی سبب شده تا تحرکات فلسفی در غرب به وجود بیاید -زیرا به هر روی، از این طریق به غرب رفته است و دوباره به جهان اسلام برگشته است- و نیز یافتن بنمایههای فکری فیلسوفان غربی که از این طریق فهم فلسفهی غرب خیلی راحتتر است؛ از آنسو آنها تأثیر داشتهاند و از اینسو فیلسوفان اسلامی تأثیر داشتهاند، در واقع یک تأثیر و تأثر متقابل صورت گرفته است و بیان این موضوع و درآوردن آن تنها از توان دکتر مجتهدی برمیآمد که تسلط کافی به فلسفهی غرب دارند، اینکه ظرایف فکری که فیلسوفان غرب گفتهاند را پیدا کنند و راهحلها را نشان دهند؛ بنابراین کتاب از این بابت بسیار گرانبهاست.
ایشان با یک تربیت خاصی وارد فلسفهی سهروردی شدند و بیشتر با این پیوند فرهنگی که بین فلسفهی اسلامی و فلسفهی غربی است به موضوع پرداختند. دکتر مجتهدی یک نوع هماهنگی فلسفی بین جامعهی اسلامی-شرقی و جامعهی غربی به وجود آورده است و به طور خلاصه اینکه یک فکر بشری است.
امیدوارم دکتر مجتهدی فرصتی پیدا کنند و بابهایی که به طور مفصل در این کتاب آمده است را در مجلدی دیگر باز کنند، چون جای آن در سهروردیپژوهی ایران خالی است.
حسن سیدعرب: فیلسوف متعلق به همهی زمانهای فلسفه است
وقتی شنیدم دکتر مجتهدی این اثر را نگاشته و چاپ کرده است به دنبال این انگیزه بودم که چگونه میسر شده که مجتهدی کتابی دربارهی سهروردی بنویسند. در اینجا با دو قسم سؤال مواجه هستیم؛ یکی اینکه برخی تعجب کردند که چرا دکتر مجتهدی به دنبال نوشتن اثری دربارهی سهروردی بوده است و این تعجب به نظر بنده محلی ندارد؛ زیرا اگر کسی درک درستی از فلسفه و تاریخ فلسفه داشته باشد و وحدت تفکر فلسفی در تاریخ آن داشته باشد قائل به تفکیک حوزههای تاریخی فلسفه نیست. فیلسوف متعلق به همهی زمانهای فلسفه است و تاریخ فلسفه را یکجا ادراک و تفسیر میکند و گزارش میدهد. قسم دوم سؤالات این بود که خود بنده نیز تاکنون با این پرسش درگیر هستم، چه بر سر زمانهی ما آمده است، بر ما چه شده، زمینه و زمانه و زبان ما را چه حادثهای دربرگرفته که دکتر به ما دربارهی اشراق تذکر دادهاند که عهد خودمان را با آسمان فراموش نکنیم؟
همیشه تصمیم فیلسوف در یک زمان و زبانی است که در اثر و اندیشهی او تحقق پیدا میکند. او چگونه به گذشتهی بیبازگشت ما بازگشته است و با سهروردی گفتوگو کرده است؟ شایگان در سال ۱۹۹۵ در کتابی که دربارهی کوربن نوشت پرسشی را در پیش روی متفکران ایرانی گذاشت با این مضمون که اگر کوربن بهعنوان متفکر غربی از فلسفهی غرب با یک سفر انفسی بازگشت و سفر معکوسی به تاریخ کرد و از هایدگر به سهروردی رفت، آیا متفکران ایرانی میتوانند از سهروردی به هایدگر بیایند؟ این اثر پاسخ این سؤال خواهد بود. تمام آثار مجتهدی که دربارهی فلسفهی غرب نوشته است ریشه در فلسفهی ایرانی دارد، وی یک فیلسوف ایرانی است و از این منظر نگاه دارند و پیشتر این پرسش اگر مطرح شده اکنون پاسخ آن با این اثر مهیا شده است.
چه صدایی مجتهدی را فرا خوانده است که کتابی دربارهی سهروردی بنویسند؟ این کتاب به گمان بنده در یک درنگ نگاشته شده است، این کتاب تذکری برای عهد ما با اشراق است، در هر قسمت از کتاب با تذکری برای برونرفت از این حادثه مواجه بوده است. به گمان بنده در ساختار این کتاب به گونهای آثار و افکار سهروردی توصیف شده است که بدون شک امکان نداشت از منظری غیر از منظر فلسفی بشود آن را گزارش کرد.
سیماسادات نوربخش: سهروردی و افکار او یک پژوهش میانرشتهای است
روش و شیوهی کار دکتر مجتهدی برای دانشجویان ایشان همیشه جنبهی آموزشی و هم تربیتی داشته است. نکاتی که در این کتاب به نظر من قابل توجه آمد این بود که اولاً خود ایشان سابقهی تدریس و نگارش در حدود نیم قرن را در این کشور دارد و این باعث پرباری کتاب شده است.
کتاب از ادبیات و زبان بسیار رسا و روان بهرهمند است، ازاینرو، کتاب را برای همه قشر دانشجویی قابل استفاده میکند؛ ضمن اینکه در بخشهای مختلف کتاب حفظ امانت از جهت ارجاع به منابع رعایت شده است و اهم افکار برجستهی سهروردی ولو به اختصار بررسی شده است و یکیک مقایسه و تحلیلی با سایر نحلههای فلسفی صورت گرفته است که اشاره شد، هم از جهت غربی مورد بررسی واقع شده است و هم فلسفهی شرق بهویژه فلسفهی ایرانی-اسلامی.
همانطور که در بخش اول آمده است، این کتاب یک پژوهش میانرشتهای است و از جنبههای مختلف مورد بررسی قرار گرفته است؛ به ریشههای فکر سهروردی و سیر افکار او توجه شده است و همینطور تأثیر و تأثری که سهروردی در حکمای بعد از خودش مخصوصاً ملاصدرا داشته بهخوبی به آن پرداخته شده است.
جهات مختلفی مثل فلسفی، ادبی، جغرافیایی و بهویژه تاریخی و جغرافیایی در قسمت زندگینامهی سهروردی مطرح میشود که از اهمیت ویژهای برخوردار است. تحلیلی که استاد مرقوم دارند شاید کمتر در بین کتابهایی که دربارهی سهروردی نوشته شده، وجود داشته باشد.
در همین بخش آن چیزی که جالب توجه است به یک نحوی پردازش به مطلب بود، ازاینجهت که ما دربارهی زندگینامهی سهروردی خیلی مختصر منابع داریم و در منابع خودمان نیز خیلی کم به آن اشاره شده است، اما وقتی بهنحوی در قالب تاریخی بیان میشود، این حاکی از تخیل قوی نویسنده است. استفاده از آثار سهروردی و در واقع شرح حالی که وجود دارد ولو به اختصار، این بازپروری زندگی سهروردی و تفصیل دادن آن قوهی تخیل مؤلف است که میتواند ارتباط میان حالات و ویژگیهای مختلف و خاص سهروردی را برای ما تبیین کند و ما را به سبک و زندگی سهروردی نزدیک کند.
در کتاب به مطالبی پرداخته شده که شاید کمتر در مورد سهروردی مورد توجه قرار گرفته است؛ دورنمایی از نوع اندیشهی سهروردی در اختیار ما میگذارد و کسانی که خیلی با سهروردی آشنا نیستند خیلی خوب میتوانند از این کتاب بهره ببرند.
به نظر بنده جمعآوری و تحلیل مطالبی که وجود دارد بهنحوی آمادگی در ذهن شنونده میشود که میتواند ابعاد مختلف فلسفهی اشراق را بر اساس آنها پیدا کند و همینطور بخشهای ناشناخته و مجهول فراوانی که در مورد زندگی سهروردی وجود دارد را برای ما روشن میسازد. در کل اثر ما میتوانیم یک نوع جامعیتی ببینیم که مطالب اساسی و بنیادی که یک دانشجوی فلسفه یا دوستدار فلسفهی اشراق لازم دارد که بداند، این کتاب منبع خوبی میتواند باشد.
از جزئیات زندگی سهروردی خیلی اطلاعات دقیقی در دست نیست، اما پروراندن این مطلب در بخش زندگینامهی سهروردی میتواند ذهن خواننده را فعال کند و برای او مفید واقع شود، عبارتی چون: «از همان زمانی که خورشید نه فقط در آسمان بلکه بهنحوی در عالم درون انسان نیز درخشید و دل او را گرم کرد، نطفه و همان خمیرهی اشراق بسته شد و لامحاله عروج روحی انسان آغاز شد». این تطبیق میان خورشید بیرون و خورشید درون انسان با اشتراک بحث اشراق، نحوهی تحلیل و بیان دکتر مجتهدی خیلی جالب توجه است. یا در جایی دیگر میگویند: «انسان به نور دل بسته است و از ظلمت ترسیده، آن هم نه در عالم خارج بلکه همچنین در عالم درون؛ و به هر طریقی میتوان تصور کرد که اتکا به نور طبیعی که تاریکیها را میزدوده این صورت فرهنگی اشراق را نزد انسان پدید آورده است.»
در کتاب میبینیم که مجتهدی تقسیمبندی زندگی سهروردی که برخی به آن معتقدند، یعنی دورهی جوانی، دورهی مشایی و دورهی اشراقی را نمیپذیرند و این یک نکتهی اساسی و مهمی است؛ چراکه در آثار سهروردی که مشهور شده به دورهی مشایی سهروردی، مثل تلویحات، دقیقاً به نکاتی در آنجا اشاره میشود که صبغه و جنبهی اشراقی دارد. بنابراین کسانی که بیشتر با آرا و اندیشههای سهروردی کار کرده باشند، نمیتوانند این تقسیمبندی را بپذیرند که دورهی مشایی سهروردی از دورهی اشراقی او کاملاً متمایز است. خواب مشهوری که در آن ارسطو را مشاهده میکند این کاملاً جنبهی اشراقی دارد و در آن ذکر شده است که علم حضوری تجردی، این علم، علم صحیحی است. همین عبارت که در واقع در تلویحات آمده است به ما نشان میدهد که این اثر بههیچوجه نمیتواند یک اثر صرفاً مشایی و با گرایشهایی که صرفاً عقلی است در نظر گرفته شود. یا همینطور عبارتی در المشارع و المطارحات است که آنها ثابت میکند که در واقع رویکرد سهروردی به آثار گذشتگان بهنحوی تبیین این مسئله است که او از آرای گذشتگان اطلاع و تسلط دارد و گویی اول میخواهد آنها را تبیین کند و سپس در حکمت الاشراق اگر به نقد این آرا و آثار میپردازد ضرورتاً میخواهد بگوید که من با توجه به اینکه نسبت به آنها آگاهی دارم، میخواهم آنها را نقد کنم؛ و قواعد اشراقی خودش را جایگزین میکند.
در واقع سهروردی یک عالم چندجانبه است که میتواند در حوزهی منطق و سایر مسائل فلسفی صاحبنظر باشد؛ بنابراین همانطور که مجتهدی نتیجه گرفتند این بحث از تمام آثار سهروردی نشان داده میشود که او یک هدف خاص و وییه داشته است و تمام طول زندگی او به بررسی و تحقیق دربارهی آرای گذشته مربوط میشود که این توانایی را داشته که گذشته را دریابد و این گذشته را خود با شیوه و روش و آرا و افکار خودش به شکل جدیدی درآورد و برای همهی آنها اشرا دارد و میتواند از آنها فراتر رود و خودش مؤسس یک نحلهی فکری جدیدی باشد.
این عبارت که مجتهدی در کتاب دارد جالب توجه است: «تفکر به نحو زنده و بر اساس اصول و ضوابط درونی خود در تاریخ به حرکت درمیآید.» در این بخش سیر تفکر را به یک رودخانه تشبیه کردند که در ابتدای ساکن نبوده و از سرچشمههای معین و کوچکی شروع شده و همینطور که جلو رفته است با منابع آبی دیگری همراه و آمیخته شده تا بهمرور بهسرعت و شدت حرکت آن افزوده شده و به رودخانهی بزرگی تبدیل شده است، رودخانهای که زنده است و نسلهای متمادی از حضور بالفعل و قدرت سازندهی آن بهرهمند میشوند تا استعدادهای خفته به منصهی ظهور برسند.
این حقیقتی است که دربارهی فلسفه سهروردی میتوانیم بهعینه شاهدش باشیم، شاید سهروردی را متهم کنند که منابع اندیشهی او یونان است، ایران است یا قرآن است و یکی یکی مشخص کنند که در این قسمت از ارسطو متأثر است، در این بخش از افلاطون، اما این بیان دکتر مجتهدی نشان میدهد که فلسفهی سهروردی الزاماً التقاط از منابع متفاوت و منابعی که در گذشته دارد، نیست، بلکه اثباتکنندهی این مسئله است که با هنرمندی از منابع گذشته استفاده میکند و درعینحال خودش ابداعکنندهی یک سنت فکری و اندیشهی دیگری است که شاید تا زمان سهروردی به این شکل وجود نداشته است؛ خود او نیز مدعی است که احیاگر فلسفهی ایران است.
بنابراین خود سهروردی یکی از شخصیتهای بسیار اصیلی در نظام فکری ایرانی-اسلامی است و همانطور که مجتهدی نیز در کتاب نوشتهاند به نحو شگفتآوری توانسته عمیقاً معنای میراث فلسفهی ایران را در قرن ششم دریابد و به مدد تفکر و ارادهی استثنایی خود با حفظ ابعاد کثیر آن، به آن وحدت و جامعیت ببخشد و این نیز نکتهی بسیار مهمی است که توانسته «میان میراث و ابداع هماهنگی ایجاد کند».
به گمان بنده با نوع تحلیل و تبیینی که مؤلف کتاب انجام داده است، هماهنگی میان میراث گذشتهی ما و نوع برداشتهایی که از فلسفهی سهروردی وجود دارد و پیوندی که نویسنده با فلسفهی غرب برقرار کرده است، در حقیقت این ابداع را در کتاب میبینیم و جای آن خالی بود.
نظر شما