فرهنگ امروز/ سارا فرجی: رئیس مؤسسهی پژوهشی حکمت و فلسفهی ایران که چندی پیش میزبان میهمانان و اساتید بسیاری در همایش خواجه نصیر بود بهعنوان اولین سخنران این همایش گفت: خواجه نصیرالدین طوسی اثری با نام «الفصول فی الاصول» دارد که در آن مطرح شده محرومیت ما از امام زمان از جانب خدا نیست، از ناحیهی امام هم نیست، از طرف مردم است. اگر آمادگی ظهور داشته باشیم او ظهور میکند. اگر واقعاً جویای آن امام باشیم، امام میآید. موضوع سخنرانی خسروپناه «قاعدهی لطف و امامت از دیدگاه خواجه نصیرالدین طوسی» بود که گفتار وی را در این باره میخوانید:
خواجه نصیرالدین رسالهی مستقلی به نام «رساله الامامه» دارد که هم در انتهای «تلخیص المحصل» آمده و هم جداگانه چاپ شده است. در کتاب «تجرید العقاید» هم در مقصد پنجم به بحث امامت پرداخته است، برای اثبات امامت هم از قاعدهی لطف استفاده کرده است، معنی عبارت عربیاش هم این است که امام لطف است و نصبش هم بر خدا واجب است، چون امامت تحصیل غرض یعنی هدایت الهی میکند و هدایت الهی متوقف به نصب امام است و نصب امام از طرف خداست. مرحوم علامه حلی در شرح «تجرید الاعتقاد» توضیح میدهد که دربارهی نصب امام چند دیدگاه است: برخی معتقدند نصب امام اصلاً واجب نیست؛ بعضیها میگویند واجب است. از کسانی که میگویند وجوب دارد بعضیها قائل به وجوب شرعیاند مثل اشاعره، اهلحدیث و سلفیها؛ بعضیها میگویند که وجوب عقلی است و معتقدند وجوب عقلی نصب امام یا از سوی عقلاست یا از سوی خدای سبحان، دلیلشان هم این است که لطف است. لطف یکی از مصادیق حس ذاتی و عقلی است؛ یعنی اگر ما حُسن و قبح ذاتی را پذیرفتیم که اشیا ذاتاً حَسَن یا قبیح هستند، اینطور نیست –نه اینکه کسی فعلی را حَسَن گفته باشد و حَسَن شده باشد، حُسن و قبح اعتباری نیست، ذاتی است- که بگوییم چون خداوند امر کرده بر فعلی که انجام شود حَسَن شده و یا نهی کرده قبیح شده، بلکه چون خود فعل حَسَن است و مصلحت ذاتی دارد خداوند به آن امر میکند، مثل نماز که چون ذاتاً خوب است خدا امر کرده که بخوانید، یا شُرب خَمر که قبح ذاتی دارد خداوند آن را نهی کرده است.
بنابراین لطف از مصادیق حُسن ذاتی است، لطف یک صفت فعلیه خدا و فعل خداست، لطف یعنی احسان، یعنی خدا با این احسان به مکلف انگیزه میدهد که برود و کار خوب را انجام بدهد، فعل بد را ترک کند. حالا یا با این احسان الهی شخص انگیزهی کار خوب کردن را پیدا میکند و یا برای دوری از معصیت، تقرب به کار خوب پیدا میکند که به کار خوب انجام دادن منتهی میشود. این احسان، احسان و لطفی است که انسان وقتی میخواهد انجام بدهد با اختیارش باید انجام بدهد؛ یعنی خداوند با این احسان انسان را مجبور نمیکند و جبری در کار نیست؛ لذا تعبیر اینچنین است: اگر قرار باشد که وقتی من میخواهم یک کار بد انجام دهم خدا جلوی من را بگیرد که انجام ندهم ارزشی ندارد، ارزش به این است که با اختیار خودم کار بد نکنم، در واقع چه کار خوب و چه کار بد نباید جبری در آن باشد.
نکتهی دیگری که خواجه در «رساله الامامه» توضیح داده این است که این لطف و احسان خداوند طوری نباید باشد که به من تمکن و قدرت بدهد، چون در درجهی اول من باید قدرت و تمکن داشته باشم و بعد بر من تکلیف بشود و این لطف در پایان بعد از تکلیف است؛ یعنی لطف نباید برای ما تمکن درست بکند، به همین خاطر بحث جدی میان متکلمان درمیگیرد که آیا لطف بعد از تکالیف عقلی است یا لطف خدا بعد از تکلیف شرعی است؟ دو دیدگاه وجود دارد که برخی به اولی و برخی به دومی قائل هستند، ولی به نظر من هر دو میتواند باشد؛ یعنی خداوند اول به ما تمکن و قدرت داده، بعد تکالیف عقلی و شرعی آمده است، بعد از این خدا احسان و لطف میکند که کار خوب انجام دهیم یا کار بد انجام ندهیم. خواجه نصیرالدین طوسی میفرماید: این لطف بر خداوند سبحان واجب است، البته نه به این معنا که میخواهیم برای خدا تعیین تکلیف کنیم، بلکه کمال خدا اقتضا میکند که چنین لطفی انجام بدهد. اقتضای خدایی خدا این است که لطف و احسان را در اختیار ما قرار بدهد؛ یعنی خدا نمیتواند خدا و واجبالوجود باشد، ولی این احسان و لطف را به ما انسانها نکند. به عقیدهی برخی هم حکمت خدا ایجاب میکند که خداوند لطف کند.
در اینجا خواجه نصیر، عالم بزرگ میفرماید چون لطف از صفات فعلی خداوند است و امامت هم مصداق لطف است، پس خداوند باید امام را نصب کند. بعضی از اشاعره مثل فخر رازی اشکالاتی مطرح کردند و گفتند چه کسی گفته لطف واجب است؟ اگر لطف واجب باشد تا من بخواهم گناهی انجام بدهم، باید بگویی که لطف خدا اقتضا میکند که دست من را بگیرد تا کار بد انجام ندهم. خواجه نصیر و شارحان ایشان جواب میدهند که اشتباه میکنید، قاعدهی لطف معنایش این نیست که انسان اجباراً کار خوب انجام بدهد یا اجباراً از کار بد پرهیز بکند، اگر قرار باشد تا انسانی خواست کار بدی انجام بدهد خداوند بهزور مانع انجام کار بد او شود، فایده و ارزش ندارد، ارزش عمل و ثواب و عقاب ما به این است که عمل اختیاری باشد. بعضی از منتقدین خواجه نصیر مثل فخر رازی خیال کردند که قاعدهی لطف آنقدر گسترده است که انسان حتی با جبر هم کار خوب انجام بدهد و هم کار بد انجام ندهد، پس این اشکال وارد نیست.
اشکال دیگری که معتزله بر امامیه دارند این است که میگویند قبول داریم لطف بر خدا واجب است، اما اینکه نصب امام لطف برای خداست و خدا باید امام را نصب کند قبول نداریم، دلیلش هم این است که لطف برای مسائل شرعی است، لطف خدا برای این است که تکالیف شرعی را انجام بدهیم، ولی امامت که برای تکالیف شرعی نیست، برای امنیت و عدالت جامعه و امور دنیوی است، امامت مربوط به حوزهی دنیاست، لطف مربوط به حوزهی دین است و ربطی هم به هم ندارند؛ بنابراین، امامت مصداق لطف نیست، چون امامت مربوط به حوزهی دنیاست. در اینجا متکلمین جواب دادند که از نظر اسلام دین و دنیا از هم جدا نیستند، به تعبیری تفکر سکولاریزم در اسلام تفکر درستی نیست، هر عملی که در این دنیا انجام بدهیم اثر اخروی دارد. خواجه در شرح اشارات که نقش بعثت انبیا را توضیح میدهد، اشاره میکند که انبیا برای آبادانی دنیا آمدهاند، دنیایی که سعادت آخرت را تأمین بکند. اگر کسی بگوید انبیا آمدهاند که به ما یاد بدهند در این دنیا چطور انضباط داشته باشیم که دنیایمان ساخته بشود، هر آدم عاقلی میتواند این کار را انجام دهد، اما اینکه چگونه آبادانی دنیا که منشأ آبادانی آخرت است، کار هرکسی نیست و این کار پیامبری است که از طرف خدا منصوب است، کار امامی است که از طرف خدا منصوب است؛ لذا خواجه میگوید بدون امام، غرض که هدایت است تأمین نمیشود و بدون امام به غرض نهایی نمیرسیم.
بعد مطرح میشود که پس چرا امام زمان غایب است؟ اگر نصبش واجب است، غایب بودن امام زمان چه توجیهی دارد؟ خواجه جواب میدهد نفس وجود امام لطف است، امام زمان از نظر شیعیان حی است و از دیدگاه ما پنهان است، پس وجود امام لطف است و تصرفش لطف دیگری است و اینها دو لطف هستند. عدم امام و غایب بودنش از ناحیهی ما است، اگر آمادگی ظهور داشته باشیم او ظهور میکند، اگر واقعاً جویای آن امام باشیم امام میآید، همانگونه که آدم مضطر به اجابت میرسد.
خواجه رسالهی دیگری دارد به نام «الفصول فی الاصول» که فاضل مقداد شرحی بر آن نوشته و در آن آمده که محرومیت ما از امام زمان، خدا نیست، از ناحیهی امام هم نیست، از طرف مردم است. کلامم را با سخن حضرت علی (علیهالسلام) تمام میکنم که فرمودند: «زمین حتماً حجتی دارد، چون لطف الهی اقتضا میکند که زمین خالی از حجت نباشد یا حاضر است یا غایب.»
نظر شما